جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'کوئیلیو'.
2 نتیجه پیدا شد
-
8 داستان کوتاه از پائولو کوئیلو دسته گل روزی، اتوبوس خلوتی در حال حرکت بود. پیرمردی با دسته گلی زیبا روی یکی از صندلی ها نشسته بود. مقابل او دخترکی جوان قرار داشت که بی نهایت شیفته زیبایی و شکوه دسته گل شده بود و لحظه ای از آن چشم برنمی داشت. زمان پیاده شدن پیرمرد فرا رسید. قبل از توقف اتوبوس در ایستگاه، پیرمرد از جا برخواست، به سوی دخترک رفت و دسته گل را به او داد و گفت: متوجه شدم که تو عاشق این گل ها شدهای. آنها را برای همسرم خریده بودم و اکنون مطمئنم که او از اینکه آنها را به تو بدهم خوشحال تر خواهد شد. دخترک با خوشحالی دسته گل را پذیرفت و با چشمانش پیرمرد را که از اتوبوس پایین می رفت بدرقه کرد و با تعجب دید که پیرمرد به سوی دروازه آرامگاه خصوصی آن سوی خیابان رفت و کنار نزدیک در ورودی نشست.
- 7 پاسخ
-
- 1
-
- 8 داستان کوتاه از پائولو کوئیلو
- کوئیلیو
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
آثار پائولو کوئلیو به زبان فارسی، با ترجمه آرش حجازی کیمیاگر چون رود جاری باش بریدا کنار رود پیدرا نشستم و گریستم خاطرات یک مغ مکتوب قصه هایی برای پدران، فرزندان، نوه ها شیطان و دوشیزه پریم کوه پنجم عطیه برتر نامه های عاشقانه یک پیامبر کتاب راهنمای رزم آور نور والکیری ها (ترجمه با همکاری آرش حجازی و حسین شهرابی) برنده تنهاست ساحره پورتوبلو ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد زهیر