رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'هدايت'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sam arch

    هدايت در ملتقاي خيام و کافکا

    محمد بهارلو هدايت در حوالي بيست سالگي، دو سه سالي قبل از سفر تحصيلي خود به فرانسه، در تدارک تأليف نخستين کتابش بود. او براي تآليف اين کتاب، که شامل گزيده‌اي از رباعيات خيام و مقدمه‌اي تفصيلي بر آن بود، ناگزير از غوطه خوردن در متون کهن ادب فارسي بود، که براي جواني به سن او سخت شگفت‌انگيز مي‌نمود. اين شگفتي به ويژه از آن رو بود که تا آن زمان ديوان منقح و معتبري از رباعيات خيام در دست‌رس علاقه‌مندان به شعر فارسي نبود، و انتشار اين قبيل آثار نيز، به رسم رايج زمانه، بر ذمة فضلاي جاسنگين و «ريش و سبيل‌دار» بود. هدايت بر اين حقيقت واقف بود که خيام را نمي‌توان با هيچ شاعر ديگري در ايران مقايسه کرد، و تشخيص اصالت و صحت رباعيات او حتي براي يک محقق فرهيخته نيز خالي از شايبه و تعارض نيست. بنابراين وقوف هدايت، بيش از هر چيز، بر کيفيتي است که دامنة تحقيق او را بسيار گسترده و راهش را براي گزينش رباعيات خيام باريک و تنگ کرده است؛ خاصه اين که هدايت آغاز کننده است، و محدوديت اين آغازگري را مي‌شناسد. در تاريخ کهن سال ادبيات فارسي دربارة ديوان هيچ شاعري به اندازة خيام اختلاف و مناقشه نشده است. چنان که مي‌دانيم خود خيام هيچ گاه به گردآوري و تدوين اشعارش نپرداخته است و قديمي‌ترين نسخه‌اي که از ديوان خيام در دست است نزديک به سيصد و پنجاه سال از مرگ شاعر فاصله دارد. اين ديوان نيز، مانند چند ديوان ديگر منسوب به خيام، از حيث اصالت و صحت متن، از جنبه‌هاي بسيار، محل نزاع است. آن چه آشکار و زمينه‌ساز منازعات و مناقشات جدي‌تر است اين است که رباعيات منسوب به خيام، از لحاظ تعداد و تنوع، چندين برابر رباعيات خود شاعر است، و دامنة اين اختلاف و مناقشه تا به امروز، کماکان، ادامه دارد. به تعبير هدايت «اگر يک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزي دو مرتبه کيش و مسلک و عقيدة خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنين افکاري نخواهد بود». طبعاً بيرون کشيدن رباعيات اندک شمار خيام از ميان دست‌کم هزار و دويست رباعي که به او نسبت داده‌اند اگر غير ممکن نباشد بسيار ديرياب و گريزنده است. البته، باز هم به تعبير هدايت، «اين اختلافي است که هميشه در اطراف افکار بزرگ روي مي‌دهد». و کار پژوهشگري مانند هدايت به دست دادن اصالت انديشه و آثار واقعي خيام است، و دور ريختن جعليات و خيال بافي‌هاي افسانه‌آميزي که در طول صدها سال در پيرامون شاعر شايع کرده‌اند. مقدمة هدايت بر رباعيات حکيم عمر خيام، که نخستين نوشتة مفصل هدايت نيز هست، تاريخ نگارش ندارد؛ اما حسن قيميان، پس از مرگ هدايت، در کتاب نوشته‌هاي پراکنده، که اين مقدمه مجدداً در آن چاپ شده است، تاريخ نگارش آن را سال 1302 ذکر کرده است. رباعيات... ، که شامل 201 رباعي برگزيده از خيام است، جزو اولين نسخه‌هاي ويراسته و انتقادي از متن‌هاي ادب گذشتة ما است، و تلاش معتبر و نظرگيري است براي تميز دادن خيام واقعي از خيام مجعول و ساختگي. هدايت کمابيش همة آن‌چه را که قدما و شعرا و محققان بعدي، چه ايراني و چه فرنگي، دربارة خيام و شعر او گفته‌اند به دقت جسته و کاويده است، و تقريباً هيچ متن اصيل و شناخته‌اي را از نظر دور نداشته است. در طول بيش از سه ربع قرن اخير هدايت نخستين پژوهندة ايراني است که اهميت خيام و جهت و جاي شگفت‌انگيز او را براي معاصران خود مشخص مي‌سازد، و با استعانت از اشعار و آثار خيام چهره‌اي از او به دست مي‌دهد که پيش از آن وجود نداشته است، و پس از آن، کمابيش، همين چهره از خيام در قلمرو ادبيات ايران تثبيت مي‌شود. هدايت، در مقام محقق و نويسنده‌اي نوآور و ديرپسند، توضيح مي‌دهد که چرا رباعيات خيام بيش ازهر ديوان شعر و اثر ادبي از متون گذشتة ما نظرش را گرفته است. به زعم او خيام اولين، و چه بسا يگانه، شاعري است که اين جسارت و جربزه را از خود نشان مي‌دهد که آن چه را بسيار کسان احساس مي‌کردند، و نمي‌خواستند يا نمي‌توانستند، به صداي رسا بيان کند. او شعر خيام را نوعي ادعانامة انسان ايراني و نمايندة فرهنگ والايي مي‌داند که با هر آن چه موهوم و وابسته به اسرار و غير عقلانيت است در مي‌افتد و، با آزادانديشي ممتازي در امور دنيوي، سعادت «اين جهاني» و لذات زندگي را، به هيچ هول و هراسي، پذيرا مي‌شود. هدايت براي فهميدن مضامين رباعيات خيام و شرح و توضيح دقايق آن‌ها توانايي شگرفي از خود نشان مي‌دهد؛ چنان‌که گويي هيچ حايلي ميان او و مضامين ژرف نهفته در رباعيات، و خود شاعر، وجود ندارد. او نشان مي‌دهد که معنويت خيام، چه در مضمون و چه در لحن، با بلاغت نويسندگان صوفي مشرب واخلاقي زمان او ـ وحتي بعد ازاو ـ وجه شبهي ندارد؛ زيرا او هر افسوني را که به قصد خفه کردن احساس و وجدان بشري ساخته و بافته شده است با لهيب آتش تيز شعر خود خاکستر مي‌کند. هدايت از اولين کساني است که خيام را با متفکران غربي، مانند شوپن هاور و گوته و ولتر و لوکرس، مقايسه مي‌کند، و وجوه مشترک و ممتاز انديشه او را با بينش اين متفکران نشان مي‌دهد؛ گيرم اين مقايسه و واکاوي در همه جا عمق و غناي لازم را ندارد. او لحن خيام را که آميخته به طعنه و تمسخر و ديد «لااباليانه»ي بي نظير است مي‌ستايد، و او را به جهت هجو «رياکاران» و «زهاد» و ريشخند وعده‌هاي دل‌خوش‌کنک آن‌ها، شاعري «طعنه‌زن» و «عاصي» مي‌داند. با توجه به همين ملاحظات و مشخصات است که، از منظر هدايت، شعر خيام برگشتگاهي مهم و، در واقع، عظيم‌ترين واقعة ادبي سرزمين بزرگ ايران محسوب مي‌شود. هدايت در خيام شاعري را مي‌بيند که هدفش فقط جلب خاطر خوانندگان به سوي «حقيقت» است؛ حقيقتي که با فرياد و غوغا اعلام مي‌شود، به گونه‌اي که گويي سخن گفتن به صداي آرام، و باحزم و احتياط، ممکن است اهميت «حقيقت» را نشان ندهد و آدم هايي را که گوش سنگين و عواطف کرخت شده دارند جلب نکند. از لحاظ خيام، چنان که هدايت تاکيد مي‌کند، راه انسان به آينده سرانجام به مرگ ختم مي‌شود، و زندگي انسان دور دردناک و بي‌انتهايي از برآمدن و فرو نشستن است، و بنابراين هيچ غرض و غايتي در کار نيست. ما لعبتکاني هستيم که با ريسمان نامرئي، متصل به قدرتي عظيم و رازآميز، در خيمه‌شب‌بازي کائنات شرکت داريم، بي آن که اراده‌اي از خودمان داشته باشيم. انسان، در مقام شريف‌ترين مخلوفات، از راز سرنوشت محتوم خود آگاه است ــ بايد آگاه باشد ــ بنابراين سرنوشت کودکي رسيدن به جواني و پيري و سرانجام از پا افتادن و در خاک شدن است. وقتي انسان از حرکت خود باز مي‌ايستد در واقع به تباهي و نيستي رسيده است؛ در نتيجه غرض از زندگي مرگ است. در حقيقت هدايت در رباعيات خيام بر مايه‌ها و مضاميني تاکيد مي‌کند که، کمابيش، اشتغال خاطر خود او نيز هست، و از همين رو شباهت خيره‌کننده‌اي ميان خيام و هدايت مي‌توان يافت. آن چه، بيش از همه، در شعر خيام نظر هدايت را گرفته ــ چنان که خودش توضيح مي‌دهد ــ «فکر خيام است که پيوسته با غم و اندوه و نيستي و مرگ آغشته است»؛ همان مفاهيمي که در آثار هدايت در جلوه‌هاي گوناگوني تکثير مي‌شوند. به زعم هدايت بدبيني و تلخ‌انديشي خيام وابستگي مستقيم به حس «شهوت تند و ناکام» شاعر، چنان که در اغلب شعراي گذشتة ادب فارسي مي‌بينيم، ندارد بلکه نمايندة «يک جنبة عالي و فلسفي» است که از آن بوي غليظ شراب به مشام مي‌رسد. از طرف ديگر وجه «لاقيدانه» و ضد «سامي» پاره‌اي از رباعيات، که به صورت ترديد و شک آوردن در احکام ديني و در نفي آموزه‌ها و افسانه‌هاي دوران گذشته و دقيق شدن در موضوع مرگ جلوه‌گر است و نوعي «ديانت اين جهاني» يا «دنيوي» را تبليغ مي‌کند، هدايت را به شدت برمي‌انگيزد. از لحاظ خيام هيچ منطق مدون و سرراستي در طبيعت، و طبعاً بيرون از آن، وجود ندارد؛ در واقع نقشه‌اي در کار نيست، و زندگي انسان ـ و ابناي بشر ــ سراسر بديهه و بدعت است. آيندة نامطمئن و چه بسا گزند آوراست؛ انسان نبايد خودش را وقف آينده، و تصورات و موهومات وابسته به آن کند و براي ارزش‌هاي وعده داده شده و سعادت ابدي لذات زندگي را زير پا بگذارد. آن‌چه خيام با سبک روحي، و گاه ول‌انگارانه، بر آن تأکيد مي‌کند اين است که همه چيز ــ تند و پران ــ مي‌گذرد ، و آن چه مي‌گذرد بايد اجر رنج‌هاي فراوان انسان را بپردازد. نه در حيات و نه در ممات تأمين و تضميني وجود ندارد؛ آدمي‌زاد بايد به حال ــ به لحظه‌اي که در آن حضور دارد ــ بينديشد و فقط دم را غنيمت شمرد. زيبايي و کمال را، اگر به راستي زيبايي و کمال حاصل باشد، در سراب افق‌هاي دور نمي‌توان، و نبايد، جست؛ زيرا که آينده بيرون از دايرة امکان حيات فرد انساني است. خيام تقريباً هيچ‌گاه انسان را به رسالت و رستاخيز و تغزل و شهود و خيال‌بافي‌هاي عرفاني و معماآميز فرا نمي‌خواند. از لحاظ او آن چه اهميت دارد زندگي است، و هدف زندگي خود زيستن است؛ تلاش و تقلاي انسان رسيدن به لذت و حکمت فردي است که سخت‌ گذران است. انسان خيامي هر آن چه را که اکنون به آيندة نامعلوم، ولو به مقصدي معين ولي دورودراز، حواله دهد نامربوط و عبث مي‌‌داند، و طبعاً واجد هيچ معنويتي هم نمي‌شمارد. در دستگاه فکري او طبيعت امکان و وسيلة بسيار سودمندي است که براي شادي و سرخوشي و خوش‌بختي ــ در واقع خوش‌وقتي ــ انسان ساخته شده است، و همواره سرنوشت او با هستي آن گره مي‌خورد. طبيعت بسيار غني و سخي است، و آثار طبيعت رنگين و گسترده و خوشايند است؛ اگر چه مانند عمر انسان دوامي ندارد و پايدار نيست. اما انسانيت ــ توالي نسل‌ها ــ و خود طبيعت، به عنوان منشأ و سرچشمة محصولات لذت‌بخش، بردوام و بي‌نهايت است. باروري طبيعت و انسان شباهت بسيار به هم دارند، هر چند سر حد امکان رشد گياه و انسان مرگ است، و مرگ است که قدرت خيال و عطش انسان را براي تعالي فرو مي‌نشاند، و از اين جهت منشأ شر نيز هست. اين کلام معروف ويساريون بلينسکي، که هيچ‌کس نمي‌تواند هيچ شاعري را بفهمد مگر آن که چندي در جهان او غرق شود، عواطف او را از آن خود سازد و با تجربه‌ها و باورهاي او زندگي کند، به مقدار فراوان، دربارة هدايت نسبت به خيام صدق مي‌کند. هدايت شرح اين غوطه خوردن را دو بار، در مقدمة رباعيات ... و تقريبا ده سال بعد از آن در کتاب ترانه‌هاي خيام، به تفصيل آورده است؛ و چنان که گفتيم اگر يک شاعر از ميان خيل شاعران گذشتة ما نظر هدايت را سخت گرفته باشد خيام است، و ظاهراً اين ارادت و شيفتگي هيچ‌گاه در او کاستي نگرفته است. هدايت براي فهم بيش‌تر رباعيات خيام و انتشار گزيده‌اي معتبر از آن همة آثار فلسفي و علمي و رساله‌هاي خيام را به زبان فارسي و عربي از نظر گذرانده و به صراحت، و فارغ از تعصب‌هاي رايج، اعلام کرده است که فقط شعر خيام را مي‌پسندد، قطع نظر از اين که فقط همين شعر، حرفة شاعري، در شهرت عالم‌گير حکيم فرزانه موثر بوده است. از طرف ديگر، چنان‌که مي‌دانيم، هدايت کمابيش همين رابطه را با نويسندة نام‌آور چک فرانتس کافکا نيز داشته است، و گرايش و ارادت خود را نسبت به او، به همان صراحت، نشان داده است؛ به طوري که شناخت همه جانبة انديشه و آثار هدايت، از جمله ديدگاه او نسبت به خيام، بدون توجه به اين رابطه وافي به مقصود نخواهد بود. از قضا در معرفي و به دست دادن چهرة ادبي کافکا در ايران، کمابيش هم چون خيام، فصل تقدم با هدايت است، و او جريان کاوش خود را در جهان شگفت انديشة کافکا در رسالة معروف پيام کافکا نقل کرده است؛ رساله‌اي که در شرح مقام و موقعيت ادبي کافکا، پس از گذشت نيم قرن، اعتبار خود را تا حد زيادي، کماکان، حفظ کرده است. روشن کردن اين رابطه، به ويژه وجه شبه هدايت با خيام و کافکا، گريز مختصري را لازم مي‌آورد. از نظر هدايت هم خيام و هم کافکا، به رغم تفاوت ماهوي انديشه و آثارشان، متفکران کميابي هستند که هر کدام براي نخستين بار سبک و فکر و مضامين تازه‌اي به ميان آورده‌اند، و ــ بي آن که خود خواسته باشند ــ معني جديدي «براي زندگي» پيش کشيده‌اند که پيش از آن‌ها تقريباً وجود نداشته است. کافکا، مانند خيام، صاحب دنياي بزرگ و ممتازي است، و همين که خواننده از آستانة دنياي او ان قدر هم «بن بست» نبوده است. از لحاظ کافکا آدمي‌زاد، علي الاطلاق، يکه و تنها و بي‌پناه است، و هيچ‌چيز نمي‌تواند بر سردي و تنهايي وتهي فضاي يخ‌زدة دنياي او غلبه کند؛ انسان ذاتاً گرفتار بيگانگي ــ امور و وظايف محتوم و بيگانه کننده ــ است، و ميان او و عالم مينوي ورطة هولناکي وجود دارد. «همين که به دنيا آمديم در معرض داوري [و احکام شقاوت آميز آن] قرار مي‌گيريم و سرتاسر زندگي ما مانند يک رشتة کابوس است». هدايت در پيام کافکا مي‌نويسد: «مقصود کافکا چيست؟ دنياي ديگر؟ نه، او فقط مي‌خواهد که در همين دنيا پذيرفته بشود. حقيقت تازه‌اي نمي‌خواهد، آن چه دور و بر خود مي‌بيند آن حقيقت نيست.» اين بينش، کمابيش، در خيام هم هست. کافکا، هم چون خيام، بر آن است که زندگي جاودان در دست‌رس کسي نيست، و زندگي روزانه «بيان معنوي» است که در آن «لاشة کاروان روزهاي گذشته و آينده» روي هم تل انبار مي‌شود. از نظر کافکا امور روزانه و «انجام وظيفه» و جوش و جلاي افراد انساني، معناي مضحک و پوچ و گاهي هراس‌آور به خود مي‌گيرند؛ زيرا هيچ کست نمي‌تواند «پيوند و دل بستگي» پيدا کند؛ يا در واقع بر بيگانگي و بي‌خويش‌تني خود غلبه کند. «من اميدي به پيروزي ندارم، و از کش‌مکش بيزارم، آن را دوست ندارم، فقط تنها کاري است که از دستم بر مي‌آيد». هدايت بر آن است که کافکا، به رغم آن چه اغلب گفته مي شود، «بدبين» نيست و زندگي را تاريک تر از آن چه، واقعاً، هست نشان نمي دهد؛ از همين رو کافکا را مظهر آدم جنگ‌جويي مي‌داند که پيوسته با «نيروي شر» و با «خودش» در پيکار است و «بر ضد قيافه‌هاي نقاب‌زدة دشمن مي‌جنگد». به نظر مي‌رسد که با آن‌چه مي‌تواند او را رهايي بخشد نيز در کش‌مکش است، چون همه چيز در نظرش « مشکوک» جلوه مي‌کند. کافکا، مانند خيام، مخالف و معاند بسيار داشته است که به طرفش «دندان قروچه» مي‌رفته‌اند و حتي پيشنهاد سوزاندن آثارش را مي‌داده‌اند؛ زيرا به تعبير هدايت، او «دل‌خوش‌کنک» و «دستاويزي» براي مخاطبان آثارش نياورده بلکه پردة بسياري از فريب‌ها را دريده و «راه رسيدن به بهشت دروغي زمين را بريده است». به عبارت ديگر کافکا « نفي زمانه» را، خشک و خالص، بيان مي‌کند، و همين نفي جسورانه و بي‌ملاحظه است که عده‌اي را مي‌ترساند، و آن‌ها را بر آن مي‌دارد که عليه او، مانند خيام، چوب تکفير بلند کنند. خداي کافکا، چنان‌که از نوشته‌هايش بر مي‌آيد، «خشن» و «تهديدآميز» است، و به صورت «قانون» جلوه مي‌کند و کارش «تنبيه» و «شکنجه» است، و «بخشايش» نمي‌شناسد؛ خداي او يهودة تورات هم نيست. در نزد کافکا کش‌مکش ميان «خود» و دنيا احساس شديد «بزه ‌کاري» پديد مي‌آورد؛ اگر کسي به اصول «قانون» تمکين نکند، يا نسبت به ارکان جامعه بي‌اعتنا باشد و کنج انزوا اختيار کند، متمرد و ياغي محسوب مي‌شود، و جبراً «بزه کار» است. اين وضع، يعني کش‌مکش ميان «خود و دنيا»، در خيام با معيار «گناه» سنجيده و تبيين مي‌شود؛ هر چند او آن را رفع و رجوع مي‌کند، يا بهتر است بگوييم در صدد رفع و رجوع آن بر مي‌آيد. چنان‌که گفتيم از لحاظ کافکا قانون محک و معيار اصلي رفتار انساني شمرده مي‌شود؛ انسان متعهد است، و در قيد وبند گرفتار است، و طبعاً طغيان او بي جزا و محکوميت نمي‌ماند. اما آدم‌هاي کافکا خودشان را بزه کار نمي‌دانند، همان‌طور که خيام خودش را گناه کار نمي‌داند. بزه کاري، و گناه کاري، مفاهيمي هستند که از بيرون بر عمل افراد انساني اطلاق يا تحميل مي‌شوند؛ ذاتي انسان نيستند، عرضي‌اند. هدايت مي‌نويسد: «کافکا اصلاً گناه نمي‌شناسد و پي‌درپي پرسش‌هاي دردناک ابدي بشر را مطرح مي‌کند: به کجا مي‌رويم؟ زير تأثير چه عواملي هستيم؟ قانون کدام است؟» اين پرسش‌ها در رباعيات خيام، به صورت‌هاي مختلفي، منعکس است؛ اگر چه خيام اغلب آن‌ها را با سرخوشي و لاقيدي پيش مي‌کشد. کافکا، مانند خيام، انسان را بازيچة دست قوايي قهار و مسلط بر طبيعت و سرنوشت انسان مي‌داند. انسان براي اين که از زير بار «گناهاني که پشتش را خم کرده شانه خالي کند» اغلب ناکام مي‌ماند؛ اما کماکان به تلاش خود ادامه مي‌دهد. از همين رو است که در غالب آثار کافکا يک جور فعاليت مستمر و دردناک براي تلافي از «ناکامي‌هاي زندگي» ديده مي‌شود؛ هر چند سر انجام هر کوشش به طرز مسخره‌آميزي محدود جلوه مي‌کند. کافکا شکست را با نااميدي، ولي بدون ضجه و مويه، پذيرا مي‌شود و هرگز در صدد انکار آن بر نمي‌آيد، بلکه با تمام نيرو طالب آن است. اما در خيام تلافي از «ناکامي‌هاي زندگي»، و منشأ آن مرگ، با شاد خواري و لذت‌جويي همراه است، اگر چه ممکن است گناه آلود باشد. يأس خيامي سرخوشانه است، و تيره‌انديشي و بدبيني او به روشن‌بيني و شوخ‌طبعي آميخته است. آرزوها و شيريني‌هاي زندگي را، به رغم آن که نوعي «فريبندگي» مي‌داند؛ مططلقاً رها نمي‌کند. انسان خيامي ميل «هوي و هوس» و «خوش‌باشي» دارد؛ زيرا نمي‌خواهد از هستي خود چشم بپوشد. اما کافکا، چنان که گفتيم، نااميدي را با آرامشي عبوس و وضوح هول‌آوري در مي‌آميزد، غالباً به استقبال آن مي‌رود، و حتي مرگ را پذيرا مي‌شود. او به هيچ وجه تفريح و خوشي و لذت را بر نمي‌تابد؛ زيرا نمي‌خواهد از «فريب‌هاي زندگي گم راه» شود و واقعيت يا حقيقت «نيستي» را ناديده بينگارد. کافکا «دل‌گرم» نيست و اميدي در هيچ‌چيز نمي‌بندد؛ رو در روي «نيستي» مي‌ايستد و حتي مي‌کوشد احساس نيستي را به کرسي بنشاند. «اخلاق خوش» و عشق و زناشويي در فلسفة او جلوه‌اي ندارد. به هيچ قيمتي حاضر نيست چشمش را به روي سياهي و تباهي و مرگ ببندد. «آشکار است که هيچ‌کس نه روي زمين، نه بالا، هيچ‌کس به فکر من نيست». در واقع او به جز ستايش «پوچ» زير بار چيز ديگر نمي‌رود، از اين رو مطلقاً «تراژيک» است؛ اما در عين حال نگاه دورانديش خود را از زندگي بر نمي‌گيرد، و اين طور به نظر مي‌رسد که در اين کوشش خود نيز مخير و آزاد نيست. هدايت پلي است ميان انديشة خيامي و کافکايي. دريافت او از خيام و کافکا با شور زندگي و خودآگاهي ممتازي همراه است، اما خود او هيچ اشاره‌اي به وجه مشترک ميان اين دو نکرده است. ازنظر هدايت خيام و کافکا احساس تندي از «سردي دنيا» دارند، اما هيچ‌کدام نمي‌خواهند اين سردي را از خود برانند يا به آن خو کنند؛ هيچ‌کدام الوهيتي را نمي‌جويند که به آن پناهنده شوند، و هر کدام به نحوي از اين پناهندگي تن مي‌زنند و آن‌را سرابي فريبنده مي‌دانند. هدايت نشان مي‌دهد که هم خيام و هم کافکا از اين که ناتواني وضعيت خود را در مقام انسان نشان بدهند هيچ‌گونه ترديدي روا نمي‌دارند؛ از همين رو خوانندة آثار آن‌ها احساس مي‌کند که اين وضعيت و ناتواني خود آن‌ها نيز هست، و همين امتياز است که نظر هدايت را سخت گرفته است. در واقع هدايت، پيش از هر چيز، مفاهيمي چون تنهايي و سرگشتگي و لاقيدي (بي‌اعتقادي) و مرگ‌جويي را در خيام و کافکا مي‌جويد؛ مفاهيمي که، کمابيش، ماية اشتغال‌خاطر خود او نيز بوده‌اند. از نظر هدايت تأثير کلمات خيام و کافکا زورآور و بنيان‌کن است، و شور و صداقت و رنگ و روش آزادنة آن‌ها از چنان بدعت و استقلال و تنوعي برخوردار است که هر گونه پردة تعصب و توهمي را از هم مي‌درد. هدايت، به رغم اين تمايل عمومي در عالم نظري که تعارض‌ها و تضادهاي انديشگي را سربسته مي‌گذارند يا در صدد رفع و رجوع آن‌ها بر مي‌آيند، دقيقاً نگاه خود را به عمق ناموزوني‌ها ــ کثرت در انديشه ــ معطوف مي‌کند. در ارزيابي خود از بينش کافکا نشان مي‌دهد که چه‌گونه پذيرش زندگي با پذيرش مرگ ـ هر دو از راه انکار ـ در هم مي‌آميزد، و چرا ترس از مرگ نوعي «دودلي در مقابل تولد» شمرده مي‌شود. در حقيقت او مي‌گويد که «راه رهايي» وجود ندارد؛ هر چه هست موهوم و کاذب و بي‌چاره‌کننده است. اميد به زندگي محصور در فساد و فشار و تباهي وحشتناک است؛ زيرا موجب حقارت انسان مي‌شود و نشان درماندگي است؛ به ويژه که هر موجود زنده‌اي اسير محدوديت جسم خويش نيز هست. وقتي انسان، هم چون «گره گوار سامسا» ــ بي‌آن‌که خود بخواهد ــ به حشرة تمام عياري تبديل شده و در انزوايي حيواني به حيات خود ادامه مي‌دهد در واقع راه رهايي او در مرگ است؛ اگر چه ممکن است زندگي را، علي‌الاطلاق، نفي نکند. هدايت، کمابيش، همين تعارض و تضاد ــ يا کثرت در انديشه ــ را در خيام نشان مي‌دهد. او مي‌گويد: «خيام از ته دل معتقد به شادي بوده ولي شادي او هميشه با فکر عدم و نيستي توام است». بنابراين خوشي خيام بيش از هر چيز «تأثرآور» است؛ زيرا انسان نمي‌تواند فراموش کند که از هزار زخمش خون ــ «اين مايع زندگي» ــ جاري است. به تعبير هدايت مرگ است که از لاي دندان‌هاي کليد شده‌اش مي‌گويد: خوش باشيم! از اين رو شايد مرگ کافکايي خوش آيندتر از مرگ خيامي باشد. خيام با «خوش باشي» فقط حضور واقعيت مرگ را به تعويق مي‌اندازد و بر آن است تا آن را، ولو براي لحظه‌اي، فراموش کند، اما از نظر کافکا مرگ در انزوا و جدايي قرين با رستگاري است. در فلسفة خيامي انسان تا زنده است بايد در انديشة «اسباب طرب» باشد، و با سرمست شدن از بادة خوش رنگ، که در واقع «عقل» را مرعوب مي‌کند، کابوس هول‌آور مرگ را از خود دور سازد. انسان بايد هر ذره از جهان هستي را دريابد و مزه مزه کند، و در هر لحظه، به تدبير حکمت شخصي، از «عدم» به «وجود» گذر کند. خيام تصوير تازه‌اي از تشابهات و تضادهاي تحليل ناپذير جهان هستي به دست مي‌دهد، و با دستگاه‌هاي جهان‌شناسي کهن و نظم نوافلاطوني، که تصويري هذيان‌آلود از جهان به دست مي‌دهند، در مي‌افتد. او خرافه‌ها و خيال‌بافي‌ها و افسانه‌هايي را که، به عنوان ارزش‌هاي معنوي، به جاي حقيقت نشسته‌اند اهانت به انسان مي‌داند، و از همين رو شايد نخستين شاعري باشد که آن چه را ناگفتني و ممنوع و تعصب‌آميز است در قلمرو کمابيش مصون شعر خود جاي مي‌دهد. از اين که انسان قرباني يک مفهوم کلي و ابدي باشد سخت معترض است، و تسليم و رضاي محض بودن را نشان «حيرت و ضلالت» مي‌داند. در خيام کم‌تر اثري از تعصب فرقه‌اي و قومي، زهدپرستي و شيفتگي نسبت به کلمات قصار و سخنان معماگونه هست. هدايت بر اين عقيده است که منبع الهام خيام را بايد در فلاسفة يونان جست؛ زيرا خيام «حادثات را مدار فلسفة خود قرار مي‌دهد». در انديشة فلاسفه‌اي که هدايت به آن‌ها اشاره مي‌کند، از جمله اپيکور، انسان محصول ترکيب ذرات و چهار عنصر ازلي است، که «روان» را نيز از زمرة «ماده» (جسم انسان) مي‌شمارد. از لحاظ اين فلاسفه ذرات بدن انسان دوباره زندگي و جريان هستي بخش را از سر نمي‌گيرند، و اين همان مفهوم اصلي و تراژيکي است که در رباعيات خيام جلوه‌هاي گوناگوني پيدا مي‌کند. هر پرسش خيام، که در رباعيات او نهفته و آشکار است، در حقيقت پرسشي فلسفي و معنوي است، و هدايت، در مقام محقق و منتقد، هدف خود را جست‌وجوي معاني اين پرسش‌ها و پاسخ‌هاي معروض آن‌ها قرار داده است. اما، چنان‌که اشاره کرديم، هدايت رباعيات خيام را «شورش روح آريايي» در برابر هجوم پاره‌اي اعتقادات خشک و تاريک سامي مي‌داند که به‌زعم او نمايندة «شکنجه‌هاي روحي» و عصيان شاعر در برابر «محيط ناپاک» آلوده به تعصب‌ها و موهومات است. اين دريافت هدايت، به ويژه آنگاه که خيام را با «ايرانيان ضد عرب مانند ابن مقفع، به آفريد، ابومسلم و بابک» مقايسه مي‌کند، يا وقتي که «آرزوي مرگ» خيامي را با «نيروانا»ي بودا مترادف مي‌گيرد (حال آن که نيرواناي بودا به هيچ وجه در آرزوي نيستي نيست) تا قدر زيادي اغراق‌آميز است، و نشان مي‌دهد که هدايت درتسري انديشه‌هايش در بحث از عقايد و گرايش‌هاي خيام جانب حزم و احتياط را نگه نمي‌دارد. تحليل عيني شعر خيام با اين دريافت هدايت که «براي خيام [در] ماوراي ماده چيزي نيست» چندان هم‌آهنگ در نمي‌آيد، همان‌گونه که خيام را نمي‌توان علي‌الاطلاق ضد هر گونه «اخلاق» و «دين» دانست. اما در کتاب دوم، «ترانه‌هاي خيام»، هدايت روش محققانه‌تر و لحن محتاطانه‌تري دارد. در کتاب نخست، يعني رباعيات...، هدايت 201 رباعي را برگزيده که بلافاصله پس از طبع صفحات اصلي ــ چنان‌که در بعدالتحرير توضيحي او و ناشر در صفحة پاياني کتاب آمده است ــ بر او معلوم شده که از آن ميان چهار رباعي از خيام نيست، و در واقع تعداد رباعيات برگزيدة او 197 رباعي است. هدايت اين مجموعه ــ در واقع 197 رباعي ــ را «مطابق سبک و افکار فلسفي» خيام، و براساس چهارده رباعي، در منابعي نظير مونس‌الاحرار جاجري، چهار مقالة نظامي عروضي، مرصادالعباد نجم‌الدين رازي و تاريخ الحکماي جمال‌الدين القفطي و تاريخ الفي ــ از قديمي‌ترين و معتبرترين متوني که اشعار خيام در آن‌ها ضبط است ــ يافته و برگزيده است. احتمالاً هدايت متون قديمي معتبر ديگري را از جمله زينةالمجالس با سي و سه رباعي (دو رباعي تکراري)، تاريخ جهان‌گشاي جويني (بايک رباعي) و تاريخ‌گزيده (با يک رباعي)، که از منابع رباعيات اصيل خيام محسوب مي‌شوند، از نظر دور نداشته است. (شايد يکي از منابع مهمي که مورد توجه هدايت قرار نگرفته است نزهةالمجالس باشد که شامل رباعيات کمابيش معتبري از خيام است و مورد عنايت محققين بعدي قرار گرفته است.) هدايت اين چهارده رباعي را به عنوان «سند اساسي» و «کليد و محک شناسايي» رباعيات ديگر خيام گرفته است، و منبع اصلي، يا «پاية کار»، خود را قديم‌ترين متن دست‌نويس رباعيات، نسخة معروف به سال865 هجري قمري، که شامل 158 رباعي است و در کتاب خانة بودليان آکسفورد نگه‌داري مي‌شود، قرار داده است. چنان‌که پيداست هدايت به متن‌هاي ديگر و جنگ‌هاي خطي ادب کهن فارس، براي تدقيق و اطمينان بيش‌تر، نيز مراجعه کرده است. رباعيات... از حيث روش‌ شناسي تحقيق و ارجاع به منابع فارسي و عربي و فرانسوي و انگليسي، در مقايسه با بسياري از آثار تحقيقي معاصر هدايت، يک سروگردن بلندتر است؛ آن هم از طرف محققي که هنوز در آغاز راه است. او شيوة کارش را به دقت توضيح داده است. تاريخ کتابت نسخة «پاية کار» او تقريباً سيصد و پنجاه سال بعد از مرگ خيام است؛ يعني نزديک‌ترين نسخه‌اي که پس از وفات شاعر کتابت شده است. اين نکته مسلم است که هرچه تاريخ کتابت نسخة ديواني از زمان حيات شاعرش دورتر باشد احتمال تصرف يا خطا درآن بيش‌تر است. متأسفانه خيام از اين جهت بخت‌يار نبوده، زيرا کاتبان يا شيفتگان و مقلدان يا رقباي او سعي داشته‌اند تا مي‌توانند بر حجم رباعيات بيفزايند. اين واقعيت اگر چه تشخيص رباعيات اصيل خيام را براي محققان و علاقه‌مندان شاعر سخت و دشوار کرده است، در عين حال نشان مي‌دهد که شاعران و متفکران ديگر تحت عنوان خيام انديشه‌هاي خود را مطرح مي‌کرده‌اند. بنابراين هدايت ناچار بوده است براي اطمينان بيش‌تر گزيدة رباعيات را از منابع مختلف و متعدد جمع‌آوري و با هم مقايسه کند، و رباعياتي را که انتساب آن‌ها به خيام قدري محل ترديد بوده است، در واقع رباعيات «مشکوک» را، با «ستاره» (*) مشخص و متمايز کند. او هيچ يک از رباعيات را از روي حدس وگمان و قياس تغيير نداده است، و حتي کلمه‌اي را پس وپيش و حک و اصلاح نکرده است. در حقيقت به حکم ذوق و سليقة شخصي خود هيچ تصرفي در رباعيات روا نداشته، و اظهار نظر خود را در مقدمه منعکس و محدود کرده است. هدايت ترتيب وتبويب رباعيات را براساس حروف تهجي پايان هر بيت فراهم کرده است؛ اگر چه دست کم در دومورد مشخص اين روش رعايت نشده است، به طوري که رباعيات مختوم به حرف «ت» و «ر» سرجاي طبيعي خودشان نيستند. هدايت تعابير عرفاني و مابعد طبيعي رباعيات را با ديدي انتقادي رد کرده است، و در انتساب آن‌ها به خيام به شدت جانب احتياط را گرفته است؛ زيرا از نظر او خيام نه دهري، نه زاهد و نه صوفي است، بلکه فيلسوفي است که ذهنش به مسايل ازلي و ابدي، مانند «مرگ، جبر و اختيار» معطوف است، و چون از علوم و فلسفه و مذهب نتيجه‌اي نگرفته به «يأس و نااميدي تلخي» روي آورده که منجر به «شکاکيت» او شده است. هدايت در مقدمة رباعيات ...پس از شرح مختصر زندگي خيام و اشاره به واقعيات و افسانه‌هايي که در منابع کهن فارسي دربارة خيام نوشته شده يا به او منسوب است، براي اثبات اصالت رباعيات، به پاره‌اي از نکات تاريخي و معنوي و فني شعر خيام مي‌پردازد، و مي‌کوشد تا فلسفة شاعر را با استعانت از رباعيات خود او نشان بدهد. هدايت به افسانه‌ها و روايت‌هاي خيال‌آميز نويسندگان جورواجور دربارة خيام چندان اعتنايي نشان نمي‌دهد، و به ديدگاه‌هاي ديگران، از جمله مترجمان و مفسران اروپايي خيام، مانند ادوارد فيتز جرالد، ا.ج. براون، نيکولاس ويتفيلد، مگر به ضرورت و اختصار، استناد مي‌کند. امتياز مقدمة هدايت، چنان‌که اشاره کرديم، صراحت و جسارت آن است، و گاه براثر همين صراحت و جسارت است که کلام او لحني اغراق‌آميز پيدا مي‌کند. اما در کتاب ترانه‌هاي خيام، که در واقع بايد آن را چاپ دوم و ويراستة رباعيات...دانست، تفاوت‌هاي مهمي در نحوة گزينش رباعيات و ديدگاه هدايت دربارة خيام، که در مقدمة تفصيلي او منعکس است، به چشم مي‌خورد. هدايت به درخواست دوست نقاش خود آندره سوريوگين، معروف به درويش نقاش، که براساس رباعيات خيام پرده‌هاي رنگي کشيده بود، مقدمه‌اي مي‌نويسد تا، به تعبير خود هدايت، «راهنماي تابلوهاي ايشان بشود». در ترانه‌ها... از حجم رباعي‌ها نسبت به کتاب رباعيات...، کاسته شده و تعداد آن‌ها به 143 رباعي تقليل يافته است؛ يعني کتاب نخست تقريباً شصت رباعي بيش‌تر دارد. هفتاد رباعي عيناً از کتاب نخست اخذ شده‌اند، و چهل وچهار رباعي ديگر، با مقداري حک و اصلاح، از همان مأخذ به کتاب راه يافته‌اند. بنابراين بيست و نه رباعي در کتاب دوم هست که در اثر نخست ضبط نشده‌اند، و هدايت آن‌ها را از منابع و مآخذ جديدتري، که در طول ده سال پس از چاپ کتاب اول يافته، برگزيده است. به اين ترتيب هشتاد و سه رباعي، که در صحت انتساب آن‌ها به خيام ترديد وجود داشته، و در کتاب نخست ضبط است، در کتاب دوم نيامده است. هم چنين رباعي «تاکي ز حديث پنج و چاراي ساقي» را، که در مقدمه به عنوان يکي از رباعيات پاية تصحيح خود قرار داده، از قلم انداخته و جزو رباعيات ضبط نکرده است. ترانه‌ها... شامل چهار بخش است: پيش گفتار، خيام فيلسوف، خيام و شاعر و ترانه‌ها ي خيام. در اين کتاب، در مقام مقايسه، ما با اثر پروده‌تري روبه‌رو هستيم، چه از حيث روش تحقيق و چه از حيث گزينش رباعيات و تبويب و دسته‌بندي کردن آن‌ها. درمقدمة اين کتاب نيز اعتقاد صريح هدايت در مخالفت با صوفي و زاهد و عارف دانستن خيام آشکار است، و ترديد و بي‌اعتقادي شگفت خيامي را، که به همة امور هستي با «شک» و «شبهه» مي‌نگرد، مدّنظر دارد. هدايت در تحليل جهانبيني خيام، در قياس با کتاب نخست، نظر خود را توسع و تعميق مي‌بخشد، و در مواردي در آن تجديد نظر مي‌کند؛ از جمله او خيام را مطلقاً يک «اومانيست» و «دهري» و «خدانشناس» مي‌داند که در او هيچ تمايل و گرايش مذهبي وجود ندارد، بلکه دقيقاً «دين ستيز» است. او مسلک صوفيان وعارفان را به يک چوب مي‌راند، و هيچ‌ وجه تمايزي ميان آن‌ها قايل نمي‌شود؛ حال آن که، چنان‌که مي‌دانيم، تفاوت و تعارض آشکاري ميان آن‌ها وجود دارد. در واقع، چنان که پيش‌تر گفتيم، هدايت در لحظاتي انديشة خودش را تبليغ مي‌کند، و پرسشي که به عنوان پرسش خيام پيش مي‌کشد در حقيقت پرسش خود او است. به رغم اين که لحن هدايت صريح و گاه جسورانه و خشم آگين است زبان او از استحکام و سلامت بيش‌تري برخوردار است. در ترانه‌ها... هدايت علاوه بر چند نسخة خطي رباعيات، ظاهراً، از نسخة نفيس ادوارد هرن آلن، چاپ1898 لندن، نسخة ترجمة ژوکوفسکي، مستشرق روس، و مجموعة نيکلا، مترجم فرانسوي رباعيات خيام، چاپ 1867 پاريس، نسخة مستشرق انگليسي سردنيس راس و نسخة کريستن سن استفاده کرده است. در اين کتاب هدايت رباعيات را براساس مضمون آن‌ها دسته‌بندي و تبويب کرده است؛ براساس مايه‌هايي مانند «راز آفرينش»، «درد زندگي»، «از ازل نوشته»، «گردش دوران»، «ذرات گردنده»، «هرچه بادا باد»، «هيچ است» و «دم را دريابيم»، که در حقيقت نوعي فهرست موضوعي است. طرح اين ايراد که هدايت در کتاب نخست در انتخاب رباعيات ملاک و مبناي مشخصي نداشته و بيش‌تر به مشرب و ذوق خود بسنده کرده است نسبت به کتاب دوم چندان وارد نيست؛ اگر چه نمي‌توان احتمال راه يافتن رباعيات مشکوک را در اين کتاب مطلقاً منتفي دانست. اصولاً درباب تدوين ديوان شاعري مانند خيام و تشخيص رباعيات انتسابي و الحاقي و تفکيک آن‌ها از آثار اصيل و مسلم شاعر صدور حکم صريح و قطعي ميسر نيست، و اگر هم باشد طبعاً معتبر و وافي به مقصود نيست. سنت رايج براي دست‌يابي به متن اصيل آثار شاعري هم چون خيام، که مورد قبول و اتفاق نظر اغلب محققان است، اين است که قديم‌ترين نسخه‌ها، يعني نزديک‌ترين آن‌ها به عصر و زمان حيات شاعر، مبنا قرار گيرد و سپس از روي قرائن و، ناگزير، به حکم استنباط خود محقق گزينش اشعار و تدوين نهايي ديوان صورت بگيرد. محقق فرهيخته‌اي مانند هدايت به خوبي مي‌دانست که ممکن است خود شاعر، به مرور، در آثار خود دست برده و دربعضي از ابيات کلمات، يا حتي مصراعي، را جابه‌جا کرده يا تغيير داده باشد، و کاتبان نيز، به سهو يا به عمد، به اين تغيير و جابه‌جايي، به نوبة خود، افزوده باشند. البته گاه غلط‌ها يا تصحيف و تحريف کلمات آن قدر صريح است که منافي با شيوة شعر خيام و سنت ادبي زمان او است، و طبعاً اين از چشم تيزبين هدايت دور نمانده است. اما چنان که اشاره کرديم رباعيات فراوان ديگري هم هست که از آن خيام نيست و شاعران ديگر شايد به جهت شهرت خيام و يا پنهان کردن نام خود، در فضاي سنگين و متعصب زمانه، اسم خيام را بر رباعي‌هاي خود گذاشته باشند. شايد تعبير ديگر از سرودن اين همه رباعي اين باشد که خيام توانسته است شاعران ديگر را، از طريق شعر خود، متأثر و هم دل سازد؛ و از همين رو است که برخي، از جمله هدايت، خيام را در ميان شاعران گذشتة ما از همه بزرگ‌تر مي‌دانند. هدايت در برابرمحصول ادبي خالص بسيار حساس بود، و شعر ناب ــ اگر چه عرصة فعاليت اصلي او نثر بود ــ قريحه‌اش را سخت متأثر مي‌کرد. مقدمة ترانه‌ها... نشان مي‌دهد که هدايت نسبت به ارزش‌هاي شعري، به تشبيهات و استعارات و نيز به صدا و آهنگ کلمات، به شدت حساس است. اما او به تأثير معنويات شعر خيام توجه بيش‌تري دارد، و نشان مي‌دهد که چه گونه، در جايي که علوم و رياضيات و نجوم و کلام از عهدة طرح انديشه‌هاي نو و عقلاني بر نمي‌آيند، خيام برداشت بديع و روشن خود را از جهان‌هاي دروني و بيروني به صورت شعر، در خلاصه‌ترين و گزيده‌ترين قالب ادبي، يعني رباعي، بيان مي‌کند. طبعاً انتشار کتاب هدايت در گرايش نسل جوان به شعر خيام امروز چنان عمومي و آشنا است که بسياري از ما بر حسب مايه‌هاي آن مي‌انديشيم، و باور داريم که هنوز، کماکان، تازگي دارند. شواهد و قرائني در دست است که نشان مي‌دهد از علاقة هدايت به بازخواني و واکاوي رباعيات خيام به هيچ‌وجه کاسته نشده بوده است و همواره، در برابر پرسش‌ها و پيشنهادات دوستانش، تجديد چاپ کتاب ترانه‌ها... را تا دست رسي به «اسناد و مدارک» معتبر و جديد به آينده موکول مي‌کرده است. در نامة 20 تير 1327 به شهيد نورايي مي‌نويسد: «اما راجع به خيام، همان‌طور که گفتم، در صورتي که قديم‌ترين متن رباعيات پيش [عباس] اقبال باشد بايد حتماً آن را ببينم... با وجود آن بي‌مورد است که رباعياتي از روي حدس چاپ بشود». تقريباً دو ماه بعد، ظاهراً در پاسخ به اصرار شهيد نورايي که پيشنهاد تجديد چاپ ترانه‌ها... راکرده است، در نامة 7 شهريور1327 مي‌نويسد: «راجع به خيام نمي‌توانم تصميم بگيرم. عجالتاٌ اين مطلب را پشت سرگذاشته‌ام و احتياج به اسناد و مدارکي دارم که در دست‌رسم نيست». از آن تاريخ، و از زمان مرگ هدايت، بيش از پنجاه سال مي‌گذرد. در طول اين نيم قرن ده‌ها کتاب از گزيدة رباعيات خيام، يا در تحليل شعر او، منتشر شده است که نسبت به ارزش کار هدايت، يا دست کم فضل تقدم او، اداي دين کرده‌اند. طبعاً دربارة رباعيات خيام هنوز اختلاف و مناقشه به پايان «نرسيده» و جويندة آثار اصيل شاعر درمي‌ماند که کدام رباعي را معتبر و کدام را مردود بداند؛ بنابراين تا دست‌يابي به ديوان قطعي و نهايي رباعيات خيام کار بسيار در پيش است، و چه بسا که هيچ‌گاه اين کار به فرجام نرسد. در اين کتاب هر دو مجلد خيام هدايت ــ رباعيات حکيم عمر خيام و ترانه‌هاي خيام ــ به انضمام مقدمه‌هاي هدايت چاپ شده است. نسخه‌هاي چاپ نخست اين دو کتاب ــ 1303 کتاب خانه و مطبعة بروخيم و 1313 مطبعة روشنايي، با شش مجلس تصوير از درويش نقاش ــ مبنا قرار گرفته و عيناً از روي متن آن‌ها حروف چيني شده است. کتاب ترانه‌هاي خيام، که در اصل نسخة مشخص هدايت و نزد خانوادة زنده ياد حسن قيميان بوده است، به لطف دوستم حسن طاهباز، که از محققان پي‌گير و از شيفتگان هدايت است، در اختيار من قرار گرفته است. در اين نسخه در حاشية پاره‌اي از صفحات مقدمه و متن رباعيات ساية دست هدايت، و احتمالاً قيميان، ديده مي‌شود که در پانويس آن صفحات، در کتاب حاضر، اشاره به آن‌ها شده است. هم چنين در مقايسه با چاپ‌هاي بعدي اين نسخه، ترانه‌هاي خيام، اختلاف‌ها و تفاوت‌هايي وجود دارد که به پاره‌اي از آن‌ها نيز اشاره شده است. رسم‌الخط و علايم نقطه‌گذاري هر دو نسخه عيناً حفظ شده است، مگر در موارد استثنايي و البته ضروري، که خلاف عادت خوانندگان امروزي بوده است، و در صورت حفظ آن‌ها چه بسا پاره‌اي از خوانندگان را به اشتباه مي‌انداخت. براي مثال تبديل «ة» به «اي» در کلماتي نظير «کوچة» و «بچة» که منظور «کوچه‌اي» و «بچه‌اي» است، يا تبديل «ء» به «ي» در کلماتي نظير «حکماء» و «علماء» که به «حکماي» و «علماي» تغيير يافته است، و مانند اين‌ها. در مواردي نيز که ظن غلط‌چاپي مي‌رفته يا سهوالقلمي رخ داده است در پانويس به آن‌ها اشاره کرده‌ام، اما به هيچ‌وجه مته به خشخاش نگذاشته‌ام، تا مبادا اصالت نسخه‌ها مخدوش شود. منبع
  2. Maryam Poursoleymani

    آشنایی با دینامیک پرواز

    دینامیک پرواز با بهره‌گیری از داده‌های هواپویشی، هندسی و وزنی، به‌مطالعه و بررسی رفتار و حرکات هواپیما می‌پردازد. در واقع علم دینامیک پرواز به بررسی برد، مسافت نشست و برخاست (طول باند)، چگونگی تداوم یافتن پرواز در سرعت‌های گوناگون، پایداری و کنترل وسایل پرنده و شرایط ناخواسته‌ای که سبب انحراف وسیلهٔ پرنده می‌شود می‌پردازد. به‌طور خلاصه، تحلیل نحوهٔ حرکت یک وسیله در هوا یا فضا و ارائهٔ طرح‌هایی به‌ منظور بهینه‌سازی این حرکت، وظیفهٔ دینامیک پرواز و کنترل است. بخش های زیر در دینامیک پرواز بررسی می شود: (performance)عملکرد در مبحث عملکرد عمدتا تعادل نیروها مد نظر بوده و به تعیین پارامترهای مسیر پرواز مانند برد سقف پرواز حداکثر سرعت سرعت واماندگی شیوه اوج گیری شکل نشست و برخاست ارتفاع کروز و جز آن مربوط است . به این ترتیب که باداشتن ارتباط میان نیرو های برا و پسا و نیروی رانش موجود بر حسب سرعت و ارتفاع می توان معادلات حرکت وسیله پرنده را به عنوان یک نقطه نوشته و خصوصیات رفتاری آن را محاسبه کرد .بنابراین در این مبحث عموما حرکات و رفتار کلی وسیله پرنده مورد نظر است . که این قسمت مربوط به درس مکانیک پرواز 1 در دوره ی کارشناسی می شود . پایداری و کنترل کنترل: تغییر حالت هواپیما از حالت تعادل اولیه به حالت تعادل ثانویه. پایداری: تمایل ذاتی هواپیما در مخالفت با هرگونه اغتشاش داخلی یا بازگشت به حالت اولیه پس از برخورد هرگونه اغتشاش خارجی در این بخش پاسخ وسیله پرنده در مقابل ورودی های داخلی و یا خارجی بررسی می شود . منظور از ورودی داخلی آن دسته از تغییراتی است که به هر دلیل در داخل هواپیما ایجاد می شود مانند تغییر مرکز ثقل هواپیما در اثر مصرف سوخت ، حرکت سطوح کنترل توسط خلبان ، باز و بسته شدن چرخها ، حرکت دسته گاز و یا مواردی مشابه آن و منظور از ورودی خروجی آن دسته از تغییراتی است که در فضای خارج از هواپیما و مستقل از آن صورت می پذیرد مانند تند بادها ، تغییر درجه حرارت و جرم مخصوص هوا. وسیله پرنده باید به گونه ای طراحی شود که در برابر ورودی ها ، اعم از داخلی و یا خروجی ، پاسخ رفتاری مناسبی داشته و حلبان آن قادر باشد تا ماموریت و مانورهای لازم در یک پرواز را به طور مناسب ، ایمن و بدون کوشش بیش از اندازه انجام دهد در پایداری و کنترل وسیلة پرنده به صورت جرم نقطه ای نیست . این بخش بیش تر مربوط به مکانیک پرواز 2 می شود(دوره کارشناسی) آیروالاستیسیته در این بخش تاثیر رفتار سازه هواپیما بر روی بارهای دائم و غیر دائم آیرودینامیکی مورد بررسی قرار می گیرد که قسمت اول آیروالاستیسیته استاتیک و قسمت دوم آیروالاستیسیته دینامیک نامیده می شوند. در آیروالاستیسیته استاتیک پدیده هایی همچون واگرایی بال و در آیرو الاستیسیته دینامیک پدیده نوسان با فرکانس زیاد (فلاتر ) از اعم مباحث مورد علاقه محسوب می شوند . به طور خلاصه در آیرو الاستیسیته تعادل درونی سازه و یا رفتار کوتاه مدت تغییر مکانهای سازه ای در برابر نیروهای آیرودینامیکی و تاثیر آن روی شکل پرواز مورد بررسی قرار می گیرد که بخشی از آن در درس دینامیک پرواز پیشرفته است(ارشد) این درس خاص بچه های سازه است ولی برای هواپیما خاص تر است و قطعاً باید با دینامیک و نیروها و ممان های آن آشنا باشند تا بتوانند روابط را بنویسن و تحلیل کنند. آئروالاستیسیته پیچیده ترین بخش از درس دینامیک پرواز پیشرفته است ناوبری ناوبري علم تعيين موقعيت و وضعيت يك جسم است. اگر تعیین موقعیت به کمک امواج رادیویی انجام شود به آن ناوبری رادیویی ودر صورتیکه بدون استفاده از هرگونه منبع خارجی انجام پذیرد به آن ناوبری اینرسی می گویند .ناوبری اینرسی به این معنی که شتاب و چرخش و میدان مغناطیسی سیستم به ترتیب توسط سنسورهای شتاب سنج و ژیروسکپ و مگنتومتر حس شده و سپس با انجام یک سری عملیت ریاضی و *****ینگ، میزان چرخش و در مدل های پیشرفته تر میزان تغییر موقعیت محاسبه می شود.مزیت ناوبری اینرسی آن است که علاوه بر موقعیت انتقالی می توان موقعیت دورانی جسم را در هر لحظه محاسبه کرد در حالیکه در ناوبری رادیویی تنها موقعیت انتقالی جسم مشخص می شود . هدایت هدایت را می توان به این صورت تعریف کرد فرایندی برای گردآوری اطلاعات پرواز وسایل پرنده به سمت یک هدف مشخص شده و بهره‌گیری از این اطلاعات برای ارسال فرامین به سامانه کنترل .هدایت وسایل پرنده نیز به طرق مختلف صورت می پذیرد در ساده ترین فرم آن این مهم بر عهده خلبان است و در پیجیده ترین شکل، کامپیوترهای مختلف با الگوریتم های متفاوت این عمل را بر عهده دارند . بدیهی است در هر حالت ارتباط لحظه ای بین فرمانهای هدایتی و سیستم کنترل باید برقرار باشد تا وسیله پرنده از موقعیت کنونی خود به موقعیت هدف به شکل مطلوب هدایت شود دینامیک پرواز در دانشگاه های ایران در دوره كارشناسي در قالب دو درس سه واحدي (دینامیک پرواز 1 و 2) ارائه مي شود و یک درس سه واحدی کنترل اتوماتیک. در مقطع ارشد درس ها تخصصي تر می شود.... عناوين دروس در ارشد به شرح زير است: دروس تخصصی اجباری: 1- مدلسازی وسایل هوافضایی. 2- کنترل پیشرفته 3- ریاضی پیشرفته 4- هدایت و ناوبری 5- دینامیک پرواز پیشرفته 6- طراحی مفاهیم پیشرفته از این ها باید 5 تا رو بگذرونیم. دروس تخصصی اختیاری: 1- کنترل بهینه 1 2- کنترل بهینه 2 3- الگوریتم های هدایت 4- تخمین 5- شبکه های عصبی 6- کنترل مقاوم 7- کنترل فازی 8- عملکرد پیشرفته .... نرم افزارهای دینامیک پرواز کار اصلی دانشجویان در این گرایش بیشتر مدل سازی و شبیه سازی است مدل سازی نوشتن معادلات دینامیک و سینماتیک سیستم است.حل این معادلات با کدنویسی متلب مثل ode45 یا simulink . پياده سازي يك مدل در محيط رايانه اي را شبيه سازي مي نامند. مدل سازي مقدمه شبيه سازي است و مي توان گفت كه مدل سازي مربوط به دنياي مدل ها و شبيه سازي مربوط به دنياي اعداد است. در شبيه سازي بايد ارتباط دنياي مدل ها با دنياي اعداد برقرار شود.
×
×
  • اضافه کردن...