جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'منطق'.
5 نتیجه پیدا شد
-
منطق فازي به زباني ساده قاسمنژاد مقدم - فاطمه بقايينيا- دكتر بافنده هر نوع بيان واقعيت، يكسره درست يا نادرست نيست. حقيقت آنها چيزي بين درستي كامل و نادرستي كامل است. چيزي بين يك و صفر، يعني مفهومي چند ارزشي و يا خاكستري. حال فازي چيزي بين سياه و سفيد، يعني خاكستري است. «بارت كاسكو» (غفاري و همكاران، 1380). منطق فازي[1] در برابر منطق «باينري» يا «ارسطويي» كه همه چيز را فقط به دو شكل سياه و سفيد، بلي و خير و صفر و يك ميبيند، قرار دارد. اين منطق در بازه بين صفر و يك قرار داشته و با دوري از مطلقگويي (فقط صفر يا يك) از مقدار تعلق عضوي به مجموعه بحث ميكند. مثلا يك فرد 40ساله، 15درصد به مجموعه جوان، 70درصد به مجموعه ميانسالان و 25درصد به مجموعه پيران تعلق دارد. اين منطق مطلقا نميگويد كه مثلا فرد موردنظر ميانسال است (مجموع تعلقها الزاما برابر يك نيست). منطق فازي در 1965 براي اولين بار در مقالهاي به همين نام، توسط پروفسور «لطفي عسگرزاده» ارائه شد و در حال حاضر كاربردهاي فراواني دارد و در حيطه مديريت نيز جاي خاصي را به خود اختصاص داده است. اين منطق براي سنجش مسائل و الگوهاي كيفي، كاربرد فراوان دارد و پاسخگوي مسائل زيادي در رشتههاي علوم انساني بويژه مديريت است. منطق فازي راهكاري است كه به وسيله آن ميتوان سيستمهايي پيچيده را كه مدلسازي آنها با استفاده از رياضيات و روشهاي مدلسازي كلاسيك غيرممكن بوده و يا بسيار مشكل است، به آساني و با انعطاف بسيار بيشتر، مدلسازي كرد. در اين مقاله، سعي شده است تا شمايي از منطق فازي، به زباني ساده، ارائه شود. همچنين، مختصري به بنيانگذار اين منطق اشاره شده و در مورد كاربردها، متغيرهاي زباني، قوانين «اگر-آنگاه»، چگونگي به كارگيري و در نهايت تفاوت آن با نظريه احتمالات، بحث شده است. از آن زمان كه انسان انديشيدن را آغاز كرد، همواره كلمات و عباراتي را بر زبان جاري ساخته كه مرزهايي روشن نداشتهاند. كلماتي نظير: خوب، بد، جوان، پير، قوي، ضعيف، گرم، سرد، باهوش، زيبا و قيودي نظير: معمولاً، غالباً، تقريباً و به ندرت. روشن است كه نميتوان براي اين كلمات رمزي مشخص يافت. اين باور به سياه و سفيدها، صفر و يكها و نظام دو ارزشي گذشته بازميگردد و حداقل به يونان قديم و ارسطو ميرسد. البته قبل از ارسطو نوعي ذهنيت فلسفي وجود داشت كه به ايمان «دودويي» با شك و ترديد مينگريست. منطق ارسطو، اساس رياضيات كلاسيك را تشكيل ميدهد. براساس اصول و مباني اين منطق، همه چيز تنها مشمول يك قاعده ثابت ميشود كه براساس آن، هر چيز يا درست است يا نادرست. منطق ارسطويي دقت را فداي سهولت ميكند. نتايج منطق ارسطويي، «دوارزشي» و «درست يا نادرست»، «سياه يا سفيد» و «صفر يا يك» ميتواند مطالب رياضي و پردازش رايانهاي را ساده كند (همان منبع). منطق فازي، جهانبيني جديدي است كه به رغم ريشه داشتن در فرهنگ مشرق زمين، با نيازهاي دنياي پيچيده كنوني بسيار سازگارتر از منطق ارسطويي است. منطق فازي، جهان را آنطور كه هست به تصوير ميكشد. دنيايي كه ما در آن زندگي ميكنيم، دنياي مبهمات و عدم قطعيت است. مغز انسان عادت كرده است كه در چنين محيطي فكر كند و تصميم بگيرد و اين قابليت مغز كه ميتواند با استفاده از دادههاي ناصحيح و كيفي به يادگيري و نتيجهگيري بپردازد، در مقابل منطق ارسطويي كه لازمه آن دادههاي دقيق و كمي است، قابل تامل است (همان منبع).
-
نام کتاب : منطق فازی نویسنده : نامشخص منطق فازی معتقد است که ابهام در ماهیت علم است. بر خلاف دیگران که معتقدند که باید تقریبها را دقیقتر کرد تا بهرهوری افزایش یابد، لطفیزاده معتقد است که باید به دنبال ساختن مدلهایی بود که ابهام را به عنوان بخشی از سیستم مدل کند. در منطق ارسطویی، یک دستهبندی درست و نادرست وجود دارد. تمام گزارهها درست یا نادرست هستند. بنابراین جمله «هوا سرد است»، در مدل ارسطویی اساساً یک گزاره نمیباشد، چرا که مقدار سرد بودن برای افراد مختلف متفاوت است و این جمله اساساً همیشه درست یا همیشه نادرست نیست. در منطق فازی، جملاتی هستند که مقداری درست و مقداری نادرست هستند. برای مثال، جمله "هوا سرد است" یک گزاره منطقی فازی میباشد که درستی آن گاهی کم و گاهی زیاد است. گاهی همیشه درست و گاهی همیشه نادرست و گاهی تا حدودی درست است. منطق فازی میتواند پایهریز بنیانی برای فنآوری جدیدی باشد که تا کنون هم دستآوردهای فراوانی داشته است. Download
-
بررسی آرا و اندیشه های شوپنهاور نسرین پورهمرنگ آرتور شوپنهاور در سال 1788 در شهر دانتزیگ یا گدانسك فعلی در آلمان متولد شد. بنا به خواست خانواده قرار بود بازرگان شود و در تجارت بینالمللی فعال شود، اما او به سراغ درس و دانشگاه و علم و تحقیق رفت. پیش از رسیدن به سی سالگی كتابی به نام جهان همچون اراده و نمایش نوشت و منتشر كرد كه زیربنای همهی اندیشههای او را در طی سالیان بعدی زندگیاش تشكیل داد. او پس از كانت پا به عرصهی جهان اندیشهها میگذارد، بدیهی است كه متاثر از كانت باشد و ابتدایش را از آرای كانت بیاغازد. هر چند كه خود صاحبنظر است و در جریان فلسفهی غرب جایگاهی استوار مییابد. دربارهی آیین هندو و بودا صاحبنظر است و آنجا كه از یگانگی عالم ذات یا حقیقت مطلق صحبت میكند نزدیكی بسیار به اصول هندو پیدا میكند. به مشابهت های اندیشههای غربی و شرقی اشاره میكند و جایگاه برجستهیی را در عالم هستی به هنر اختصاص میدهد. در دستگاه فكری شوپنهاور دو موضوع عمده وجود دارد؛ فنومنها و نومنها؛ قلمرو پدیدارها و قلمرو ذات معقول یا ذات مطلق یا حقیقی. این دو قلمرو برپایهی تعریفی از شناخت بنا شدهاند؛ تعریفی كه او از كانت گرفته است؛ اما این دو قلمرو به چه معنا میباشند؟ اشاره شد كه او ابتدایش را از كانت میآغازد. مقدمات كانت را مسلم میشمارد و معتقد است كه درك انسان از جهان و آنچه در آن موجود است مقید به زمان و مكان است. بدون این دو قید شناخت امكان پذیر نیست. به عبارتی توانمندی انسان به گونهیی است كه شناخت را تنها از طریق نسبتهای زمانی و مكانی و رابطهی علمی و معلولی حاصل میكند. وجود این نسبتها تجربهی خاصی را سبب میشود، اما این بدین معنا نیست كه اشیأ همانگونه كه به درك انسانها در میآیند نیز در ذات خود وجود داشته باشند. چه بسا كه اشیأ فینفسه جدا از آنچه به ما مینمایند وجود داشته باشند. شوپنهاور نیز به پیروی از كانت این دو قلمرو را یكی كه مقید به نسبتهای زمان و مكان و رابطهی علی و معلولی است قلمرو پدیدارها و یا فنومنها مینامد و آن دیگری كه در واقع ذات این قلمرو است و مستقل از نسبتهای نامبرده شده، قلمرو ذات معقول یا ذات مطلق یا نومنها مینامد. اگر بخواهیم این دو قلمرو را با مبحث وجود مطابقت دهیم این تطبیق ما را به ایدهی جهان مُثلی افلاطون نزدیك میكند. نومن ذات مطلق و ذات حقیقی است در حالی كه فنومن سراب و حبابی بیش نیست. كانت معتقد است كه به بدست آوردن شناخت دربارهی این ذات حقیقی برای انسان امكانپذیر نیست در حالی كه شوپنهاور از طرقی سعی میكند تا حدودی به این شناخت برسد. شوپنهاور عدم وجود نسبت علی و معلولی و زمان و مكان را برای ذات اشیأ دلیل بر پكپارچگی و وحدت آنها میداند. آنچه سبب تفاوت و تمیز گذاشتن بین اشیأ میشود وجود همین رابطههای نسبی است. اما اگر واقعیت زیربنایی فارغ از این نسبتها باشد آنگاه باید آن را واحد و یكپارچه به حساب آورد. شوپنهاور این واحد یكپارچه را همانگونه كه در ادامه بدان پرداخته خواهد شد انرژی میپندارد. اعتقاد شوپنهاور به عدم وجود انقسام و افتراق در ذات عالم او را به اصول آیین بودا و هندو نزدیك میكند. در آیین هندو و بودا نیز اینگونه بیان میشود كه جهانی كه به مشاهدهی ما در میآید اگر چه سرشار از تنوع و گونهگونی است اما در پس آن هر چه هست وحدت و یكپارچگی است. البته این مشابهت بدین معنا نیست كه شوپنهاور آرایش را از این دو مذهب اخذ كرده است. سنت فلسفی او ادامهی سنت فلسفی غرب است كه با دكارت، اسپینوزا، لایب نیتس، لاك، باركلی، هیوم و كانت آغاز شد و با شوپنهاور ادامه یافت. گفته شد كه شوپنهاور بر خلاف كانت در جست وجوی راهی بود كه شناختی از عالم ذات یا قلمرو حقیقی به دست آورد. او با اشاره به تحلیل نظر كانت كه معتقد بود شناخت تنها از طریق حواس به دست میآید این ایراد را مطرح میكرد كه این شناخت دستكم در یك مورد صادق نیست و آن شناخت انسان از خودش و از درون خودش است. اگر چه انسان قسمتی از وجودش را از طریق حواس خود میشناسد اما شناختی كه از درون خود به دست میآورد ارتباطی به حواس ندارد و شاید این نوع معرفت راهی باشد برای كسب معرفت از عالم ذات یا عالم حقیقت. اما این شناخت چگونه امكانپذیر است؟ انسان چگونه میتواند با مدد گرفتن از شناخت درونی خود سرشت واقعی دنیای پدیدارها را بشناسد؟ شوپنهاور از اراده سخن به میان میآورد. اراده نه به مفهومی كه ما در گفتار روزمره به كار میبریم بلكه به معنای باطن حركات جسمانی، چیزی كه میتوان به جای آن از نیرو یا انرژی نیز نام برد .او همهی حركات بدنی را ناشی از اراده میداند. همهی انگیزشها و سائقهای درونی را كه هدفش هستی و زندگی و عرض اندام است را اراده مینامد. وی معتقد است آنچه در عالم فنومن یا پدیدارها به تجلی در میآید انرژی است. یعنی ذات مطلق یا جهان نومن در عالم پدیدارها به صورت انرژی به جلوه در میآید. البته در برداشتهایی كه بعدها از واژهی ارادهی شوپنهاور شد سوءتعبیرهای فراوان رخ داد. او هشدار داده بود كه منظورش از اراده عمد و آگاهی نیست ،یا حتی انرژی همراه با عمد و آگاهی. او سرتاسر جهان آلی و غیرآلی (با جان و بیجان) را تجلی اراده میداند. از پرت شدن یك سنگ تا اعمال انسانی، از حركت ماه و زمین به دور خورشید تا نورافشانی و اشتعال خورشید، تا همهی وقایع طبیعی بر روی زمین. هر حركت و قدرتی حاوی اراده است. شوپنهاور خود میدانست كه واژهی اراده ممكن است بدفهمی ایجاد كند اما از انتخاب آن گریزی نداشت، میگفت هر واژهی دیگر نیز ممكن است بدفهمی ایجاد كند، چون عالم نومن شبیه هیچ چیز نیست. بنابراین اطلاق هر واژه با مفهوم عادی آن اشتباه گرفته خواهد شد. شوپنهاور پس از تشریح دیدگاه خود دربارهی جهان پدیدارها و بنیاد و زیرلایهی مابعدالطبیعیاش، سخت بر آن میتازد و جهان پدیدارها را جایگاهی مخوف و پر از ظلم و ستم معرفی میكند كه لحظهیی از این ظلم و ستم خلاصی ندارد. تبعاً وقتی جهان پدیدارها كه نمونه و مثالی از قلمرو ذات مطلق است چنین رعبآور است ،قلمرو ذات مطلق مخوفتر و نفرتانگیزتر است. شوپنهاور فیلسوفی است به غایت بدبین كه به دنیا نیامدن را بهتر از آمدن میداند هر چند كه او پناه آوردن به هنر و زیبایی و اشتغال به هنر را برای گریز موقت از كابوس و وحشت جهان فنومنها و نومنها توصیه میكند. به عقیدهی شوپنهاور تنها در هنگامهی خلق اثر هنری و یا شناخت زیبایی است كه انسان از خودش آزاد میشود و از بار گران اراده شانه خالی میكند. انسان به اثر هنری به دیدهی سودجویی نمینگرد، برای كشف و درك زیباییها به آن مینگرد. هم از این رو میتوان به هنر به عنوان امكانی برای درك و شناخت سرشت حقیقی امور نگریست. هنر امكانی است برای شناخت نه وسیلهیی برای بیان. همانگونه كه پیشتر اشاره شد ذات مطلق یا نومن به نظر شوپنهاور، غیرمنقسم و از واحدی یكسان تشكیل یافته است. از این رو ذات و سرشت نهایی آدمیان نیز از چنین وحدت و همسانی برخوردار است. همین وحدت و همسانی ایجاب میكند در عرصهی پدیدارها و واقعیت عملی بر یكدیكر مهر بورزند و شفقت روا دارند، چرا كه وقتی سخن از همسانی و یكپارچگی است هر آسیبی كه به دیگری روا داریم برخود روا داشتهایم و از اثرات سوءاش خود نیز آسیب و گزند میبینیم. تنها با رحم و شفقت است كه میتوانیم بر دشواری ارادهیی كه بر ذات مطلق حاكم است و آن را به وجودی نفرتانگیز تبدیل كرده است غلبه یابیم. شوپنهاور ذات مطلق را یكسره شر و پلیدی میپندارد و جهان پدیدارها كه نیز جلوهیی از آن است از چنین پلیدی بینصیب نیست. به همین قیاس انسان و ذات مطلق او از چنین ویژگی برخوردار هستند. آیا در چنین شرایطی وحدت با این ذات مطلق میتواند خیر و نیكی و رحم و شفقت به بار آورد. این نكتهیی است كه منتقدان فلسفهی شوپنهاور بر او خرده گرفتهاند و او را دچار تناقض گویی دانستهاند. یا باید آن شر و پلیدی مطلق را دچار ایراد دانست یا این وحدت را، در غیر این صورت به تناقضی برخواهیم خورد كه برای یكدستگاه فلسفی چندان خوشایند نیست. نكتهی دیگر اینكه شوپنهاور میخواهد با كمك اخلاق و رحم و شفقت، بر ذات و اراده غلبه یابد، یعنی با وحدت با اراده، و با كمك اراده، اراده را نفی كند و این امری است كه شدنش دشوار مینماید. اما شوپنهاور آن را شدنی میداند و پشت پازدن به دنیا را برای نفی و غلبه بر اراده ضروری میشمارد. هم از این رو میتوان بین عقاید شوپنهاور و ادیان آسمانی از جمله مسیحیت شباهتهایی جست .اما آنجا كه سخن از ذات مطلق میشود او و ادیان آسمانی راهشان از یكدیگر جدا میشود. هر چند كه در جاهایی به مذهب بودا نزدیك میشود. آنجا كه سخن از فنا و ناپایداری جهان پدیدارها و لزوم رویگردانی از آن سخن میگوید. همین رویگردانی از اراده سخنی است كه بعدها مورد توجه نیچه و فروید قرار میگیرد . نیچه خود به قدر و اهمیت شوپنهاور معترف بود و از او به عنوان فردی كه از مستقل اندیشیدن هراسی ندارد و به سطح امور قانع نیست و به عمق و زیر سطح نفوذ میكند یاد میكرد. نیچه نیز از تبعیت عقل از اراده سخن به میان میآورد، آنجا كه از ارادهی معطوف به قدرت سخن میگوید. اما «نه گویی» شوپنهاور به زندگی را سخت مورد سرزنش قرار میدهد و اظهار میدارد كه باید به زندگی «آری» گفت آن هم با تمام وجود. اما اینكه آیا در عمل نیچه به زندگی «آری» گفته است پرسشی است كه پاسخش به نظر «نه» میآید تا «آری».
-
در این که نسبت منطق با فلسفه و نیز علوم دیگر چیست، نظرات مختلفی ابراز شده است. گروهی منطق را به منزله مقدمه و ابزار تحصیل و کسب فلسفه و علوم می دانند و جمعی، آن را علمی مستقل دانسته و به عنوان یکی از اجزای فلسفه می شناسند. مصنف منطق، یعنی ارسطو، خود در طبقه بندی ای که از شعب دانش و حکمت کرد، محل خاصی برای منطق قرار نداد. یعنی وی منطق را قسمتی از اقسام حکمت نمی دانست، بلکه آن را آلت و ابزار تحصیل شعب مختلف حکمت می شناخت. به عبارت دیگر، ارسطو منطق را در ردیف سایر علوم قرار نداد؛ بلکه این علم را ناظر و مشرف برهمه علوم می دانست. شاهد این مطلب، نام گذاری آثار منطقی وی با نام ارغنون یعنی آلت است که اگر چه از طرف شارحان آثار او بر رسالات منطقی وی اطلاق شده، ولی با در نظر گرفتن عقیده خود او درباره ابزار بودن علم منطق برای فلسفه و علوم دیگر بوده است. پس از ارسطو، رواقیون که به منطق توجه زیادی نشان می دادند، آن را علمی مستقل و اصیل و جزو فلسفه و در ردیف سایر علوم فلسفی می دانستند. از آن پس نیز این اختلاف نظرات درباره جایگاه منطق، همواره موجود بوده است. به طور کلی و با در نظر گرفتن همه این مطالب، می توان این طور جمع بندی کرد: علم منطق، علمی اصیل و مستقل است؛ زیرا مجموعه قوانین و قواعدی است درباره موضوعی خاص.( که همان قواعد ذهنی آدمی برای رسیدن به نتایج مورد نظر است) اما این علم، در عین حال، وسیله تحصیل و تحقیق در علوم دیگر هم هست؛ یعنی علمی آلی و ابزاری است؛ و البته منافاتی نیست بین اینکه علمی در عین اینکه مستقل است، وسیله تحصیل علوم دیگر هم باشد. مثلا ریاضیات در عین این که علمی مستقل و اصیل است و برای خود موضوعیت دارد، در تحصیل فیزیک و شیمی نیز به کار می آید و نسبت به این دو علم، در حکم وسیله و آلت است. همچنین فیزیک و شیمی نیز که خود، علومی مستقل هستند، وسیله ای برای تحصیل و کسب علم زیست شناسی هستند. به همین ترتیب، علم منطق که از قواعد عمومی فکر و استدلال و بالاخره طریقه احتراز از خطا صحبت می کند، در عین اصالت و استقلال از علوم دیگر، وسیله تحصیل و کسب کلیه علوم از جمله فلسفه است؛ یعنی همه علوم باید در اتخاذ روش صحیح خود، از این علم استمداد جویند و با راهنمایی آن قدم بردارند و قواعد خود را به آن عرضه کنند تا چیز نادرستی وارد آن ها نشود. به همین جهت، منطق را علم العلم و فن کلیه فنون نامیده اند.
-
کنترل کننده pi مبتنی بر منطق فازی جهت کنترل بار فرکانس در سیستم های قدرت به هم پیوسته
Mehdi.Aref پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات قدرت
مسئله کنترل فرکانس یکی از موضوعات اساسی در طراحی و بهره برداری سیستم های قدرت بوده و امروزه با توجه به گسترش ابعاد و تغییر ساختار و پیچیدگی سیستم قدرت ضرورت آن بیش از پیش احساس می گردد. هرچند در کاربردهای صنعتی معمولاً از کنترل کننده ساده PI، که پارامترهای آن بر اساس آزمون سعی و خطا و یا کنترل کلاسیک در نقطه کار مشخص تعیین می شود، برای کنترل بار فرکانس استفاده می نمایند ولی این کنترل کننده در برابر تغییر پارامترها، شرایط کاری سیستم و عوامل غیرخطی کارآیی مطلوبی ندارند. به منظرو غلبه بر عیوب فوق، در این مقاله یک کنترل کننده فازی PI برای کنترل بار فرکانس پیشنهاد می گردد. انگیزه استفاده از منطق فازی برای تعیین پارامترهای کنترل کننده پیشنهادی، بزرگ لحاظ کردن بازه تغییرات پارامترهای سیستم و در نظر گرفتن عوامل غیرخطی همانند GRC می باشد. کنترل کننده پیشنهادی بر روی یک سیستم قدرت نمونه دو ناحیه ای اعمال شده و نتایج آن با کنترل کننده PI کلاسیک مقایسه می گردد. نتایج شبیه سازی در سه شرایط کاری گوناگون تحت اغتشاشات بار بزرگ نواحی، گویای رفتار دینامیکی بسیار مطلوب کنترل کننده پیشنهادی می باشد. برای دریافت متن کامل مقاله به صورت PDF روی لینک زیر کلیک کنید. امیدوارم که بدردتون بخوره. دانلود مقاله