جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'طلاق'.
8 نتیجه پیدا شد
-
«ترز وان Theres Vaghn» يك بانوي امريكايي 21 دسامبر سال 1922 در جلسه دادگاه اعتراف كرد كه در طول عمر خود تا آن زمان 62 بار شوهر كرده بود و با اين اعتراف نام خود را وارد تاريخ اجتماعي كرد، زيرا كه 62 بار ازدواج براي يك زن سابقه نداشته است. وي به شكايت اخرين شوهرش به دادگاه احضار شده بود. وي گفت كه شوهر كردن عادت او شده است و نمي تواند بيش از چند هفته تا چند ماه با يك شوهر زندگي كند و اگر شوهر با زبان خوش راضي به طلا ق نشود دست به زجر دادن او مي زند. در پي اين اعتراف بسياري از روانشناسان، داوطلب بررسي در باره اين عادت بانو ترز شدند. بعدا نتيجه اين بررسي به صورت يک اصل در روانشناسي درآمده است که تکرار ازدواج و تعدد "پارتنر ***" و نيز خودفروشي و همجنسبازي به صورت عادت در مي آيد و ترک چنين عادتي نياز به شرکت در کلينيک هاي ويژه دارد. iranianshistoryonthisday
-
شايد نتوان در دنيا كسي را پيدا كرد كه بعد از طلاق و شكست در زندگي مشترك دچار مشكلات عاطفي نشده باشد. دوران بعد از طلاق اصلا راحت نيست. اما چارهاي جز زندگي كردن نيست و تنها اقدام موثر اين است كه تمام تلاش خود را بهكار بگيريم تا هويتمان را دوباره بازسازي كنيم. مشكل اينجاست كه سالها با هم بودن را تجربه كرده و تمام اهداف و شخصيتمان بهصورت دوتايي شكل گرفته اما بعد از طلاق انگار نيمي از هويتمان پاره پاره شده و بايد خودمان را از نو بسازيم. بخشي از بازسازي وجود خودتان در اين است كه ياد بگيريد چگونه با بازسازي همسر سابقتان كنار بياييد. شايد تعجب كنيد كه چرا بايد درگير مسائل همسر سابقتان شويد كه هيچ دل خوشي هم از او نداريد اما اگر به هردليلي ناچار شويد همچنان دورادور هم كه شده با او ارتباط داشته باشيد؛ آنوقت ميبينيد كه مجبور هستيد درگير مسائل او هم باشيد! در اين بين هيچچيز تنشزاتر از اين نيست كه مجبور شويد با شريك جديد زندگي همسر سابقتان هم روبهرو شويد! واقعا چگونه با اين مسئله كنار ميآييد؟ احساسات را پنهان نكنيد ميدانيد بدترين سناريو چيست؟ خودتان را با همسر جديد شريك زندگي سابقتان مقايسه كنيد! اما توجه كنيد كه او انسان ديگري است كاملا متفاوت از شما و ساير انسانها، پس به هيچوجه خودتان را با او مقايسه نكنيد و اين حس را كلا از خود دور كنيد. اگر نسبت به همسر تازه او واكنش منفي نشان داده يا بخواهيد او را بيارزش جلوه دهيد فقط به ضرر خودتان تمام ميشود چون خودتان را سطحي و آسيبپذير نشان ميدهيد و واقعيت وجودتان مخدوش جلوه ميكند. مجبور نيستيد وانمود كنيد كه ناراحت نيستيد بلكه بايد قبول كنيد كه ناراحتيد و اين حس كاملا طبيعي است. در اين صورت شما مثل بقيه انسانها خواهيد بود يعني يك انسان طبيعي با عواطف و احساسات طبيعي. چگونه با همسر جديدش رفتار كنيد؟ اصلا لزومي ندارد كه با همسر جديد شريك سابق زندگيتان دوست يا صميمي شويد بلكه رفتاري مدني و معقول داشته باشيد و همين كافي است. درگير شدن به ضررتان خواهد بود بهخصوص اگر فرزندتان نزد او ميماند اصلا سعي نكنيد از فرزندتان بهعنوان رابط اطلاعاتي استفاده كنيد يا پشت سر او با فرزندتان صحبت كنيد چون ايجاد تنش در نهايت شما را از فرزندتان دورتر ميكند و به ضررتان تمام ميشود. ضمنا اين نكته را هم فراموش نكنيد كه همسر سابقتان و شريك جديد زندگي او هم نسبت به شما احساس خوبي ندارند! هرچقدر حس شما به اين جريان ناخوشايند باشد براي فرزندتان 01 برابر سختتر و ناخوشايندتر است و تنها به همين دليل نبايد بگذاريد او درگير اين موضوعات شود. تنها موضوع مهم براي شما اين است كه شأن و مقام خود را حفظ و هويت و قابليتهاي خود را پيدا كنيد و بدانيد كه قطعا براي شما هم شريك جديدي در اين دنياي بزرگ وجود دارد. چگونه شرايط را عادي كنيد؟ با امضاي برگه طلاق شايد همه احساسات منفي به نوعي تمام شود و طرفين حس كنند به نوعي از تمام غمها فارغ شدهاند اما حتي اگر واقعا چنين باشد يك حس همچنان فعال و پويا باقي ميماند و آن هم حسادت است! اتفاقا فقط همين حس است كه جلوي تفكر سالم و رفتاري طبيعي را ميگيرد. به همين دليل اگر از حس حسادت خلاص شويد بسياري از مشكلاتتان در اين زمينه حل ميشود. راهكارهايي براي اين موضوع وجود دارد. ممكن است هنوز كمي به همسر سابقتان دلبستگي داشته باشيد و اين حس كاملا طبيعي است چون در طول مدت زندگي مشترك آنقدر افكارتان به هم گره خورده كه حس ميكنيد همسرتان جزوي از مايملك شما محسوب ميشود. افكار و عقايد او شما را تحتتاثير قرار داده است و شما هم براي او تاثيرگذار بودهايد پس ترك اين شرايط راحت نيست. بعد از طلاق مدت زماني طول ميكشد تا قبول كنيد همسر سابقتان ديگر به شما تعلق ندارد. اگر اين را قبول كنيد كه ديگر تاثيرگذاري شما در بسياري از مسائل مرتبط با او وجود ندارد سردرگم نميشويد. روشي براي پذيرفتن حقيقت در نخستين قدم يادتان باشد شما 2نفر از هم جدا شدهايد. سريعترين راه براي اينكه از شر حس حسادت راحت شويد اين است كه دلايل جدايي را به ياد بياوريد. سعي نكنيد در مورد همسر جديد شريك سابق زندگيتان و روابط رمانتيك او و همسر سابقتان فكر كرده، آنها را تجسم كرده يا با دوران خوش سابقتان مقايسه كنيد چون باعث ميشود حس فقدان بيشتري داشته باشيد. تمام جروبحثها، اختلاف نظرها و رفتارهايي كه در همسرسابقتان بوده و شما را ناراحت ميكرده يا غيرقابل تحمل بوده را به ياد آورده يا حتي آنها را يادداشت كنيد. حالا ميتوانيد خوب فكر كنيد كه چرا جدا شدهايد و ديگر دليلي ندارد به او فكر كنيد. حالا حس بد را در مورد آنها كنار بگذاريد چون شما طبق تصميم خودتان از شرايطي ناخوشايند راحت شدهايد و فكر كردن مجدد در مورد آن جز تاثير منفي فايدهاي ندارد.
-
زنان بعد از ازدواج و مردان بعد از طلاق چاق ميشوند
Himmler پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در اخبارو مقالات و موضوعات متفرقه
كارشناسان ميگويند به نظر ميرسد كه ازدواج و طلاق هر دو فاكتورهايي مضر براي اندازه دور كمر هستند چون بنا بر يك بررسي جديد آماري زنان بعد از ازدواج و مردان پس از جدايي دچار چاقي و اضافه وزن ميشوند. به گزارش سرويس بهداشت و درمان ايسنا، اين بررسي كه روي بيش از 10 هزار داوطلب بين سالهاي 1986 تا 2008 انجام گرفت نشان داد كه هر دو وضعيت طلاق يا ازدواج در واقع ميتوانند يك شوك وزني به بدن وارد كنند كه در نتيجه موجب افزايش وزن سريع بويژه پس از 30 سالگي ميشود. به گزارش روزنامه ديلي تلگراف، اين متخصصان روي اضافه وزن زنان و مردان شركت كننده در اين مطالعه دو سال پس از ازدواج يا طلاق متمركز شدند. آنها متوجه شدند تا سن 30 سالگي هر دو وضعيت تاثير بسيار اندكي روي هر دو جنسيت دارند اما از سن 30 سالگي به بعد تا سن 50 سالگي احتمال افزايش وزن پس از ازدواج يا طلاق با روندي ثابت بيشتر ميشود. متخصصان دانشگاه اوهايو ميگويند: بديهي است كه تاثير وضعيت تاهل روي تغييرات وزني در دو جنس مختلف زن و مرد، متفاوت است. مردان پس از طلاق و زنان پس از ازدواج دچار اضافه وزن ميشوند و اين تغييرات وزني تا حدي است كه ميتواند تهديدي جدي براي سلامت آنها باشد. colony.ir -
آمار جدید را شنیده اید: ۱۰ مرد ازدواج کرده را در یک اتاق قرار دهید خواهید دید که نیمی از آنها خواهان طلاق می شوند. آمار وحشتناکی است، اما حقیقت دارد. این روزها طلاق به صورت یک شغل پر در آمد برای کسانی که ازدواج را به هم جوش می دهند و وکلایی که در طلاق گرفتن به افراد کمک می کنند در آمده است و بازار آن حسابی گرم است. در این جا یک حقیقت دیگر هم وجود دارد: مردها خیلی کمتر از زن ها به طلاق فکر می کنند. بر اساس تحقیقات در حدود ۶۶ تا ۷۵ درصد از کل درخواست های طلاق از جانب خانم ها ارائه داده می شود. به عبارت دیگر آقایون خیلی کمتر از خانم ها به جدایی فکر می کنند. به هر حال بهتر است که اصلا به جدایی فکر نکنیم، و سعی کنیم با چنگ و دندان به رابطه زناشویی خود ادامه دهیم تا خدای نکرده اتفاق ناگواری پیش نیاید. ▪ فرسایش تدریجی رابطه زناشویی یک شبه ویران نمی شود. این امر به تدریج و به صورت نا محسوس روی می دهد. درست مثل شکاف هایی که در عمق زمین ایجاد می شوند. پیش از آنکه متوجه این مطلب شوید، شکافی عمیقی میان شما و همسرتان به وجود می اید و دلیل آن هم این است که بسیاری از زوجین به جای حل مشکلات ترجیح می دهند چشم پوشی کرده و نسبت به آنها از خود بی توجهی نشان دهند. منشا این مشکلات هر چیزی می تواند باشد؛ اما اساسا به دلیل تغییر در رفتار یکی از زوجین می باشد. در زیر ۱۰ نشانه از طرز برخوردی است که باید آنها را به عنوان نوعی احضاریه به سمت دادگاه خانواده تلقی کرد. شماره ۱۰) دور هم جمع نمی شوید هر سال در مراسم روز شکرگذاری صندلی کناری خود را برای خانمتان رزو می کردید، اما امسال پسر خواهرتان در کنار شما نشسته است. صندلی ای که همیشه برای سالیان پی در پی جای او بوده است. آیا تا به حال به دلیل آن فکر کرده اید؟ شماره ۹) خونسرد و بی تفاوت می شوید تمام تلاش و کوششی که برای حفظ رابطه می کردیدی کم کم از بین می رود و به صورت فردی از خود راضی در می آیید. از یکدیگر نمی پرسید که روز خود را چگونه گذرانده و چه کارهایی انجام داده اید. زمان سلام و خداحافظی با یکدیگر رو بوسی نمی کنید. او دیگر عکس شما را درون کیف پولش قرار نمی دهد و شما هم همینطور. می توانید به راحتی بدون او به زندگی خود ادامه دهید، به همین دلیل زمانی که هر دو در خانه هستید، ترجیح می دهید با هم در یک اتاق نباشید. شماره ۸ ) دیگر ارتباط جنسی ندارید شاید هنوز در یک تخت بخوابید، اما هیچ صحبت دوستانه و لطیفی بین شما رد و بدل نمی شود. دور از هم می خوابید و به هیچ وجه یکدیگر را لمس نمی کنید. حتی آخرین باری که یکدیگر را در آغوش گرفتید نیز به سختی به یاد می آورید. شماره ۷ ) اوقات فراغتتان را در کنار هم نمی گذرانید اگر نمی توانید آخرین مرتبه که با هم به مسافرت رفتید را به یاد آورید، به دلیل کمبود بودجه و یا نبود وقت کافی نیست. در چنین شرایطی هر دوی شما به این فکر هستید که به نحوی از مصاحبت دیگری فرار کنید. به عنوان مثال بیشتر ترجیح می دهید با دوستانتان بیرون روید و یا خودتان را راحت می کنید و بی سراغ مواد مخدر یا مشروبات الکلی می روید. شماره ۶ ) خانم با دقت دخل و خرج را حساب می کند آیا متوجه شده اید که همسرتان از پرداخت بعضی قبوضی که سابقا خودش مسولیت پرداخت آنها را به عهده گرفته بود، شانه خالی می کند؟ آیا نسبت به درامد، بدهی، پس انداز و سرمایه گذاری های شما علاقه بیشتری نشان می دهد و می خواهد بیش از پیش از آنها سر در بیاورد؟ او می خواهد از این طریق محاسبه کند که بعد از طلاق چه مبلغی دست او را می گیرد.. شماره ۵ ) به دنبال استقلال است یک خانم ناراضی سعی می کند تا آنجا که ممکن است فاصله خود را از همسرش دورتر کند و اتکا خود را به او کم نماید. او در کلاس های متفاوتی ثبت نام می کند، به نام خودش حساب باز می کند، سرمایه گذاری انجام می دهد، و حتی تا مرز تغییر نام هم پیش می رود. این امور نشان دهنده شکاف عمیقی هستند که در رابطه فعلی شما به وجود آمده است. شماره ۴ ) به خانه نمی روید آیا قدم گذاشتن به خانه به جای اینکه مایه آرامش باشد، برای شما به صورت کار دشواری در آمده است؟ سعی می کنید برای خانه رفتن بهانه های مختلفی نظیر کار کردن تا دیر وقت یا بیرون بودن با دوستان قدیمی را بتراشید؟ حتی در خانه هم به دنبال راه فراری می گردید تا از زیر حل مشکلات روابط زناشویی فرار کنید. اگر برای ساعت ها متمادی به تماشای تلویزیون می نشینید و خود را با سرگرمی های متفاوتی مشغول می کنید، باید از خود سوال کنید که این همه وقت اضافی را از کجا می آورید. شماره ۳ ) تمام صحبت ها به دعوا ختم می شود هر گاه با هم به گفتگو می نشینید، کار به جاهای باریک کشیده می شود. زندگی برای شما تکرار مکررات است، بحث و مشاجره هایی است که به نتیجه معقول ختم نمی شوند. این کار شما را عصبانی می کند و سبب می شود تا نسبت به او بی میل شوید، علاوه بر این علاقه خود را نیز نسبت به او از دست می دهید. این امر زمانی به اوج خود می رسد که وقتی در مورد خانمتان خبری را از زبان سایر افراد می شنوید، احساس خوبی نمی کنید. شاید خیلی عصبانی شوید که جر و بحث و دعوا بین شما خیلی عادی می شود. در نظر شما او نمی تواند هیچ کاری را به درستی انجام دهد و احساس می کنید که تمام کارهای شما را زیر ذره بین قرار داده است. فقط کافی است تناقضی در گفته های هر یک از شما دو نفر دیده شود، آنگاه خونتان به جوش می اید و هر دو خشمگین می شوید. شماره ۲) وظایفی که به عهده داشتید زمانی که می خواهید پای خود را از مزرهای رضایت جنسی فراتر بگذارید، اطمینان خاطر دارید که وضعیت خوبی در خانه انتظار شما را نمی کشد. اگر در گذشته خود را مجاب به انجام دادن یک چنین کاری کرده بودید، حال از خود می پرسید که چرا نباید بتوانم این کار را انجام دهم. اگر می دانید که خانمتان نیز به این اصول پایبند نیست پس دیگر چه دلیلی وجود دارد که تا این حد خود را به زحمت بیندازید. شماره ۱ ) حرمت ها شکسته می شود ارزشی که در گذشته برای یکدیگر قائل بودید به تدریج از بین می رود و تنها چیزی که باقی می ماند رنجش و آزردگی است. به یکدیگر ناسزا می گویید و در بعضی موارد حاد، برخورد فیزیکی نیز پیدا می کنید. خشونت تنها وسیله ارتباطی شماست. بر روی زخم های گذشته نمک می پاشید تا بتوانید بیش از هر زمانی یکدیگر را آزرده خاطر سازید. در این حالت تنها منتظر جرقه ای هستید تا اتش خشم شما را شعله ور سازد. ▪ بازی نیست طلاق مسئله ای کاملا جدی است. اوج نقطه ای است که به اشتباه بزرگی که در زندگی مرتکب آن شده اید، پی می برید. قسمت اعظمی از زندگی شما وقف سرو کله زدن با درد و رنج می شود، تازه ما مسائل اقتصادی را نیز نادیده می گیریم. تسلیم شدن انتخاب مناسبی نیست. حتی اگر فکر می کنید جز طلاق راه دیگری برای شما نمانده است، تا آنجا که می توانید بر روی تفاوت هایتان کار کنید. کارهای متعددی می توان برای نجات یک ازدواج از خطر نابودی انجام داد، مثل مشاوره های خانوادگی. حتی پیش از اینکه تصمیم به طلاق بگیرید، می توانید با توافق یکدیگر زمانی را جدا از هم زندگی کنید و مسائل ازدواج خود را دقیق تر بررسی نمایید در آخر هم باید به این مطلب فکر کنید که در گذشته چه چیز شما را عاشق او کرده بود که تن به ازدواج با او را دادید. دوباره به یاد دلایل دوست داشتن یکدیگر بیفتید؛ توجه خود را به آن معطوف کنید تا بتوانید به موفقیت دست پیدا کنید
-
آيا زنان مطلقه حق زندگي دارند؟ آنچه طلاق را به معضلی اجتماعی برای زنان بدل کرده، وجود پدیده تجرد ناخواسته دختران است که ناخودآگاه شانس ازدواج مجدد برای زنان مطلقه را کم می کند. مشكلات عمده زنان مطلقه : 1- نگاه هاي شيطاني مردان هوسران 2- نداشتن امنيت و سرپناه 3- در صورت ازدواج مجدد از سوي همسر قبلي تهديد به منع ملاقات با فرزندشان خواهد شد. 4- عدم اعتماد اطرافيان و.... علاوه بر تمام مشکلات ذکر شده، از دست دادن همسر به خصوص در دوران جوانی و پیامدهای ناگوار طلاق منجر به بروز مشکلات روحی متعدد ار جمله افسردگی و بد بینی برای اینگونه زنان می گردد و این موضوعی ست که به آسانی نمی توان از کنار آن گذشت.
-
مهريههاي عجيب: 10 آهوي وحشي تا دوچشم داماد , هزارپاي هزارپا تا هزار بوسه به گزارش برنا اگر سري به راهروهاي دادگاههاي خانواده بزنيد پر از دختر خانمهاي جواني است كه براي خاتمه دادن به زندگي مشتركشان، مسيرشان به سمت دادگاه كج شده است. در ميان اين خانمها كساني كه مهريههاي عجيب غريب دارند هم ديده ميشوند از سفر به ۱۲۰ كشور دنيا و ۱۰ هزار ليتر بنزين تا دست راست و پاي چپ داماد،شمش طلا هم وزن عروس و يك كيلو بال مگس و حفظ كردن ديوان حافظ و صدها مهريه عجيب و غريب ديگر. براساس اين گزارش در تماسها و ارتباط هايي كه اينبار با دفاتر ثبت ازدواج در نقاط مختلف تهران داشتيم، در اكثر موارد سر دفتردارها ميگفتند كه مهريههاي سنگين و عجيب و غريب را خطبه نميخوانند. در يكي از موارد، يكي از سردفترداران در غرب تهران به برنا گفت: يك مورد ازدواج داشتيم كه پسر ميخواست يك درخت گردو عجيب غريب را در يكي از مناطق خوش آب هواي ايران به نام عروس خانم بزند. البته بجز اين درخت مقاديري سكه هم مهريه عروس خانم بود. سردفترداري در شمال تهران ميگويد: قبلترها مهريه به ميزان سال تولد عروس خانم (شمسي، قمري، ميلادي) مد بود ولي الان ديگر مردم كمتر تمايل به اين چيزها دارند شايد دليلش اين باشد كه خيليها متوجه شدهاند كه داشتن مهريه سنگين چندان هم افتخار نيست! امسال دو مورد خوب هم داشتيم كه مهريه عروس خانمها فقط يك شاخه گل بود. يكي ديگر از سردفترداران مي گويد: يك مورد بود كه داماد دو چشماش را علاوه بر 2 هزار سكه مهر عروس خانم كرد تا به قول خودش اعتماد سازي كند. بعدها كارشان به دعوا و جدايي كشيد. عروس خانم مصر بود كه مهرش را بگيرد بعد از كلي جر و بحث دادگاه فقط به 2 هزار سكه حكم داد. چرا كه مهر بايد چيزي باشد كه بها داشته باشد چشم مرده از آن جهت كه هيچ بهايي ندارد گرفتنش شرعا جايز نيست.
-
طلاق برای بچهها اتفاقی گیجكننده ، غمانگیز و استرسآور است. تفاوتی هم ندارد در چه سنی باشند؛ بچهها در هر سنی پس از این اتفاق احساس ناامنی میكنند و نمیدانند زندگی آنها چگونه پیش خواهد رفت، اما با این كه طلاق خوشایند نیست، پدر و مادر میتوانند كاری كنند كه كودك راحتتر با شرایط كنار بیاید و تاثیرات منفی آن نیز بر زندگیشان كمتر شود. كمك كردن به بچهها برای كنار آمدن با طلاق و پذیرش وضعیت موجود : یعنی ایجاد محیطی آرام و با ثبات در خانه. علاوه بر این با وجود تمام سختیهای زندگی باید مراقب نیازهای جسمی و روحی كودك نیز باشید و با نگرشی مثبت به او كمك كنید. برای این كه این اتفاق در زندگی شما بیفتد، باید به اندازه كافی از خودتان مراقبت كنید و تا جایی كه ممكن است برای مراقبت از فرزندتان با همسر سابق خود همراه شوید. چه پدر باشید و چه مادر، كاملا طبیعی است كه از شرایط پیش آمده نگران باشید. ممكن است احساس كنید در دنیایی ناشناخته قدم برمیدارید و همه چیز جدید و متفاوت است، اما مطمئن باشید میتوانید با موفقیت این روزها را پشت سربگذارید و به فرزندتان كمك كنید با اعتماد به نفس و شادی بیشتری به زندگیاش ادامه دهد. راههای زیادی وجود دارد كه میتوانید در این وضعیت به فرزندتان كمك كنید؛ صبر و شكیبایی ، اطمینان دادن به كودك یا گوش دادن به حرفها و نگرانیهایش همه شیوههایی برای كاهش تنش در محیط خانه است. علاوه بر این، اگر بتوانید با همسر سابق خود رابطهای مسالمتآمیز برقرار كنید، به طور حتم فرزندتان هم كمتر آسیب میبیند. با این كار استرس او هم كمتر میشود و از این كه هر روز پدر و مادرش از هم بدگویی نمیكنند راضیتر خواهد بود؛ البته ممكن است این كار برای شما دشوار باشد، ولی اگر سلامت و شادی فرزندتان را مهمترین وظیفه خود بدانید، براحتی این كار را انجام خواهید داد. بچهها از پدر و مادرشان چه چیزهایی میخواهند؟ شاید برای شما هم جالب باشد بدانید فرزندتان از شما چه چیزی میخواهد. متخصصان تعدادی از خواستههای كودكان را در این شرایط بیان كردهاند: ـ من میخواهم هر دو نفر شما در زندگی و كارهای مربوط به من مشاركت داشته باشید؛ چون وقتی میبینم یكی از شما دو نفر كاری به من ندارد، احساس میكنم برای شما مهم نیستم و بود و نبودم فرقی ندارد. ـ لطفا دعواهایتان را كنار بگذارید و سعی كنید به خاطر من با یكدیگر همراهی كنید. شما باید درباره مسائل مربوط به من با هم تفاهم داشته باشید تا من هم بهتر زندگی كنم. ـ من میخواهم هر دوی شما را دوست داشته باشم و از دقایقی كه همراهتان هستم لذت ببرم؛ پس وقتی من كنار شما هستم، از دیگری بدگویی نكنید. با این كار من فكر میكنم باید فقط یكی از شما را دوست داشته باشم و دوست داشتن هر دو نفر كاری اشتباه است. ـ من دوست ندارم پیغامهای شما دو نفر را به هم برسانم. پس لطفا مستقیم با یكدیگر صحبت كنید. ـ وقتی میخواهید درباره دیگری چیزی به من بگویید، لطفا با احترام صحبت كنید یا اگر نمیتوانید اصلا هیچ حرفی نزنید. چون وقتی درباره دیگری حرفهایی نادرست میگویید، من فكر میكنم منظورتان این است كه فقط شما را دوست داشته باشم. ـ همیشه یادتان باشد من به هر دو نفرتان نیاز دارم؛ من برای بزرگ شدن هم پدر میخواهم و هم مادر. برای یاد گرفتن درس زندگی، هم نقش مادر مهم است و هم پدر و... .
-
اين واژه آن قدر به زندگيمان وارد شده كه گاهي ميترسيم كه به يك بازي شبيه شده باشد. طلاق بازي و استفاده از آن بهعنوان ابزار سنجيدن علاقه همسر موضوعي است كه اين روزها دليل برخي زنان و مردان جوان براي وارد شدن به اتاقهاي دادگاه خانواده است. اما براي همه، طلاق به يك بازي شبيه نيست. براي بعضيها تنها راه خروج از زندگياي است كه روز به روز دشوارتر ميشود و براي بعضي ديگر نخستين راه مقابله با مشكلات بعد از ازدواج است. خيليها معتقدند؛ طلاق به يك بحران در جامعه ما تبديل شده و تا زندگي همه جوانها را از هم نپاشيده بايد مقابلش بايستيم. اينكه طلاق به بحران زندگي ايرانيها تبديل شده يا نه را با 3 روانشناس و روانپزشك به بحث گذاشتيم. پاسخ اين پرسش را از زبان آنان بخوانيد. نميگويم طلاق بهخودي خود يك بحران است. اسمش را ميگذارم واقعيت يا نشانه. اما اينكه گسترش طلاق ميتواند باعث وجود بحرانهاي ديگري شود را رد نميكنيم. از هم گسيختگي خانوادهها نه تنها به افراد درگير آن صدمه ميزند بلكه باعث وجود كودكاني بحرانزده در جامعه ميشود كه عواقب بعدي آن براي جامعه كم نيست آنهايي كه بيشتر در معرض طلاق هستند مسئله طلاق را نميتوان به تنهايي معياري براي سلامت يا بيماري اجتماع دانست. در واقع پايين بودن آمار طلاق هم نميتواند به معناي سلامت جامعه باشد طلاق هزينههاي زيادي را بهدنبال دارد. هزينههايي كه نه تنها بهخود 2نفر بلكه به فرزندان، وابستگان و درنهايت كل جامعه تحميل ميشود. در بعد عاطفي افراد اغلب از اين موضوع آسيبهاي رواني زيادي را متحمل ميشوند و سالها نميتوانند با احساس گناه، خصومتهاي پيش آمده و افسردگيشان كنار بيايند. تا جايي كه در منابع علمي گفته ميشود، خروج از بحران طلاق براي افراد تا ۲ سال طول ميكشد. حالا بايد تصور كرد براي جامعهاي كه بهطور جدي با طلاق درگير شده است، اين سالهاي خروج از بحران چه هزينههايي را به همراه ميتواند داشته باشد. نامزدي كوتاه،شانس طلاق را بيشتر ميكند وقتي طلاق ميخواهد اتفاق بيفتد ما با 2 آدم و 2سيستم عاطفي درگير هستيم اما اگر بتوانيم از اين موضوع پيشگيري كنيم، ميتوانيم شاهد كم شدن آمار طلاق در جامعه نيز باشيم. مهمترين قدم در پيشگيري از وقوع طلاق شناخت دلايل آن است. ما بايد بدانيم افرادي كه در كودكي با خانواده و اطرافيانشان سازگاري لازم را نداشتهاند، با خواهر، برادر، پدر، مادر و خويشاوندانشان ناسازگارند و خانوادههاي بحراني را تجربه كردهاند ميتوانند در آينده ازدواجهاي ناموفقي را هم تجربه كنند. از طرف ديگر كساني كه به سرعت بعد از يك فقدان يا جدايي ازدواج ميكنند، كساني كه هنگام ازدواج سن كمتر از ۲۰ سال دارند، آشنايي با همسرشان قبل از تصميمگيري كه است، زمان نامزدي را تجربه نكردهاند يا به خاطر فرار از يكي از اعضاي خانوادهشان به ازدواج روي آوردهاند، بيش از ديگران مستعد طلاق هستند اين آمار نگران كننده است طلاق در جامعه ما به 2شكل بروز كرده است. يكي در شهرهاي كوچك و ديگري در كلانشهرها. در شهرهاي كوچك و بعضي شهرهاي حاشيهاي آمار طلاق هنوز هم پايين است و ما نارضايتي زوجها از زندگي مشترك را به شكلهاي ديگري مشاهده ميكنيم كه الزاما بر طلاق برتري ندارد. امادر كلانشهرهايي مثل تهران، شنيده ميشود كه از هر ۴ ازدواج يكي به طلاق منجر ميشود و ميتوان چنين آماري را نگرانكننده دانست. دشوار كردن طلاق راه چاره نيست در كلانشهرهاي جامعهمان روند تصاعدي طلاق را مشاهده ميكنيم. ميتوان گفت، اين روند شبيه به يك بحران اجتماعي است اما نميتوان اين بحران را به تمامي جامعه تعميم داد. ما نميتوانيم بگوييم، نبود طلاق نشانه سلامت خانواده است بلكه در بسياري مواقع طلاق ميتواند راهي براي خروج از بحران باشد. بر همين اساس ما بايد به فكر راههاي متفاوت مقابله در استانها و خانوادههاي مختلف باشيم نه اينكه تنها به فكر دشوارتر كردن طلاق و مقابله با آن باشيم. طلاق بحران نيست؛ نشانه است خيلي از زوجها چيزي از ازدواج نميدانند و سراغش ميروند؛ آنها زندگيهايي ميسازند كه به شكست ختم ميشود طلاق ميتواند اول از هرچيز يك نشانه باشد. نشانهاي براي خيلي چيزها. نخستين و مهمترين آنها يك وضيت خاص جامعهشناختي است كه در نسلهاي امروزي ميبينيم. ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه هم مدرن است و هم سنتي و البته نه مدرن است و نه سنتي. ما در يك دوره برزخي زندگي ميكنيم كه در آن تكليف ارزشها روشن نيست و نامشخص بودن خواستهها و ارزشهايمان براي خودمان خيلي چيزها را به هم ميريزد. نميدانند چرا ازدواج ميكنند افرادي كه نميدانند چه چيز برايشان ارزش است وارد يك زندگي زناشويي ميشوند و اين تعارضها را روز به روز در تمامي رفتارها و آرزوهايشان نشان ميدهند و اين موضوع تا طلاق و جدايي آنها از يكديگر پيش ميرود. من نميگويم طلاق بهخودي خود يك بحران است. اسمش را ميگذارم واقعيت يا نشانه. اما اينكه گسترش طلاق ميتواند باعث وجود بحرانهاي ديگري شود را رد نميكنم. از هم گسيختگي خانوادهها نه تنها به افراد درگير آن صدمه ميزند بلكه باعث وجود كودكاني بحرانزده در جامعه ميشود كه عواقب بعدي آن براي جامعه كم نيست. هيجانزده برخورد نكنيم باز هم نميخواهم بگويم بحران طلاق. وقتي صحبت از بحران به ميان ميآيد خيلي هيجان زده ميشويم و بهدنبال راه حلهاي خاص ميگرديم. البته شكي نيست كه ما نياز به راهكارهاي اساسي براي برخورد با اين شرايط داريم. به عقيده من نخستين و مهمترين راه، مشاوره پيش از ازدواج است. مشاوره براي اينكه افراد مفهوم ازدواج را بشناسند، زندگي زناشويي را درك كنند و مهمتر از هرچيز خودشان را بشناسند و براساسشناختي كه از خود دارند براي ساختن يك زندگي تازه قدم بردارند. ما در ميان مراجعانمان از اين دست افراد كم نميبينيم. افرادي كه با مشكلات بسيار و اختلافنظرهاي بنيادي در كنار هم زندگي ميكنند و وقتي از آنها ميپرسيم كه چطور با وجود اين همه اختلاف به يكديگر علاقهمند شدهايد و ازدواج كردهايد تنها ميگويند: «نميدانيم.» اين افراد هم اسير همان دوره برزخي هستند و نميدانند كه از زندگي مشتركشان چه ميخواهند و چه انتظاراتي دارند. براي بعضي افراد ديگر طلاق يك بازي است براي محك زدن زندگيشان. براي برخي ديگر نشانه كم تحمل بودن است و نخستين راه حلي كه براي مشكلات كوچكشان درنظر ميگيرند طلاق است. شروع زندگي مشترك آنقدر مهم نيست متاسفانه درجامعه ما تنها بخشي كه بر آن تاكيد ميشود و برايش بهدنبال راه حل ميگرديم، شروع ازدواج است. به عقيده بسياري از مسئولان شروع زندگي مشترك و پرداخت هزينههاي مربوط به آن دشوارترين بخش اين مسير است. به خاطر همين ارگانهاي مختلف وارد عمل ميشوند تا با پرداخت وامها و گرفتن جشنهاي ساده اين مسئله را آسانتر كنند درحاليكه شروع زندگي مشترك و پرداخت هزينههاي آن كم اهميتترين بخش براي ساختن ازدواجهاي موفق است. طلاق بايد آخرين راه باشد نه اولين راه طلاق گرفتن هميشه منفي نيست اما هزاران راه ديگر را بايد قبل از آن آزمود زماني كه ميخواهيم از آمار طلاق در جامعه صحبت كنيم نبايد اين نكته را فراموش كنيم كه در سالهاي اخير آمار طلاق نه در ايران كه در ديگر كشورهاي جهان نيز افزايش داشته است. رشد اين آمار مسئلهاي جهانگير بوده و ايران دركنار بعضي كشورهاي ديگر درگير اين رشد بوده است. از طرف ديگر بايد تعريفمان را از بحران مشخص كنيم. درست است كه آمار طلاق در جامعه ما بسيار نگرانكننده است اما هنوز نميتوانيم آن را بحران بدانيم. بحران موضوعي است كه بهطور ناگهاني افزايش بسيار شديد داشته باشد درحاليكه افزايش آمار طلاق در ايران موضوعي ناگهاني نبوده و سالهاست كه آرام آرام در جامعه ما پيش ميرود. شايد مشاوره پيش از ازدواج موثر باشد همانطور كه گفتم در جامعه ما به يك نگراني تبديل شده است. زيرا از هم گسيختگي بنيان خانواده، از جهات بسيار ميتواند براي جامعه آسيبزا باشد. ما بايد به جامعه آگاهي و توانمندي لازم براي ساختن يك زندگي موفق بدهيم اما در اين ميان نبايد به طور كل طلاق را نادرست بدانيم. افراد بايد مشاوره پيش از ازدواج بگيرند و بعد از ازدواج نيز سعي كنند با مشاوره و خانواده درماني بحرانهايشان را پشت سر بگذارند اما بعد از اين تدابير درصورتي كه تشخيص درست، جدايي 2 نفر از يكديگر بود، ديگر نبايد طلاق را نادرست دانست. طلاق راهي است كه نبايد به سادگي به سمت آن رفت. اما متأسفانه در جامعه امروز ما اين اتفاق به يكي از نخستين راههاي پايان دادن مشكلات تبديل شده است. نبايد طلاق را در هر شرايطي رد كرد اما آدمها بايد به زندگيشان براي ساخته شدن و به يكديگر براي شناختن هم فرصت دهند. و بعد از تلاشهاي درست درصورتي كه احساس كردند جداييشان از يكديگر زندگيشان را سالمتر و آرامتر ميكند براي اين اتفاق تصميم بگيرند نبايد راه تلافي باشد وقتي زن و مردي تصميم به ازدواج ميگيرند، انتظاراتي از زندگي مشتركشان دارند كه الزاما به واقعيت تبديل نميشوند. شخصيتي از همسر آيندهشان تصور ميكنند كه الزاما خود واقعي او نيست. افراد اين موضوع را فراموش ميكنند كه هر دوي آنها فرهنگها، عادات و عقايد خود را به اين زندگي ميآورند و نبايد انتظار داشت كه بعد از ازدواج اين همه تفاوتهاي مختلف از بين برود. انعطافپذيري يكي از موثرترين موضوعاتي است كه ميتواند در بسياري مواقع تصميم طلاق را از ذهن آدمها دور كند. وقتي 2 نفر تصميم به ازدواج ميگيرند بايد زندگي مشتركشان را بهعنوان يك كانون سوم بشناسند. كانوني كه الزاما شبيه 2 كانون قبلي يعني خانوادههاي آنها نيست. نبايد طلاق را در هر شرايطي رد كرد اما آدمها بايد به زندگيشان براي ساخته شدن و به يكديگر براي شناختن هم فرصت دهند. درصورت برخورد با مشكلات روشهاي درماني و مشاورههاي درست را پيگيري كنند و بعد از تلاشهاي درست درصورتي كه احساس كردند جداييشان از يكديگر زندگيشان را سالمتر و آرامتر ميكند براي اين اتفاق تصميم بگيرند.