جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'سینتیا اپستین'.
1 نتیجه پیدا شد
-
شکافهای بزرگ؛ مبانی فرهنگی، شناختی و اجتماعی انقیاد زن
moein.s پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در علوم اجتماعی
[h=1]سینتیا اپستین[/h][h=1]مترجم: محبوبه بیات[/h] تقسیم بندی بر پایه جنس بنیادی ترین تفکیک اجتماعی است. این شالوده سازمان یافته، اغلب نهادهای اصلی همچون تقسیم کاردر خانه، محل کار، سیاست و مذهب است. از جنبه جهانی، نقشهای جنسیت زده زنان نیز در مقابل نقش مردان، فرمانبردار است. تفکیک جنسیت نقشهای زنان را در باز تولید و فعالیتهای حمایتی تقویت و استقلال انها را در معرض خطر قرار می دهد. ساز و کارهای اجتماعی، فرهنگی و روان شناختی از این فرایند حمایت می کنند. تمایزگذاری ها با توجه به ثبات گروهها و موفقیت جنبشهای اجتماعی متفاوت است. تحلیل های جنسیتی در حال به حاشیه رانده شدن هستند. بنابراین پیشنهاد می شود که همه جامعه شناسان، مسائل جنسیتی را در مطالعات خود، برای فهم بهتر نهادهای اساسی و روابط اجتماعی د رجامعه مورد توجه قرار دهند. جهان مملو از تفکیک های بزرگی – تقسیم های میان ملت ها، ثروت، نژاد، مذهب، آموزش، طبقه، جنسیت و جنس – است که همگی ساخته “عامل انسانی “است. مرزهای مفهومی که چنین دسته بندیهایی را تعریف می کنند، همیشه نمادین هستند و احتمالا موجب شکل گیری مرزهای فیزیکی و اجتماعی می شود (Gerson and Peiss 1985;Lamont and Molnar2002). امروز نیز همچون گذشته این ساخته ها ( یا بر ساخته ها )نه تنها نظم اجتماعی موجود را سامان می دهند که ظرفیت ایجاد نابرابری های جدی، گسترش منازعات و ترویج رنج و انقیاد انسانی را نیز در دست دارد. دراین مقاله، من معتقدم که مرزهای مبتنی بر جنس موجب بوجود آمدن بنیادی ترین تفکیک اجتماعی می شود – تفکیکی که اگر دانشگاهیان درصدد فهم شایسته ای از پویش های اجتماعی و نقش موثر این قشر بندی ها باشند، باید باید به عنوان مسئله ای ریشه ای در تمام تحلیل های جامعه شناختی مد نظر قرار گیرد. تلاش بسیاری از جامعه شناسان کمک و همصدایی با این ادعاست، علیرغم اینکه در یک تک مقاله من تنها می توانم به بخشی از آنها رجوع کنم. مرزهاو قلمروهای مفهومی که دسته بندی های اجتماعی را تعریف می کنند به کلی حرفه ما را با ساختارشکنی روبرو می کنند. شاید عده ای سابقا فکر می کردند که اینها وجه توصیفی ویژگی های بیولوژیکی یا ارثی هستند. اما، امروزه دسته بندیهای اجتماعی همچون نژاد و قومیت توسط شماری از اندیشمندان به بحث گذاشته می شود (Barth1969;Brubaker2004;Telles2004). در حقیقت جامعه شناسان ازدلیل اساسی پنهان شده در پشت تفاوتهای جزمی پرسش می کنند و ” مطلقیت ” و” جزمیت ” آن را در کنار راههایی که آنها را ضروری و طبیعی می کنند، زیر سوال می برند(۱). با این وجود، هنوز بسیاری از این نظریه پردازان انتقادی [مسئله ]جنسیت را در این نوع تحلیل دخیل نکرده اند (۲). [و زمانی هم که ]در این حوزه کارکرده اند [بیشتر]متمایل بوده اند که- نه با هدف به حاشیه راندن آن ولی- آن را به “مطالعات جنسیتی “محول کنند. (۳) البته دسته بندی های نژادی، قومیتی و جنسیتی به معنای واقعی – همانطور که دابلیو. آی.توماس می گوید : اگر انسان موقعیت ها را همانند واقعیت تعریف کند، آنها در پیامدهایشان [حداقل] واقعی هستند (Cited in Merton[1949]1963:421). دسته بندی بر اساس ویژگیهای بصری (قابل دیدن)اغلب بعنوان راهبرد بسیج کردن اقدام له یا علیه مردمی بکار گرفته می شود که به یک دسته تعلق دارند و یا تلاش می شود آنها را بصورت یک شبه گروه در آورند (Bourdieu1991;Brubaker2004). متناوبا، خود دسته بندی نیز ممکن است بوجود آورنده همنوایی و انطباقی برای یک کلیشه [الگوی غالب ]در فرآیندی باشد که به رسالت “خود تکمیلی “معروف است. (Merton [1949]1963). اما برای افراد در گیر شدن در تفکر جزمی یک چیز است و سایر مسائل، موضوع اندیشمندان علوم اجتماعی است که این دسته بندی ها و تقسیم سازی ها را با جایگاه فرضیاتی اش بپذیرند.امروزه بسیاری از اندیشمندان حوزه اجتماعی، باورهای عام زده از نژاد، قومیت و جنسیت را مورد استفاده قرار می دهند و آنها را توصیفاتی از ویژگیهای بدست آمده پایدار و ذاتی از مفاهیم فوق الذکر می دانند و با آنها همچون متغیرهای تغییر ناپذیری که دسته بندی افراد- آنانی که دارای ویزگیهای مشترک هستند - را تشریح می کنند، روبرو می شوند. بر این روال، دانشمندان علوم اجتماعی تفاوتی با سایر مردمی که در فعالیت های روزمره و نحوه تفکرشان با این دسته بندی ها همچون شاخصه های قابل اعتمادی از مشترکاتشان روبرو می شوند، ندارند. برای مثال رنگین پوستان از طرف پلیس بسیار بیشتر از سفیدان در مظان اتهام هستند و اساتید برگزیده مرد در مقام ارزشیابی با اساتید زن از صفات با هوش و دانشمند منتفع می شوند در حالیکه اساتید زن نیز همانند آنان عالی هستند(Basow 1995). با اینحال بر خلاف مبنایی که گروههای اجتماعی بر آن اساس تعریف می شوند، دسته بندی ها شامل افرادی است که ممکن است اصلا همدیگر را نشناسند و یا با هم تعامل نداشته باشند. با این وجود، ممکن است که آنها دارای ویژگیهای فیزیکی یا روابط خاص مشترک باشند. رنگ پوست، بافت مو، اندامهای تناسلی، محل تولد، نسبت و دودمان [هم] می تواند از عناصر تعیین کننده دسته بندی ها باشد. من جنسیت را بعنوان بنیادی ترین و متداولترین دسته بندی در زندگی اجتماعی در سراسر دنیا، مورد توجه قرار می دهم. من در جستجوی پیامدهای زندگی هستم که بدنبال این نقش برای نیمی از بشریت (زنان) بدنبال دارد. البته جنسیت بر پایه جنس بیولوژیکی است که با شناسائی هر فردی در بدو تولدش بعنوان دختر یا پسر با نگاه به اندامهای تناسلی تعریف می شود. همین نگاه اولیه است که بیشترین تفکیک اساسی را در همه جوامع بوجود می آورد و کیفیت زندگی افراد، موقعیت هرم اجتماعی. شانس بقائشان را تعریف می کند. این نگاه اولیه افراد را برای زندگی، مشخص و نشانه گذاری می کند و به تناسب هوش، گرایش ها، استعدادها یا علائق خاصشان، به آنها مزیت می دهد. البته، افراد دگر جنسیت خواه، دگر جنسیتی و هرمافرودیت یا هردوجنس نما (۴)در این جداسازی دو بخشی قرار نمی گیرند. اما نسبت به دسته بندی های زنان و مردان ما، شناخت کمی از دسته بندی های مبنتی بر جنس تقریبا در تمامی جوامع داریم (Butler1990:Lorber1994, 1996). تفکیک جنسیتی و انقیاد تفکیک جنسیتی پایا ترین و در عین حال بنیادی ترین تقسیم قابل بحث در جهان امروز است. البته، یکی از چندین و چند تقسیم بزرگ. مرزها بیانگر قلروهای روابط انسانی هستند. قلمروهایی که توسط “موسسان فرهنگی”ایجاد می شوند، کسانی که مفاهیم را به رویه بر می گردانند : حاکمان نشسته در پشت در های بسته کاخها و ادارات اجرایی، قضات دادگاهها، کشیشان، راهبه ها و ملاها ،معلمان، والدین و مردم کوچه و خیابان. تقسیمات بزرگ جامعه با داد و ستد، رسوم، زور و تهدید زور تقویت می شوند. (Epstein1985)تا آنجایی که قلمروها نفوذ پذیر و شخصی باشند، می توانند از ورای دسته بندی بگذرند وبه این معنی که، تعلق آنها به نقشها و وضعیت های اجتماعی خاص، عملکردی از نهاد جامعه، ثبات نهادی و توان تغییر است. رویه هایی که از این قلمروها تخطی می کنند و آنها را نادیده می گیرند، همان مسیر تغییر اجتماعی و محدودیت های ان است که بنیان آزادی بشر هستند. از میان تمامی دسته بندی هاو تقسیمات اجتماعی ایجاد شده، تفکیک جنسیتی، بنیادی ترین و یکی از مقاوم ترین آنها در برابر تغییر اجتماعی است. همانطور که پیشتر اشاره کردم (Epstein1985;1988;1991b;1992) ، دسته بندی های دو گانه همانند آنچه میان سفیدان و سیاهها قائل به تمایز است، افراد آزاده و برده ها و زنان /مردان ف همیشه منزجر کننده هستند. این دسته بندی های دوگانه بویژه در جریان حفظ برتری دسته بندی ویژه یا دارای امتیاز ویژه قوی عمل می کنند – گاه این شکافها باریک و کاه بسیار عمیق هستند. بعضی از افراد و گروههای کوچک زنان ممکن است که بتوانند پیامدهای منفی این تقسیم بندی را کنار یا دور بزنند و در بعضی موارد حتی ممکن است به تحصیلات یا موقعیت مالی بهتری از مردانی که در گروهشان هستند ، دست پیدا کنند. در میان زنان، انانیکه در یک طبقه، نژاد یا ملیت با موقعیت بهتری قرار دارند، احتمالا بهتر از سایرین می توانند به این موقعیت ها دست پیدا کنند. اما در سراسر جهان و در تمامی جوامع، زنان گروه مطیع و مورد انقیاد مردان هستند. بعدا اشاره خواهم کرد که تفکیک جنسی از لحاظ بیولوژیکی شکل دهنده شاخصی است که حول آن تمامی نهادهای اصلی جامعه، شناسایی می شوند. تمامی نهادهای اجتماعی، نقشها را بر اساس جنس بیولوژیکی اعضای ان اختصاص می دهند. تقسیمات کار در خانه، نیروهای کار محلی و جهانی، موجودیت های سیاسی در اکثر نظامهای مذهبی و دولت – ملت ها با توجه به تفکیک جنسی به رسمیت شناخته می شوند. مفاهیم فرهنگی نیز به دسته بندی زنانه/مردانه پیوند می خورد، تقسیماتی که در بر دارنده گرایشهای شخصی و صلاحیتی هستند(Epstein1988;see Ridgeway2006). اینها افراد را در دسته بندی های ویژه ای همچون نقش های نمادین و اجتماعی قرار می دهند. البته در این میان نقشهای مشترکی هم وجود دارد که میان زنان و مردان تقسین شده اند، اما در تمامی جوامع وضعیت جنسی، اصلی ترین تصمیم گیرنده و تعیین کننده است – در واقع موقعیت مافوقی است که دسترسی به اکثر دیگر موقعیت ها را تعیین می کند. البته جنس بیولوژیکی به تعیین نقشهای بازتولیدگرانه (همچون بارورنده کودک و تلقیح کننده آن) نمی پردازد. اما در عین حال هیچ ضرورت بیولوژیکی نیز برای یک زن وجود ندارد که مادر شود ،حتی با وجود اینکه تنها زنان می توانند مادران بیولوژیکی شوند و یک مرد شاید [و شاید نه] بتواند، پدر بیولوژیکی بودن را انتخاب کند. بعلاوه می توان چنین نتیجه گیری کرد که همه وضعیت های اجتماعی و نقشهای پیوند خورده با انها به لحاظ اجتماعی تعیین می شوند. وانگهی، هنجارها، رفتارهای مشخص تعیین شده ای را برای تمامی نقشهای اجتماعی تعیین و حتی ممنوع می کنند و از آنجایی که مقام ها و پست ها بصورت جهانشمولی رده بندی می شوند، وضعیت زنان در مقابل وضعیت مردان در حالت انقیاد بسر می برد. در کنار اینکه، نقشهای زنان نیز در سراسر دنیا در کنار نقشهای اختصاصی مردان در خانواده، محل کار و در سیاست تعریف می شوند. در واقع هیچ یک از مقام یا پست ها یا موقعیت های اجتماعی در جامعه قائم به ذات نیستند و بر فعالیتهای متقابل و دو جانبه ای که موقعیت های تکمیلی را در دست دارند، وابسته هستند. نقشهایی که بشدت اجتماعی و رده بندی شده و معمولا از تفاوت های منزجر کننده که “مذکر ” و “مونث ” را یاد آوری می کنند، پیروی می کند. این ملاحظات من را با ارائه پیشنهادهای ضروری برای تحلیل جامع جامعه شناسی امروز و درخواست برای ریشه کنی مرزهایی که مطالعات به اصطلاح جنسیتی را از جریان اصلی جامعه شناسی منفصل کرده است، فرا می خواند و هدایت می کند. (۶) با توجه به طبیعت موقعیتهای اجتماعی جنسی طبقه بندی شده، رفتارهای نمادین و اجتماعی، پیشنهاد می کنم پویشهای افتراق تفکیک جنسیتی همچون موضوع پایه ای تحلیلی جامعه شناختی مرئ توجه قرار گیرد و دقت ویژه ای به سازو کارها و فرآیندهای تمایز گذاری، فرق گذاری جنسیتی و نفشهای آنان در تشکیل گروه، گرایش اصلی گروه و قشر بندی و دسته بندی [مشتق از آن] معطوف شود. (۷)ورای این مسائل معتقدم که : ▪نقشهای نمادین و واقعی زنانه /مردانه در ساختار اجتماعی به مثابه بستر رشد و نمو و شکل گیری گروه و حفظ گروه مرزی هستند. ▪تمامی جوامع و نهادهای بزرک اجتماعی ریشه در انقیاد زنان دارند. ▪ماهیت همبستگی گروههای اجتماعی بسیار جای بحث دارد، بویژه اینکه قوی ترین اینگونه همبستگی های میان گروهی در جامعه متوجه تمایز گذاری زنانه /مردانه و جدی ترین ان وضعیت انقیاد زنان است. اعمال این فرق گذاری ها از طریق ابزارهای فرهنگی و ایدئولوژیک صورت می گیرد که در واقع این تمایز گذاریها را تو جیه می کند. این بر خلاف این حقیقت است که، بر خلاف سایر دسته بندی های دو گانه از مردم، دسته بندی زنانه/مردانه، بصورت اجتناب ناپذیری در کنار هم جفت شده اند و با اشغال مکانهای مشابه، موقعیت طبقه اجتماعی و نژادی را بین خود تقسیم کرده اند. ارئه تحلیل هایی در باب این روابط با توجه به مناسباتی که این موقعیت ها را در هم تنیده می کنند و با توجه به اینکه اینها در تمامی نهادها، مبانی اصلی را تشکیل می دهند، دشوارتر می شود. البته، ناپایداری در جوامع و زیر گروهها و حلقه پیوستگی در شدت و حدت انقیاد زنان وجود دارد. در واقع، انقیاد یک فرآیند ایستا نیست و تفاوتهای جزئی تا کلی را در بر می گیرد. این فرایند هم در شکل و هم در سطح بشدت پویاست.زنان بر پایه عناصر متعددی – همچون وضعیت اقتصادی، سیاستهای هویتی گروهها یا ملت ها، انتخاب حکومتهای لیبرال یا محافظه کار و نیاز برای کار زنان در بخشهای دولتی یا خصوصی، سطح تحصیلات آنها، رنگپوست آنها (۸)، قدرت رهبران مذهبی در جوامع آنها و تواناییشان برای پیشبرد حرکتهای اجتماعی، برابری را بدست می آورند یا از دست می دهند. حتی در برابر خواه ترین جوامع، تی افراد پوشیده و بگونه ای است که براحتی می تواند به سکوت سپرده شود. این مهم است که خاطر نشان کنیم که، نا برابری زنان به سادگی نا برابری اجتماعی نیست. این دیدگاهی است که من بروی آن بیشتر تاکید دارم. (Epstein1970)من معتقدم که جوامع و زیر گروههای استراتژیک موجود درآن همچون نهادهای سیاسی و کاری، قلمروها را – سازمان اجتماعی شان را – از طریق تاکید و بکاربردن تفاوتهای منزجر کننده بین زنان و مردان حفظ می کنند (۹)همه جا انقیاد زنان شالوده ای برای حفظ انسجام اجتماعی و نظام تقسیم و تفکیک گروههای حاکم و حکومت کننده – گروه مردان – در سطح ملی و محلی، در خانواده و البته تمامی نهادهای اصلی است. دردناک تراینکه، در بخشهایی از جهان که کنترل رفتار زنان، نحوه لباس پوشیدنشان و استفاده از عرصه عمومی نمایانگر جلوه هایی از ارتدوکسی گری در تقابل با نوگرایی، شهرنشینی و جامعه سکولار است، بشدت قابل مشاهده است. اما حتی در برابر خواه ترین جوامع همچون ایالات متحده امریکا فاستقلال و خود مختاری زنان بر بدنشان، وقتشان و توانایی تصمیم گیری سرنوشت هایشان، زمانیکه از قدرت مردانه ای تخطی می کنند، جدا در معرض خطر است. در تقسیم جنسیتی نیروهای بیو لوژِیکی نقشی ندارند. جامعه یا زیر گروهها، دسته بندی اجتماعی را به فرآیندهای طبیعی وا می گذارند. این از طریق سازوکارهای اجتماعی و فرهنگی و تاثیرشان بر فرآیندهای شناختی است که دسته بندی اجتماعی را از طریق جنس با اعمال قدرت یا تهدید استفاده از ان، قانون، با ترغیب و در خود پذیرفتن طرح های فرهنگی که از طرف افراد در همه جوامع درونی شده اند، تسهیل می کند. در همه جوامع، فرهنگهای محلی از تمایزات منزجر کننده جنسی حمایت می کنند. همانطور که جروم برونر (۱۹۹۰)در کتاب قابل تاملش “کنشهای معنا “معتقد است که، نهادهای هنجار محور – همچون قانون، نهادهای آموزشی و ساختارهای خانوادگی – در خدمت به تقویت روانشناسی مردم هستند و در عوض ان به تو جیه چنین اعمال و شیوه ای می پردازند. در این مقاله من به تشریح بعضی از حوزه هایی می پردازم که در خلال ان فرآیند جداسازی جنسی و مقایسه های نفرت انگیز میان جنس ها به شکل خاصی، بسیار برجسته و قابل مشاهده است.- 3 پاسخ
-
- 1
-
- فمینیسم
- محبوبه بیات
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :