رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'خلاقیت در نویسندگی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. اینجا یک سری داستانها یا دراصل نامه هایی هست که سبک خوندنشون با باقیه نامه ها متفاوته....این اولینش هست و بازم از این نوع داستان ها میذارم .. داستان کوتاهی که پیش روی شماست یک قصه جادویی است که حتما باید دو بار خوانده شود! به شما اطمینان میدهم هیچ خواننده ای نمیتواند با یک بار خواندن آن را رها کند! این نامه تاجری به نام پائولو به همسرش جولیاست که به رغم اصرار همسرش به یک مسافرت کاری میرود و در آنجا اتفاقاتی برایش می افتد که مجبور میشود نامه ای برای همسرش بنویسد به شرح ذیل ... جو لیای عزیزم سلام ... بهترین آرزوها را برایت دارم همسر همربان...م. همانطور که پیش بینی می کردی سفر خوبی داشتم. در رم دوستان فراوانی یافتم که با آنها می شد مخاطرات گوناگون مسافرت و به علاوه رنج دوری از تو را تحمل کرد. در این بین طولانی بودن مسیر و کهنگی وسایل مسافرتی حسابی مرا آزار داد. بعد از رسیدن به رم چند مرد جوان خود را نزد من رساندند و ضمن گفتگو با هم آشنا شدیم. آنها که از اوضاع مناسب مالی و جایگاه ممتاز من در ونیز مطلع بودند محبتهای زیادی به من کردند و حتی مرا از چنگ تبهکارانی که قصد مال و جانم را کرده بودند و نزدیک بود به قتلم برسانند نجات دادند . هم اکنون نیز یکی از رفقای بسیار خوب و عزیزم "روبرتو"‌ که یکی از همین مردان جوان است انگشتر مرا به امانت گرفته و با تحمل راه به این دوری خود را به منزل ما خواهد رساند تا با نشان دادن آن انگشتر به تو و جلب اطمینانت جعبه جواهرات مرا از تو دریافت کند وبه من برساند . با او همکاری کن تا جعبه مرا بگیرد. اطمینان داشته باش که او صندوق ارزشمند جواهرات را از تو گرفته و به من خواهد داد وگرنه شیاد فرصت طلب دیگری جعبه را خواهد دزدید و ضمن تصاحب تمام جواهرات آن, در رم مرا خواهد کشت پس درنگ نکن . بلافاصله بعد از دیدن نامه و انگشتر من در ونیز‍ موضوع را به برادرت بگو و از او بخواه که در این مساله به تو کمک کند. آخر تنها مارکو جای جعبه را میداند. در مورد دزد بعدی هم نگران نباش مسلما پلیس او را دستگیر کرده و آنقدر نگه میدارد تا من بازگردم . نامه را خواندید؟ اما بهتر است یک نکته بسیار مهم را بدانید : پائولو قبل از سفر به رم با جولیا یک قرار گذاشته بود که در این مدت هر نامه ای به او رسید آن را بخواند. ! "یک خط در میان" حالا شما هم برگردید و دوباره نامه را یک خط در میان بخوانید تا به اصل ماجرا پی ببرید!
×
×
  • اضافه کردن...