رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'جنگلهاي گيلان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. sookut

    سه نماد کاغذين توسعه نيافتگي

    سه نماد کاغذين توسعه نيافتگي دکتر ناصر کرمي- ابتدا: هميشه براي من اين سوال وجود داشته که کدام عقل کلي به نظرش رسيده بود که ايران در قلب جنگلهاي گيلان احتياج به کارخانه بدبوي درخت خور ويرانگري مثل چوکاي تالش دارد؟ در جنوب، کارخانه اي مثل کاغذپارس، که از يک ماده دور ريختني يعني ملاس نيشکر کاغذ مي سازد در معرص تعطيلي و ورشکستگي بوده آن وقت آمده اند در قلب يکي از زيباترين جتگلهاي ايران کارخانه اي ساخته اند که درخت مي خورد و از آن طرف کاغذ بيرون مي دهد. چطور فکر کرده بودند ما در ايران مزيت کاغذسازي داريم؟ چطور به اين نتيجه رسيده بودند که در کشوري با کمتر از يازده درصد مساحت نواحي جنگلي توجيهي براي استقرار صنايع آلاينده در قلب جنگل وجود دارد؟ چرا فکر کرده بودند زادآوري جنگلهاي ايران براي بهره برداري صنعتي کافي است؟ چطور متوجه نشده بودند واردات مواد اوليه همين کارخانه و يا اصلا واردات کاغذ از بهاي واقعي درختاني که دارد به کام آن مي رود براي کشور ما خيلي کمتر است؟ بعد: مسئول آموزش دانشگاه فهرستي به من داده به عنوان مدارک لازم براي تکميل پرونده من در جهت اخذ حق التدريس. مي گويم دو سوم اين مدارک هيچ ربطي به دانشگاه، درسي که ميدهم و کاري که دارم براي شما ميکنم ندارد، و اصلا چرا از هر مدرک دوتا؟ سردرگم و بي حوصله مي گويد: روال سالهاست که همين طور بوده، يک دسته مدارک مي رود براي امور مالي و يک دسته هم ميماند اينجا پيش ما. به هر حال مقررات دانشگاه است که بايد همه اين مدارک و کپي هاي شان را بدهيد. ميگويم: چرا به نظرتان نرسيده که فايل اين مدارک را بخواهيد و نه کپي کاغذي آنها را؟ ميگويد: فکر خوبي است، اما بايد اول مصوب بشود. اين ديالوگ در سه شنبه همين هفته، يعني چهارم مهر 91 انجام شده و از جمله رشته هاي اصلي مورد تدريس در اين دانشگاه مديريت است. سرانجام: مدير يک سازمان ماه پيش تلفني نظر من را در باره کاري پرسيده بود. گفتم موضوع مفصل است و اجازه بدهيد مکتوب کرده و برايتان ايميل ميکنم. شماره فکسش را داد! گفتم فکس نه، ايميل. :icon_pf (34):گفت به منشي ام مي گويم به شما ايميلش را بدهد. بله، واقعا منشي اش زنگ زد و ايميل شخصي اش را داد. تصورش را بکنيد، شما مي خواهيد يک نامه قدري محرمانه به رئيس بدهيد اما آدرس ايميلي که در اختيار شما گذاشته اند چيزي است شبيه نايس رد اپل ات ياهو دات کام! هفته بعد به قرار حضوري رفته بودم با آن مدير. داشت داد سخن ميداد در باره طرحهاي مشعشعش براي تحول مديريت در آن سازمان. و تمام مدت من به ايميلم که نايس رد اپل برايش پرينت گرفته و روي ميزش گذاشته بود نگاه مي کردم!
×
×
  • اضافه کردن...