رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بهترین داستان های کوتاه از بهترین نویسندگان جهان'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی
  • مکانیک در صنعت مکانیک در صنعت Topics
  • شهرسازان انجمن نواندیشان شهرسازان انجمن نواندیشان Topics
  • هنرمندان انجمن هنرمندان انجمن Topics
  • گالری عکس مشترک گالری عکس مشترک Topics
  • گروه بزرگ مهندسي عمرآن گروه بزرگ مهندسي عمرآن Topics
  • گروه معماری گروه معماری Topics
  • عاشقان مولای متقیان علی (ع) عاشقان مولای متقیان علی (ع) Topics
  • طراحان فضای سبز طراحان فضای سبز Topics
  • بروبچ با صفای مشهدی بروبچ با صفای مشهدی Topics
  • سفيران زندگي سفيران زندگي Topics
  • گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا گروه طرفدارن ا.ث.میلان وبارسلونا Topics
  • طرفداران شياطين سرخ طرفداران شياطين سرخ Topics
  • مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) مهندسی صنایع( برترین رشته ی مهندسی) Topics
  • گروه طراحی unigraphics گروه طراحی unigraphics Topics
  • دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی دوستداران معلم شهید دکتر شریعتی Topics
  • قرمزته قرمزته Topics
  • مبارزه با اسپم مبارزه با اسپم Topics
  • حسین پناهی حسین پناهی Topics
  • سهراب سپهری سهراب سپهری Topics
  • 3D MAX 3D MAX Topics
  • سیب سرخ حیات سیب سرخ حیات Topics
  • marine trainers marine trainers Topics
  • دوستداران بنان دوستداران بنان Topics
  • ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده ارادتمندان جليل شهناز و حسين عليزاده Topics
  • مکانیک ایرانی مکانیک ایرانی Topics
  • خودرو خودرو Topics
  • MAHAK MAHAK Topics
  • اصفهان نصف جهان اصفهان نصف جهان Topics
  • ارومیه ارومیه Topics
  • گیلان شهر گیلان شهر Topics
  • گروه بچه های قمی با دلهای بیکران گروه بچه های قمی با دلهای بیکران Topics
  • اهل دلان اهل دلان Topics
  • persian gulf persian gulf Topics
  • گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان گروه بچه های کرد زبان انجمن نواندیشان Topics
  • شیرازی های نواندیش شیرازی های نواندیش Topics
  • Green Health Green Health Topics
  • تغییر رشته تغییر رشته Topics
  • *مشهد* *مشهد* Topics
  • دوستداران داريوش اقبالي دوستداران داريوش اقبالي Topics
  • بچه هاي با حال بچه هاي با حال Topics
  • گروه طرفداران پرسپولیس گروه طرفداران پرسپولیس Topics
  • دوستداران هامون سینمای ایران دوستداران هامون سینمای ایران Topics
  • طرفداران "آقایان خاص" طرفداران "آقایان خاص" Topics
  • طرفداران"مخربین خاص" طرفداران"مخربین خاص" Topics
  • آبی های با کلاس آبی های با کلاس Topics
  • الشتریا الشتریا Topics
  • نانوالکترونیک نانوالکترونیک Topics
  • برنامه نویسان ایرانی برنامه نویسان ایرانی Topics
  • SETAREH SETAREH Topics
  • نامت بلند ایـــران نامت بلند ایـــران Topics
  • جغرافیا جغرافیا Topics
  • دوباره می سازمت ...! دوباره می سازمت ...! Topics
  • مغزهای متفکر مغزهای متفکر Topics
  • دانشجو بیا دانشجو بیا Topics
  • مهندسین مواد و متالورژی مهندسین مواد و متالورژی Topics
  • معماران جوان معماران جوان Topics
  • دالتون ها دالتون ها Topics
  • دکتران جوان دکتران جوان Topics
  • ASSASSIN'S CREED HQ ASSASSIN'S CREED HQ Topics
  • همیار تاسیسات حرارتی برودتی همیار تاسیسات حرارتی برودتی Topics
  • مهندسهای کامپیوتر نو اندیش مهندسهای کامپیوتر نو اندیش Topics
  • شیرازیا شیرازیا Topics
  • روانشناسی روانشناسی Topics
  • مهندسی مکانیک خودرو مهندسی مکانیک خودرو Topics
  • حقوق حقوق Topics
  • diva diva Topics
  • diva(مهندسین برق) diva(مهندسین برق) Topics
  • تاسیسات مکانیکی تاسیسات مکانیکی Topics
  • سیمرغ دل سیمرغ دل Topics
  • قالبسازان قالبسازان Topics
  • GIS GIS Topics
  • گروه مهندسین شیمی گروه مهندسین شیمی Topics
  • فقط خودم فقط خودم Topics
  • همکار همکار Topics
  • بچهای باهوش بچهای باهوش Topics
  • گروه ادبی انجمن گروه ادبی انجمن Topics
  • گروه مهندسین کشاورزی گروه مهندسین کشاورزی Topics
  • آبروی ایران آبروی ایران Topics
  • مکانیک مکانیک Topics
  • پریهای انجمن پریهای انجمن Topics
  • پرسپولیسی ها پرسپولیسی ها Topics
  • هواداران رئال مادرید هواداران رئال مادرید Topics
  • مازندرانی ها مازندرانی ها Topics
  • اتاق جنگ نواندیشان اتاق جنگ نواندیشان Topics
  • معماری معماری Topics
  • ژنتیکی هااااا ژنتیکی هااااا Topics
  • دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) دوستداران بندر لیورپول ( آنفیلد ) Topics
  • group-power group-power Topics
  • خدمات کامپپوتری های نو اندیشان خدمات کامپپوتری های نو اندیشان Topics
  • دفاع دفاع Topics
  • عمران نیاز دنیا عمران نیاز دنیا Topics
  • هواداران استقلال هواداران استقلال Topics
  • مهندسین عمران - آب مهندسین عمران - آب Topics
  • حرف دل حرف دل Topics
  • نو انديش نو انديش Topics
  • بچه های فیزیک ایران بچه های فیزیک ایران Topics
  • تبریزیها وقزوینی ها تبریزیها وقزوینی ها Topics
  • تبریزیها تبریزیها Topics
  • اکو سیستم و طبیعت اکو سیستم و طبیعت Topics
  • >>سبزوار<< >>سبزوار<< Topics
  • دکوراسیون با وسایل قدیمی دکوراسیون با وسایل قدیمی Topics
  • یکم خنده یکم خنده Topics
  • راستی راستی Topics
  • مهندسین کامپیوتر مهندسین کامپیوتر Topics
  • کسب و کار های نو پا کسب و کار های نو پا Topics
  • جمله های قشنگ جمله های قشنگ Topics
  • مدیریت IT مدیریت IT Topics
  • گروه مهندسان صنایع گروه مهندسان صنایع Topics
  • سخنان پندآموز سخنان پندآموز Topics
  • مغان سبز مغان سبز Topics
  • گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی گروه آموزش مهارت های فنی و ذهنی Topics
  • گیاهان دارویی گیاهان دارویی صنایع غذایی شیمی پزشکی داروسازی
  • دانستنی های بیمه ای موضوع ها
  • Oxymoronic فلسفه و هنر

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. داستان کوتاه مردان نامرئی ژاپنی نوشته گراهام گرین مردان نامرئی ژاپنی هشت مرد ژاپنی در رستوران Bentley مشغول خوردن خوراک ماهی ِ شام‌شان بودند. به جز یکی، باقی آن‌ها عینک به چشم داشت. به ندرت با آن زبان عجیب و غریب‌شان، با یکدیگر صحبت می‌کردند؛ ولی همواره لبخند موقری بر لب داشتند و گاهی هم به یکدیگر تعظیم می‌کردند. دختر زیبایی که در سمتی دیگر، کنار پنجره، نشسته بود گاهی نگاه سرسری به آن‌ها می‌انداخت، ولی به نظر می‌رسید مشکلات شخصی او آن‌قدر جدی بود که به جز خود و همراهش چندان توجهی به کسی نداشت. موهای دختر روشن و لطیف بود. چهره‌ی زیبایی داشت که ظرافت و شکوه آن، انسان را به یاد آثار دوره‌ی Regency می‌انداخت. با این وجود آوای خشن او هنگام صحبت، به لحن دخترانی شبیه بود که به تازگی از مدارسی مانند Roedean یا Cheltenham فارغ‌التحصیل شده‌اند. در «انگشت حلقه»‌ی خود یک خاتَم مردانه انداخته بود و زمانی که من سر میزم، بین آن‌ها و مردان ژاپنی، نشستم دختر از همراهش پرسید:" ببین ما می‌تونیم هفته‌ی آینده ازدواج کنیم." "واقعاً؟" همراه دختر که کمی سرگردان به نظر می‌رسید، گیلاس‌هایشان را از Chablis پُر کرد و گفت:" آره، فقط مادر...". ادامه‌ی حرف‌هایش را نشنیدم، چون همان وقت مسن‌ترین مرد از جمع ژاپنی‌ها روی میزشان خم شد، و در حالی که تعظیم می‌کرد و می‌خندید کلماتی را بر زبان آورد که به گوش من شبیه بغبغوی کبوترها بود. دیگر ژاپنی‌ها رو به او لبخند می‌زدند و به حرف‌هایش گوش می‌دادند. خودِ من هم نتوانستم به او بی‌توجه باشم. مرد جوان ظاهری شبیه به نامزدش داشت. می‌توانستم تصویر مینیاتوری آن دو را درون قاب‌هایی از چوب صنبور تصور کنم. او باید یکی از افسران جوان نیروی دریایی در زمان Nelson می‌شد، در روزهایی که کمی ضعف و حساس بودن مانعی در برابر ترفیع رتبه نبود. دختر گفت:" اون‌ها می‌خواهند یک پیش‌پرداخت پانصد پوندی بهم بدهند. تازه! برای حق چاپ هم مشتری پیدا کرده‌اند". آن‌طور با جدیت صحبت کردنِ دختر در مورد امور مالی من را شگفت‌زده کرد. از این که او هم‌صنفی من بود هم جا خوردم. به نظر نمی‌رسید بیشتر از بیست سال داشته باشد. به عقیده‌ی من شایسه‌ی چیزهای بهتری در زندگی بود. پسر گفت:" ولی عموی من..." " تو که می دونی با اون کنار نمیای. واسه همین، ما باید کاملاً مستقل زندگی کنیم". پسر غُرغُرکنان گفت:" خیالت راحت، مستقل زندگی می‌کنی". " تجارت شراب به تو نمیاد، میاد؟ من با ناشرم در مورد تو حرف زدم و خُب شانس خوبی وجود داره که... یعنی اگر شروع کنی یه کم مطالعه..." " ولی من رسماً هیچی راجع به کتاب و این چیزا نمی‌دونم". " کمکت می‌کنم راه بیفتی". " مادرم می‌گه نوشتن واسه آدم آب و نون نمی‌شه". " پانصد پوند به اضافه‌ی نصف درآمد فروش هم آب می‌شه هم نون". " چه Chablis خوبیه، نه؟" " فکر کنم!" نظرم راجع به اون پسر تغییر کرد— حالا دیگر هیچ شباهتی به Nelson نداشت. محکوم به شکست بود. دختر، که کاملاً بر او غلبه کرده بود، گفت:" می‌دونی آقای Dwight چی می‌گه؟" " Dwight کیه؟" " عزیزم تو اصلاً گوش نمی‌دی، مگه نه؟ ناشرمه! بهم گفت در ده سالِ گذشته «رمانِ اول»ی که این‌قدر «دقیق» نوشته شده باشه رو نخونده". " خیلی خوبه". صدای پسر غمگین بود:" خیلی". " فقط ازم خواسته عنوان کار رو تغییر بدم". " جدی؟" " از «رود همشیه جاری» خوشش نمیاد. می‌خواد اسمشُ بذاره «ماجراهای Chelsea »". " تو چی گفتی؟" " قبول کردم. فکر می‌کنم آدم سر ِ رمانِ اولش باید سعی کنه ناشرش رو راضی نگه داره. اون هم وقتی که، در واقع، اون داره خرج عروسی ما رو می‌ده؛ قبول نداری؟" " می‌فهمم چی می‌گی". مثل آدم‌های خواب‌زده Chablis اش را با چنگال هم می‌زد— گمانم تا پیش از ازدواج Champagne می‌خریده است. ژاپنی‌ها که ماهی‌ خود را خورده بودند، با انگلیسی دست و پا شکسته ولی مودبانه، از زن میان‌سالی که داشت سفارش آن‌ها را می‌گرفت سالاد میوه می‌خواستند. دختر نگاهی به آن‌ها و بعد به من انداخت، ولی به نظرم فقط آینده را می‌دید. خیلی دلم می‌خواست نسبت به آینده‌ای که داشت بر اساس «رمانِ اول»ی به نام «ماجراهای Chelsea» شکل می گرفت به او هشدار بدهم. در واقع من با نظر مادر پسر موافق بودم. با اینکه حس خوبی نداشت، ولی داشتم فکر می‌کردم که باید هم‌سن ِ مادر ِ آن دختر باشم.‌ دوست داشتم از دختر بپرسم؛ مطمئنی که ناشرت حقیقت رو به تو می‌گه؟ ناشر‌ها هم انسان هستند. ممکن است گاهی در مورد توانایی‌های جوانی زیبا زیاده‌روی کنند. فکر می‌کنی «ماجراهای Chelsea» تا پنج سال دیگر اصلاً خوانده شود؟ آیا خودت رو برای سال‌ها تلاش آماده کرده‌ای؛ «دوره‌های طولانی شکست به واسطه‌ی خلق آثاری ضعیف»؟ هر سال که می‌گذرد، نوشتن ساده‌تر که نمی‌شود هیچ؛ تحمل تلاش‌های شبانه‌روزی سخت‌تر خواهد شد. توانایی «دقیق» شدن رفته‌رفته از دست می‌ره. وقتی به دهه‌ی چهل زندگیت رسیدی از روی کارهایی که نوشتی، و نه کارهایی که می‌خواستی بنویسی، مورد قضاوت قرار می‌گیری. " می‌خوام کار بعدیم راجع به St. Tropez باشه". " نمی‌دونستم اون جا هم بوده‌ای". " نبوده‌ام. نگاه «دقیق» خیلی تعیین‌کننده است. فکر کردم مثلاً شش ماه اون‌جا زندگی کنیم". " تا اون موقع دیگه چیزی از پیش‌پرداخت باقی نمونده". " «پیش‌پرداخت» فقط پیش پرداخته. من تو پانزده درصد از فروش بالای پنج هزار نسخه و بیست درصد از فروش بالای ده هزار نسخه سهیمم. در ضمن گُلم، کتاب بعدیم رو که تمام کنم یک پیش پرداخت دیگه تو راهه، که اگه «ماجراهای Chelsea» خوب بفروشه، بیش‌تر از پیش‌پرداخت قبلی می‌شه". " اگه نفروشه چی؟" " آقای Dwight می‌گه می‌فروشه. حتماً می‌دونه که می‌گه". " اگه برم پیش عموم کار کنم، از همون اول بهم ماهی هزار و دویستا می‌ده". " ولی، آخه اون وقت چه طوری می‌خوای بیای St. Tropez عزیزم؟" " شاید بهتر باشه وقتی برگشتی ازدواج کنیم". دختر با لحنی خشن گفت:" اگه «ماجراهای Chelsea» به اندازه‌ی کافی بفروشه شاید دیگه برنگردم". " آه!" دختر به من و به ژاپنی‌ها نگاه کرد. شرابش را تمام کرد و گفت:" داریم دعوا می‌کنیم؟" " نه". " برای کتاب بعدیم یک اسم انتخاب کردم— «آبی لاجوردی»". " فکر می‌کردم لاجوردی همون آبیه". دختر با ناامیدی به نامزدش نگاه کرد و گفت:" تو واقعاً نمی‌خوای با یک نویسنده ازدواج کنی، می‌خوای؟" " تو که هنوز نویسنده نشدی". " آقای Dwight می‌گه من نویسینده به دنیا آمده‌ام. «دقتِ» من..." " آره، اونُ بهم گفتی. ولی عزیزم، نمی‌تونی در مورد چیز‌هایی که نزدیک خودمون هست دقت کنی؟ همین‌جا تو London". " این کار رو در مورد «ماجراهای Chelsea" انجام داده‌ام، نمی‌خوام خودم رو تکرار کنم". مدتی بود که صورت‌حساب کنارشان، روی میز، افتاده بود. پسر کیف پولش را بیرون آورد تا حساب کند، ولی دختر صورت‌حساب را از دست او قاپید و گفت:" این شیرینی منه". " برای چی؟" " برای «ماجراهای Chelsea» دیگه. عزیزم تو خیلی مبادی آدابی، ولی یه وقت‌ها... چی بگم، اصلاً حواست جمع نیست". " می‌خوام حساب کنم... اگه ناراحت نشی..." " نه عزیزم، مهمان منی. و البته آقای Dwight". در نهایت پسر کوتاه آمد. همان وقت دو نفر از ژاپنی‌ها همزمان شروع به حرف زدن کردند. بعد ناگهان صحبت‌شان را قطع و به هم تعظیم کردند. من آن دو جوان را مثل دو مینیاتور هماهنگ در کنار هم دیده بودم، ولی در واقع تضاد شدیدی بین آن‌ها موج می‌زد. زیبایی آن دو تصویر، در یک نیمه با ضعف و در نیمه‌ی دیگر با قدرت همراه بود. نیمه‌ی مقتدری که در وجود دختر تجلی می‌کرد، به گمان من، قادر بود ده‌ها فرزند را بدون نیاز به داروی بیهوشی به دنیا بیاورد؛ در حالی که نیمه‌ی ضعیف متجلی در وجود پسر، او را به دام اولین چشمان سیاهی می‌انداخت که در Naples بر سر راهش قرار می‌گرفت. آیا روزی می‌رسید که آن دختر انبوهی از کتاب در قفسه‌های کتابخانه‌اش داشته باشد؟ لابد آن کتاب‌ها هم بدون کمک داروی بیهوشی خلق می‌شوند. ناخودآگاه داشتم آرزو می‌کردم که «ماجراهای Chelsea» در فروش شکست بخورد و در نهایت دختر تصمیم بگیرد که به عنوان یک مُدل عکاسی به فعالیتش ادامه دهد، در حالی که پسر در St. James برای خودش در تجارت شراب جایگاه محکمی دست و پا کرده باشد. دلم نمی‌خواست آن دختر به خانم Humphrey Ward زمان خودش تبدیل شود— هرچند، شاید تا آن روز زنده نباشم. سن و سال زیاد، انسان را از هراس‌های بی‌شمار زندگی رها می‌کند. نمی‌دانستم Dwight برای کدام انتشارات کار می‌کند. می‌توانستم خلاصه‌ای را که برای پشت جلد کتاب آن دختر نوشته و «دقت» بالای او را تحسین کرده تصور کنم. اگر باهوش باشد، عکسی از دختر را پشت جلد کتاب چاپ می‌کند؛ به هر حال منتقدین هم، مانند ناشران، انسان هستند، و البته ظاهر دختر هم شباهتی به خانم Humphrey Ward ندارد. صدای آن دو را، که برای گرفتن کت‌هایشان به انتهای رستوران رفته بودند، می‌شنیدم. پسر گفت:" نمی‌دونم این همه ژاپنی این‌جا چه کار می‌کنن!" " ژاپنی؟ کدوم ژاپنی‌؟ گاهی اون قدر تو یک دنیای دیگه‌ هستی که به خودم می‌گم واقعاً قصد نداری با من ازدواج کنی". نویسنده: Graham Greene (چاپ نخست: 1965) برگردان به فارسی: مهرداد شهابی
×
×
  • اضافه کردن...