رفتن به مطلب

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'بایزید بسطامی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • انجمن نواندیشان
    • دفتر مدیریت انجمن نواندیشان
    • کارگروه های تخصصی نواندیشان
    • فروشگاه نواندیشان
  • فنی و مهندسی
    • مهندسی برق
    • مهندسی مکانیک
    • مهندسی کامپیوتر
    • مهندسی معماری
    • مهندسی شهرسازی
    • مهندسی کشاورزی
    • مهندسی محیط زیست
    • مهندسی صنایع
    • مهندسی عمران
    • مهندسی شیمی
    • مهندسی فناوری اطلاعات و IT
    • مهندسی منابع طبيعي
    • سایر رشته های فنی و مهندسی
  • علوم پزشکی
  • علوم پایه
  • ادبیات و علوم انسانی
  • فرهنگ و هنر
  • مراکز علمی
  • مطالب عمومی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


نام واقعی


جنسیت


محل سکونت


تخصص ها


علاقه مندی ها


عنوان توضیحات پروفایل


توضیحات داخل پروفایل


رشته تحصیلی


گرایش


مقطع تحصیلی


دانشگاه محل تحصیل


شغل

  1. [h=1]مریم حسینی[/h] اینک من آینه ام… عرفان نگاه هنری و جمال شناسانه نسبت به الهیات و دین است و عارف کسی است که دین و مذهب خود را با نگاهی ذوقی، جمال شناسانه و هنری می نگرد. زبان ابزار هنری عارف است. اگر نقاش از قلم مو و رنگ و موسیقیدان از نت ها و عارف آلت موسیقی به عنوان ابزار هنر سود می جوید، ساحت تجربه هنری عرفا ساحت زبان است و در همین میدان است که تجربه های بی نظیر جمال شناختی صورت می گیرد. عارف می کوشد تا پیچیده ترین تجربه های روحی خود را با ابزار زبان بیان کند. به قول شفیعی کدکنی: «در بلاغت صوفیه محور جمال شناسی شکستن عرف و عادت های زبانی است. چه در دایره اصوات و موسیقی و چه در دایره معانی، در مرکز این قلمرو استتیک غلبه موسیقی و شطح(پارادکس) بر دیگر جوانب بیان هنری کاملاً آشکار است.» مقاله حاضر مطالعه زیبایی شناسی شطحیات بایزید است. جامعه آماری در این مقاله کتاب النور من کلمات ابی طیفور و ترجمه فارسی آن با نام دفتر روشنایی است. این مقاله به مطالعه ساختار زبان و بیان بایزید در این اثر می پردازد. و پارادوکس ها، نمادها و تشبیهات بدیع آن را بررسی می کند. *** بایزید بسطامی طیفور بن عیسی بن سروشان، صوفی، زاهد و عارف ایرانی است. مطابق نظر سیره نویسی سهلگی، در کتاب النور، وفات او در سال ۲۳۴ هجری قمری و مدت عمرش ۷۳ سال بوده است. وی از اهالی بسطام و جدش سروشان از زردشتیانی بوده که بعدها اسلام آورده است. «در میان سخنان منسوب به بایزید، سخنانی دیده می شود که بر اعتقاد او به حلول و اتحاد دلالت دارد و در میان عرفا به شطحیات معروف است و در توجیه آن، برای انطباق با ظاهر شریعت سخن ها گفته اند. جنید عارف و صوفی قرن سوم(متوفی ۲۹۷) شاید قدیمی ترین کسی باشد که از بایزید سخن گفته و شطحیات او را تفسیر کرده است. برخی از این تفاسیر را ابونصر سراج(متوفی ۳۸۷) در کتاب اللمع نقل کرده است. و به گفته او جنید کتابی در تفسیر کلام بایزید داشته است اما چنان که عبدالرحمن بدوی در شطحیات صوفیه گفته است، تأویلات کسانی چون ابونصر سراج و جنید و دیگران از شطحیات بایزید بیرون از مقصود حقیقی بایزید است و در حقیقت برای تبرئه اوست. شطح بایزید از نخستین گویندگان سخنان شطح آمیز است. وی خود در توصیف شطح می گوید:« فهم های مردمان از شناخت کمال وی ناتوان است و وهم های خاص و عام در فهم معانی الفاظ او حیران. الفاظ وی نقل می شود، اما اغراض آن دریافت نمی شود. شگفتی های آن وصف می شود ولی غرایب آن دریافته نمی شود. دقایق آن جمع می شود، اما حقایق آن شنوده نمی شود. عباراتش دانسته می شود، اما اشارات او دریافته نمی شود». به گفته آدونیس، این زبان سرمست شده زبان مجاز است. به وسیله این زبان به چیزی که در جای دیگر وجود دارد، در غیب یا باطن، اجازه می دهیم که به جهان ما ظاهر درآید. به تعبیر بودلر این زبان به ما اجازه می دهد که بی نهایت را نهایت مند کنیم. در نظر صوفیان شطح عبارت از کلمات و سخنانی است که در حالت سکر و بی خودی و غلبات شور و وجد و مستی و جذبه بر زبان جاری می شده است. غلبه وجد و بی خودی در صوفی به جایی می رسد که او خویشتن داری را از دست می دهد و ناگزیر به افشای راز می شود. حاصل این افشاگری شطح است. سراج در معنی شطح می نویسد: «عبارتی غریب در وصف وجدی پر نیرو که با شدت غلیان و غلبه همراه است. او می گوید: آیا ندیده ای که چگونه آن گاه که آبی فراوان در نهری کوچک جاری می شود از اطراف آن بیرون می ریزد؟ در آن هنگام می گویند آب در نهر طغیان می کند. حال مرید واجد نیز این گونه است. آن گاه که وجدی قوی او را فرا می گیرد و تحمل حمل آنچه را بر قلبش وارد می شود ندارد، آن احوال بر زبانش ساطع می شود و از آن با زبانی غریب و تازه که فهمش برای دیگران مشکل است سخن می گوید. و این سخن را جز کسی که آن احوال را تجربه کرده باشد درنمی یابد.» هانری کربن معادل مناسبی برای شطح پیشنهاد می کند. او اصطلاح پارادوکس ملهم(عبارت متناقض نما) را در مقابل شطح به کار می برد. از نظر وی شطح نوعی نمادگرایی فطری است که تشابه و پارادوکس اشیا و اشخاص را نشان می دهد. هر گاه که قدم در قالب و توسط چیزی گذرا و حادث بیان گردد شطح پدید می آید. شاید تعبیر قطره از دریا را بتوان تمثیلی از حال عارف صاحب شطح دانست. اتحاد همان گونه که گفتیم شطح نتیجه شدت اشتیاق و وجد عارف بحق است. محصول این شیفتگی گاهی به تجربه اتحاد با حق منجر می شود. در حدیث قرب نوافل از این حالت سخن رفته است. «لایزال یتقرب عبدی الی بالنوافل حتی احببته فاذا أحببته کنت له سمعاً و بصراً و یدا و مویدا فبی یبطش و بی یبصر و بی یسمع و بی ینطق.» «ماسینیون از این حالت تعبیر به جابه جایی عاشقانه نقش ها می کند. یعنی یکی به جای دیگری سخن می گوید.» اتحاد یعنی این که عاشق و معشوق در فعل و ذات یک چیز شوند به گونه ای که اشاره به یکی از آنها چون اشاره به دیگری باشد. دیدار با فرامن از اتحاد می توان تعبیر به دیدار با فرامن هم کرد. «عقیده به وجود من برتر یا فرامنی غیر از من تجربی در هستی یا در ارتباط با هستی انسان، به صور گوناگون در عرفان اسلامی حضور دارد و سابقه آن را می توان در ادیان و بینش های گنوستیک پیش از اسلام نیز جست وجو کرد. فرامن در حقیقت من ملکوتی یا بعد روحانی هر انسانی در عالم روحانی و فرشتگان است. فراق و جدایی میان من تجربی و من ملکوتی ناشی از اسارت و استغراق من تجربی در جهان مادی و متعلقات آن است. دیدار و پیوستن به این من ملکوتی و شاهد و معشوق آسمانی منتهای آرزوی عارفان و نهایت مقصد سالکان طریق است. تجربه چنین وصل و دیداری که حضور من در برابر من است، تحقق تولدی دیگر و گسترش و توسع شخصیت به فراسوی ناپیدای من تجربی و دست یافتن به منبع عظیم قدرت و معرفت و حکمت غیر کسبی و ارتقا به مقام فرشتگی است. مقامی که متصوفه در حدیث قدسی قرب نوافل و تصورشان از مقام فنا آن را متجلی می بینند. اگرچه سخن از این فرامن و امکان دیدار با وی را به اشاره های مستقیم و غیرمستقیم در آثار صوفیه می بینیم، اما تجربه وصل و دیدار با وی که در حیطه تجربه های عادی و این جهانی ما نمی گنجد، به نظر می رسد برای معدودی تحقق یافته باشد که سلوک معنوی را به شرط به سر برده و به مراتب بلند سر روحی و مقامات معنوی رسیده باشند.» این مقام همان مقامی است که بایزید به آن دست یافته بود: «گفت از خدای به خدای می رفتم تا ندا کرد از من در من که ای تو من! یعنی به مقام فنا فی الله برسیدم. «همان، ۱۴۱» در این مقام اگر بایزید سخن می گوید در حقیقیت او نیست که سخن می گوید.»، این فرامن اوست که سخن می گوید و در این مقام از بایزید خبری نیست. شطح معمولاً به صیغه اول شخص بیان می شود و ظاهری عجیب و غریب دارد. ویژگی اصلی زبان شطح استعاری و نمادین بودن آن است. «حضور غیب در شهادت، یا قدیم در حادث، یا نامریی و نامحسوس در مریی و محسوس بنیاد زبان سمبلیک است.» انواع شطح دسته ای از شطحیات شکل سفرنامه روحانی دارد و عارف در طی آن از مکشوفات خود از عالم بالا حکایت می کند و گاه شکل معراج نامه دارد. معراج نامه بایزید نمونه ای از این نوع شطح است: از بایزید شنیدم که گفت: نظر کردم به هویت او در انانیت خویش. پس از میان برخاست نور من به نور او و عزت من به عزت او/ و قدرت من به قدرت او/ و دیدم انانیت خویش را به هویت او/ و بزرگی خویش را به بزرگی او/ و رفعت خویش را به رفعت او/ پس نظر کردم در او به چشم حق و بدو گفتم این کیست؟/ گفت: این، نه من است و نه جز من، نیست خدایی جز من.(روشنایی نامه، ۱۸۳) شطح گاهی به صورت روایت واقعه ای است: «از بایزید شنیدم که می گفت: دوازده سال آهنگر نفس خویش بودم و پنج سال آینه خویش و یک سال در آن میان می نگریستم، آن گاه دیدم که آشکارا زناری بر میان دارم. پس دوازده سال در بریدن آن زنار صرف کردم. پس در نگریستم و زناری در شکم خویش دیدم و پنج سال در کار بریدن آن بودم. می اندیشیدم که چگونه آن را باید برید؟ پس مرا کشف کرد و در مردم نگریستم همه را مردگان یافتم و چهار تکبیر بر همگان زدم.(روشنایی نامه، ۹۰) برخی از این واقعه ها درباره دیدار بایزید با خانه کعبه است: «نخستین حج که گزاردم خانه را دیدم. دیگر بار حج گزاردم صاحب خانه را دیدم و خانه را ندیدم. سه دیگر بار حج گزاردم نه خانه را دیدم و نه صاحب خانه را. »(دفتر روشنایی، ۹۶) از بایزید شنیدم که می گفت:« رب العزه را در خواب دیدم. مرا گفت همه مردم از من می طلبند جز تو که مرا می طلبی.» (دفتر روشنایی، ۱۰۵) شطحیات گاهی به صورت فرمان، امر و یا دعوت به تجربه ای است. در این نوع شطح بایزید ضمن دعوت مخاطب به چشیدن تجربه ای تازه از تجربه های خود می گوید: «در میدان توحید سیر کن تا به سرای تفرید رسی و در میدان تفرید پرواز کن تا به وادی دیمومیت پیوندی. اگر تشنه شدی، جامی تو را خواهد نوشانید که پس از آن تشنه یاد نگردی، هرگز.» (دفتر روشنایی، ۱۱۱) «بایزید گفت: اولیاء خدای را دوست بدار تا ایشان تو را دوست بدارند، چرا که خدای تعالی به هر روز و شبی، هفتاد بار، به دل اولیای خویش می نگرد شاید در قلب یکی از اولیای خویش نام تو را بنگرد و تو را دوست بدارد و بر تو ببخشاید.» (دفتر روشنایی، ۱۱۱) از انواع دیگر شطح آن است که خدا با بایزید سخن می گوید: «بایزید گفت: یک بار مرا برکشیدند تا در پیشگاه او ایستادم. مرا گفت: ای بایزید! بندگان من خواهان آنند که تو را ببینند. بایزید گفت: گفتم ای عزیز من، من نخواهم که ایشان را بینم. اگر تو این را از من بخواهی مرا تاب مخالفت تو نیست.» (دفتر روشنایی، ۱۵۰) در بعضی از این انواع بایزید خود را از همه برتر می داند: «زهد و عبادت و معرفت از من سرچشمه گرفته است.» (دفتر روشنایی، ۸۳ و ۱۴۵) لوای من از نوری است که آدمیان و پریان، همه، در زیر آن لوایند با پیامبران.(همان، ۱۴۴) «مرا همانندی در آسمان ها نیابند و در زمین از برای من صفتی نشناسند.» (دفتر روشنایی، ۱۶۴) و گاهی بایزید خود را از خدا هم برتر می داند: «یکی در بایزید بکوفت، گفت: که را می طلبی؟ گفت: بایزید را می طلبم. گفت: سی سال است تا بایزید در طلب بایزید است و او را ندید، تو او را چون خواهی دید؟ (همان، ۱۰۲) یکی پیش بایزید برخواند:« ان بطش ربک لشدید» گفت: بطش من از بطش او سخت تر است.(دفتر روشنایی، ۱۴۴) پربسامدترین واژه در شطح «من» است. عارف در جست وجوی خود با خدا سخن می گوید و هم خود و هم او را می جوید. در تمامی شطحیات عارف تلاش می کند تا خود را و جایگاه خود را در جهان هستی معنی کند. این من گاهی در حالت خودآگاهی از حالتی که بر عارف در زمان ناخودآگاهی رفته است سخن می گوید و یا در حالت ناخودآگاهی گفته شده است: «من، نه منم. من منم زیرا که، من، من- اویم، و او، من- او» (دفتر روشنایی، ۱۴۴) «مرا همانندی در آسمان ها نیابند و در زمین از برای مثل من صفتی نشناسند.» (دفتر روشنایی، ۱۴۴) در عرصه مجاز این ظاهر نیست که سخن می گوید، بلکه باطن است. صوفی در مجاز شخص دیگری است، در همان لحظه که موجودی انفسی است موجودی عینی هم هست. به همین خاطر او نیست که از معنی سخن می گوید و آن را در صورت می نویسد، بلکه معنی است که آن را می گوید و آن را می نویسد. او نیست که می اندیشد و می نویسد، بلکه او چیزی است که در باب آن می اندیشند.(ادونیس ص ۱۵) شطح که محصول غلبه وجد و بی خودی در عارف است، نوعی سخن پارادوکسی به شمار می آید که مصداق کامل زبان هنری و نمادین تصوف است.
×
×
  • اضافه کردن...