جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'ایدئولوژی'.
2 نتیجه پیدا شد
-
ایدئولوژی ها یک سری اصول و ارزش هایی هستند که جامعه براساس آن زندگی و فکر میکند... در یک جامعه ایدئولوژی های مختلفی وجود دارند که نحوه ی تفکر افراد را از هم متمایز میکنند این عدم همسانی در نوع تفکر میتواند تابع متغییر های بسیاری مثل وضعیت مالی, تحصیلات, اعتقادات مذهبی, تفکر خانواده, سن و... باشند... همچنین دیکشنری وبستر ایدئولوژی را سیستمی از ایده ها و ایدال ها میداند که پایه و ساختار کلی سیاست های اقتصادی و سیاسی یک جامعه را مشخص میکند... توضیحات و تعریف های زیادی از ایدئولوژی وجود دارد (که به یکی از آنها در بالا اشاره شد) ولی از کنار هم قرار دادن تمامی این توضیحات میتوان به یک تعریف کلی برای درک بهتر ایدئولوژی و خصوصیات آن رسید... ایدئولوژی یک سیستم اعتقادی مشترک است که باعث برانگیختن حرکت و جوشش چه فکری و چه در بعد اجتماعی شود... افراد و گروه ها و دولت ها در یک اجتماع براساس اعتقادات خود و با استفاده از آنها عمل میکنند و با همین اعتقادات حرکت های خود را توضیح میدهند... بیشتر ایدئولوژی ها از ارزش های قانونی و هنجار های خواصی دفاع میکنند... یک ایدئولوژی میتواند آرمانی و توهم گرا باشد (مثل برابری در تفکر مارکسیستی) یا واقع گرا باشند (مانند کپیتالیسم), میتوانند ترقی خواه یا محافظ وضع موجود باشند (مثل جمهوری اسلامی)... ایدئولوژی سعی در نظم دادن به جامعه و جهان دارد, دشمنان و متحدین را مشخص میکند, خطر ها و موقعیت ها رو توضیح میدهد و تفاوت بین ما و آنها را مشخص میکند... ایدئولوژی ها منظم, ساختار سافته, رسمی هستند و معمولا دارای منطق فکری و دید مخصوص به خود میباشند... در نهایت میتوان گفت ایدئولوژی ترکیب علم, فلسفه, جامعه شناسی, دین و تخیل است... در هر جامعه ای نوعی از تفکر غالب وجود دارد که به آن تفکر استیلا گفته میشود... هر تفکری که تفکر اکثریت باشد تفکر استیلا است... برای مثال در ایران تفکر استیلا تفکر دینی یا تئوکراتیک است... برای درک بهتر ایدئولوژی استیلا در هر جامعه باید به آن جامعه از دید جامعه شناختی نگاه کرد و با بررسی جهت حرکت کلی این جامعه به تفکر استیلا پی برد... لیست کردن تمامی تفکرات سیاسی و توضیح آنها و زیر مجموعه های آنها کاری وقت گیر و مشکل است ولی در این نوشته سعی کردم به مهم ترین آنها اشاره کنم و هر کدام را مختصرا توضیح بدم... Absolutism (مطلق گرایی): نوعی از ایدئلوژی سلطنتی ملی است که در آن حاکمیت مطلق و خشن و سرکوب گر وجود دارد که قدرت اداره و مطلق ملی به حساب می آید... در این حکومت معمولا به فرد یا افراد حاکم با دید وحشت و احترام بیش از حد نگاه میشود... بر عکسی چیزی که به نظر میرسد و تعریف این نوع ایدئولوژی بیان میکند در جوامع مطلق گرا حاکمان قدرت مطلق ندارند اگر چه عوام در جامعه به این دید به حاکمان نگاه میکنند و فرض بر وجود قدرت مطلق است ولی این حاکمان برای بقا به شدت وابسته به زیر گروه های خود برای حفظ قدرت و ادامه زندگی اقتصادی و نظامی هستند... در نهایت معمولا این زیر دسته ها حاکم را مورد انتقاد قرار میدهند و در نهایت دست از پیروی برداشته و حاکمیت تغییر میکند... به عنوان نمونه ی یک حکومت مطلق گرا میتوان به حکومت فرانسه در اوایل دوران مدرنیته اشاره کرد... Anarchism (سامان ستیزی): سامان ستیزی تفکری سیاسی است که بیان میکند یک جامعه نباید دارای یک حکومت مرکزی باشد, قانون, پلیس و تمامی مقامات دیگر باید حذف شوند و جامعه باید با همکاری تمامی اعضای آن اداره شود... این تفکر بر این عقیده است که بهرین راه برای اداره ی یک جامعه از طریق افزایش و برتری دادن به اخلاقیات در افراد و در نتیجه در کل جامعه است... به طور خلاصه یعنی مسک نفس در ابعاد اجتماعی... این تفکر برای اولین بار در قرن 18 قدرت یافت... البته سامان ستیزی قبل قرن هجدهم هم کم و بیش در بین فلاسفه رایج بود و مبلغین و منتقدین مخصوص به خود را داشت... aristocracy (اشراف سالاری): مانند بیشتر واژگانی که برای توضیح ساختار حکومت ها به کار میروند, واژه ی اریستوکراسی را هم نمیتوان دقیق توضیح داد به این دلیل که زیر شاخه ها و تفکرات ثانویه ی بسیاری در این باره وجود دارد... ولی سعی کردم تا جایی که ممکن هست در این باره توضیح بدم... اریستوکراسی برخلاف تصور بیشتر افراد از نام ارسطو گرفته نشده گرچه ارسطو یکی از متفکرین و بنیان گذاران این ایدئولوژی بوده... اشراف سالاری از کلمه ی "aristos" به معنای "بهترین" گرفته شده... این کلمه را میتوان "فرمانروایی بهترین ها" ترجمه کرد... پایه های تئوریک این تفکر با نوشته های سیاسی پلاتو و ارسطو شروع شد... این دو فیلسوف معتقد بودند دموکراسی یک فاجعه است زیرا تمامی افراد در آن حق رای برابر دارند... از نظر ارسطو و پلاتو نباید حق برابر برای تمامی افراد جامعه در نظر گرفته شود و جامعه باید بر اساس تفکر اقلیت دانا و تحصیل کرده اداره شود... البته این چیزی نبود که بعدا اجرا شد... در قرون میانه و بعد از آن که حکومت های سلطنتی به میان آمدند این فلسفه تحت تاثیر مونارکی قرار گرفت و تبدیل به یک برتری ارثی شد... افرادی که بعدا در این کلاس جامعه قرار میگرفتند اشراف بودند و معمولا به هیچ وجه از معلومات و دانش برتر برخوردار نبودند... autocracy (حکومت استبدادی): این نوع ایدئولوژی یکی از قدیمی ترین سیستم های حکومتی را بنا گذاشت... در این نوع حکومت ها قدرت و توان فرماندهی و قانون گذاری به شکل مطلق تنها به یک فرد واگذار شده بود... معمولا در این حکومت ها حاکمیت به شکل وراثتی بود... کپیتالیسم از قبل از میلاد مسیح به شکلی در مصر و یونان وجود داشته... اما برترین و گسترده ترین نوع کپیتالیسم و پایه ی اون در عربستان و در بین اعراب شکل گرفت... اقتصاد کاذب در این زمان به وجود آمد... ابتدایی مدل کپیتالیسم به همان شکلی بود که همه ی ما دیدیم... کاروان هایی که از این سر صحرای عربستان به آن سر صحرای عربستان میرفتند... این کاروان ها اجناس را از منطقه ای با قیمت پایین خریداری کرده و به منطقه ای دیگر میبردند و با قیمت بالایی به فروش میرساندند... این مسئله بعدا با گسترش اسلام به ایران و مصر و کشور های دیگر گسترده تر هم شد... در مقابل این روش در اروپا اقتصاد و کسب و کار بیشتر براساس تولید و مصرف منطقه ای بود... اما کم کم در دوران های بعدی مدلی که در خاور میانه به کار میرفت به اروپا هم رسید و در آنجا اقتصاد دانان و فلاسفه با گسترش این روش آن را به کپیتالیسمی که امروزه میشناسیم تبدیل کردند... communism - Marxism (مردم گرایی-مارکسیزم): در واقع اگر بخواهیم روی این مسئله دقیق شویم بین تفکر مارکسیستی و کمونیستی تفاوت هایی وجود دارد... ولی در یک دید کلی مثل هم هستند... در نتیجه به عنوان یک ایدئولوژی یکسان با اینها برخورد میکنیم... کمونیسم را جنبش اجتماع کارگری هم مینامند... این ایدئولوژی یک ایدئولوژی سیاسی اجتماعی اقتصادی با هدف از بین بردن اشرافیت و قدرت بخشیدن به بخش ضعیف و ضربه پذیر جامعه است... بزرگترین متفکران و فلاسفه ی این ایدئولوژی میتوان به کارل مارکس و فردریچ انگلس اشاره کرد... از این میان مارکس نقش اصلی و بنیانی در این تئوری داشت که از این رو این ایدئولوژی را همچنین با نام مارکسیسم میشناسند... در این مورد دو کتاب اصلی وجود دارد یکی the communist manifesto نوشته ی مارکس و با همکاری انگلس است که اولین بار در سال 1848 انتشار یافت... دیگری کتاب principles of communism هست که توسط انگلس نوشته و منتشر شد... از بین این دو کتاب کتاب the communist manifesto نقش مهم تری بازی میکرد زیرا به درخواست لیگ کمونیست ها نوشته شده بود و هدف اصلی آن تمرکز بر مبارزات طبقاتی در جامعه و دعوت مردم به شورش بر علیه حاکمین زمان بود... در این کتاب همچنین مدلی خیالی از یک جامعه با ساختارهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی تعیین شده و مشخص ساخته شده بود که در آن سیستم اقتصادی طبقه ی بالا و اشرافی و مرفح جامعه را نابود کرده و با این کار باعث آزادی و رفاه بیشتر طبقه ی پایین جامعه میشود... conservatism (محافظه کاری): به طور خلاصه میتوان محافظه کاری را معادل اشراف سالاری نوین دانست... در حقیقت در هر جامعه زمانی که گروه محافظه کار یا سردمداری که به این ایدئولوژی اعتقاد داشته قدرت گرفته جامعه به سرعت به اشراف گرایی آنهم از نوع اروپا در پایان قرون وسطا تبدیل شده... البته این چیزی نیست که معتقدین به این ایدئولوژی یا حتی دانش نامه های سیاسی تعریف میکنند... بند اول این توضیح تنها مشاهده ی نتیجه ی این تفکر است... برای توضیح بهتر این ایدئولوژی به شکلی که در دانش نامه های سیاسی تعریف شده میتوان این گونه بیان کرد: ایدئولوژی محافظه کاری مخالف تغییرات ناگهانی در جامعه یا در قوانین حاکم بر جامعه است... همچنین طرفداران این ایدئولوژی گاها خواهان بازگشت به دوران گذشته و قوانین گذشته هستند... بیشتر از این طرفداران این سبک تفکر میخواهند مسائل آنطور که هستند باقی بمانند... محافظه کاری برای اولین بار در سالهای 1750 تا 1850 به وجود آمد و هدف اصلی آن مقاومت و مخالفت با تغییرات گسترده و ناگهانی در جامعه و در قوانین حاکمیت بود... Democracy (حکومت مردم): دموکراسی در حقیقت محبوب ترین ایدئولوژی سیاسی اجتماعی است که در عصر ما وجود دارد... دموکراسی تشکیل شده از یک سری قوانین و مقررات است که بر اساس آن جامعه و مردم اجازه پیدا میکنند حاکمین را برای خود انتخاب کنند... قوانین و دستورات حاکم بر جامعه را مشخص کرده و در صورت نیاز تغییر دهند... بر سیاست گذاری ها دخالت داشته باشند و در حاکمین را برای اعمال و رفتارشان جوابگو بدانند... به بیان دیگر بر خلاف تمامی ایدئولوژی های سیاسی که در آن مردم و جامعه بر اساسی دستورات و خواست حاکمین و سیستم حاکم عمل میکند در سیستم دموکراسی حاکمین و سیستم حاکم وظیفه دارد بر اساس خواست مردم عمل کند... حاکمین در این سیستم سردمدار و قانون گذار و ساحب قدرت نیستند بکله بر اساس خواست مردم به آنها اجازه داده میشود برای مدت کوتاهی امور را در دست گیرند و به خواست مردم عمل کنند... در این سیستم قوانین باید توسط اکثریت مشخص شود ولی راه هایی هم برای حفظ حقوق اقلیت مخالف وجود دارد... Dictatorship (دیکتاتوری): دیکتاتوری نوعی سیستم حکومتی است که در آن فردی دارای قدرت مطلق در اداره ی کشور یا بخشی از آن را داشته باشد... در این نوع حکومت حاکم را دیکتاتور مینامیم... در یک حکومت دیکتاتوری قوانین بدون توجه به خواست و نظر مردم مشخص میشوند... در حقیقت دیکتاتوری نقطه ی مقابل دموکراسی است... بین دیکتاتوری و مطلق گرایی و حکومت استبدادی تفاوت های کوچکی وجود دارد ولی به هر حال هر سه مربوط به یک سبک واحد هستند... fascism (فاشیسم): بسیاری زمانی که عبارت فاشیزم رو میشنوند سریعا به یاد نژاد پرستی و antisemitism و مسائلی اینگونه می افتند... واقعیت اینه که فاشیزم اصلا به این معنا نیست... و اگر بخوایم رو راست با مسئله برخورد کنیم باید بگیم هیچ توضیح و تفسیر دقیقی از فاشیزم و تفکر فاشیستی وجود نداره... تقریبا همه خبر دارند که فاشیزم سیستم سیاسی ناموفقی است ولی اینکه چطور باید دقیقا تعریف بشه هنوز مشخص نیست و تا اواخر سالهای دهه ی 90 حتی محققین علوم سیاسی هم دقیقا نمیدانستند فاشیزم دارای چه مشخصاتی است... فاشیزم در بین سالهای 1919 تا 1945 بیشترین قدرت و شهرت را داشت و بعدا با وقوع هولوکاست و شکست متحدین تبدیل به یک تبو شد... بعد از آن گروه های زیادی خود را با این ایدئولوژی معرفی کردند و به دیگران شناساندند... از این گروه ها میتوان به KKK یا white power اشاره کرد که مخالف زندگی سیاه پوستان در آمریکا هستند... لارم به ذکر است که فاشیزم برای اولین بار توسط موسولیتی رهبر ایتالیا در دوران جنگ جهانی دوم معرفی و پایه گذاری شد... imperialism (امپراتوری): این یکی از اون کلماتی هست که در جوامعی که توسط حکومت های استبدادی مثل جمهوری اسلامی ایران اداره میشوند خیلی شنیده میشه... کلا اگر حرفی زده بشه که دوستان خوششون نیاد اولین حرفی که بهت میزنند اینه که برو مرتیکه ی امپریالیست... البته هیچ توضیحی هم وجود نداره که اصلا چه ایده ای پشت این تفکر هست که ایقدر بده... در علوم سیاسی امپریالیسم به معنای گسترش قدرت به مناطق خارج از کنترل برای به دست آوردن منافع یا حفظ آن منافع به منظور تسلط و باقی ماندن بر قدرت و / یا به منظور حفظ کشوری سلطنتی است... این کار میتواند به شکل مستقیم یعنی ورود به کشور یا محیط تحت کنترل دولتی دیگر یا به شکل غیر مستقیم مانند استفاده از متد های اقتصادی یا سیاسی خاص در قبال کشور یا منطقه ای دیگر است... امپراتوری ها در قدیم از این روش به شکلی گسترده استفاده میکردند و سیاست هایی که به این ایدئولوژی مربوط میشوند بسیار گسترده, پیچیده و کارا است... نمونه ای از این نوع امپراتوری ها بریتانیای کبیر, پرتغال و فرانسه بودند... ذکر این نکته بسیار با اهمیت است که چه حکومتی سلطنتی باشد و چه نباشد میتواند براساس سیاست ها و ایدئولوژی های امپریالیستی عمل کند... مانند آمریکا... liberalism (آزادی خواهی): لیبرالیسم یکی از ایدئولوژی های بسیار قدیمی تاریخ سیاسی است که پایه های آن قرن 17 برمیگردد... توضیح لیبرالیسم از این نظر سخت است چرا که چندین و چند شاخه و زیرشاخه و فلسفه ی جدا از هم دارد که هر کدام در بخشی با دیگری تفاوت دارند... تقریبا 90 درصد ایدئولوژی های حداقل به بخشی از فلسفه ی لیبرالیسم معتقد هستند... پایه ای ترین مبانی لیبرالیسم را در اینجا توضیح میدهیم... کلمه ی لیبرالیسم از کلمه ی یونانی liberalis به معنای آزادی گرفته شده... لیبرالیسم یعنی اعتقاد به اهمیت آزادی و حقوق برابر انسان ها... لیبرالیسم همچنین مبلغ ایده هایی مانند مشروطیت, قانون اساسی, دموکراسی, حقوق انسانی, انتخابات آزاد, حق مالکیت مردم, حق تجارت آزاد, کپیتالیسم و آزادی دینی است... اوج شهرت لیبرالیسم در قرن 18 با ارائه ی ایدئولوژی لیبرالیسم کلاسیک شروع شد و بعد ها یک طبقه ی لیبرالیستی دیگر هم به لیبرالیسم اجتماعی در قرن بیستم به وجود آمد... امروزه هنوز هم ایده ی لیبرالیسم کلاسیک از شهرت بیشتری برخوردار است... در قرن 18 که عصر منطق یا عصر روشن فکری نام گرفت, با قدرت گرفتن تفکر لیبرال بسیاری از ایدئولوژی ها و تفکراتی که تا آن زمان در بیشتر دولت ها در نگاه به قانون و حقوق افراد در جامعه وجود داشت تغییر کرد... ایدئولوژی لیبرال نقش اساسی در انقلاب های فرانسه و استقلال آمریکا داشت... لازم به ذکر است که جان لاک فیلسوف و ریاضی دان قرن قرن شانزدهم که به نام پدر لیبرالیسم شناخته میشود این ایدئولوژی را بنیان گذاشت و به اون قدرت بخشید... همچنین Voltaire به شدت تحت تاثیر تفکرات این فیلسوف بود... Monarchy (سلطنتی): حکومتی است که در آن سردمدار و حکمران مملکت یک فرد است و معمولا به شکل وراثتی به قدرت میرسد... این نوع حکومت یکی از ابتدایی ترین و قدیمی ترین مدل های حکومتی است... نمونه ای از یک حکومت مونارکی سیستم حکومتی انگلیس است... در فلسفه ی مونارکی توجه به میزان قدرتی که در دست سردمدار حکومت یا پادشاه است نمیشود و تا زمانی که کشوری دارای پادشاهی باشد, چه مشروطه و چه دیکتاتوری یا توتالیته میتوان آن را مونارکی نامید... در حال حاضر 40 کشور در جهان حکومت مونارکی دارند... nationalism (ملی گرایی): دو نوع تفکر ابتدایی ملی گرایی وجود داره... اول این تفکر که بیان می کند کشور و ملت مهم ترین و اصلی ترین مسئله است که فرای تمام مسائل قرار می گیرد... دوم تفکری که بیان می کند ملتی برتر از دیگر ملت هاست... مسئله ای که در ملی گرایی وجود دارد شاخه شاخه بودم و در نتیجه مشکل بودن توضیح دقیق آن است... چرا که هر گروه و بخشی تعریفی مخصوص به خود از کلمه ی ملت دارد در نتیجه ملی گرایی نیز با توجه به تعریف ملت تغییر میکند... patriotism (وطن پرستی): وطن پرستی البته یک ایدئولوژی سیاسی نیست بلکه برای بررسی این مسئله باید بیشتر به جامعه شناسی و روان شناسی رجوع کرد... وطن پرستی مسئله ای فردی است در صورتی که بقیه ی نمونه هایی که در این نوشته مطرح کردم همگی به بعد اجتماعی مسئله می پردازند... ولی به دلیل اینکه امروزه مخصوصا در همین محیط مجازی خودمان بحث از وطن پرستی و بدی ها و خوبی های آن زیا به میان می آید گمان کردم در مورد این مسئله هم کمی توضیح بد نیست... وطن پرستی یعنی عشق به کشوری که در آن زندگی میکنید حالا چه کشور تولد شما باشد چه نباشد... معمولا وطن پرستی با تفکر ملی گرایی هم همراه است و معمولا به این شکل معنا میشود... این تفکر همچنین تاکید زیادی به اتحاد میان ساکنین یک کشور و تلاش برای حفظ کشور و دفاع از آن و حفظ حاکمیت خویش بر کشور خود دارد... گرچه بیشتر افراد که خود را وطن پرست میدانند بر یک سری اصول و عقاید در باره ی این اعتقاد و کشور خود پایبند هستند و در مورد آن اتفاق نظر دارند ولی ممکن است در مواقعی که باید در مورد مسئله ای خواص تصمیم گیری کنند برخورد ها و رفتار متفاوتی نشان دهند... برای مثال یک فرد وطن پرست ممکن است کشور و دولت خود را در تمامی مسائل یاری کند ولی تصمیم به مخالفت با سیستم نظامی در کشور بگیرد و حاضر به جنگ برای حفظ کشور نباشد... وطن پرستی همچنین در مورد افرادی که دارای اعتقادات تند دینی هستند و در مورد قشر پایین جامعه هم میتواند توضیحی متفاوت داشته باشد... socialism (جامعه گرایی): جامعه گرایی نوعی سیستم اقتصادی بر پایه ی مالکیت عمومی و مدیریت مرکزی بیشتر بخش های صنعتی کشور مثل بخش های تولیدی, خدمات رسانی, انرژی, بانکی, بیمه, کشاورزی و حمل و نقل است... در یک جامعه ی کپیتالیستی تمام این موارد ذکر شده به شکل خصوصی اداره می شوند و با اینکه بر بخش اقتصادی جامعه چیره شده و بر آن تاثیر بسیاری میگذارند ولی سود بسیار کمی به دولت و مردم میرسانند و بخش سود اصلی برای صاحبان سرمایه باقی میماند... در یک سیستم کپیتالیستی کارمندان مقدار بسیار کمی از سود حاصل از فعالیت های خود را دریافت میکنند... حال آنکه در یک سیستم جامعه گرایی سود صنایع و بخش های اقتصادی به نیروی کار جامعه باز میگردد تا آنها با آن برای مملکت خود تصمیم بگیرند... جامعه گرایی واقعی همچنین دموکراتیک هم هست... یعنی به غیر از توجه به تمامی مسائل اقتصادی ذکر شده از نظر سیاسی بر پایه ی دموکراسی بنا شده... بیشتر جامعه گرا ها خود را مارکسیست مینامند این از آنجا است که برای اولین بار مارکس بنیان گذار کمونیست و همکار دوران حرفه ای اون انگلس بنیان های ساختاری اقتصادی را بنا نهادند که بتواند در مقابل کپیتالیسم مقاومت کند... اما در طول زمان مشکلات تئوری های مارکس که باعث ایجاد استبداد میشد برداشته شد و با قوانین دموکراتیک جایگزین شد تا بتواند سوسیالیسم را بسازد... دسته های سوسیالیستی مختلفی وجود دارند که به مهم ترین آنها اشاره میکنیم : سوسیال دموکرات, سوسیال فمنیسم, لنینیسم, تروتسکیسم, استالینیزم, ماایزم و چند زیر گروه دیگر... theocracy (دین گرایی): تئوکراسی از ریشه ی یونانی theokratia گرفته شده که این کلمه خود از ترکیب دو کلمه ی theos و کلمه ی kratein ساخته شده است که به معنی خدا و حکمرانی است... بنابراین یک حکومت تئوکراتیک حکومتی است که حکمرانی آن و قوانین آن جامعه بر اساس اعتقادات دینی خواصی پایه ریزی شده باشند... لازم به ذکر است که بیشتر حکومت ها در قرون میانه حکومت های دینگرا بودند... حکومت های خلیفه های عرب نیز جزو حکومت های دین گرا به شمار میروند... جمهوری اسلامی ایران نیز نمونه ای از یک حکومت دین گرا است... یک حکومت دین گرا حکومتی بسیار خطر ناک است چرا که براساس اعتقادات و سیستم حکومتی آن قوانین مستقیما براساس خواست خدا و یا توسط خود خداوند (بسیاری از حاکمان حکومت های تئوکراتیک خود را خدا یا نماینده ی خدا میدانستند) اداره میشود و در نتیجه نمیتواند خطایی در کار آن باشد پس مردم به هیچ وجه اجازه و توان اعتراض را نخواهند داشت...
- 62 پاسخ
-
- 45
-
- قوانین اجتماعی
- ایدئولوژی
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
منطق رفتاری شما درزندگیتان برچه اساسی است؟ ایا اکتسابی بوده وهمه چیزرابراساس منویاتی که دیگران تشخیص میدهند یا تحمیل میکنند میپذیرید؟ البته بین تحمیلی بودن ایده های فکری با تقلیدی بودنشان تفاوت ذاتی بسیاربزرگی وجوددارد واگر دوستان موافق(به تجربه روشن شده اغلب ما جزو یکی ازاین دودسته هستیم )این ایده ٫ بیشترمسئله را باز کنند به نتایج روشنتر وجالبی خواهیم رسید. یا اینکه جزوکسانی هستید که متعصبانه یا اگاهانه به تبیین اوضاع وافکار میپردازید؟ درهردوصورت بالاجبار شما سطحی بسیاربالاترازتفکر،تدبر وتعقل درمسایل را باخود به همراه دارید که کمک بسیاربزرگی برای ادمایی مثل من خواهدبودتا روشی نو واحتمالا کامل وارزشمندراشناخته وشاید الگوپذیری نمایم! درهرحال اگربه صورت جزیره ای زندگی نمیکنیم فارغ از یکی از روشهای فوق الذکر یا صوری ازانها نیستیم. البته به احتمال زیاد مطالبی را ازقلم انداخته ام که دوستان مطلب را کاملترخواهند نمود