روان ما بخشی از طبیعت است، و معنایش به همان اندازه نامحدود است. بنابراین ما نمیتوانیم روان یا طبیعت را تعریف کنیم، ما فقط میتوانیم بکوشیم که عقاید خود را درباره آنها بیان داریم، و کنش آنها را به بهترین وجه ممکن توصیف کنیم
خودآگاهی طبیعتاً در برابر هر چیز ناخودآگاه و ناشناخته، مقاومت میکند.
من قبلاً به آنچه مردمشناسان «ترس از چیزهای نو» نامیده اند اشاره کرده ام یک ترس عمیق و خرافی از چیز های نودر مردم ابتدایی در برابر وقایع مبهم، درست مانند حیوانات وحشی واکنش نشان میدهند... این امر را میتوان به آسانی در واکنش هر فرد در برابر رویاهای خود، وقتی که به اعتراف به یک پندار حیرتانگیز مجبور میشود، مشاهده کرد.
در بررسی رویاها دو نکته اصلی باید مورد بررسی قرار گیرند: نخست اینکه رویا را باید مانند یک حقیقت تلقی کرد که کسی درباره آن نباید هیچگونه تصور قبلی بکند، جز اینکه در هر حال به وجهی دارای معنی است، دوم اینکه رویا جلوهای از ناخودآگاه است.
اگر کسی رویاها را وقایع عادی بداند (که واقعاً نیز چنین هستند) ناگزیر است یا آنها را پدیدههای علّی بداند ـ یعنی وجودشان تابع یک علت معقول است ـ یا پدیدههای معطوف به هدف، یا هر دو.