جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'اضطراب'.
6 نتیجه پیدا شد
-
گرد آورندگان : رویا عباس نژاد-سعیده آقارفیع-کبری بیات-فاطمه بحری-رضا باقری منبع بسم الله الرحمن الرحیم مقد مه؛ هدف اصلی و اولیه تدوین واژگان حاضر ارائه توضیحاتی مجمل پیرامون مفاهیم و کلیه واژگان روانشناسی مطروحه در کتاب روانشناسی پایه سوم انسانی است و هدف فرعی این مجموعه آماده کردن یکی از ابزارهای لازم برای بهره گیری مستقیم دانش آموز می باشد . رشته علوم انسانی از کتابها و مجلاتی که در علوم روانشناسی تالیف شده است . امید است که مجموعه اصطلاحاتی که در این واژگان عرضه شده است بتواند کار مطالعه متون را برای دانش آموز رشته علوم انسانی تسهیل کند به نحوی که آنان بتوانندسریع تر به اطلاعات نوین علمی دست یابند . در این مجموعه سعی شده است برای توضیح هر کلید واژه با رجوع به منابع معتبر و متعدد موجود در رشته روانشناسی ، مطالبی که مفید و مناسب می باشد استخراج و بیان گردند و دانش آموزان عزیز می توانند در صورت نیاز به اطلاعات بیشتر به منابع مذکور تحت هر کلید واژه مراجعه نمایند . این واژگان با همه وقتی که در تدوین آن به کار رفته است مسلماً خالی از نقص نیست امید است اهل نظر بر مولفان منت نهاده ، نا رساییهای کار و پیشنهادات اصلاحی خود را با آنان در میان گذارند . در پایان از جناب آقای آهنی دبیر زبان که مولفان را در ویرایش اثر یاری نموده اند ، همچنین از جناب آقای میرهاشمی که ضمن مطالعه واژگان ، یاری در گرد آوری کلیه واژگان نمودند صمیمانه سپاسگذاری می کنیم . « الف » احسا س sensation - از دیدگاه نظری ، ساده ترینتجربه حسی(آگاهیآنی ) که در اثر تحریک یکی از در یافت کنندگان به وجود می آید . - فرآیند یک دریافت کننده که به مرحله کسب معنی ، نرسیده است . - واکنش دستگاههای حسی یا حواس نسبت به محرکی که از راه اعصاب حسی به مغز انتقال می یابد . (ساعتچی ، ۱۳۷۷) احساسات feelingssentiments/ هر چند ارائه یک معنی دقیق برای این اصطلاح مشکل است ، اما می توان گفت معنی آن در کلی ترین حالت تجربه کردن حس کردن ، یا داشتن نوعی فرآیند هشیار می باشد. معانی خاص تر آن عبارتند از ۱) اثر حسی ، یا احساساتی نظیر گرما یا درد ۲)حالتهای عاطفی مثل احساس خوب بودن ، احساس افسردگی و . . . ۳) یکی از ابعاد هیجان . . . ۴) اعتقاد مثل احساس مبهم درباره چیزی که با هیچ دلیل و شاهد واقعی حمایت نمی شود . هر چند مطابق علم صرف و نحو اصطلاح (sentiment) از کلمه حس کردن گرفته شده اما به معنی وسیعتری به کار می رود حس کردن یک حالت پیچیده است که بر پایه احساس یک فرد نسبت به بعضی موقعیتها، اشخاص، عقاید و افکار و نظایر آن ، وجود می آید . یک احساس ،کلی تر و پیچیده تر از یک نگرش یا قضاوت است ، یعنی یک احساس خاص بیش از یک حالت عاطفی است و در آن معنی ضمن عمل نیز وجود دارد برای مثال فردی که دارای احساسات قوی وطن دوستی است ، احتمال دارد با شدت از وطن خود در مقابل دشمن مهاجم ، دفاع کند.(ساعتچی ، ۱۳۷۷)
-
وقتي دچار اضطراب يا دلشوره ميشويم، چه كنيم؟
Himmler پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در بهداشت، سلامتی و تغذیه
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران اضطراب عبارت است از احساس ناراحت کننده و مبهم ترس، وحشت يا خطر با علتي ناشناخته که بر فرد مستولي ميشود. براي برخي از افراد اين حالت ممکن است ناگهاني باشد و برطرف شود، اما براي برخي ديگر اين حالت به صورت مزمن در ميآيد. به گزارش سرويس بهداشت و درمان ايسنا، زماني كه دچار استرس يا اضطراب و دلشوره ميشويد اقدامات زير را انجام دهيد: - درخواست كمك از ديگران در صورت نياز - مشغول شدن به انجام كاري در خانه ترجيحا كار مورد علاقه مانند تماشاي تلويزيون، كتاب خواندن، باغباني و ... - صحبت كردن با دوستان و اقوام - ديدار با دوستان و آشنايان - خارج شدن از خانه براي مدت كوتاه و تماشاي مغازهها يا قدم زدن در پارك - ورزش - انجام تمرينات آرام سازي: در اين تمرين عضلات به ترتيب از سر به طرف پا يا برعكس سفت ميشود 10 تا 15 ثانيه در اين حالت نگه داشته و بعد به آرامي شل ميشود اين سفت و شل شدن عضلات تاثير خوبي بر آرامش ذهن ميگذارد. -
شايد نتوان در دنيا كسي را پيدا كرد كه بعد از طلاق و شكست در زندگي مشترك دچار مشكلات عاطفي نشده باشد. دوران بعد از طلاق اصلا راحت نيست. اما چارهاي جز زندگي كردن نيست و تنها اقدام موثر اين است كه تمام تلاش خود را بهكار بگيريم تا هويتمان را دوباره بازسازي كنيم. مشكل اينجاست كه سالها با هم بودن را تجربه كرده و تمام اهداف و شخصيتمان بهصورت دوتايي شكل گرفته اما بعد از طلاق انگار نيمي از هويتمان پاره پاره شده و بايد خودمان را از نو بسازيم. بخشي از بازسازي وجود خودتان در اين است كه ياد بگيريد چگونه با بازسازي همسر سابقتان كنار بياييد. شايد تعجب كنيد كه چرا بايد درگير مسائل همسر سابقتان شويد كه هيچ دل خوشي هم از او نداريد اما اگر به هردليلي ناچار شويد همچنان دورادور هم كه شده با او ارتباط داشته باشيد؛ آنوقت ميبينيد كه مجبور هستيد درگير مسائل او هم باشيد! در اين بين هيچچيز تنشزاتر از اين نيست كه مجبور شويد با شريك جديد زندگي همسر سابقتان هم روبهرو شويد! واقعا چگونه با اين مسئله كنار ميآييد؟ احساسات را پنهان نكنيد ميدانيد بدترين سناريو چيست؟ خودتان را با همسر جديد شريك زندگي سابقتان مقايسه كنيد! اما توجه كنيد كه او انسان ديگري است كاملا متفاوت از شما و ساير انسانها، پس به هيچوجه خودتان را با او مقايسه نكنيد و اين حس را كلا از خود دور كنيد. اگر نسبت به همسر تازه او واكنش منفي نشان داده يا بخواهيد او را بيارزش جلوه دهيد فقط به ضرر خودتان تمام ميشود چون خودتان را سطحي و آسيبپذير نشان ميدهيد و واقعيت وجودتان مخدوش جلوه ميكند. مجبور نيستيد وانمود كنيد كه ناراحت نيستيد بلكه بايد قبول كنيد كه ناراحتيد و اين حس كاملا طبيعي است. در اين صورت شما مثل بقيه انسانها خواهيد بود يعني يك انسان طبيعي با عواطف و احساسات طبيعي. چگونه با همسر جديدش رفتار كنيد؟ اصلا لزومي ندارد كه با همسر جديد شريك سابق زندگيتان دوست يا صميمي شويد بلكه رفتاري مدني و معقول داشته باشيد و همين كافي است. درگير شدن به ضررتان خواهد بود بهخصوص اگر فرزندتان نزد او ميماند اصلا سعي نكنيد از فرزندتان بهعنوان رابط اطلاعاتي استفاده كنيد يا پشت سر او با فرزندتان صحبت كنيد چون ايجاد تنش در نهايت شما را از فرزندتان دورتر ميكند و به ضررتان تمام ميشود. ضمنا اين نكته را هم فراموش نكنيد كه همسر سابقتان و شريك جديد زندگي او هم نسبت به شما احساس خوبي ندارند! هرچقدر حس شما به اين جريان ناخوشايند باشد براي فرزندتان 01 برابر سختتر و ناخوشايندتر است و تنها به همين دليل نبايد بگذاريد او درگير اين موضوعات شود. تنها موضوع مهم براي شما اين است كه شأن و مقام خود را حفظ و هويت و قابليتهاي خود را پيدا كنيد و بدانيد كه قطعا براي شما هم شريك جديدي در اين دنياي بزرگ وجود دارد. چگونه شرايط را عادي كنيد؟ با امضاي برگه طلاق شايد همه احساسات منفي به نوعي تمام شود و طرفين حس كنند به نوعي از تمام غمها فارغ شدهاند اما حتي اگر واقعا چنين باشد يك حس همچنان فعال و پويا باقي ميماند و آن هم حسادت است! اتفاقا فقط همين حس است كه جلوي تفكر سالم و رفتاري طبيعي را ميگيرد. به همين دليل اگر از حس حسادت خلاص شويد بسياري از مشكلاتتان در اين زمينه حل ميشود. راهكارهايي براي اين موضوع وجود دارد. ممكن است هنوز كمي به همسر سابقتان دلبستگي داشته باشيد و اين حس كاملا طبيعي است چون در طول مدت زندگي مشترك آنقدر افكارتان به هم گره خورده كه حس ميكنيد همسرتان جزوي از مايملك شما محسوب ميشود. افكار و عقايد او شما را تحتتاثير قرار داده است و شما هم براي او تاثيرگذار بودهايد پس ترك اين شرايط راحت نيست. بعد از طلاق مدت زماني طول ميكشد تا قبول كنيد همسر سابقتان ديگر به شما تعلق ندارد. اگر اين را قبول كنيد كه ديگر تاثيرگذاري شما در بسياري از مسائل مرتبط با او وجود ندارد سردرگم نميشويد. روشي براي پذيرفتن حقيقت در نخستين قدم يادتان باشد شما 2نفر از هم جدا شدهايد. سريعترين راه براي اينكه از شر حس حسادت راحت شويد اين است كه دلايل جدايي را به ياد بياوريد. سعي نكنيد در مورد همسر جديد شريك سابق زندگيتان و روابط رمانتيك او و همسر سابقتان فكر كرده، آنها را تجسم كرده يا با دوران خوش سابقتان مقايسه كنيد چون باعث ميشود حس فقدان بيشتري داشته باشيد. تمام جروبحثها، اختلاف نظرها و رفتارهايي كه در همسرسابقتان بوده و شما را ناراحت ميكرده يا غيرقابل تحمل بوده را به ياد آورده يا حتي آنها را يادداشت كنيد. حالا ميتوانيد خوب فكر كنيد كه چرا جدا شدهايد و ديگر دليلي ندارد به او فكر كنيد. حالا حس بد را در مورد آنها كنار بگذاريد چون شما طبق تصميم خودتان از شرايطي ناخوشايند راحت شدهايد و فكر كردن مجدد در مورد آن جز تاثير منفي فايدهاي ندارد.
-
خودبيمارانگاري چيست؟ خودبيمارانگاري عبارت است از اختلالي كه در آن فرد اعتقاد زيادي دارد كه مبتلا به يک بيماري جدي يا مرگبار است، علي رغم اين كه معاينات و بررسي هاي کامل پزشكي، هيچ مشكلي را نشان نمي دهند. به اين ترتيب خودبيمارانگار يا هيپوکندرياک (hypochondriac)، در اصطلاح روان شناسي و روان پزشکي به شخصي اطلاق مي شود که با وجود برخورداري از سلامت بدني، خود را بيمار مي داند و همواره از دردهاي خيالي شکايت مي کند. اين تصور خودبيمارانگارانه، زماني بيماري تلقي مي شود که حدود 6 ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تاييد سلامت بدن توسط پزشک، شخص هم چنان بر بيمار بودن خود اصرار ورزد و در نهايت، ترس از بيمار بودن، شخص را مدام به کلينيک ها و درمانگاه هاي مختلف جهت آزمايش و تجويز دارو بکشاند که به آن "سندرم بيمار خيالي" نيز مي گويند. چنين فردي معمولا در مورد بيماري ها، تشخيص و درمان آن ها اطلاعات زيادي كسب مي كند، زيرا به پزشكان زيادي مراجعه مي کند و تحت بررسي هاي زيادي قرار مي گيرد. علايم شايع شكايت مداوم از وجود مشکل و علايمي در هر قسمتي از بدن، از نشانه هاي رايج اين بيماري است. مشغوليت ذهني در رابطه با احتمال ابتلا به بيماري قلبي يا سرطان در اين افراد زياد ديده مي شود. علايم ممكن است تغيير كنند، اما اعتقاد فرد به اين كه يك بيماري جدي دارد، پا برجا مي ماند. علايم شايعي كه در اين بيماري، بيشتر از آن ها شكايت مي شود عبارتند از: بي خوابي، مشكلات جنسي و ناراحتي گوارشي مثل نفخ، آروغ زدن و دل پيچه. علايمي كه فرد از آن ها شكايت دارد، ممكن است تغيير كنند و بسيار اختصاصي، عمومي يا مبهم باشند. شخص خودبيمارانگار، هميشه دچار يک نوع وسواس فکري و ترس از وجود يک بيماري جدي در خود است. افراد خودبيمارانگار، هميشه در مورد عملکرد بدن خويش، شک و ترديد دارند و مسائل طبيعي مانند ضربان قلب و عرق کردن، و مسائل جزئي و غيرطبيعي مانند آب ريزش بيني، گلودردي ساده و يا جوش ها و دمل هاي کوچک را نشانه ي يک بيماري بد در خود مي دانند. آنان حتي ممکن است روي يک سري اعمال مبهم و پيچيده تمرکز کنند، مثلا مي گويند بدن مان خسته است، يا دل مان درد مي کند. يک شکل از اختلال خودبيمارانگاري اين است که افراد روي يک عضو خاص مانند کليه يا يک بيماري خاص مانند سرطان تمرکز دارند و نسبت به آن، وسواس به خرج مي دهند و با وجود جواب منفي آزمايشات مربوطه، هيچ توجهي به کم کردن اضطراب خويش ندارند و هم چنان با مراجعه ي مکرر، سعي مي کنند سلامت خود را بازيابند. از آن جايي که اين گونه افراد به جاي مراجعه به روان شناس، به دنبال راه هايي اشتباه براي معالجه ي جسم خويش هستند (مانند مصرف قرص هاي مختلف)، بنابراين نمي توان آمار دقيقي از اين گونه افراد به دست آورد، اما شيوع آن بين زن ها و مردها، يکسان مي باشد. تشخيص بيماري هيپوکندريا، حدود 6 ماه طول مي کشد. افرادي که دچار اين بيماري هستند، از اختلالات رواني ديگري نيز رنج مي برند. دوسوم اين افراد داراي افسردگي حاد، اختلال اضطراب، اختلال وسواس فکري- عملي و اضطراب فراگير هستند. يک بيمار هيپوکندرياک، ممکن است براي مدتي طولاني داراي علائم هيپوکندريا باشد، ولي بعد از آن، ممکن است براي مدتي اين علائم ناپديد شوند. تقريبا حدود يک سوم اين افراد به طور فزايندهاي بهبود پيدا مي کنند. افرادي که از موقعيت اجتماعي و اقتصادي بالاتري برخوردارند، استرس و اضطراب شان با روش هاي روان شناسي، به راحتي قابل درمان است و نيز افرادي که دچار خودبيمارانگاري هستند، اما از ساير اختلالات شخصيت رنج نمي برند، ممکن است شانس بالاتري براي بهبود داشته باشند. سعيد عبدالملکي - روان شناس ماهنامه شادکامي - شماره 59
- 1 پاسخ
-
- 1
-
- hypochondriac
- هيپوکندرياک
-
(و 20 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
- hypochondriac
- هيپوکندرياک
- وسواس فکري و ترس
- اختلال وسواس فکری
- اختلال اضطراب
- استرس
- اصطلاح روان شناسي
- اضطراب
- خودبیمار انگاری
- خودبیمارانگاری
- درمان خودبيمارانگاري
- روان شناسی
- روانشناسی
- ريشه خودبيمارانگاري
- سندرم بيمار خيالي
- علايم شايع خودبيمارانگاري
- عوامل فيزيولوژيک خودبيمارانگاري
- عوامل ايجاد اختلال خودبيمارانگاري
- عوامل ادراکی خودبیمارانگاری
- عوامل تشديد کننده ي خودبيمارانگاري
- عوامل خودبيمارانگاري
- عوامل رفتاری خودبیمارانگاری
-
تمام كودكان اضطراب و بي قراري را تجربه مي كنند. در بيشتر مواقع از يك كودك طبيعي انتظار مي رود كه زمان زيادي را در حال شور و شوق، بي قراري و كنجكاوي باشد. براي مثال كودكان، زماني كه 9 ماه از سال را به خاطر رفتن به مدرسه از والدين خود جدا مي شوند، داراي دلواپسي و اضطراب خاصي هستند. در مورد بچه هاي كوچكتر اين حالت ، گاهي اوقات به ترس نيز تبديل مي شود. ( مثل ترس از تاريكي ، از طوفان ، از حيوانات و يا از چيزهاي بزرگ و قوي ). اگر قبل از شروع اين هيجانات اين نوع رفتارها مثل جدا شدن از والدين، نشاط در مدرسه و يافتن دوست در اعمال بچه ها گنجانده شود، والدين به راحتي مي توانند ارزش هاي آنها را در زمان وقوع آن براي كودكان توضيح داده و آنها را متقاعد كنند. اين روش توسط روانشناسان قديمي پيشنهاد شده است. يك نوع از اين اضطرابها و نگراني ها كه ترس از جدايي نام دارد به شدت احتياج به درمان و مراقبت دارد از علائم آن : ۱. داشتن ترس هميشگـــي و دائم درباره سلامت و امنيت والدين خود ۲. امتناع كــــردن از رفتن به مدرسه ۳. دل دردهاي دائم و مستمـــر و يا شكايت از دردهاي جسمــــي ديگـــر ۴. نگــــراني هاي فوق العاده ، زمان خوابيدن ۵. متكــــي و وابسته بودن به ديگـــران ۶. تــــرس و وحشت زياد زمــــان جدا شدن از والــدين ۷. وحشت كــردن يا كابـــوس ديدن در زمان خواب نوع ديگري نگراني و اضطراب زماني است كه كودك از چيز خاصي ميترسد مثلاً از سگ، حشرات و يا هر چيز خاص ديگري و اين ترس باعث استرس و هيجاني در دورن كودك ميگردد. گاهي، بعضي از اين كودكان از ديدن و يا صحبت كردن با افراد جديد و ناشناس وحشت دارند. اين بچه ها به سختي ميتوانند براي خود دوستان جديدي پيدا كنند و يا با هر شخص ديگري به جز اعضاي خانواده شان ارتباط برقرار سازند. بچه هاي ديگري كه از اين اضطرابها رنج ميبرند شايد : ۱. نگرانـــي هاي زيادي در مـــورد هر چيزي قبل از وقوع اتفاق آن دارند . ۲. درباره مدرسه رفتن ، با كســـي دوست شدن و ورزش كـــردن استرس دارند . ۳. افكار مشوش و عكس العملهاي عصبي دارند ( مشغوليت ذهنـــي ). ۴. از اينكه خطا و يا اشتباهــــي كنند ، مـــي ترسند . ۵. از اعتمـــاد به نفس فــــوق العاده كمـــي بــــرخوردارند . كودكاني كه داراي استرس و اضطراب هستند دچار تنشها و دلواپسي هاي زيادي مي شوند . نگراني هاي آنها گاهي اوقات به اندازه اي مي رسد كه ديگر قادر به انجام دادن كاري و يا تصميم گرفتن و حتي فكر كردن در مورد مسائل اطراف خود نمي باشند . كودكان مضطرب ، اغلب كودكاني ساكت ، عصبي ، شاكي ، ناراضي و كم طاقت هستند . و اغلب دربارة همه چيز مشكل دارند . والدين اين كودكان بايد بسيار هوشيار بوده و به نشانه هاي عصبي بودن و اضطراب داشتن در كودكان خود دقت كنند ، تا پس از شناخت سريع و به موقع ، مانع از پيشرفت اين حالتها شوند . اين موضوع كه بايد به سرعت باعث كاهش ترس و اضطراب در كودكان شويم ، اهميت زيادي دارد . اگر با متمركز شدن بر روي رفتارهاي كودك خود به وجود اضطراب و نگراني در درون او پي برديد، به سرعت با يك روانشناس كودك و نوجوان و يا هر روانشناس ديگري كه در مورد سلامت فكري و معالجه آن تجربه و مهارت لازم را داشته باشد، مشورت كنيد. با مراقبتهاي ويژه؛ مشكلات اضطراب و استرس را در كودكان خود از بين ببريد. اين مراقبتها به زودي مانع از بوجود آمدن مشكلاتي، از قبيل نداشتن رابطه دوستي با ديگران، شكستها و ضربه هاي اجتماعي و دروني، كمبود شديد اعتماد به نفس در آينده خواهد شد. اين مراقبتها متشكل از روان درماني هاي انفرادي، معالجات و روان درماني هاي خانوادگي، مراقبتهاي رفتاري و مشاوره در مدرسه مي باشد .
-
چرا کودکان از تاریکی می ترسند؟ برخی کودکان قادر نيستند در تاريکی بخوابند. وحشت برخی کودکان از تاريکی، برخلاف تصور بعضی از والدين که آن را تلاش کودک برای جلب توجه می دانند، می تواند ناشی از شب کوری باشد. پژوهشگران می گويند که اين ناراحتی نادر و تشخيص طبی آن دشوار است. چشم اکثر مردم پس از مدت کوتاهی به تاريکی عادت می کند، اما چشم برخی از کودکان، که ظاهرا از هيچ گونه ضعف بينايی رنج نمی برند و در محيط پرنور به خوبی می بينند، به تاريکی عادت نمی کند. تـــــــــرس از ســــايه پژوهشگران بيمارستان عمومی "گارتناول" در شهر گلاسکو در اسکاتلند با انتشار نتايج تحقيقات خود در "نشريه پزشکی بريتانيا" يکی از دو نوع ناراحتی مادرزادی شب کوری را تشريح کرده اند. والدين يک دختربچه سه ساله که او را نزد پزشکان برده بودند گفتند که بچه بی وقفه از نابينايی در تاريکی شکايت می کند. او به سختی به خواب می رفت و در تاريکی قادر به حرکت از يک اتاق تاريک به اتاق تاريک ديگر نبود، در حالی که می توانست به سوی محيط روشن حرکت کند. پدر و مادر کودک او را تنها پس از آن که مشخص شد خواهر سه ماهه اش به ضعف بينايی مبتلا است نزد پزشک بردند. مورد دوم به يک دختربچه دو ساله مربوط می شد که علاوه بر مشکل بينايی در تاريکی دائم به اشيا برخورد می کرد و زمين می خورد. اين دختر بچه نيمه شب درحال گريه از خواب برمی خاست اما به اتاق خواب پدر و مادرش نمی رفت و شديدا وحشتزده می شد. او همچنين از سايه می ترسيد. پزشکان دريافتند که در خانواده اين کودک، مشکلات بينايی از جمله شب کوری سابقه دار است. به اين کودک چراغ قوه ای داده شد تا در تاريکی با خود حمل کند و اتاق خواب او شب ها روشن نگاه داشته شد. به نظر می رسد به اين ترتيب وحشت او از شب برطرف شده باشد. گروه پژوهشگران که سرپرستی آن را "گوردون داتون"، متخصص چشم به عهده داشت، نوشت: "نابينايی شبانه در کودکان می تواند باعث وحشت عميق از تاريکی شود." وی افزود: "تشخيص اين ناراحتی و اختيار دادن به کودک برای کنترل نور محيط می تواند زندگی خانوادگی را متحول کند. منبع