جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آندره ژید'.
1 نتیجه پیدا شد
-
“از آنروز که دریابی مسئول همهی دردهای زندگی خداوند نیست و بشر است، دیگر سهمی از این دردها نخواهی داشت” (آندره ژید) چیزی که باعث شد این یادداشت را بنویسم نه فقط لذت بی اندازهای بود که از خوانش کتاب مائدههای زمینی بردم، بلکه جریان اندیشهی نابی بود که در این اثر به نظرم آمد. عصارهای که بر آمده از تفکر و تلاش برای پالایش روحی است که در زیر زنگار تقوایی کورکورانه و بر آمده از جهل، ناپدید شده است. و تلاش میکند تا با جلای عصیانی سرکش در راستای آزادی و رهایی از بند و اسارت، زنگار از روح بزداید. ژید ایمان خالص و درک زهد و تقوای راستین را در رها کردن روح از اسارت و سپردن همهی وجود به امواج آزادی و رهایی میداند.این اندیشه اگرچه در ابتدا نمایانگر تن دادن او به سرکشیها و دل سپردن او به هوسها و لذتها بود اما بیانگر این اعتقاد هم بود که، راز و رمز ایمان به خالقی یگانه در درک حقیقی از رهایی و آزادگیست. آندره پل گیوم ژید معروف به آندره ژید، در ۲۲ نوامبر ۱۸۶۹ در پاریس متولد شد. پدرش استاد حقوق دانشگاه پاریس بود، و ژید ۱۱ ساله بود که او را از دست داد. و بعد در دامن مادری دلسوز و بیش از اندازه نگران و مهربان بالید. در مدرسه، کودکی کودن و افسرده به نظر میرسید؛ کم حرف و گوشهگیر بود و بالاخره هم اخراج شد. و وقتی مادرش خواست دوباره به مدرسه بازش گرداند دچار حملات عصبی شدیدی شد که به ناچار با کمک مادر و معلمان خصوصی به ادامه تحصیل پرداخت. از همان دوران نوجوانی با تعلیمات خشک و خشن مذهب پروتستان در چالش بود و گرایشاتی کاتولیکی از خود بروز میداد. با اینهمه بسیار پرهیزگار بود و با آنکه در سنین جوانی به سر میبرد، هر خوشی گناه آلودی را بر خود حرام کرده بود. «من شادمانه بدن خود را آزار میدادم زیرا در کیفر لذت بیشتری در مییافتم تا در خطاکاری. چندان سرمست این غرور بودم که بهراستی، گناه نمیکردم…..اما روح چه زود درمانده میشود آنگاه که چیزی از یاد خدا بازش نمیدارد.» (مائدههای زمینی – کتاب اول) در دوران جوانی در مجمع ادبی استفان مالارمه که شاعری برجسته بود شرکت میکرد و در همان محافل با پل والری که او نیز مانند مالارمه از بزرگان شعر فرانسه در قرن بیستم بود آشنا شد. پل والری پیش بینی کرد که ژید از مردان بزرگ دوران خود خواهد شد. و البته او خیلی زود تحت تاثیر اندیشهها و نوشتههایش به یکی از بزرگان روزگار معاصر خود بدل شد. اما تاثیر شرکت در این جلسات برای ژید همیشه در آثارش باقی ماند و آثار او در مرز باریکی بین شعر و نثر قرار گرفت. ژید اولین اثرش را در سال ۱۸۹۱، با نام «دفترهای آندره والتر» که به کتاب «پس از مرگ » معروف شد، منتشر کرد و بعد رسالهی «نارسیس» را که بر اساس اندیشههای سمبولیستی نوشته بود. هر دو این آثار با اقبال چندانی مواجه نشد و البته تصویر واضحی نیز از اندیشه های ژید به دست نمی داد. بلکه بیشتر نشان از تعارض روحی، در حال تحول بود. دو سال بعد، در سال ۱۸۹۳ که پرهیزگاری بیش از حد او را خسته و عاصی کرده بود، کتاب مقدس را کنار گذاشت و به سفر پرداخت. به الجزایر رفت و در این شرق افسانهای که برای او یادآور هزار و یک شبی بود که با پل والری شناخته بود با حسی شاعرانه دو سال زندگی کرد و در تمام این دو سال به بیماری سل مبتلا بود که سایهی آن او را دچار چنان شیفتگی درونی و پالایش روحی کرده بود که به خلق آثار زیادی پرداخت. در همان سال یعنی در سال ۱۸۹۳ «عاشقانه» و «سفر اورین» را منتشر کرد و بعد در سال ۱۸۹۵ یعنی دو سال بعد «مرداب ها» را نوشت. اما ژید واقعی با «مائدههای زمینی » متولد شد. ژید درباره این دوره – که منجر به خلق مائدهها شد – به یکی از دوستانش نوشت که : «مائدههای زمینی میوه سل من بود و آن دوره بزرگترین دوره شور و التهاب من بود.» در این کتاب ژید هرگونه هوسی را سرآغازی برای پیوستن به خداوند میداند. چنانکه در سطر اول از کتاب اول می آورد: “آرزو مکن خدا را جز همه جا، در جای دیگر بیابی” این اثر در حقیقت یک سمفونی پرشور از جستجوی او در عوالم جسمانی و نفسانی است. جستجویی که به یافتن میانجامد. چنان که می گوید: «برای من بس نیست که بخوانم شنهای ساحل نرم است. من میخواهم که پاهای برهنهام این نرمی را حس کند.» این جستجو برای روح تشنه و ذهن پرسشگر ژید، ضروری به نظر میرسید زیرا که میگفت : « ازآن روز که یقینی را که روح بشر نمی تواند داشته باشد، بهدست آوردم از یقین چشم پوشیدم.» بعد از مائدههای زمینی در سال ۱۸۹۸، ژید به خلق «سرگذشت شائول» و پس از آن «مخالف اخلاق» پرداخت. هر دو این آثار نظیر مائده های زمینی، گستاخی و مغلوب شدن او را در برابر هوی و هوس نشان میدهد. تا سال ۱۹۱۰، او به هر آیین اخلاقی روی آورد و بعد دربارهاش در کتابی نوشت و بعد رهایش کرد. و تا جایی پیش رفت که روزی تمام آنچه را که یقین می نامید و روحش را در پی آن فرسوده و خسته کردهبود، رها کرد و به ساختن یقینی مخصوص به خود پرداخت. با اینحال هیچ وقت هیچ منتقدی نتواست خط فکری ژید را به درستی دنبال کند، چرا که او مدام در حال شدن و تغییر و اکتشاف بود و این تناوب سر مستی نفسانی و پاکدینی، مشخصهی او تا زمان خلق «ورع در تنگ» در سال ۱۹۰۹ بود. این اثر یعنی «ورع در تنگ la porte etroite» نقطه مقابل آثار قبلی ژید بود و به نظر می رسید پایان لاابالیگری نفسانی او باشد. بعد از آن در سال ۱۹۱۲ «ایزابل» را منتشر کرد که مضونی مشابه داشت. و بعد با خلق «دخمههای واتیکان » و «اگر دانه نمیرد» و «کوریدون» باز باعث خشم مذهبیون و اخلاقیون شد. این تناوب در اندیشههای ژید، می تواند نمایانگر روح سرکش و شخصیت غریب او باشد؛ که همواره میان نفس پرستی و اخلاق، و میان شکاکیت و قطعیت در سرگشتگی بود. و شاید هم مخلوق اعتقاد به شدن و تحول دائمی در انسان؛ که او را به سمت شکاکیون یا نسبینگرها متمایل کرد. او کسی بود که شجاعانه می گفت : «نه نه…خطا در آئین من نیست. من آن جا خطا کردهام که پنداشتهام حق با شماست…» ژید گرایش زیادی به نیچه و گوته و داستایوسکی داشت. بخصوص به اندیشههای نیچه دلبسته بود : «ما همه، سپاس دیرینی را مدیون نیچه هستیم : بیوجود او، نسلها مجبور بودند آن چه را او با جرات، تسلط و جنون اعلام میکند، با حجب و کم رویی و در لفافههای کلامی بر زبان بیاورند. » همچنین ژید که در جوانی از طریق مالارمه و والری با هزار و یک شب و خیام و حافظ آشنا شده بود، شیفتهی ادبیاتِ شرق بود و از خواندن هزار و یک شب لذت میبرد و اشعار حافظ را به ترجمه فرانسوی می خواند. و سخنرانیهای زیاد و مقالات زیادی در این باره ارائه داد. چنانکه در نامهای به آنژل درباره هزار و یک شب مینویسد: «شما از شیفتگی من به این کتاب خبر دارید. پدرم، که او هم شیفته هزار و یک شب بود، چنان زود آن را دراختیار من گذاشت که گمان کنم- همراه کتاب مقدس- اولین کتابی ست که خواندهام.» و یا در باره خیام که مینویسد: «خیام که شعر او همچون کتاب جامعه حاکی از سرماخوردگی، همچون غزل های سلیمان غنایی وهمچون کتاب امثال، موزون و متعادل است.» دلبستگی و تعلق خاطر او به آثار شرقی و بخصوص ادبیات ایرانی، در بسیاری از نامهها و حتی آثارش مشهود است. در جایی می نویسد : « به عقیدهی من تمام ادبیات فارسی شبیه قصر زرینی است که در حکایت یکی از سه صعلوک (مقصود هزار و یکشب است) تعریف شده است، قصری که در آن چهل در گشوده میشود : اولی بر باغی پر از میوه، دومی بر یک گلزار، سومی بر یک قفس پرنده ، چهارمی بر جواهراتی انباشته و….چهلمین در بر تالاری آکنده از عطر بسیار نافذ که هوش از سر انسان میبرد….انسان وارد آن می شود و در آنجا اسبی مییابد که تا سوارش شوی بال میگشاید و انسان را به اوج آسمانی نا شناس میبرد. اما ناگهان فرود میآید و سوارش را بر زمین می کوبد و یک چشمش را کور میکند، انگار که میخواهد از خیرگی این سفر در دل آسمان، نشانهای پایدار برجا گذارد. همین اسب است که مفسران خیام و حافظ آن را «مفهوم عرفانی شاعران ایرانی» می نامند؛ زیرا باید اعتراف کرد که چنین چیزی وجود دارد…من در آنجا – ادبیات فارسی – لذات شدیدی درک می کنم که برای فرونشاندن عطش هوسهای من و برای در خواب کردن اندیشههایم کافی ست.» در سال ۱۹۱۴ با نوشتن «دخمههای واتیکان» ژید مورد بیمهری خانواده و طرد کلیسا قرار گرفت. در حقیقت این اثر باعث قطع امید کاتولیک ها از او شد؛ امیدی که در نگارش «ورع در تنگ» در سال ۱۹۰۹ برای بازگشت او به میان کاتولیکها شکل گرفته بود. در جریان جنگ اول، به تیمار مجروحان پرداخت و محصول این دوران که دچار حالاتی از عرفان نیز شده بود «اینک با تو…» بود که در آن به نیایش با مسیح پرداخته بود.پس از جنگ، ژید مریدان پرشور و جوان زیادی پیدا کرد، جوانانی که با الهام از ناتانائل به دنبال آزادی و رهایی بودند. و این در حالیبود که ژید در سن ۵۰ سالگی از دادائیسمها و نسبیگراها فاصله گرفت و با پی بردن به عمق وجود خویش گفت: «دیو درونم سرکوب میشود» سال ۱۹۲۵ بار دیگر به آفریقا سفر کرد و در همین دوران کتاب «سکه سازان» او در فرانسه منتشر شد. این اولین رمان ژید بود و حاصل عشق و علاقهی فراوانش به داستایوسکی. رمان در میان نسل جوانی که پا شوقی زیاد به ژید روی آورده بودند، موفقیت زیادی کسب کرد. اما کمی بعد با انتشار کتاب «اگر دانه نمیرد» و «کوریدون» مورد خشم اخلاقیون قرار گرفت. شرایط به همین نحو باقی نماند و کم کم با تغییر نگرش خوانندگان آثارش که عمدتا جوانان پس از دوران جنگ و دورهی تحولات فکری بودند، نگاه جامعه نسبت به او برگشت. و در سال ۱۹۳۰ او در صف نویسندگانی چون، فروید، پروست، و دی.اچ.لارنس قرار گرفت و به محبوبیت رسید. و به عضویت انجمن ادبیات شاهی لندن در آمد و بعد با رو آمدن آثار قبلیاش، شهرتی جهانی یافت. سال ۱۹۳۱ بازگشت از شوروی را نوشت که مانیفست او در برابر کمونیست بود؛ سال ۱۹۴۵ «تزه»thesee را منتشر کرد و در سال ۱۹۴۷ به خاطر همهی آثارش، موفق به دریافت نوبل ادبی شد. ژید در سال ۱۹۵۱ و در ۱۹ فوریه چشم از جهان فرو بست. اما تاثیر ژید بر دوستانش و دوستدارانش چه در زمان حیات و چه پس از آن، از تاثیر آثارش بیشتر بود. هر وقت متن جدیدی از یک نویسندهی تازه کار به دستش میدادند میگفت :«من قلم به دست نوشتهی شما را خواهم خواند» بعد آنرا میخواند و حاشیه نویسی میکرد و با خط زدن جملات و کلمات اضافی آن را بر میگرداند. ژید معتقد بود افتخار و موفقیت را نباید با هم اشتباه گرفت و هر کدام اینها با طرد دیگری بهدست میآید. و در پی یقینی بود که روحش آن را زلال و خالص کسب کرده باشد و هرگز نمیتوان به ذات اندیشههای او دستیافت مگر با اندیشیدن. او را نه فقط از آثارش که از مقالهها و یادداشتهایش میشود شناخت. ژید در پی حقیقت بود و راز تناوبی که در سرگشتگیهای درونی او بود هم، شاید همین باشد. “باید آنچه شدنیست به وقوع بپیوندد. آنچه بود کمتر از آنچه هست برایم اهمیت دارد و آنچه هست کمتر از آنچه میتواند باشد و خواهد بود برایم مهم است. من ممکن را با آینده یکی میانگارم، گمان میکنم که هرگونه امکانی، در تلاش است که صورت هستی بیابد و آنچه امکان داشته باشد اگر بشر یاریش کند هست و خواهد شد.” (مائدههای تازه – کتاب چهارم)تهران – بهار ۱۳۸۷ منبع - - - Updated - - -
- 1 پاسخ
-
- 2
-
-
- کتاب دخمههای واتیکان
- آندره ژید
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :