رفتن به مطلب

دین آذربایجانی‌ها


ارسال های توصیه شده

07470.jpg

 

 

نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی

 

 

 

 

پیش از برآمدن آیین زردشتی و انتشار آن در آذربایجان، كیش‌های توتمیستی و آنیمیستی و مبتنی بر پرستش نیروها و موجودات طبیعی در این سرزمین متداول بوده است. قبایل تشكیل دهنده‌ی اتحادیه‌های طایفه‌ای شكل گرفته در آذربایجان باستان كه در تركیب قومی این سرزمین كم و بیش دخیل و سهیم بودند، بی گمان اعتقادات دینی ابتدایی داشته‌اند. در كتیبه‌ها و لوح‌های بازمانده از روزگاران گذشته و آثار تاریخ‌نگاران اعصار باستان به وجود چنین اعتقاداتی اشاره شده است. ظروف و آلات و آثار گوناگون تمدن مادی دوران پیش از تاریخ منقش به نقش‌هایی چون آفتاب و ماه و انسان و حیوان است كه از اعتقادات خالقان چنین نقش‌هایی حكایت دارند. صخره‌های قوبوستان كه در آذربایجان شمالی قرار دارد و شامل مجموعه‌ای در حدود 4000 تصویر آفتاب و ستارگان و مرد و زن و گاو و آهو و شیر و مار و سوسمار و ماهی و گیاهان و گل‌ها و علایم گوناگون نقش شده بر حدود بیش از 700 صخره در فاصله‌ی هزاره‌ی پ م تا قرن 19 م است، دربردارنده‌ی نقش‌هایی از رقص مراسمی دسته جمعی و صحنه‌هایی از قربانی كردن‌اند. این نقش‌ها نماینده‌ی گوشه‌هایی از باورهای ساكنان این سرزمین در دوران پیش از تاریخ و یا آستانه و اوایل دوران تاریخی‌اند. مراسم و باورهایی وجود داشته و دارند كه امروزه معمولاً خرافی پنداشته می‌شوند، كه در حققت بقایایی از اعتقادات نیاكان مردم این سامان‌اند. نیاكانی كه یا بومی این سرزمین بوده‌اند و یا از سرزمین‌های دیگر آمده و در این جا مسكن گزیده‌اند و همانطور كه پاره‌ای از اعتقادات موجود در محیط را گرفته‌اند، عناصری از اعتقادات خود را نیز بر آن مجموعه افزوده‌اند و این اعتقادات تغییریافته و چیزهایی را از دست داده و یا فراگرفته‌اند. داستان‌هایی مانند «گاو فاطمه» و «شمشیر چوبی» و «پریم شكارچی» نشانه‌هایی از اعتقادات توتمیستی را در خود دارند. در داستان «گاو فاطمه»، گاو به مثابه‌ی توتمی دارای نیروی خارق العاده نشان داده می‌شود. او فاطمه را كه در كودكی از مادر یتیم شده، حمایت می‌كند و گرفتاری‌هایی را كه مادرخوانده برای او ایجاد می‌كند، برطرف و با راهنمایی‌های خود او را خوشبخت می‌كند. در امثال داستان‌های دوم و سوم نیز مار با سیمای مقدسی انگاشته شده است. مار تصویر شده در «پریم شكارچی» با آب دهان خود ریم را از توان و قابلیتی فوق العاده برخوردار می‌كند. به گونه‌ای كه در پرتو این قابلیت اسرار طبیعت بر وی هویدا می‌گردد. این‌ها نشانه‌هایی است كه تا حدودی گویای این حقیقت است كه در آذربایجان قدیم «مار» توتم به حساب می‌آمده است. حتی در بعضی جاها تا این اواخر، اجاق‌های حریم ماران پنداشته می‌شده و به اعتقاد مردم آبادی‌های اطراف آن اجاق‌ها، هر مار گَزیده‌ای اگر پیش از مرگ به اجاق ‌یا پیر رسانده می‌شد، نجات می‌یافت. وجود جاهایی به نام‌های ایلان (مار) و پیری و ایلان پیر و ایلان اوجاغی و غیره در آذربایجان نشان دهنده‌ی اعتقاداتی است كه امروزه دیگر رنگ باخته‌اند (رئیس نیا، ج2، ص 752). اشكال مربوط به كار دسته جمعی و شكار و جنگ و ستیز و رقص گروهی، ترسیم كننده‌ی شرایط طبیعی و جغرافیایی آذربایجان و نیز كشاورزی و دامداری و سرگرمی‌های مردمان و طرز زندگی آن‌ها در آن زمان بود. حكاكی‌هایی كه بر روی سنگ‌ها شده، دین و عقاید معنوی افراد آن زمان را به وضوح مشخص می‌كند. با پیدایش طبقات و دولت، اعتقادات دینی نیز تغییر یافت. این اعتقادات در حفظ منافع طبقه‌ی حاكم جامعه سهم به سزایی داشت (خاماچی، ص 22-23).

 

به گفته‌ی دیاكونوف (1379، ص 342)، دین در ایدئولوژی و معتقدات مشرق باستانی عامل بارزی بوده است. وی با توجه به مدارك موجود، كیش سرزمین‌های غربی ماد قدیم را، كه آذربایجان را نیز دربر می‌گرفته، با دین هوریان و تا ‌اندازه‌ای آشوریان از یك نوع دانسته است. به ویژه تصاویر ابلیسان عجیب الخلقه‌ی نیمه دَد و نیمه آدمی و ابوالهولان بالدار و حیوان عجیب تخیلی كه بدن شیر و بال عقاب و سر شیر و یا شاهین داشته‌اند و در اساطیر هوریانی بسیار رایج و شایع بوده از ویژگی‌های آن كیش بوده است. بعدها، همان جانوران عجیب الخلقه در نقوش برجسته‌ی شاهان هخامنشی مظهر دیوان معرفی شده‌اند.

 

كشف آتش اهمیت به سزایی داشته است. آتش برای انسان‌های ابتدایی به منزله‌ی منبع بزرگ روشنایی و گرما بود. با گذشت زمان، انسان‌های ابتدایی، نحوه‌ی استفاده از آتش را آموختند و سپس آن را مقدس شمردند و پرستیدند. آتش در معیشت مردم آذربایجان قدیم نیز تأثیر به سزایی داشته است، به همین علت است كه در روایات گوناگون و افسانه‌های آذربایجان آتش همواره ستایش می‌شده است. برخی از دانشمندان حتی نام آذربایجان را حاكی از علاقه‌ی مردم آن سامان به آتش دانسته‌اند. آذربایجان نیز در طول تاریخ به «دیار آتش» معروف بوده است (خاماچی، ص 19-20).

 

پس از كیش‌های ابتدایی، احتمالاً مقارن با دوران پادشاهی مادها، آیین زردشتی در آذربایجان انتشار یافت. مناسبات آیین زردشتی با آذربایجان بسیار ریشه‌دار بوده است؛ به گونه‌ای كه بسیاری از مورخان قدیم و حتی محققان معاصر این سرزمین را، به نادرست، زادگاه زردشت دانسته‌اند (رئیس نیا، ج2، ص 755). با این كه امروزه، به ظن قوی، زردشت را زاده‌ی نواحی شمال شرقی ایران، یعنی حدود بلخ، می‌دانیم، اما در این كه غرب ایران، و به ویژه آذربایجان كانون اصلی شكل‌گیری كیش زردشتی اخیر و سنت موجود آیین زردشتی است، نیز شكی نداریم. به بیان دیگر، اهمیت این كانون دینی برای زردشتیان چنان بوده كه مكتب زردشت را، كه بر اساس غالب قراین، از جمله قدیمی‌ترین بخش‌های اوستا، به ویژه گاثاها، در خاور دور ظهور كرده بوده، قرن‌ها بعد از درگذشتنش، با فاصله‌ی بیش از 2000 كیلومتری، به آذربایجان كشانده‌اند (همان، ص 776).

 

نفوذ مغان در آذربایجان به دوران سلطنت مادها و احتمالاً به پیش از تن در دادن آن‌ها به قبول كیش زردشتی برمی گردد و در ادوار بعدی نیز ادامه می‌یابد. گیرشمن از وجود یك جامعه‌ی بسیار قدیمی از مغان عصر پارتیان، در شیز، خبر می‌دهد و كریستن سن خاطرنشان می‌كند كه، در زمان شاپور دوم ساسانی، كشور ماد و به ویژه ایالت آتروپاتن (آذربایجان) را كشور مغان می‌شمردند. در آن نواحی، املاك حاصلخیز و ییلاقات و ابنیه‌ی عالی، بدون هیچ حفاظ و حصاری، وجود داشتند (همان، ص 781). مغان یكی از طوایف ماد مركزی بودند كه برخی از آن‌ها را برآمده از آسیای میانه و التصاقی زبان و توراتی می‌دانند. در دورانی كه نطفه‌های آیین زردشت در میان اقوام و طوایف آذربایجان باستانی پدید آمده، مغان تصدی اجرای مراسم دینی را در دست داشتند و، به بیان صحیح‌تر، كاهن بودند. آنان، به مرور، این مسئولیت را شغل و پیشه‌ی خویش ساختند و با نفوذ و دستیابی به قدرت سیاسی و اقتصادی بسیار دولتی در دولت به وجود آوردند (زهتابی، ص 242).

 

اقوام ایرانی ماد و پارس، پیش از رواج دین زردشت، زمانی كه تازه از كرانه‌های غربی دریای خزر به آذربایجان رسیده بودند، كیش هند و ایرانی داشتند و آیین خود را مَزدَیسنی یا مَزداپرستی می‌نامیدند؛ حتی در دوره‌ی هخامنشیان نیز، دین مادها، كه آیین مغان نامیده می‌شد، احتمالاً غیر از دین هخامنشیان بوده است (انزلی، ص 41-42).

به گفته‌ی مؤلف ناشناخته‌ی هفت كشور یا صورالاقالیم، زردشت حكیم از آذربایجان بوده و در انطاكیه تحصیل می‌كرده است. وی علم نجوم را به خوبی می‌دانست. وی بر این نظر است كه زردشت مدتی نیز ملازم یونس پیغمبر بود؛ لذا با مشاهده‌ی طریقه‌ی نبوت و ارشاد خلایق، هوس نبوت كرد و به آذربایجان برگشت و در كوه سبلان، كه كوهی مشهور بود، به مدت 15 سال مجاور شد. [زمانی كه] زردشت [...] دعوت خود را آغاز كرد، نخست به اردبیل آمد و مردم اردبیل را به دین خود فراخواند، ولی ایشان نپذیرفتند. پس، آن‌ها را به بلای بی شمار نفرین كرد و در نتیجه‌ی برف و سرما همه‌ی مردم هلاك شدند. سپس، به خراسان رفت و، در بلخ در زمان پادشاهی لهراسب، مردم دعوت وی را قبول كردند (هفت كشور، ص 89-90).

 

در كتاب دینكرد كه به زبان فارسی میانه است، آمده است كه دارای دارایان، فرمان داده بود تا از اوستا كه از دوران گُشتاسب شاه بازمانده بود، دو نسخه تهیه كنند كه یكی در دِژِ نِبِشت و دیگری در گنجِ شیزیكان نگهداری می‌شد. دژ نبشت در استخر فارس قرار داشت. گنجینه‌ی دیگری كه نسخه‌ی دیگر اوستا در آن نگهداری می‌شده، گنج شیزیكان بوده است. این نام كه در دینكرد آمده، به صورت «شپیکان» و«شسپیکان» نیز خوانده شده و دارمستتر آن را «شیزیكان» نامیده است. شهر شیز، از دوران‌های بسیار دور تاریخی جایی مقدس بوده و پیش از آن كه آتشكده‌ی بزرگ آذرگشنسب در كنار بركه‌ی آن برپا شود، آن جا نزد بومیان آن سرزمین پرستشگاه اسب سفید بوده و هنگامی كه در دوران اشكانیان معبد آذرگشنسب در آن جا پدید آمد، این شهر معبدی مذهبی گشت (فره وشی، ص 97).

مسعودی، مورخ قرن چهارم، تصویر روشنی از شیز عرضه كرده است: «اشكانیان زمستان را در عراق و تابستان را در شیز می‌گذراندند و در آن جا تاكنون آثاری شگفت‌انگیز از بنا و تصویر با رنگ‌های جالب از صورت افلاك و نجوم و جهان از خشكی و دریا و آبادی و معدن و ویرانه و گیاه و حیوان و عجائب دیگر به جاست و هم در آن جا آتشكده‌ای است كه به نزد همه‌ی مردم محترم است و آن را آذرخش گویند كه "آذر" به نام فارسی آتش است و "خش" به معنی نكوست و چون یكی از شاهان ایران به سلطنت می‌رسید به احترام این آتشكده پیاده به زیارت آن می‌رفت و نذرها می‌كرد و از ولایت‌ها چون ماهات و آذربایجان هدیه و مال به آن جا می‌بردند» (مسعودی، ص 89)؛ بعدها نیز پادشاهان ساسانی، پیاده به زیارت پرستشگاه آن می‌رفتند و بزرگ‌ترین آتشكده‌ی جهان زردشتی، آتشكده‌ی شاهی، در آن قرار داشت. چنین آتشكده‌ای، مانند همه‌ی پرستشگاه‌ها، احتمالاً دارای گنجینه‌ای از زر و سیم و گنجینه‌ای بزرگ از كتاب، به ویژه كتاب مقدس، بوده است (فره وشی، ص 97). رولینسن محل آن را در جایی كه امروزه به تخت سلیمان معروف است، می‌داند، آذرخش تحریفی است از آذر جُشنَس عربی و آذر گُشنَسب فارسی.

 

اسناد دیگری هم هست كه هر یك از شاهان ساسانی پس از تاجگذاری با احترام بسیار، پیاده، به این آتشكده می‌رفته‌اند و چیزهایی نذر آن می‌كردند و شگفت این كه از تیسفون، پایتخت خود، پیاده، به آن جا می‌رفتند. آتشكده‌ی آذرگشنسب نشانه‌ی وحدت كشور و مقام روحانی شاهان ساسانی و نشانه‌ی سلطنت ایران بوده است (وكیلی، ج1، ص 160-161). چیزی كه مسلم است این است كه آتشكده‌ی آذرگشنسب در گنجك (شیز)، واقع در آذربایجان، بوده و پادشاهان ساسانی در این ایام سختی به زیارت این معبد می‌شتافتند و زر و مال و ملك و غلام در آن جا نذر می‌كردند. چنان كه بهرام پنجم گوهرهای تاجی را كه از خاقان ترك و زنش گرفته بود، به آن جا فرستاد خسرو اول انوشیروان هم هدایایی به این آتشكده فرستاد. خسروپرویز، هنگامی كه می‌خواست با بهرام چوبین بجنگد، نذر كرد كه اگر بر او پیروز شود، زیورهای زرین و سیمین به آن آتشكده بفرستد و با غلبه بر او به وعده‌ی خود وفا كرد (كریستن سن، ص 189-190).

 

وكیلی از قول حمزه‌ی اصفهانی در سِنی الملوك الارض و الانبیاء (ج1، ص 163-164) آورده است: كسانی كه وارد آتشکده می‌شدند، كفش از پای خود درمی آوردند و پادشاهان و بزرگانْ املاك خود را وقف آتشكده می‌كردند. درباره‌ی آتشكده‌ی آذرگشنسب در همه‌ی كتاب‌های زبان پهلوی و اسناد دینی زردشتی اطلاعاتی هست. از آن جمله در بندهشن آمده است كه آذرگشنسب تا پادشاهی كیخسرو، همواره، پناهگاه جهانیان بود و چون كیخسرو بتكده‌ی دریاچه‌ی چیچست را ویران كرد، آن آتش به یال اسبش نشست و سیاهی و تیرگی را از جهان زد و دو روشنایی بدان بخشید. چنان كه وی توانست آن بتكده را ویران كند و در همان جا در بالای كوه اسنوند دادگاهی ساخت و آذرگشنسب را در آن جا نشاند. ابن خردادبه (ص 97) نیز در قرن چهارم، ارومیه را شهر زردشت می‌داند و در باب شیز می‌گوید: در آن جا آتشكده‌ی آذرجشنس هست كه نزد مجوس اهمیت بسیاری داشته و هر كس كه به پادشاهی می‌رسید، به قصد زیارت و پیاده از مداین رهسپار این آتشكده می‌شد.

 

ابودلف خزرجی (ص 38-41) می‌نویسد: «شیز شهری است میان مراغه و زنجان و سهرورد و دینور و در كوه‌هایی واقع است كه دارای معادن طلا و جیوه و سرب و نقره و زرنیخ زرد و سنگ معروف به لعل بنفش است. طلای آن جا سه قسم است: یك قسم به نام "قومسی" و آن عبارت از خاك طلا است كه بر آن آب می‌ریزند و پس از شست و شو خاك طلای آن مانند گرد باقی می‌ماند. این طلا با جیوه تركیب می‌شود و رنگ آن سرخ روشن و سنگین و پاك و نرم و چكش خوار است و رنگ آن در آتش استقامت دارد. قسم دیگر "شهریی" نام دارد و تكه‌های آن از یك گندم تا ده مثقال یافت می‌شود. رنگ آن تند و ثابت است، ولی جنس آن خشك است. قسم دیگر "سجابذی" است كه رنگ آن سفید و هنگام محك سرخ می‌شود و جنس آن نرم و محكم است و با زاج رنگ می‌شود. زرنیخ آن ورقه مانند و گرد آن كم است. این قسم طلا برای زینت و آرایش به كار می‌رود و سرخی ندارد. مخصوصاً مردم اصفهان با آن انگشتری می‌سازند، جیوه‌ی این طلا از جنس خراسانی عالی‌تر و پاك‌تر و سنگین‌تر است. ما آن را آزمایش نمودیم و معلوم شد كه یك سی آم از نقره‌ی خام است و مانند آن را در شرق نیافتیم. اما نقره‌ی آن به واسطه‌ی گرانی زغال در آن جا برای مردم گران تمام می‌شود [...] دیوار این شهر دریاچه‌ای را احاطه نموده است كه وسط آن به تَه نمی‌رسد. من وزنه‌ای با ریسمانی به طول 14 هزار و كسری ذراع در آن‌ انداختم، ولی وزنه به تَهِ دریاچه نرسید. محیط دایره‌ی این دریاچه در حدود یك جریب‌ هاشمی است و چون خاك با آب آن خیس شود، فوراً به شكل سنگ سخت درمی‌آید. از این دریاچه هفت نهر جاری است كه هر یك به آسیایی می‌ریزد؛ سپس از زیر دیوار بیرون می‌رود. در شیز آتشكده‌ی مهمی وجود دارد كه آتش زردشتیان از آن به سوی شرق و غرب فروزان است. بر بالای گنبد این آتشكده هلالی از نقره نصب شده كه طلسم آن به شمار می‌رود و جمعی از امرا و فاتحین خواسته‌اند آن را برچینند، اما كوشش آن‌ها به جایی نرسید. از شگفتی‌های این خانه آن كه كانون آن از 700 سال پیش فروزان است و خاكستر در آن وجود ندارد و شعله‌ی آن هیچ‌گاه خاموش نمی‌شود. این شهر را هرمز، پسر خسرو شیربن بهرام، با سنگ و آهك بنا نموده. در نزدیكی آن ایوان‌های بلند و ساختمان‌های بزرگ و شگفت‌انگیز وجود دارد. هرگاه دشمنی به این شهر روی آورد و منجنیق خود را، مثلاً حتی به ‌اندازه‌ی یك ذراع سنگ، به آن سوی دیوار پرتاب می‌شود».

 

به گفته‌ی مشكور (ص 107-105)، آتشكده‌ی آذرگشنسب به معنی «اسب نر» است و ویژه‌ی پادشاهان و ارتشداران و بزرگان ایران و بزرگ‌ترین آتشكده‌ی كشور بوده و در شهر شیز قرار داشته است. این شهر را به زبان ارمنی «گنژك» و به پارسی میانه «گنجك» و به یونانی «گت سكا» می‌خواندند و آن نزدیك تخت سلیمان امروزی بوده كه در حدود 250 كیلومتری جنوبی دریاچه‌ی ارومیه و 70 كیلومتری جنوب شرقی میاندوآب قرار دارد. شهر گنجك را به غربی «شیز» می‌گفتند و قلعه‌ی آن «وره» یا «فرااسپا» یا «پرااسپا» نام داشت كه در پارسی باستان «فراذَه اسپه» (اسب پیروز) خوانده می‌شد. و در پارسی میانه «فراهاسپ» گردیده است. این قلعه، در زمان اشكانی، پایتخت ماد كوچك یا آذربایجان بوده است. این آتشكده را «آذرخوش» نیز می‌گفتند و چون ظاهراً بر مخازن نفت قرار داشته، از آتشكده‌های جاویدان به شمار می‌رفته است. در محل تخت سلیمان، بر روی تپه‌ای، ویرانه‌های ساختمان‌های قدیم در اطراف دریاچه‌ی كوچك عمیقی دیده می‌شود. حصار قدیمی شهر كه در این جا وجود داشته، هنوز برجاست و محیط آن 1200 متر است. این دیوارها پنج متر ضخامت و چهارده متر ارتفاع داشته و در پیرامون آن 27 برج برپای بوده، كه هر كدام دو دروازه داشته است. در مركز شهر یك آتشگاه و مجموعه‌ای از كاخ‌ها و سربازخانه‌ای بوده كه اكنون ویران شده است. این دژ دو دروازه‌ی اصلی بزرگ داشته كه هنوز هم پایه‌ها و دیوارهای طرفین و طاق سنگی بالای آن‌ها باقی است. از این دو دروازه یكی در قسمت شمال قله به ارتفاع پنج متر و عرض چهار متر و نیم و دیگری در جنوب شرقی به ارتفاع سه متر و عرض سه متر و 40 سانتی متر قرار گرفته است. در قسمت شمالی محوطه، باقی مانده‌ی ساختمانی كه معروف به آتشگاه است، دیده می‌شود. پایه‌های این بنا با سنگ و دیوارهای آن با آجرهای بزرگ شبیه به آجر بناهای دوره‌ی ساسانی ساخته شده است. در بعضی قسمت‌ها باقی مانده‌ی طاق‌های هلالی و آثار گچ‌كاری مشاهده می‌گردد.

 

گنزك، در سال 485 م، اسقف‌نشین نسطوری‌ها محسوب می‌شد و آذربایجان، پیش از سال‌های 544م، و در سال 553 م، و نیز بعدها در سال‌های 577 و 605م، مقر اسقف‌نشین نسطوری‌ها بوده است (ماركوارت، ص 216).

هرقل، امپراتور روم، گنزك یا شیز را، كه كانون مهم دینی در آذربایجان بود، گرفت و ایرانیان را شكست داد (فرای، ص 381). شیز یكی از دو كانون مهم دین زردشتی در ایران ساسانی بود كه در روزگار اسلامی نیز همچنان شكوفا باقی ماند (همان، ص 396).

منبع مقاله :

ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، آذربایجان در دوران پیش از اسلام، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ اول

 

 

 

 

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...