رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

اهمیت آشنا شدن با چالش های ناشی از تراکم جمعیت در تجارب بین المللی از این روست که ضمن بازشناسی ماهیت مسائل می توان به تنوعات و اشکال مختلف آنها نیز پی برد. مسئله تراکم جمعیتی به واسطه ماهیتش می تواند ابعاد مشترکی در جوامع گوناگون داشته باشد ، لیکن به دلیل مشروط شدن آن توسط عوامل اقتصادی ، اجتماعی ، محیطی تجلیات و نمودهای خارجی خاصی در کشورها و حتی شهرهای متفاوت پیدا می نماید.

 

g8ozzxowsaxx01quy1ud.jpg

ایالات متحده آمریکا

تغییرات تراکم جمعیت از دهه ۱۹۶۰ در آمریکا تفاوت شدیدی را با روندهای قبلی نشان داده است. علاوه بر تغییرات جمعیت و تراکم در مقیاس ملی و منطقه ای، در مقیاس شهرهای آمریکا نیز تغییراتی در توزیع جمعیت مشاهده می‌گردد. در واقع از جمعیت نواحی فقیرنشین شهرها کاسته شده و به جمعیت نواحی مطلوب تر شهری افزوده گردیده است. کاهش جمعیت شهری این گونه مناطق در مورد شهر نیویورک نیز دیده شده است. نواحی فقیرنشین شهرها معمولاً بسیار فشرده و متراکم اند.چنانچه تراکم را در قالب تعداد ساکنان در هر واحد مسکونی در نظر بگیریم، می‌توان گفت، شهرهای آمریکا شاهد کاهش تراکم بوده‌اند. به طور مثال در طول یک دهه تعداد متوسط افراد هر خانوار از ۳۱/۳ در سال ۱۹۶۰ به ۱۱/۳ در سال ۱۹۷۰ تقلیل یافته است، تعداد واحدهای مسکونی که بیش از یک خانوار سکنه داشته باشد کاهش یافته و برعکس تعداد واحدهای مسکونی که تنها در تصرف خانوار یک نفره هستند، افزایش چشمگیری را نشان می‌دهد. لیکن چنانچه تراکم را به مفهوم تعداد واحدهای مسکونی در واحد سطح تعریف کنیم، شهرهای آمریکا با افزایش تراکم رو به رو بوده‌اند. یکی از دلایل این موضوع روی آوردن به احداث ساختمان‌های چند واحدی است که نتیجه افزایش تقاضای مسکن از سوی خانوارهای کم جمعیت می‌باشد. یکی از پدیده‌های مهم شهری در تاریخ یک قرن اخیر آمریکا، دائمی جمعیت کلانشهرها و حومه شهری بوده است.به دنبال چنین مسئله ای در سال ۱۹۶۹ کمیته ملی سیاست رشد شهری پیشنهاد کرد که دولت آمریکا نقش فعالی در برنامه ریزی و مکان یابی توسعه‌های آتی شهری بر عهده بگیرد. مطابق توصیه‌های کمیته مزبور می‌بایست در ۳۰ سال آینده، ایالات متحده اقدام به ساخت ۱۰۰ شهر جدید صدهزارنفری و ۱۰ شهر یک میلون نفری می‌نمود و شهرهای مزبور ۲۰ میلون نفر از رشد جمعیت را در خود جای می‌دادند و ۳۵ میلون نفر دیگر می‌بایست در نواحی کلانشهرهای موجود جذب می‌شدند. معضل اساسی این مسئله این است که احداث شهرهای جدید در آمریکا همیشه با مشکل رو به رو بوده است. برای مثال، از سال ۱۹۴۷ تنها ۶۳ شهر و شهرک جدید ساخته شده است که فقط سه مورد آن‌ها برای جمعیت بیش از ۲۵۰ هزار نفر پیش بینی شده بودند. در صورتی که شهرهای جدید مورد نیاز احداث نگردند، قطعاً نواحی کلانشهری موجود همچنان بیشتر از سهم خود رشد جمعیت را جذب خواهند کرد.

 

ژاپن

مسائل جمعیت و تراکم شهری در آمریکا بدون شباهت با مسائل کشورهای دیگر نیست. در یک مطالعه تطبیقی در مورد تراکم شهری در آمریکا و ژاپن به مشابهت مسائل و تفاوت در رویکردهای دو کشور به مسئله تراکم پرداخته شده است. ژاپن نیز نظیر آمریکا کشوری صنعتی است که نیمی از جمعیت آن به‌طور متراکم در سطحی معادل یک پنجاهم، سطح کشور زندگی می‌کنند. تحقیق مزبور نشان از موفقیت نسبی بیشتر رویکرد ژاپنی‌ها در تأمین مسکن و کاستن از اراضی برای رشد سریع شهری در مقایسه با تجربه آمریکا می‌نماید. برخی از بررسی‌های تطبیقی در مورد مسئله در شهرهای آمریکا و ژاپن در قسمت زیر ارائه می‌شود. در حالی که علل اصلی مسائل در ژاپن و آمریکا مشابهند و عبارتند از توزیع نامتعادل جمعیت در سرزمین و عدم استفاده یا استفاده ناکافی از اراضی نواحی شهری، لیکن ژاپنی‌ها به‌به شکل مناسب‌تری در نزدیکی یکدیگر و به صورت متراکم زندگی می‌کنند. همچنین ژاپنی‌ها از نظر برآورده ساختن نیاز به مسکن از آمریکایی‌ها موفق تر بوده‌اند. زیرا با داشتن جمعیتی برابر نصف آمریکا سالانه ۲ میلون واحد مسکونی تولید نموده‌اند، در حالیکه آمریکا تنها ۶/۱ میلیون واحد مسکونی می‌تواند تولید کند.میزان تراکم جمعیتی در شهرهای جدید ژاپن بسیار بیشتر از شهرهای جدید آمریکاست. در حالی که چنین تراکمی برای ژاپنی‌ها برابر ۱۳ الی ۱۸ واحد مسکونی در جریب می‌باشد، تراکم جمعیتی در شهرهای جدید آمریکا فقط دو الی سه واحد مسکونی در جریب است. بنابراین برخی صاحبنظران توصیه می‌کنند که در سیاست توسعه شهرهای جدید آمریکا می‌بایست تجدیدنظر کلی به عمل آورند. لیکن همین صاحبنظران هشدار داده‌اند که مسلماً افزایش تراکم نمی‌بایست در حد تراکم‌های فوق العاده زیاد ژاپنی‌ها باشد، زیرا آمریکایی‌ها زمینه فرهنگی متفاوتی در انطباق با محیط‌های شلوغ ومتراکم دارند. یکی از علل موفقیت تراکم زیاد ساختمان‌های مسکونی در ژاپن، ریشه‌های مذهبی و سنت‌های زندگی متراکم حتی در روستاها بوده است. بر اساس چنین سابقه ای مسائلی همچون توجه به نظم انفرادی، آبروی خانوادگی، پاکیزگی و احترام به حقوق دیگران در شهروندان ژاپنی نهادینه شده است.

 

جمع بندی

ژاپنی‌ها بر خلاف آمریکایی‌ها، یا استرالیایی‌ها که جوامعی چند ملیتی می‌باشند، جامعه ای همسان و فاقد تنوع مذهبی و نژتدی هستند که این خود امکان زیست متراکم تر را تسهیل نموده است. بر اساس مرور مختصری که بر مسئله تراکم جمعیتی در چند کشور جهان انجام گردید، معضلات را می‌توان در دو سطح سیاست گذاری و تکنیکی خلاصه کرد. همان گونه که اشاره گردید، اغلب تحقیقات نشان می‌دهد که توزیع مناسب جمعیتی چه از طریق طبیعی یا از طریق مهاجرت به صورت موردی و کوتاه مدت ممکن نیست. بنابراین در نمونه‌های مطالعه شده بر ضرورت تدوین سیاست ملی رشد شهری جمعیت برای تعیین تکلیف در مورد مکان‌های شهری که می‌بایست به جمعیت پیش بینی شده جهت چند دهه آینده کشور پاسخ دهند تاکید شده است. در نبود چنین سیاستی حرکت و توزیع جمعیت و درنتیجه توزیع تراکم‌ها به صورت غیر قابل کنترل و بدون آمادگی جهت جذب آن‌ها صورت می‌گیرد و همانند وضع فعلی در برخورد نقاط با تراکم کم و غیراقتصادی و در پاره ای از نقاط با تراکم بسیار زیاد و مسائل مرتبط با آن رو به رو شده و با روند افول جمعیت نواحی روستایی وتراکم بیش از حد نواحی کلانشهری ادامه پیدا خواهد کرد.

از بعد تکنیکی علاوه بر لزوم پیگیری روش‌هایی جهت مطالعه عوامل مؤثر بر تراکم جمعیتی و در نتیجه تدوین ابزارهایی برای پیش بینی آثار تراکم‌های مختلف نیاز مبرم به مجموعه روش‌هایی جهت کنترل تراکم وجود دارد. امروزه کشورهای زیادی نظیر آمریکا، استرالیا، انگلستان و ژاپن اهمیت بسیاری برای مبحث تراکم در مقررات و ضوابط طراحی محیط و سنجش کیفیت‌های محیطی قائل اند. بسیاری از کشورها از مفهوم ضریب سطح زیربنا (F.A.R) جهت کنترل تراکم استفاده می‌نمایند. معدودی از کشورها نیز از سطح جامع تری نظیر سیستم استاندارد LUI (سیستم شدت استفاده از زمین) استفاده می‌کنند شایان ذکر است که در سیستم LUI در کنار ضریب سطح زیربنا مجموعه ای از متغیرهای دیگر نظیر ضریب فضای باز، ضریب فضای باز مفید، ضریب فضای تفریحی، ضریب پارکینگ نیز به‌طور یکپارچه جهت کنترل تراکم و همچنین برای کنترل محیطی در طراحی نواحی مسکونی به کار گرفته می‌شوند.

 

منابع:

عزیزی، محمدمهدی: تراکم در شهرسازی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۸۰


 

منبع: پژوهشکده شهرسازی و معماری سپیدار

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

مروری بر دیدگاه های معاصر درباره تراکم

 

امروزه در بسیاری از کشورها نحوه استفاده از فضای شهری در قرن بیستم به شدت تغییرکرده است. در برخی از شهرها فضای مورد نیاز اتومبیل تقریبا یک سوم اراضی شهری ودر برخی از نمونه ها نظیر ناحیه مرکزی لوس آنجلس حتی تا دوسوم را به خود اختصاص می دهد. با این حال در شهرهای اروپایی که معمولا به منزله شهرهای با تراکم جمعیت زیاد تلقی می شوند،بیش از نیمی از نیمی از سطح شهر به شکل های مختلف فضاهای باز می باشد.بیشترتغییراتی که در نحوه استفاده از فضای شهری به وجود آمده، به زیان محیط طبیعی، فرهنگی واجتماعی شهرها بوده است. ساختمانهای تاریخی بدون دلیل وضرورت تخریب شده اند. بر روی فضای باز شهری ساختمان بنا شده است، محل خانه ها، مغازه ها ودفاتر هر چه بیشتر از یکدیگر فاصله گرفته ودر نتیجه مصرف انرژی و زمان سفر را از یک مکان به مکان دیگر افزایش داده اند.

 

در خلال قرن بیستم شهرها در کلیه جهات، به سمت خارج ،به سمت بالا وحتی به سمت پایین به شیوه هایی که قبلا سابقه نداشته است گسترش پیدا کرده اند .ساختار داخلی فعالیت های درون شهر نیزبه صورت چشمگیری در طول زمان تغییر یافته است .این تغییر را به خوبی در توسعه های بی رویه وکم تراکم نواحی کلان شهری می توان ملا حظه کرد .نواحی مزبور به شدت توسط تلفیقی از تمرکز زدایی جمعیت ومکان های کار ،مقررات زونینگ مناطق درون شهری ومیزان فزاینده فضای اختصاص یافته به اتومبیل ها تغییر یافته اند .با توجه به تمامی این تغییرات ،تراکم جمعیتی شهرها نیز تغییر کرده که چشمگیرترین نمونه آن را می توان در شهرها ی آمریکای شمالی واسترالیا ،یعن در مکان هایی که حومه نشینی های بی رویه وکم تراکم وجه مشخصه آن ها در قرن بیستم بوده است جستجو کرد.

 

تراکم های مسکونی بر حسب نفر در کیلومتر مربع در دوران معاصر بسیار با یکدیگر متفاوتند .به طور کلی تراکم شهری در نواحی مسکونی مرکزی افزایش داشته وبه سمت محلات حومه شهر کاهش می یابد.به مرور زمان وبه موازات مهاجرت منفی از مراکز شهرها از شیب منحنی افزایش تراکم کاسته می شود .با وجود این در سال های اخیر در بسیاری از شهرهای اروپا،امریکای شمالی واسترالی به موازات بروز تحول در ترجیهات سکونتی وانتخاب محل سکونت در محلات مرکزی شهر یک فرآیند تمرکز مجدد جمعیت ظاهر شده است .روند بازگشت جمعیت به محلات بخش درونی شهر به واسطه چند عامل تسهیل گردیده است که مهمترین آن ها عبارتند از :صنایع از بخش درونی شهرها خارج شده وجذابیت های زیبا شناختی خانه های قدیمی ومحلات کاربری مختلط مجددا کشف شده است. ساختار خانوارها به سمت خانواده های با دو نفر شاغل کوچکتر متحول شده است وسن صاحب فرزند شدن زیاد گردیده است .استفاده زیاد از زیر ساخت های مربوط به حمل ونقل،مشکلات ناشی از آمد وشد از حومه های شهر به مرکز را افزایش داده است. در کشورهای در حال توسعه شیب منحنی تراکم تندتر می باشد، زیرا ارتباطات حمل ونقل ضعیف موجب کاهش جذابیت زندگی در حومه های بیرونی شهرها شده واین عامل خود باعث ادامه ترجیح برای زندگی در مراکز شهری می گردد.

نظریات مطرح درباره تراکم شهری

تجربه زندگی کردن در محیطهای شهری متراکم در قرن بیستم از طریق پیشرفت و بهره گیری از انرژی الکتریسیته و مصالح و تکنیک های جدید ساختمانی ممکن گردیده است. ساختمان های بلندمرتبه در آغاز به منظور خلق محیط هایی که به شکل مصنوعی و بدون توجه به طبیعت کنترل شده باشند ایجاد گردیدند. طرحهای پیشنهادی متعددی به منظور مهار و رام کردن طبیعت از طریق در نظر گرفتن سازه های بسیار بزرگ به عمل آمده است. طرح « فولر » عبارت از قاب های حباب مانندی بود که ساختمان ها را محصور نموده و محیطی مصنوعی و محفوظ ایجاد می کرد. این ایده در شهر پیونرسکی واقع در سیبری اجرا گردید تا در آن آب و هوای بسیار سرد بتواند « آب و هوای ایده آل » را به صورت مصنوعی فراهم سازد. « پائولو سولری » نیز در تلاشی که برای ایجاد شهرک های فشرده و با تراکم زیاد انجام داد، ایده هایی برای « شهرهای عمودی » که در برخی بخش ها نیز در زیر زمین قرار دارند مطرح کرده است.

 

ملاحظات زیست محیطی سولری موجب اقبال برخی طرفداران محیط زیست از ایده او شده است ، لیکن تناقضی جدی بین دستاوردهای محیطی طرح پیشنهادی او و عدم مطلوبیت های ناشی از زندگی در محیطهای مصنوعی شلوغ ، به چشم می خورد. «شهر عمودی» یک ایده شهرسازانه نسبتاً انتزاعی است که تحت عنوان پروژه ای موسوم به «آرکولوژی» توسط سولری مطرح گردید.

 

ارکولوژی عبارت از یک مگااستراکچر است که می بایست به صورت خودکفا زندگی شهروندان را از نظر محل سکونت ، کار ، تفریح ،درون خود تامین کند. به طور کلی، ایده « شهر عمودی » ، شهری « فوق متراکم » را تصویر می نماید که با مقیاس بزرگ خود اتکا بوده و نیاز به اتومبیل را از بین برده و زمین را برای فضاهای باز آزاد می گذارد.

 

شاید لوکوربوزیه را بتوان بزرگترین مروج ایده شهرهای با تراکم زیاد دانست. مفهوم شهرهای پر تراکم با طرح پیشنهادی لوکوربوزیه موسوم به « شهر معاصر » در سال ۱۹۲۲ مطرح گردید. پروژه مزبور می بایست سه میلیون نفر را در خود جای می داد و تراکمی فوق العاده زیاد، یعنی ۱۲۰۰ نفر در جریب داشت. ساختمان های اداری و دفاتر شهر مزبور برج های ۶۰ طبقه ای بودند که تنها پنج درصد از سطح زمین را اشغال کردند. برج های مزبور در مرکز شهر تجمع داده شده بودند و اطراف آنها را فضای باز وسیعی محاصره می نموده و سپس آپارتمانهای مسکونی هشت طبقه ای که تراکمی معادل ۱۲۰ نفر در جریب داشتند مجموعه برج های ۶۰ طبقه را احاطه می کردند.

 

در مقابل الگوی « شهر عمودی » یا « شهر پر تراکم » گروهی از معماران و شهرسازان نیز الگوی « شهر افقی » و یا « شهر کم تراکم » را پیشنهاد کرده اند. « ابنزرهاوارد » در تقابل با فشردگی تراکم، زشتی و وضعیت غیر بهداشتی شهرهای اروپایی قرن، الگوی باغشهرها را در سال ۱۸۹۴ در کتابی تحت عنوان « فردا » ارائه نمود. شهر پیشنهادی هاوراد جمعیتی برابر ۳۰۰۰۰ نفر را در سطحی معادل ۱۰۰۰ جریب در خود جای می داد و آنگاه کل شهر توسط کمربندی از اراضی کشاورزی به مساحت ۵۰۰۰ جریب در برگرفته می شد. « فرانک لوید رایت » با پیشنهاد الگوی « برودایکرسیتی » خود افق تازه ای از شهر افقی و با تراکم بسیار کم را به عنوان محیط مناسب جهت زندگی جامعه امریکایی طرح نمود. در الگوی مزبور برای هر خانوار یک قطعه زمین به مساحت حداقل یک جریب پیش بینی شده بود که منجر به خلق محیطی با تراکم مسکونی بسیار پایین ( حدود ۶ الی ۷ نفر در هکتار ) می گردید.

 

نظریات معماران و شهرسازانی که به مسئله « شهرها » در قالب « منطقه » فراگیر آن پرداخته اند ، در ادبیات دوران متاخر شهرسازی ( بویژه در دو دهه گذشته ) برجستگی خاصی یافته است . مفهوم شهر « افقی » نخستین بار تحت عنوان « اکامنوپلیس » توسط « دوکسیادیس » و همکارانش در سال ۱۹۶۲ مطرح گردید. شهر مزبور در نهایت می بایست از طریق سیستم ممتد و یکپارچه از ساختمان ها و محلات یک « مجتمع زیستی جهان شمول را پدید می آورد .فرضیه «اکامنوپلیس» این بود که رشد مناطق کلانشهری در آینده اجتناب ناپذیر است و شهرها از طریق دگردیسی سریع خود از مرحله «شهر کوچک » به شکل «شهربزرگ» و سپس به «کلانشهر» و نهایتاً به شکل «شهر-منطقه» در خواهند آمد. طبق تعریف دوکسیادیس ، «شهر-منطقه» (مگالوپلیس) سیستمی شهری است که از تلفیق تدریجی چندین شهر و کلانشهر حاصل می شود و جمعیتی بالغ بر دهها میلیون خواهد داشت .

 

بر طبق الگوی پیشنهادی دوکسیادیس شهرهای درون سیستم «شهر-منطقه» نمی بایست ابعادشان از ۷۰۰۰×۷۰۰۰ فوت تجاوز نموده و همچنین حداکثر جمعیت ساکن در آنها ۵۰ هزار نفر ( تراکمی در حدود ۱۱۳ نفر در هکتار) پیشنهاد شده بود . به دنبال همین تفکرات می توان به ایده «کریدور مجهز» که نخستین بار توسط سولری به مثابه ابزاری جهت توزیع فضایی مناسب جمعیت در مقیاس منطقه پیشنهاد شده بود، اشاره کرد. منظور از «کریدور مجهز» ، محورهایی می باشد که نظیر زمان های گذشته توسعه شهر را به موازات خود یعنی یک عنصر فیزیکی زمین ، مثل کانال، راه آهن ، بزرگراه و غیره سازمان دهد. «کریدور مجهز» ضمن در برداشتن کلیه زیرساخت ها ، همه شهرهای منطقه را نیز به یکدیگر متصل می سازد. در چارچوب راه حل مزبور می توان جمعیت را به صورت «خوشه های» پرتراکم در جوار« کریدور» مزبور، مکان یابی و مستقر ساخته و یک سیستم شهری- منطقه ای « چندگره ای » ایجاد نمود.

 

منابع:

 

  • عزیزی،محمد مهدی، تراکم در شهرسازی، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۳
  • مشهودی،سهراب، مبانی طرح های سیال شهری، شرکت پردازش وبرنامه ریزی شهری، ۱۳۸۰

 

منبع: پژوهشکده شهرسازی و معماری سپیدار

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...