رفتن به مطلب

فقر و بیابان‌زایی، اهرم‌های یک قیچی


ارسال های توصیه شده

[TABLE=width: 100%]

[TR]

[TD=class: pico_body, align: justify]6f70a351e4b9b21d02958c00acc015d7.jpg۲۴ مهر ماه ۱۳۸۷ برابر با ۱۵ اکتبر ۲۰۰۸ میلادی روزی است که به پیشنهاد دوستانی در آن سوی آب‌ها، قرار بوده تا پس از موفقیت فراخوان نخست در سال گذشته، این بار از فقر، تهدیدها و تحدیدهایش در محیط زیستی که در آن به سر می‌بریم، بنویسیم و به مخاطبان خویش هشدار دهیم که چگونه تشدید فقر می‌تواند زیرساخت‌های یک مدنیت امن و آرام را بلرزاند و ناپایدار سازد؛ لرزشی که بی‌شک در صورت وقوع آن، مواهب طبیعی و محیط زیست سرزمین مادری در شمار نخستین قربانیان آن خواهد بود. دعوتی که تا این لحظه صاحبان ۹۸۷۷ وبلاگ در سراسر جهان از آن استقبال کرده‌اند که ۵۲ وبلاگ آن فارسی زبان بوده این در حالی است که ایرانیان یک درصد جمعیت جهان را شامل می‌شوند و بنابراین با توجه به اینکه وبلاگ فارسی در دنیای اینترنت صاحب چهارمین رتبه است، مشارکت این تعداد نازل از هموطنان وبلاگنویس، به راستی پرسش‌برانگیز و ناامیدکننده است. به خصوص که اصولا اندیشه نخستین این ابتکار متعلق به یک هموطن ایرانی مقیم آمریکاست. از همین رو، ضمن دعوت مجدد از دوستان برای پیوستن به این موج سبز جهانی، توجه هموطنان عزیزم را به یادداشت زیر با عنوان: «فقر و بیابان‌زایی؛ اهرم‌های یک قیچی!» جلب می‌کنم. امنیت غذایی چگونه بدست می‌آید؟ چه زمان می‌توان امیدوار بود که جریان‌های کاهنده‌کارایی سرزمین، مجالی برای فروسایی بیشتر در محیط زیست ایران نیابند؟ کدامیک از ابعاد فقر خطرناک‌تر است و مقابله با آن در اولویت نخست قرار دارد؟ اصولا آیا دلیل اصلی تخریب محیط‌زیست، فقر است؟ آیا می‌توان صفت پایداری را به توسعه‌ای منسوب کرد که صرفا اندوخته‌های طبیعی را تخریب نمی‌کند؟ منظور از جنبه‌های فراموش‌شده شاخص‌های فرهنگی چیست و چه ملاحظاتی را باید در قلمرو پژوهشی این حوزه لحاظ کرد؟

گرانیگاه برنامه‌های توسعه چیست یا چه باید باشد و چرا؟ آیا درآمد سرانه بیشتر، همواره احساس رضایت‌مندی بیشتری را در پی خواهد داشت؟ و سرانجام آنکه پرداختن به جنبه‌های طبیعی بیابان‌زایی و کاوش دلایل فیزیکی آن ضرورت بیشتری دارد یا تقویت نگاهی غیر سازه‌ای و پرداختن به علل غیر طبیعی آن در حوزه عملکردهای انسانی؟ نوشتار پیش رو با طرح دریافت‌های فوق، می‌کوشد تا خواننده عزیز را در این مناسبت جهانی به هم‌افزایی رسانده و وی را با منظری دیگر برای نگریستن به یکی از مهم‌ترین چالش‌های زیست‌محیطی ایران و جهان ترغیب کند.

● اهمیت موضوع

در زمانه حاضر، شاید کمتر جریان فکری یا صاحب‌نظری را بتوان یافت که بر لزوم حراست از اندوخته‌ها و منابع‌طبیعی، به عنوان یگانه بسترِ زیست و گرانیگاهِ موجودات زنده، تاکید نورزد و بر ممتاز‌بودنِ جایگاهِ آن تردیدی وارد آورد. چه، اگر برآیندِ هم‌اندیشی و تلاش مجموعه آحادِ جامعه، بویژه پژوهشگران، کار‌آفرینان، تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیرانِ شاغل در این حوزه، بتواند موجودیتی پایدار و پویا را برای طبیعت رقم زند، آنگاه بی‌گمان امنیت غذایی برقرار خواهد ماند، تنوع زیستی با شتابی مثبت به روند تکاملی خود ادامه خواهد داد، جریان‌های کاهنده کارایی سرزمین، مجالی برای فروسایی نخواهند یافت و بدین‌ترتیب، می‌توان امیدوار بود، یکی از غم‌انگیز‌ترین و تأسف‌بارترین اشکال ملموس فقر، که در هیبت فقر غذایی ظاهر می‌شود، برای همیشه ریشه‌کن شود. هرچند، نباید پنداشت که تنها با مهارِ فقر غذایی، بدون پرداختن به دیگر جنبه‌های فقر، می‌توان دورنمایی پایدار و بایسته برای زیستن در بوم‌سپهر ترسیم کرد.

چنین است که دیگر ابعادِ فقر از جنبه شاخص‌های انسانی (حوزه فرهنگ، سیاست، اجتماع و... ) پدیدار ‌شده و منظرِ نوینی برای نگریستن به مفهوم زیستن و کیفیت حیات گشوده می‌شود. بر پایه چنین دانستگی است که برای نخستین بار از دانش‌واژه‌ نوینی به نام «زیست‌‌سالاری» یا بیودموکراسی، سخن به میان آمده و بر این آموزه پای می‌فشارد که: «ارزش و اهمیت تمامی اشکال تنوع حیات مورد احترام بوده و حفاظت از اندوخته‌های ژنی و منابع‌طبیعی، می‌بایست همواره در اولویت نخستِ طرح‌های توسعه قرار داشته باشد.» بنابراین، دیگر نمی‌توان و نباید به کارکرد و مفهوم سنتی توسعه پایدار: «توسعه‌ای که منابع تجدید‌ناپذیر را تخریب نمی‌کند و در درازمدت قابلیت تداوم دارد.» بسنده کرد؛ چرا که توسعه پایدار از معنایی گسترده‌تر و جهان‌شمول‌تر برخوردار بوده و هر فرایندی را که: «به دگرگونی اندیشه آدمیان می‌انجامد و آنها را آماده ارتقا در پذیرش مسوولیت‌های اجتماعی می‌کند»، در بر می‌گیرد؛ دریافتی که خود ریشه در باوری دیرینه و اصیل دارد، باوری که معتقد است: «توسعه واقعی آن چیزی است که در اندیشه آدمیان رخ دهد، نه آنچه که در انبارهای گمرک، تالارهای مد و یا زرق و برق تبلیغات شهری قابل مشاهده است ».

● شاخص‌های فرهنگی در حوزه فقر و بیابان‌زایی

باید اعتراف کرد که هنوز در بسیاری از قلمروهای سیاسی جهان، به خصوص در آن دسته از ممالکی که موسوم به کشورهای جنوب هستند، کاربرد شاخص‌های فرهنگی در مراحل نخستینِ خود قرار دارد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده و می‌بایست اطلاعات و داده‌های این حوزه با سنجش جنبه‌های مثبت و منفی و ابعاد فردی و جمعی فرهنگ گردآوری شود. جنبه‌های از قلم‌افتاده شاخص‌های بُعد فرهنگی، عبارتند از: امنیت، استقلال فردی و جمعی، احساس تعلق به جمع، مشارکت در فعالیت‌های فرهنگی، جنبه‌های مثبت و منفی در آزادی‌های سیاسی، مدنی و حقوقی بشر، همچنین جلوه‌های خشونت، نژادپرستی و تبعیض، قاچاق اجناس عتیقه و نظایر آنها.

برای ارزیابی جایگاه‌های اجتماعی گروه‌های متفاوت موجود در کشور (گروه‌های قومی، اقلیت‌ها، دسته‌بندی‌های مربوط به سن و جنسیت) و نیز برای ارزیابی چگونگی مناسبات بین گروه‌ها، باید شاخص‌هایی تعیین شود. تعیین این گونه شاخص‌ها برای جوامع چندفرهنگی نظیر ایران که شکاف طبقاتی و نابرابری‌های اقتصادی در آن قابل تأمل است، کاملا ضروری به نظر رسیده و از اهمیتی دوچندان برخوردار است.

به هرحال، مشهور است که شاخص‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اغلب، کمتر از آمار مربوط به حوزه‌های دیگر قابل اتکا و اعتماد هستند؛ از این رو، چنین سزاوار می‌نماید که بخشی از گرایه‌های پژوهشی در ارتباط با ارتقای دانش فقرزدایی و کشف چالش‌های فراراه، ملاحظات زیر را در نظر بگیرد:

‌ اساس مفهومی و تحلیلی این شاخص‌ها بررسی شود،

هرجا که آماری وجود ندارد، گردآوری آن تشویق شود،

کیفیت داده‌های موجود بهبود یافته و بهنگام شود،

مقایسه آنها در سطح جهانی امکان‌پذیر باشد،

شگردها و شیوه‌هایی پیشنهاد شوند که کاربران قادر باشند بر اساس آنها، اعتبار داده‌ها را مورد داوری قرار دهند.

● فرهنگ، توسعه و فقر

از آنجا که بنیانی‌ترین هدف توسعه، بهبود وضعیت انسان، یعنی: فراوان‌ترین منبع کشورهای جنوب است؛ چاره‌ای نیست، جز آنکه مردم و فرهنگ‌شان در کانونِ برنامه‌های توسعه جای گیرند. با وجود چنین دریافت واقع‌گرایانه‌ای و به‌رغم وجود پیشینه‌ای نسبتا دیرینه که در کاربرد شاخص‌های انسانی در حوزه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برای ترسیم استعداد فقرزدایی از سرزمین وجود دارد، راست این است که تاکنون هیچ چیز نتوانسته جای سلطه قدرتمند تولید ناخالص ملی را در ارزیابی این مهم بگیرد. بنابراین، کمترین انتظار از پررنگ‌تر کردنِ شاخص توسعه انسانی، دگرگون‌کردنِ اذهان عمومی نسبت به استیلای انحصاری تولید ناخالص ملی است. مگر نه این است که فقر را می‌توان با سطوح درآمدِ پایین، اما گسترده از میان برداشت، در حالی که وجود درآمدهای بالا و اقلیت ثروتمند، نمی‌تواند ضامن جلوگیری از فقر و نکبت گسترده باشد.

بیاییم اعتراف کنیم! بیاییم اعتراف کنیم که ما انسان‌های متمدنِ زاده در هزاره سوم میلادی به خوبی یاد گرفته‌ایم: چگونه می‌توان از چرم کفش ساخت و از نیروی آب یا باد یا خورشید کارمایه (انرژی) گرفت و چگونه می‌توان اعماق فضا را شکافت و از کارمایه‌های خطرناک و مهیبِ فلزاتی سنگین در اعماق اقیانوس‌ها بهره برد؛ اما... و اما هنوز درنیافته‌ایم که چگونه از برآیند این ابزارهای انسان‌ساز فرامدرن و خدمات اجتماعی و ریاضیات و مثلثات پیچیده می‌توان به یک زندگی مشترک درازمدت، سالم، بارآور، خلاق و رضایت‌بخش رسید؛ زندگی‌ای که به مفهوم دقیق کلمه همراه با چشیدن طعم استثنایی عشق به مواهب سرزمین مادری و احساس شیرین خوشبختی باشد. به بیانی آشکار‌تر، جامعه‌ جهانی در مقیاس عامِ آن، هنوز به درستی نمی‌داند که چه سیاست‌هایی مشوق توسعه انسانی و فرهنگی، به عنوان نخستین شرط تضمینِ پایداری زیست و فقرزدایی است؟

به عنوان مثال، می‌توان مشاهده کرد که پاره‌ای از کشورهایی که سهمیه‌های مالیاتی بالایی را به رفاه اجتماعی اختصاص داده‌اند، حتی برابرِ کشورهایی که به مراتب هزینه کمتری را در این خصوص، متحمل شده‌اند، به دستاوردهای چشمگیری در بهبود وضعیت انسانی خویش نایل نیامده‌اند. همچنین، رابطه بین شاخص‌های «نهاده‌هایی» مانند: تعداد تخت‌های بیمارستانی، پزشکان، پرستاران، آموزگاران، سربازان و هنرمندان به نسبت هر هزار نفر، یا درصد ثبت‌نام در مدارس از یک سو و شاخص‌های «نتایج» مانند: طول عمر، کاهش مرگ‌ومیر، بهبود وضع سوادآموزی، تنظیم بهتر خانواده، کاهش ضایعات طبیعی و نظایر آنها، از سوی دیگر، به مراتب بسیار بیش از معیارهای صرفا اقتصادی، مانند رابطه بین نهاده‌های سرمایه و کار و نتایج بازده کالا، درهم تنیده‌اند.

● توسعه پایدار

هرچند که دشواری‌های زیست‌محیطی امروز، به طور توامان، هم زاییده فقر و هم برگرفته از ثروت است؛ لیکن، جنس آنها و نوع نگاه به آن برای مردم ساکن در شمال و جنوب متفاوت است. کشورهای ثروتمندِ شمالی که تقاضای نامحدودی برای تولید هر چه بیشتر دارند، با آلوده‌ساختنِ محیط‌ زیست و بهره‌برداری شدید از منابع، پایداری توسعه را سخت کاهش می‌دهند ؛ کشورهای جنوب نیز، به دلیل تقاضای روزافزون مردم به مواد غذایی و سوخت، با جلوه‌های دیگری از فروسایی کارایی سرزمین، مانند: پاک‌تراشی جنگل‌ها، بیابان‌زایی، خاک‌شویی و فرسایش، زوال پوشش گیاهی و سله‌بستنِ خاک، شوری‌زایی و تاراج اندوخته‌های آبی زیرزمینی دست به گریبان هستند. نکته درخورِ تعمق در این میان که تفاوت شمال و جنوب را از این منظر، بیشتر نمایان می‌سازد آن است که بی‌چیزان نه‌تنها در اُفت زیست‌محیطی محل زندگی خود نقش دارند، که بیش از همه نیز از آن رنج می‌برند، درحالی که عواقبِ درازدستی‌ها و نابخردی‌های شمالی‌ها، کمتر گریبان نسل حاضر را می‌گیرد. به دلیل چنین اختصاصاتی است که پیوندهای بین فقر و آسیب ‌زیست‌محیطی تنگاتنگ، متعدد و پیچیده به نظر می‌رسد. شغل غالب مردم در فقیر‌ترین کشورها، معمولا کشاورزی و گله‌داری است و درنتیجه وابستگی معیشتی آنها به سرزمین بالاست. بررسی نقشه‌های بیابان‌زایی در مقیاس جهانی نیز حکایت از آن دارد، کشاورزی و دامداری در شمارِ مولفه‌هایی طبقه‌بندی می‌شوند که بیشترین همبستگی را با بیابان‌زایی نشان می‌دهند. به عبارت دیگر، به موازات ارتباط معیشتی بیشتر با سرزمین، بر میزان ناپایداری زیست‌محیطی و فزونی جریان‌های کاهنده کارایی سرزمین افزوده می‌شود.

بنابراین، «مهارِ بیابان‌زایی بر راهکارها و آموزه‌هایی استوار است که آرمانشان، تامین امنیت غذایی و تکامل کیفیت زندگی در تمامی جنبه‌های حیات موجود در همه عرصه‌ها یا سرزمین‌ها (Lands)، برای پایدارترین زمانِ ممکن است.» یکی از آن سرزمین‌ها، البته سرزمین‌های خشک (Dry Lands) است که بستر بیابان‌های طبیعی محسوب می‌شود. اهمیت این رسالت، بویژه هنگامی ملموس‌تر خواهد شد که بدانیم، بر پایه ستاده‌های حاصل از جدید‌ترین پژوهش‌های منتشر‌شده، از بین ۴۵ عامل بیابان‌زایی، ۳۹ عامل مربوط به مدیریت غیر معقولانه منابع آب، خاک، گیاه، معادن و کانی‌ها بوده و تنها شش مورد از آن مربوط به فرایندهای طبیعی مؤثر در جریان بیابان‌زایی است.

مقابله با فرایندهای کاهنده کارایی سرزمین یا بیابان‌زایی، پیش از آنکه مواجهه‌ای سخت‌افزاری و از جنس مدیریت سازه‌ای باشد، برخوردی نرم‌افزاری و غیر‌سازه‌ای خواهد بود. این حقیقتی است که روزانه بر شمارِ طرفدارانِ آن در حوزه نخبگانِ تصمیم‌ساز افزوده می‌شود. در یکی از آخرین گزارش‌های توسعه انسانی سازمان ملل متحد، مقاله‌ای از نظریه‌پردازی برجسته آمده که در فرازی از آن می‌خوانیم: «در سطوح درآمدی پایین و مراحل نخستین توسعه، رشد درآمد با میزان بالاتر تخریب محیط ‌زیست همراه است، اما از آستانه‌ای به بعد، درآمد بیشتری به بهبود محیط ‌زیست اختصاص می‌یابد (پانایوتو، ۲۰۰۲).» اندکی پیشتر از این سخن، دبیر پیمان (کنوانسیون) مبارزه با بیابان‌زایی سازمان ملل، صراحتا پیکار با بیابان‌زایی را همان پیکار با فقر معرفی می‌کند.

از طرفی گمان نمی‌رود عامل نخست زوال زیست‌بوم فقر باشد، هر چند که معمولا فقیر‌ترین افراد در نواحی‌ای مستقر می‌شوند که در شمارِ خطر‌ناک‌ترین و نامساعد‌ترین نواحی زیست‌محیطی جهان قلمداد شده و نسبت به تغییرات کمترین تحمل را دارند. به سخنی دیگر، می‌توان اینگونه پنداشت که فقر، دلیل واقعی فرواُفت کارایی سرزمین نیست، بلکه مجرم اصلی، سازوکاری است که در سایه فقر عمل کرده و تخریب محیط ‌زیست را به دنبال می‌آورد. چنین است که به نظر می‌رسد، چاره‌ای نباشد جز آنکه به جای سوق‌دادنِ امکانات مادی و سرمایه‌های فکری خویش در مسیر ریشه‌یابی علل طبیعی بیابان‌زایی، درپی فراکافتِ عمیق و همه‌جانبه ریشه‌های انسانی آن در حوزه‌های اخلاق، اقتصاد، سیاست، حقوق و مذهب برآییم. چه، به موازات ارتقای شاخص‌های توسعه انسانی در هر جامعه، شناسه‌های بیابان‌زایی رو به زوال خواهد گذاشت.[/TD]

[/TR]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: pico_legend, align: justify]محمد درویش

biaban.darvish.info[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...