Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۴ نویسندگان: هریس کلمز؛ رینولد بین مترجم: پروین علیپور بیشتر والدین صرفاً تحت شرایطی خاص، تنفّر از فرزندانشان را ابراز میکنند. این شرایط عبارتند از: زمانی که با مشاوری دلسوز و فهمیده سرگرم گفتگو هستند؛ یا وقتی که به سبب تخلّفی بسیار جزئی، از کوره در رفته و عصبانی شدهاند. احساس تنفّر نسبت به کودک، نشانهی وجود کشمکشی حل ناشده بین والدین و کودک، و حاکی از آن است که والدین احساس میکنند در این کشمکش بازماندهاند. این احساس در نتیجهی انجام ندادن برخی وظایف که بر عهدهی آنان است، از جمله مشخّص نکردن انتظارات خویش از کودک، و نیز پیامدهای ناشی از نادیده گرفتن آن انتظارات، به وجود میآید. وجود نارضایی (1) بین والدین و فرزندان، تقریباً اجتناب ناپذیر است. فرزندان اغلب نارضایی های معقولی در مورد روش تربیتی والدینشان، و یا قولهای وفا نشدهی آنان دارند. ما معمولاً فراموش میکنیم که والدین هم میتوانند به سبب گفتار و یا کردار فرزندانشان که موجب رنجش آنها شده است، از آنان گله مند باشند. برای بسیاری از والدین دشوار است که در مورد این نارضاییها صحبت کنند. اگر نارضاییها بر طرف نشوند و یا در موردشان گفتگو نشود، ناگزیر باقی میمانند. آن دسته از والدین که تمایل ندارند و یا قادر نیستند از نارضاییهایی که از فرزندان خویش دارند، گفتگو کنند، مسلماً احساس تنفّر را در خود پرورش میدهند. برخی از راهنماییهای ساده که به والدین کمک میکنند تا درمورد نارضاییهای خود با فرزندان خویش گفتگو نمایند، از این قرارند: * به جای سرزنش کودک، برایش شرح دهید که بر اثر رفتار او چه پیش میآید. «وقتی تو دایم پای تلفن هستی، من نمیتوانم به کسی زنگ بزنم و کسی هم نمیتواند به من تلفن بزند». نگویید «تو فقط به فکر خود و دوستانت هستی.» * به جای بر چسب زدن به منش (2) یا شخصیّت (3) کودک، دقیقاً مشخص کنید که چرا به فلان رفتارش اعتراض دارید. «وقتی موقع آشپزی کردنم وارد آشپزخانه میشوی، حواسم پرت میشود و ممکن است چیز مهمّی را فراموش کنم. لطفاً بیرون بمان تا بهت بگویم که کی میتوانی بیایی.» «کوری یا نفهمی؟ مگر نمی بینی که گرفتارم.» * به جای آن که کودک را مسؤول احساسات خود بدانید، به وجود آن احساسات اعتراف کنید. «وقتی با آن لحن با من حرف میزنی، عصبانی میشوم.» نگویید «وقتی جرّ و بحث میکنی، عصبانیام میکنی.» * کودک را دعوت کنید تا در حلّ ِ مشکل، شرکت کند. «فکر میکنی که برای مرتّبتر کردن اتاقت، چه کار میشود کرد؟» نگویید «تا وقتی که نتوانی اتاقت را تمیز کنی، همچنان تنبیه میشوی.» زمانی که والدین نمیتوانند بر رفتار فرزندشان تأثیر بگذارند، دچار سرخوردگی میشوند. بارها پیش میآید که در حلّ ِ یک مشکل، از دست والدین کاری بر نمیآید، مگر آن که کودک توافق کند که در حلّ ِآن مشکل شرکت کند. در بسیاری از مواقع کودکان، حتّی با وجود احتمال تنبیه شدن، در مقابل والدین میایستند، زیرا به آنها اجازه داده نشده است که در حلّ مشکل سهیم شوند. از این رو، بهتر است که والدین پیش از آن که کشمکشهایشان با فرزندان به مرحلهی بحرانی برسد، آنان را ترغیب کنند تا در حلّ مسأله شرکت جویند. گاهی اوقات، تنفّر والدین، ازکوتاهی خودشان در انجام مسؤولیّت ناشی میشود و کودک صرفاً مقصّر نیست. بسیار پیش میآید که والدین، بی آنکه انتظارات خویش را دقیقاً روشن سازند، از کودکان میخواهند که کاری را به روشی خاص انجام دهند. والدینی که برای روشن ساختن انتظارات خویش از کودک، وقت صرف نمی کنند، ناگزیر باید منتظر عملکرد ضعیف او باشند. گاه انتظارات والدین از فرزندانشان بیش از توان آنها در آن زمان است. انتظارات والدین از کودک، به چند دلیل میتواند زیاد باشد: * تقاضای انجام کاری که در توان کودک نیست: به علّت کمیِ سن، عدم قدرت کافی، کمبود تجربه و نظیر اینها. * توضیح ندادن کاری که از کودک میخواهند انجام دهد، و نحوهی انجام آن کار. * فراهم نکردن منابع لازم برای کودک، که بتواند وظیفهاش را به خوبی انجام دهد. * نشان ندادن فرایند کار به کودک، به طوری که او بتواند از طریق مشاهده دریابد که چه کار کند. * رسیدگی کردن به این مهمّ که آیا کودک مسأله را اصلاً درک نکرده است یا خیر. داشتن والدینی که دارای کمی احساس تنفّر باشند، به نفع کودک تمام میشود. زیرا هیچ پدر یا مادری مایل نیست که از کودک خویش متنفّر باشد، و اگر چنین احساسی داشته باشد، احتمالاً احساس گناه میکند. هنگامی که پدر یا مادر به سبب داشتن احساس تنفّر، احساس گناه میکند، اغلب در برابر کودک تسلیم میشود و به خواستههای او تن در میدهد. در کشمکش بین تمایل کودک به آزادی، خودمختاری (4) و نفع شخصی، (5) و نیاز والدین به اقتدار و کنترل، توانایی کودک در ایجاد تنفّر، سلاح مؤثری به شمار میآید. تا زمانی که والدین کشمکش بسیاری را تحمّل میکنند و به سهم خویش به آن دامن میزنند، بی شک بین آنان و فرزندان، تنفّر ایجاد میشود. اگر درخانواده، به جای کشمکش بسیار، ارتباطی بی تعصّب، صریح، و درست برقرار شود، احساسات والدین و فرزندان تغییر میکند. در آن صورت، والدین برای گفتگو در خانواده، معیار تعیین میکنند و کودکان از آن پیروی میکنند. والدینی که میکوشند تا با فرزندان خویش، صریح و صادق باشند، در مییابیند که فرزندانشان نیز متقابلاً همین گونه خواهند شد. برایم راحتتر است که خودم انجامش بدهم. تاکنون چند بار بیان عبارت بالا را، آن هم با تنفّر زیاد، خودتان شنیدهاید، و تا چه حدی به آن اندیشیدهاید. آموزش مسؤولیّت پذیری به کودکان، وظیفهی آسانی نیست. در بیشتر مواقع برای والدین آسانتر است که کار را «خودشان انجام دهند». امّا از سوی دیگر، بر عکس، وظیفهی پدر یا مادر بودن، اغلب ما را ناگزیر میکند که با ندیده گرفتن عدم کار آیی آنان، بگذاریم کارهایشان را شخصاً انجام دهند. این تناقض تا زمانی که فرزندان با ما زندگی میکنند، همچنان پابرجاست. اغلب اوقات، انگیزهی والدین درنگرشِ «خودم انجامش میدهم» آن است که میخواهند برای کودک، و در نتیجه برای خویشتن، ناراحتی فراهم نکنند. گاه چنین به نظر میرسد که کودکان قادر نیستند آنچه را که میخواهیم به آنان بیاموزیم، فرا گیرند. آنان در این مواقع، آن قدر ابراز رنج و ناراحتی شدید میکنند تا سرانجام خودمان مسؤولیّت انجام کارشان را بر عهده گیریم. مسأله مهم در روی آوری (6) به «برایم راحتتر است که خودم انجامش بدهم.» این است که ما هر گاه مسؤولیّت کاری را که کودک باید انجام دهد، خود بر عهده میگیریم، مقداری احساس تنفّر و ناکامی نسبت به کودک را نیز در خود میپرورانیم که دیر یا زود، آن احساسات را به او «برمیگردانیم». اگر والدین از کودک بخواهند که کاری را انجام دهد، و به سبب بی کفایتی وی در اجرای کار، دچار سرخوردگی شوند، با علم به این که اقتدارشان بی اثر و بینتیجه مانده است، احساس تنفّر میکنند. این احساس تنفّر متوجّه فردی در خانواده خواهد شد. تقّبل مسؤولیتهایی که بر عهدهی کودک است، بندرت در طولانی مدّت، نتایج مثبتی را به بار خواهد آورد. هنگامی که والدین احساس میکنند «برایم آسانتر است خودم انجامش بدهم»، کودکان متضرّر میشوند. آنان فرصت یادگیری آنچه را که موجب تکامل کفایتشان (7) میشود، از دست خواهند داد، و دیگر مسؤول انجام وظیفهای که از آنان انتظار میرود، نیستند. یکی دیگر از انگیزههای مهمّ در «خودم انجامش میدهم»، تمایل به پرهیز از کشمکش است. بسیاری از والدین از کشمکش با فرزندان خویش پرهیز میکنند، و برایشان آسانتر است که تمام مسؤولیتها را شخصاً بر عهده گیرند. ممکن است پدر یا مادر از انتقاد همسر خویش بترسد و در نتیجه برای همراه و موافق کردن او، مسؤولیتهای اضافی را تقبّل کند، ولی در این میان، کودکان متضرّر میشوند. والدین باید بین نقش آموزشی، و پرورشی خویش توازنی برقرار کنند. نقش والدین به عنوان یک مربی یا پرورش دهنده (8)، با ویژگیهایی نظیر گرمی، محبّت، عشق، و دلسوزی مشخّص شده است. لیکن لازمهی نقش آموزشی آنان، حفظ فاصله، یا احساساتی نبودن است. معلّمانی که میخواهند کارآییی مطلوبی داشته باشند، باید بتوانند ناراحتیهایی را که برای شاگردانشان فراهم میکنند، تحمّل نمایند. برای والدین نیز مهّم است که تحمّل به خرج دهند، عملکرد فرزندشان را آن طور که واقعاً هست ارزیابی کنند، و تصمیماتی بگیرند که با نیازهای کودک سازگار است. نقش معلّم (آموزش دهنده) * کودک را مسؤول آنچه که انجام میدهد، میداند. * میخواهد که کودک بتواند مستقلاً عمل کند. * برای ارزیابی عملکرد کودک، معیارهایی دارد. * به پیشرفت و چالش (9) کودک اهمّیّت میدهد. * به نسبت عملکرد کودک، پاداشهایی برای او فراهم میکند. * میکوشد تا کودک شخصاً بتواند تصمیماتی بگیرد. نقش مربّی (پرورش دهنده) * میکوشد تا وسیلهی آسایش کودک را فراهم سازد. *میخواهد که کودک از مورد علاقه و حمایت بودن خویش آگاه شود. * برای خوشحال کردن کودک، پاداشهایی فراهم میکند. * میکوشد تا نیازهای کودک را بر آورده سازد. کودکان میخواهند که والدین نقش «مربّی» را برایشان ایفا کنند تا آنان رنج یا ناراحتی کمتری را تجربه کنند. مربّی، ناراحتی فرد مورد پرورش خویش را کاهش میدهد. بهترین معلّمان میدانند که اغلب اوقات، ناراحتی بهایی است که فرد، در اِزای فهمیدن و پیشرفت کردن میپردازد. معلّمان خوب، چه میکنند؟ 1- وظایف را به بخشهای کوچک تقسیم میکنند، تا کودک بتواند به خوبی از عهدهی هر بخش برآید. 2- هنگامی که کودک، بخشی را با موفقّیت انجام داد، برایش جایزه یا پاداشی تهیّه میکنند. 3- برای کودک، روشن میسازند که در ارزیابی عملکردش چه معیارهایی مورد نظر است. 4- با ارزیابیهای خود، کودک را از درستی و نادرستی آنچه که انجام داده است، آگاه میسازند. 5- نحوهی اجرای کار را عملاً نشان میدهند، به گونهای که کودک بفهمد باید چه کار کند. 6- به کودک کمک میکنند تا تمام مسائلی را که طی انجام یک تکلیف پیش میآید، شخصاً حل کند. پینوشتها: 1. grievance. 2. character. 3. personality. 4. autonomy. 5. self-interest. 6. approach. 7. competence. 8. nurturer. 9. challenge. منبع مقاله : کلمز، هریس، بین، رینولد؛ (1392)، آموزش مسئوولیت به کودکان، مترجم: پروین علیپور، مشهد: شرکت به نشر، چاپ دهم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده