Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۴ نثر فارسی در سدههای هفتم و هشتم نویسنده: دکتر سیدمحمد ترابی قرن هفتم و هشتم هجری برای نثر فارسی از حیث رواج و انتشار آن از بعضی جهتها مهمتر از دورهی قبل است. یک علت این امر آن است که ارتباط ایرانیان در این دوره به سببهای مختلف با بغداد، مرکز خلافت اسلامی و محور اصلی تمدن در فرهنگ اسلامی و ادب عربی بیش از پیش قطع شد و در حقیقت انقراض بنی عباس و سقوط بغداد سبب شد تا آخرین مرکز رسمی زبان و ادب عربی و مرجع آداب و رسوم و زبان و فرهنگ اهل تسنّن از میان رفت، و از نفوذ عالمان دینی کاسته شد و زبان عربی از رواج و رونق پیشین در ایران افتاد. دیگر آنکه ویرانی شهرهای ماوراءَالنهر و خراسان و عراق موجب شد تا مسجدها و مدرسهها که مرکز تعلیم و تعلم زبان ادب عربی بود با همهی متعلمان خود نابود گردید. علت دیگر به قدرت رسیدن ایلخانان بود که ایران به عنوان مرکز حکومت درآمد و حاکمان و دبیران و مدیران امور در عراق و الجزیره و روم از ایران تعیین شدند و یا تحت فرمانروایی دولتمردان ایرانی درآمدند و ناگزیر زبان دیوانهای انشاء در این سرزمینها پارسی شد و نوشت و خواند پارسی جای مکاتبهی عربی را گرفت. علیالخصوص که چون حاکمان اولیهی مغول هیچ یک مهارت ادارهی امور دیوانی و اداری مملکتهای تابعهی خود را نداشتند مجبور شدند وزیران و مستوفیان ایرانی را به کار بگمارند و در نتیجه نه تنها زبان پارسی و انشاء نامهها بدان زبان از میان نرفت بلکه احتیاج بدان بیشتر از پیش احساس گردید. علت دیگر آن که تأسیس دولتهایی از آغاز قرن ششم به بعد در ایران و آسیای مرکزی و هندوستان که با زبان و ادب عربی بستگی تاریخی نداشتند، به استقلال زبان و ادب پارسی و جایگزین شدن نثر پارسی در محل نثر عربی یاری کرد. به نحوی که در قرن ششم و آغاز قرن هفتم شاعران عادتاً به فارسی شعر میسرودند و نویسندگان به پارسی مینوشتند و این حالت، هر چه به قرن هفتم و به حملهی مغول نزدیکتر میشد شدت بیشتری مییافت. مثلاً در آسیای صغیر در دورهی تسلط سلجوقیان که تابع سلاجقهی خراسان بودند، ترسل و انشاء و تألیف به زبان پارسی معمول شد و بعد از حملهی مغول بر اثر تجمع عدهی کثیری از شاعران و مؤلفان ایرانی در آن سرزمین، آنجا به صورت یک مرکز جدید و فعال برای زبان و شعر و نثر پارسی درآمد و محل جمع آوری بسیاری از نسخههای فارسی گردید. چنان که هنوز بسی از نسخههای گرانبهای قرن هفتم و هشتم را باید در آن سرزمین جستجو کرد. بر روی هم و بنا بر علتهای یاد شده قرن هفتم دورهی رواج روزافزون نثر پارسی و تألیف و تدوین کتابها به زبان پارسی است. عدهای از کتابها که در این دوره به زبان عربی نوشته شد در قالب کتابهای تاریخ و ادب نبود بلکه بیشتر جنبهی کتاب درسی و غالباً شرح و تفسیر متنهای مهم علمی قدیم و یا تلخیص و تنظیم مجدد آنها را داشت. کتابهایی که در این دوره تألیف شد در موضوعات گوناگون از قبیل ادب، داستانهای قهرمانی، رمانها، قصهها و حکایتها، کتابهای رجال ادب و تصوف و سیاست و علم و حکمت، تاریخهای عمومی، تاریخهای محلّی، جغرافیا، تصوف و عرفان، مسائل دینی، منطق، حکمت، ریاضیات و نجوم، موسیقی، اخلاق، متون ادب و لغت بود و اگر چه بر تنوع آثار منثور پارسی در این عهد نسبت به قرن ششم و آغاز قرن هفتم چندان افزوده نشد لیکن شمار تألیفها نسبتاً افزایش یافت. در رأس کتابهای ادبی این عهد گلستان سعدی قرار دارد که نگارستان معین الدّین جوینی در همین عهد تقلید خوبی از آن است. اَنیس العُشّاق شرف الدّین رامی، تاریخ مُعجم شرف الدّین قزوینی و مَواهِب الهی معین الدّین یزدی هم اگر چه ظاهراً خارج از مسائل ادبی است اما به تمام معنی انشاء ادبی دارند. اگر چه پریشانحالی مردم ایران و از میان رفتن خاندانهای قدیم موجب رکود نوشتن داستانهای قهرمانی و رمان در این دوره شد، در کتاب راحة الارواح (بختیارنامه) دَقایقی مَروزی از آغاز این دوره و داستان قهرمانی فیروزنامهی (یا قصهی فیروزهشاه بن ملک دارابِ) محمد بیغمی در پایان قرن هشتم و آغاز قرن نهم قابل توجه است. از کتابهای قصه و حکایت در این عهد یکی طوطی نامهی ضیاء نخشبی است و دیگر کتاب الفَرَج بعد الشّدة که اصلاً آن را قاضی ابوعلی محسن بن علی بن داود التنوخی (م 384 هـ) به عربی نوشت و نخستین بار نورالدّین محمد عوفی آن را به پارسی درآورد که باقی نمانده است ولی ترجمهی دیگری از آن از حسین بن اسعد بن حسین دهستانی مؤیدی که در قرن هفتم میزیست در دست است. در موضوع تراجم و کتابهای رجال بعد از تذکرة الاولیاء عطار کتابهایی نوشته شد مانند: فردوس المُرشدیه فی اسرار الصَّمدیّه از محمود بن عثمان در بیان احوال شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی (م 326 هـ) و سِیَرالاولیاء از سید محمد مبارک علوی معروف به «امیر خُرد» در احوال بزرگان سلسلهی چَشتیه مؤلف به سال 800 هـ و کتاب صَفوة الصَّفا از ابن بزّاز در بیان مقامهای شیخ صَفی الدّین اردبیلی و احوال وزیران و بعضی از شاهان و خلیفگان و کتاب تَجارب السَّلف از هندوشاه بن سنجر نخجوانی مؤلف به سال 724 هـ و کتاب نسائم الاَسحار فی لطائم الاخبار از ناصرالدّین منشی مؤلف به سال 725 هـ. از کتابهای معتبر در تاریخ عمومی یکی کتاب معروف طبقات ناصری منهاج الدّین ابن سراج الدّین جوزجانی (منهاجِ سراج) نویسندهی بزرگ قرن هفتم است، دیگر جامع التواریخ خواجه رشیدالدّین فضل الله همدانی در هفت مجلد که به سال 710 هجری به پایان رسانیده و دیگر تاریخ گزیدهی حمدالله مُستوفی قزوینی که به سال 730 هجری نوشته شد. از تاریخهایی که به ذکر احوال سلسلههای معینی مقصور است یکی تاریخ جهانگشای تألیف علاءالدّین عطاملک جوینی (م 681 هـ) است در سه مجلد که یکی از موثقترین مأخذهای تاریخی و از جمله متنهای دلاویز نثر فارسی است، دیگر تاریخ وصاف اثر وصّاف الحضرة شیرازی است و دیگر کتاب مَواهِب الهی مُعین الدّین معلم یزدی (م 789 هـ) که محمود کتبی (یا گیتی) آن را تلخیص کرده است. در تاریخهای محلی ناصرالدّین منشی کرمانی کتاب سِمط العُلی للحَضرة العُلیا را دربارهی قراختاییان کرمان و حوادث میان سالهای 619 و 703 هجری تألیف کرد و احمد بن ابی الخیر زرکوب، شیرازنامه را دربارهی شیراز و فارس نوشت. در همین زمینه جنیدبن محمود شیرازی کتاب شَدّالاِزار فی حَطّ الآوزار عن زوار المزار را به عربی نوشت و این کتاب به وسیلهی عیسی، فرزند مؤلف، به فارسی ترجمه و مزارات شیراز (= هزار مزار) خوانده شد. از سیفی هرویِ شاعر هم کتاب سودمندی دربارهی هرات با انشاء مزین باقی است. دربارهی اصفهان ترجمهی فارسی حسین بن محمد آوی به سال 729 هـ از کتاب محاسن اصفهان تألیف مافَرّوخی عالم قرن پنجم است. از کتابهای بسیار که دربارهی تصوف و عرفان در قرن هفتم و هشتم نگارش یافت المعارفِ سلطان العلماء بهاء الدّین محمد بن حسین خطیبی بلخی (بهاء ولد م 628) و کتاب فیه ما فیه و مکاتیب از فرزند او و شاعر و عارف نامدار قرن هفتم یعنی جلال الدّین محمد مولوی (م 672 هـ) و کتابهای مرصاد العباد، معیار الصّدق فی مصداق العشق، مَرموزاتِ اَسدی و رسالة الطّیر از نجم الدّین دایه، اَورادالاَحباب و فُصوص الآداب از ابوالمفاخر باخَرزی، مصباح الهدایه از عزالدّین محمودکاشانی (م 735 هـ)، کتابهای سِرّ البال فی اطوار سلوک اهل الحال، سَلوَة العاشقین و العُروة لاَهل الخلوة از شیخ علاء الدولهی سمنانی و کتابهای نُزهة الاَرواح و طَرَب المَجالس و صراط المستقیم از امیرحسینی سادات هروی را میتوان برشمرد. از کتابهای مهمی که در مسائل علمی در قرن هفتم و هشتم تحریر و تألیف شد باید آثار افضل الدّین کاشانی، آثار خواجه نصیرالدّین طوسی و کتابهای پرارزش علامه قطب الدّین شیرازی و علامه شمس الدّین محمد آملی را نام برد. در زمینهی ترسل هم نمونههایی از انشاء شمس الدّین صاحب دیوان و برادرش عطاملک جوینی و مولانا جلال الدّین بلخی و خواجه رشیدالدّین فضل الله و عین ماهرو و شمس منشی را در دست داریم. سبک نثر فارسی نویسندگان این دوره شیوههای نثر پارسی دوران پیش از خود را ادامه میدادند و به ندرت به نوآوریهایی باز میخوریم. تغییرهایی که از قرن پنجم به بعد در شیوهی نثر سادهی فارسی حاصل شده بود، مانند طولانی شدن جملهها، معمول شدن ترکیبها و عبارتهای خاص، استفادهی بیشتر کلمهها و ترکیبهای عربی و غیره، در این دوره از حوزهی انشاء ترسل فراتر رفت و در انشاء عادی و نثر سادهی متداول زمان هم وارد شد. چنان که نثر سادهی قرن هفتم با نثر آغاز قرن پنجم کاملاً متفاوت بود. در این دو قرن معدودی از کتابهای تاریخ و کتابهای علمی و گاه قصهها و حکایتها و رمانها به نثر مرسل نوشته شد ولی این شیوهی نگارش از حیث زبان با آنچه در دوران پیش داشتیم متفاوت بود. به کار بردن لغتها و ترکیبهای تازی به هیچ قید و بندی معمول بود و گاه عین عبارتهای علمی عربی با اندک تغییر به فارسی ترجمه میشد. اما باید دانست که این واژههای عربی در قرن هفتم و هشتم جزء زبان فارسی شده و جای واژههای درسی را گرفته بود و حتی در قاعدههای ترکیبی و دستوری زبان فارسی هم در این دوران تغییرهای زیادی راه جسته بود، با وجود این در این میان انشاءهای سادهتر و دلپذیرتر کم نیست. گاه در آثار مؤلفان این زمان قطعههایی از نثر گذشتگان بی ذکر نام صاحبان آن آثار عیناً نقل شده است. این نوع معامله با آثار متقدمان، پیش از این دوره به میزان کمتری رایج بود و بعدها خیلی بیشتر شد. نثر مصنوع در این عهد ویژگیهای پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم را حفظ میکرد و مانند همان دوره هم دوش و هماهنگ با نثر مُرسل به پیش میرفت.این شیوه تا اولهای قرن هشتم قوس صعودی داشت و از آن پس آهنگ زوال کرد. علت آن است که تعلیم بلیغان قرن هفتم تا قسمتی از قرن هشتم اثر داشت و از آن پس مانند باقی مظاهر فرهنگ قدیم به سستی گرایید. از آخرهای قرن ششم مورخان هم به نثر مصنوع نوشتند. در پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم این نوع انشاء در آثاری چون عِقدالعُلی از افضل الدّین کرمانی و ترجمهی تاریخ یمینی از ابوالشَّرف ناصح بن ظفر جُرقادِقانی و نفثة المَصدورِ محمد زَیدریِ نَسَوی به حد اعلای خود رسید و بعضی از مورخان قرن هفتم و هشتم را بر آن داشت که این شیوه را دنبال کنند. از آن جملهاند عطاملک جوینی در تاریخ جهانگشای و وصّاف الحضره در کتاب تجزیة الاَمصار و تزجیة الاَعصار مشهور به تاریخ وصّاف و ناصر منشی در سِمط العُلی و شرف الدّین قزوینی در تاریخ مُعجم. اما از این میان هیچ کس نتوانست از توانایی عطاملک در این شیوهی دشوار برخوردار باشد. منشأ یک جریان تازهی مهم در قرن هفتم در نثر مصنوع فارسی که بعد از آن بیش و کم تا عهد قائم مقام فراهانی ادامه یافت، نگارش گلستان است. سعدی در این کتاب با نثر سادهی استادانهی درآمیخته با عبارتهای مصنوع لطیف، شیوهی نثر مترسلان را از خشکی و تعقید و آمیختگی شدید با زبان عربی بیرون کشید و به شیوهی نثر موزون که با ذوق فارسی زبانان سازگاری بیشتر دارد نزدیک ساخت و از آمیزش این دو سبک شیوهی مطبوع و تازهای پدید آورد. سعدی از نثر موزون فارسی، هم در مجالس پنجگانهی خود استفاده کرد و هم در پارهای از قسمتهای گلستان خاصه در مقدمهی آن و در «جدال سعدی با مدعی». اما شیخ اجلّ در نثر خود نه به تمامی پایبند صنعت است و نه اصرار درآوردن قطعههای موزون دارد. بلکه در این هر دو طریق از ذوق سلیم خود پیروی میکند. شیوهی سعدی در گلستان و در دیگر آثار منثور او بعد از وی مورد تقلید استادان صاحب ذوق قرار گرفت. از جمله عُبَیدِ زاکانی در لطیفههای خود، معین الدّین جوینی در نگارستان و شرف الدّین رامی در اَنیس العُشاق از او تقلید کردند هر چند هیچگاه کسی در شیوهی او بدو نرسید. امیرحسینی هروی شاعر و نویسندهی قرن هشتم هم در نزهة الاَرواح خود شیوهی خواجه عبدالله انصاری را در نثر موزون به تمام و کمال پیروی نمود. منبع مقاله : ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده