Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۴ جنایتهای خیابانی؛ چرا؟ («هومن نامور»، روانشناس بررسی کرد) کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی تهران در حال تحقیق از متهمی هستند که در جریان نزاع خیابانی فردی را که سعی داشت او را آرام کند به قتل رساند. این جوان بعد از درگیری با چند پسر به بهانه «چشمتوچشم»شدن به قصد انتقامگیری بار دیگر به محل نزاع بازگشت و فردی بیگناه را کشت. پیش از این نیز جوانی دیگر بعد از درگیری با کارگر یکی از رستورانهای فرحزاد بر سر جای پارک خودرو باز هم به قصد انتقامگیری به محل دعوا بازگشته و کارگر را به قتل رسانده بود. روزنامه شرق، در گفتوگو با دکتر «هومن نامور»، استاد دانشگاه و عضو اصلی کمیته سلامت انجمن روانشناسی ایران به بررسی جنایتهایی پرداختهایم که در جریان دعواهای خیابانی و به قصد انتقامگیری بهوقوع میپیوندد. آیا میتوان گفت افرادی که در نزاع و با انگیزه انتقام دست به قتل میزنند، از لحاظ روانی مشکلاتی دارند؟ قطعا همینطور است. افراد انتقامجو معمولا در زمره افرادی قرار میگیرند که دارای شخصیت ضداجتماعی هستند. این افراد اصولا فکر میکنند باید انتقام خود را از جامعه بگیرند و همه جامعه به آنها مدیون هستند. به همین دلیل آنها از کاری که انجام میدهند عذاب وجدان ندارند و تصور میکنند هر کاری که انجام دهند، حقشان است. اگر تجاوز میکنند، مواد مخدر مصرف میکنند یا به کسی آسیب میرسانند و حتی اگر مرتکب قتل شوند، همین تفکر را دارند. اصولا چون چنین فردی تصور میکند جامعه حقش را خورده است، فکر میکند باید حق خود را بگیرد. افرادی با تیپ شخصیتی خودشیفته هم همین کار را میکنند. بهجز برخوردهای قانونی که برای چنین متهمانی درنظر گرفته میشود، چه اقدامات دیگری باید صورت بگیرد تا معلوم شود فرد آمادگی بازگشت به جامعه را بهدست آورده است. این موضوع بهخصوص در پروندههایی که قاتل با رضایت اولیایدم از قصاص نجات یافته حائز اهمیت است. دخالت روانشناختی و جامعهشناختی بسیارکمککننده خواهد بود. این دو تخصص باید به کمک یکدیگر بیایند. روانشناسی بهمعنای شناخت رفتار و فرایندهای ذهنی فرد است. ما باید ببینیم فرد آمادگی این را دارد که دوباره در جمع و گروه زندگی کند و احتمالا برای خودش و جامعه خطرساز نباشد. از طرف دیگر جامعهشناسی علم مطالعه تأثر و تأثیر گروهها و جوامع بر یکدیگر است و باید دید آیا گروهی به نام جامعه حاضر است فردی را که مجرم بوده و مرتکب قتل شده است، بهعنوان یک فرد عادی در خود بپذیرد تا به جامعه بازگردد. در بعضی از جرائم حتی اگر فرد بهلحاظ روانشناختی آمادگی داشته باشد به جمع برگردد اما گروه او را نپذیرد، این احتمال وجود دارد که فرد دوباره دست به جرم بزند. اگر بخواهیم بهطور مشخص در مورد وظایف دستگاه قضائی در این مورد صحبت کنیم، چه کارهایی باید انجام شود؛ مثلا آیا لازم است قانون تغییر کند تا سازوکار لازم برای اصلاح مجرمان ایجاد شود یا اینکه درحالحاضر سازوکارهای مناسبی در این خصوص داریم؟ دستگاه قضائی در این مورد هیچ کاری نمیتواند انجام دهد، چون وظیفهاش معلوم است و باید جزا و پاداش بدهد و حساس باشد که چه کسی خطقرمزهای قانون را رد میکند. وظیفه دستگاه قضا این است که مجرم را تنبیه کند. این موضوع به قوهمقننه مربوط است. قانونگذار باید متوجه باشد زمانیکه میخواهیم یک نفر را مجازات کنیم باید سازوکاری هم تعریف شود که او از لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی نیز موردبررسی قرار بگیرد؛ همچنین باید بودجه لازم تأمین شود. در واقع قانون باید به قاتلی که رضایت گرفته است بگوید فعلا اجازه خروج از زندان را نداری، چون ممکن است با ارتکاب دوباره جرم برای دولت هزینه داشته باشی. بنابراین دولت برای تو هزینه میکند و تو را تحتنظر قرار میدهد تا اصلاح شوی. همچنین دولت باید سازوکاری را که البته هزینه بیشتری دارد تدوین کند تا مردم آماده باشند فردی را که مرتکب قتل شده دوباره بپذیرند. گروه اجتماعی باید بتواند چنین فردی را آرام کند. راهکارهای شغلی نیز باید مدنظر باشد. در نزاعهای منجر به قتل، یکی از طرفین خود را محق میداند؛ حتی اگر حق با او نباشد. چه چیز باعث میشود فرد چنین حقی را برای خود قائل شود؟ آنچیز توقع است. توضیح دادم چنین افرادی دچار چه اختلالات شخصیتیای هستند. برخی افراد اصولا نسبت به همه موضوعات پرتوقع هستند. آنها با شیوه تربیتی نادرست بزرگ شدهاند. توقع باعث میشود افراد خود را نسبت به دیگران محق بدانند. در اینجا من یک اختلال شخصیتی جدیدی وارد حوزه روانشناسی کردهام که اختلال شخصیت آدمهای لوس و پرتوقعی است که فکر میکنند باید حقشان را بگیرند. متأسفانه این اختلال در ایران بسیارشایع است و طبقه اجتماعی هم زیاد در آن تأثیری ندارد. چه کارهایی میتوان کرد که چنین افرادی در جامعه بهوجود نیایند؟ دو نکته بسیارمهم در اینجا وجود دارد؛ انسان محصول است و این محصول ابعاد زیادی دارد. انسان موجودی زیستی، جسمانی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و معنوی است و الان یک بعد آرتیستیک هم به آن اضافه کردهاند؛ یعنی انسان تاکنون حداقل هفت بعد دارد. ما در ایران در خیلی از ابعاد پیشرفت کردهایم، مثلا در ابعاد زیستی و پزشکی و بهلحاظ اجتماعی نسبت به دنیا خیلی عقب نیستیم. از نظر فرهنگی هم ما فرهنگ داریم اما پرواضح است ما باید در دو بعد اخلاق و معنویت خیلی کار کنیم. در این دو بعد بهشدت دچار نقصان هستیم و باید جدی کار کنیم. در بازههای زمانی مانند ماه رمضان، محرم، عید باستانی خودمان میزان جرائم کاهش پیدا میکند. باید دید علت آن چیست. علت دو نکته مهم معنویت و اخلاق است. اصولا وقتی اخلاق به میان میآید و معنویت کنار آن قرار میگیرد، خیلی از میزان جرائم کاسته میشود. بهنظر من ما باید روی این دو بعد کار کنیم؛ آنوقت از نظر روانشناسی و اجتماعی هم آرامتر میشویم. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده