Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 خرداد، ۱۳۹۴ جاناتان بارنت یکی از نخستین کتابها را بر موضوع طراحی شهری و سیاستهای مربوط به طرح های شهری نیویورک نوشت. کتاب وی تحت عنوان “طرح شهری بعنوان سیاست عمومی: روش های عملی برای بهبود شهرها” در ۱۹۷۴ منتشر شد. کار مهم نخست در برخورد با مسئله چگونگی طراحی شهری نیز در حدود همین زمان به کار گرفته شد. گزارش شین و ولف تحت عنوان “طراحی شهری در فرایند برنامه ریز ی طرح جامع” توسط وزارت مسکن و توسعه شهری امریکا در سال ۱۹۷۰ در تلاش برای پاسخ به بسیاری از ابهام ها منتشر گردید. آنان در ابتدا گزارش بر این امر تاکید داشتند که “عنصر طرح شهری یک مبحث مهم در فرایند برنامه ریزی است؛ اما ماهیت، حوزه و نقش آن تا حد زیادی مبهم است”. قصد مولفان تولید یک سند بود که عنصر طرح شهری فرایند برنامه ریزی را به شکلی مفصل تر شرح دهد. مولفان اعتقاد داشتند که اگر چه طرح شهری را می توان ادعا کرد که در تمام کارکردهای برنامه ریزی فیزیکی وجود دارد، با این حال ضرورت برای تعیین آن «عناصر» خاص از طرح شهری در این فرایند وجود دارد. مولفان کتاب مذکور اعتقاد دارند که عنصر طرح شهری باید بطور مشهود ایجاد شود تا طرح و فرایند تصمیم گیری واضح شوند، بدین منظور که بررسی شود چطور این فرایند خودش را با یک موقعیت عملیاتی تطبیق می دهند. ولف و شین نتیجه می گیرند که اگر چه بسیاری از عناصر بالا از برنامه جامع عناصر طرح شهری را در خود جای داده اند، این عناصر طرح شهری به طور صحیح تشریح نشده اند تا دامنه کاملی برای جایگزین های برنامه ریزی ارائه نماید. در آن گزارش، مولفان پیوند بین اهداف برنامه ریزی و طراحی شهری و اینکه چطور باید طراحی شهری نقش عمده ای در شکل دهی این اهداف بازی کند را شرح می دهند. بطور خلاصه، مولفان مسئله اصلی فرایند برنامه ریزی و طراحی شهری را بعنوان «یکی از انباشته ترین ارزش های اجتماعی و بیان آنها در متن محیط های فیزیکی بالقوه» می بینند. شین از پیشگامان کمک به درک نظری طراحی شهری در فرایند برنامه ریزی بود و اعتقاد داشت که بیشترین ابهام مربوط به نقش خاص طراحی شهری در فرایند برنامه ریزی می باشد. همچنین در این پژوهش دریافتند که طراحی شهری از فرایند برنامه ریزی جدایی ناپذیر است. بحث ولف و شین بر نیاز به درک بهتر از تکنیک های بکارگیری طرح شهری در فرایند برنامه ریزی بطور شفاف منطق مطالعه ابزار طرح شهری را بطور عمیق مورد حمایت قرار می دهد و به این مطالعه باور دارد. کتاب حمید شیروانی تحت عنوان “بازبینی طرح شهری: راهنمایی برای برنامه ریزان” در سال ۱۹۸۱ برای پاسخ به بسیاری از سوالات مهم در حوزه طراحی شهری منتشر گردید. اهداف نویسنده روشن نمودن کارآیی رویه های بازبینی طرح، بررسی رابطه بین بازبینی طرح و ملاحظات محیطی و دستیابی به نتایجی درمورد روشهایی است که در آن مدل های بازبینی طراحی مختلف می توانند در شرایط محیطی مختلف بکار گرفته شوند. نتایج وی در مورد نحوه بهبود بازبینی طرح احساسات اولیه ای را برانگیخت که فرایند اجرای طرح شهری باید واضح تر و کارآمدتر باشد. مطالعه موردی شیروانی به عنوان شروعی بر بررسی بیشتر و یک راهنمای خوب در این زمینه مطرح است. در یک پژوهش ریکو هاب با مطالعه ۶۶ شهر آمریکایی به بررسی کارآمدی آنچه او «کنترل طرح» می نامید با نگاهی خاص به رهنمودهای طراحی و رویه های آن اقدام کرد. هاب به کارآمدی کنترل های طراحی در جستجوی ارزیابی «میزان موفقیت بین مفهوم طراحی و عملیاتی کردن مفاهیم درقالب ضوابط طرح و استانداردها» و «میزان شفافیت، قابل پیش بینی بودن، قابلیت انعطاف و قابلیت تحققپذیری این مفاهیم در عمل اقدام کرد. پژوهش هاب کمک عمده ای به آغاز بحث های در باب سیاست طراحی شهری و بازبینی طراحی نمود. برخلاف پژوهش شیروانی، هاب بر عملی نمودن مفاهیم تأکید داشت و به دنبال پیوند بین تفسیر سیاست ها با نتایج حاصله از آن بود. وی از کارآمدی سیاست های طراحی شهری موجود در چارچوب “شفافیت بیان، قابلیت پیش بینی، قابلیت انعطاف و قابلیت اجرا “برای کاربست مفاهیم انتقاد می کرد. بحث هاب برای تدوین سیاست های خوب طراحی شهری در فرآیند برنامه ریزی با توجه به معیارهای مطرح شده از سوی وی حائز اهمیت است. با توجه به دگرگونی هایی که طی سه دهه اخیر در خصوص دانش طراحی رخ داده است، تاکیدهای سنتی این دانش را از ابعاد کالبدی به زمینههای انسانی و عملکردی نیز تعمیم داده است. بر این اساس جان پانتر (۱۹۹۷) در محتوای پایگاه نظری دانش طراحی شهری، مولفههای حس مکان و هویت را در محیط به سه بعد فعالیت، معنی و کالبد مربوط میداند. در همین سال ماتیو کرمونا (۱۹۹۷) موضوعات کیفی قابل توجه در ساختار طراحی را در چارچوب طراحی شهری در ۸ موضوع طبقه بندی مینماید و ادعا میکند که در عمل هنوز میان دو حیطه برنامه ریزی و طراحی شهری فاصله وجود دارد و رویکردی میانی طلب میشود. در سال ۱۹۹۷، جان پانتر و متیو کارمونا یک تحلیلی مفصل و جامع از سیاست طراحی شهری را به طور مشترک به نگارش درآوردند. کتاب آنها تحت عنوان” ابعاد طراحانه برنامه ریزی” یک اثر کلیدی در درک سابقه، فعالیت، اجرا و ارزیابی سیاست طراحی شهری گردید. کتاب بطور عمیق در خصوص بررسی ماهیت، فرایندها و روش شناسی سیاست طراحی شهری می پردازد. جان پانتر نیز یک کتاب تحت عنوان ” راهکارهای طراحی در شهرهای آمریکا: بازبینی سیاست های طرح و راهنمایی” در سال ۱۹۹۹ نوشت. این کتاب تا حد زیادی یک ترکیب از تحقیق فشرده پانتر در خصوص خلاقیت ها و سیاست های طراحی شهری می باشد. یافته های پانتر در این پژوهش برای یک نظام مطلوب توسعه ای شهر و کارآمد این است که تلفیق کامل طراحی شهری و برنامه ریزی شهری، یکپارچه و نظام مند و شفاف مبتنی بر دموکراسی و عمل گرا باشد. در سال ۱۹۹۹ تحقیقی توسط گروه ضربت شهری ۱۰ در اسپانیا، آلمان و هلند صورت گرفت. نتیجه این تحقیقات نشان داد طرح هایی که در آنها ملاحظات طراحانه وجود داشته در بهبود کیفیت شهرها موفق تر عمل کرده اند. لذا از سال ۱۹۹۹ روند تهیه طرح ها دستخوش تغییر و تحول شد. این تغییرات دارای ریشه های متفاوتی از قبیل پیچیدگی، سرعت کم تهیه طرح ها و توجه کم به اعتلای کیفیت محیط شهری بود. این رویکرد معتقد است ارتقای پایداری جوامع و شیوه زندگی در شهرها به طراحی محیط کالبدی بستگی دارد. اما بدان معنا نیست که طراحی تنها کافی است؛ بلکه باید با سرمایه گذاری در بهداشت، آموزش، خدمات اجتماعی، ایمنی، امنیت و اشتغال همراه باشد اما طراحی می تواند بستری را فراهم آورد که در آن، این امور با موفقیت عمل کند. جاناتان بارنت (Jonathan Barnatt) یکی از نخستین کسانی بود که در خصوص موضوع طراحی شهری و سیاست مربوط به شهر نیویورک نوشت .کتاب وی تحت عنوان «طراحی شهری به عنوان سیاست عمومی» روش های عملی برای بهبود کیفیت محیط شهری در سال ۱۹۷۴ منتشر شده یود به طوری که شاید بتوان گفت در برخورد با مساله چگونگی طراحی شهری به عنوان گام نخست در این زمان مطرح شد. آغاز توجه به طراحی شهری در فرایند برنامه ریزی به دوره مطرح شدن کاربری مختلط در جهت توسعه شهری باز می گردد. این حرکت بازتاب رویکردی بود که در سال ۱۹۸۰ در مقاله ای تحت عنوان «کنترل توسعه سیاست و عمل» موجب گردید تا طراحی شهری به مقوله کاربریهای مختلط و توسعه کیفیت محیط های شهری نیز توجه کند، در سال ۱۹۹۲ از یک سو اولویت های جدیدی به طراحی شهری داده شد و از سوی دیگر برنامه ریزی به طراحی بناها گرایش پیدا کرده بود. توجه به فضاهای عمومی، خیابانها، دیدها، حس مکان، توجه به فرم و سخت فضا نیز از ابعاد طراحی شهری بودند که در این دهه در فرایند برنامه ریزی مورد توجه واقع شدند. در نهایت از سال ۱۹۹۴ موضوعات زیباشناختی به عنوان یکی از موضوعات اساسی در طرح های توسعه و فرایند برنامه ریزی آنها مطرح گردید. این روند تا سال ۱۹۹۷ ادامه یافت تا اینکه در این سال به دلیل مشکلات پیش آمده در اثر ادغام طراحی و برنامه ریزی شهری و شکست طرح ها دولت را بر آن داشت تا به تعریفی روشن از طراحی شهری و تعیین نقش، جایگاه و وظیفه آن در برنامه ریزی و طرح های توسعه بپردازد. لذا برای اولین بار در سال ۱۹۹۶، دی ای تی آر طراحی شهری را به عنوان دانشی مطرح کرد که به موضوعاتی فراتر از بناهای منفرد می پردازد. تعریف ارائه شده بدین شرح می باشد: “طراحی شهری به ارتباط میان بناهای مختلف، ارتباط بناها با خیابان ها، میادین، پارکها، آبراه ها و سایر فضاهایی که عرصه عمومی را می سازند، عناصر طبیعی واقع در عرصه عمومی، ارتباط بخشی از شهر با سایر قسمت ها، الگوی حرکت و فعالیت های فضاها می پردازد به عبارتی طراحی شهری با روابط ترکیبی میان کلیه عناصر مصنوع و غیر مصنوع درگیر است” (۱۹۹۶,DETR). این تعریف به روشنی ابعاد فضایی، عملکردی، ریخت شناسی، بصری و تا حدی ابعاد اجتماعی عرصه عمومی را بیان می کند. بر این اساس، بررسی تجربه اخیر برنامه ریزی انگلستان مبین این است که طرح های تهیه شده به طور عمده تحت تاثیر مفاهیم بصری، محیطی و منظر شهری، ملاحظات دسترسی، امنیت، کیفیت فضای عمومی، کارآیی انرژی، کیفیت محیط مسکونی محرمیت، نور، تراکم و غیره و حفاظت های اکولوژیک بوده اند .بروز رویکرد طراحی محور در این شرایط گاهی مفهومی خیالی به نظر می رسید چرا که در برنامه ریزی شهری موضوعات مرتبط با پارامترهای کیفی معماری و طراحی شهری به ندرت وجود داشت و از طرفی درک درستی از دانش طراحی شهری در اغلب پیش نویسهای برنامه ریزی شهری دیده نمی شد. سایر ابزارهای کلیدی تاثیر گذار در آینده شهر مثل مدیریت، سیاست و ابزارهای اقتصادی به همراه طراحی قوی است که می توانند بطور موفق شهر را هدایت کنند. توجه به ملاحظات طراحانه در برنامه ریزی حتی در بالاترین سطوح تصمیم گیری و تصمیم سازی نیز تاثیر گذاشت؛ چنانچه در بیانیه سیاست برنامه ریزی در انگلستان که در سطح ملی تهیه می شود، فصلی تحت عنوان طراحی نوشته شد و طراحی خوب را جزء جدایی ناپذیر از برنامه ریزی خوب خواند. در این فصل تاکید بر ارتقای کیفیت محیط کالبدی در همه طرح های شهری و محلی به چشم می خورد، ملاحظات طراحانه این فصل فراتر از جنبه های زیباشناسی آن است. همچنین این بیانیه به عنوان یک سند بالا دست مقامات محلی را ملزم به ارائه سیاست های انعطاف پذیر در طراحی و دسترسی می کند. در ادبیات جدید شهرسازی بر این موضوع تاکید گردیده که موضوع طراحی شهری در تمام مقیاس های نظام برنامه ریزی مطرح است و طراحی شهری در مقیاس های متفاوت برنامه ریزی دارای محصولات متفاوت محتوایی و رویه ای است . مداخلات مدیریتی در ارتقاء کیفیت محیط شهری طبیعتا تاثیرات خود را در مقیاس های مختلف اعمال می کند. تصمیم های مدیریتی در یک مقیاس، معمولا تاثیرات نا مشخص و غیر قابل پیش بینی بر کیفیت محیط در سایر مقیاس ها دارد و این تاثیرات محتمل نیاز به ملاحظات و تحلیل های با دقت دارند . به همین دلیل شهرسازان و طراحان مقیاس های متفاوتی برای محصولات طراحی شهری در ادبیات موضوعه مطرح و محیط شهری مطلوب را تنها محصول نظام های جامع و چند سطحی از هدایت و کنترل توسعه که بر سه پایه زیر ، بنا می شود قلمداد کردند: چارچوب برنامه ریزی راهبردی فرایند های تصمیم سازی دموکراتیک و کیفیت گرا فراگیر بودن به معنای پوشش کلیه مقیاسهای شهری شامل کل شهر، ناحیه، منطقه، محله و فضاهای شهری و منظر شهری همانگونه که در تعریف طراحی شهری و شرح دامنه فعالیت آن گفته شد، برای حفظ مزیت های شهر و به حداقل رساندن نارسایی های آن می بایست در سطحی بسیار فراتر از فضاها و مناطق منفرد یا محدود عمل کند. بنابراین طراحی شهری نه تنها به معنی طراحی قلمرو عمومی شهر یعنی مهم ترین فضاهای عمومی و بناهای عمومی آن است، بلکه می بایست به فرم کالبدی و ساختار منطقه شهری، کلیت شهر و نواحی آن نیز بپردازد. منبع: پژوهشکده شهرسازی و معماری سپیدار 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده