Mohammad-Ali 9729 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۴ لطفا هرکس خاطرهای ازآشپزی داره بنویسد.برای مثال سوختن غدا،درست کردن غذاهای ابتکاری و... 6 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۴ جچالت نداره که ازخودم شروع می کنم: البته کوچولوبودم یروزگفتم سوپ درست کنم یه کاسه روی برداشم توش آب وزردچوبه وچوب کبریت بجای رشته وریکا ریختم گذاشتم روی بخاری نفتی بهم زدم یه چنددقیقه خوب که جاافتاددادم برادرم بخوره نامردنمی خورد. یه بارم شربت آبلیموباریکادرست کردم ولی اینبارمجبورشون کردم بخورند. خب چی یبارم داشمم همین کاراکردرانی گرفت توش ریکاوسرکه حالادقیقایادم نیست ریخت گذاشت تویخچال من برمبخورم ملی ازشانس بدمادرم رفت اونوخورد دیدیه مزه ای داره رفتن به مغازه دارگفتن مغازه دارم یزرهاش راریخت روی زمین کفوکه دیدگفت عجب ان گاراسیدتوشه به شرکت بگم رانی تون خراب شده خلاصه آخرش لودادکارمن بوده و... 6 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 خرداد، ۱۳۹۴ دقیقا 12 سالم بود.برا بار اول میخواستم کته درست کنم.مامانمو به زور از آشپزخونه فرستادم بیرون ک باید تنها باشم.تو کمکم نکن:icon_razz: دقیقا یادم نیس تو اون شرایط جو منو گرفته بود یا من جو رو میخواستم اول برنج رو بشورم بعد بریزم تو قابلمه! با شخصیت تمام یه ابکش با سوراخ درشت اوردم و برنج رو خالی کردم توش و اب رو باز کردم.عرض جیک ثانیه ابکش خالی بود و برنج ها تو راه فاضلاب کارد میزدی خون مامانم در نمیومد 5 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۴ اولین باری که نزدیک گاز شدم...اولین خراب کاریم... نخندینااااااا 20سالم بود.پارسال.. مادر جان گفتن تمنا یه بسته بادمجون و کدو رو دربیار بذار رو گاز گرم بشه واسه خورشت منم از فریزر در آوردم امااااااااا""" یه پارچ آب ریختم تو قابلمه و بادمجون و کدو رو هم با کیسه فریزر گذاشتم داخلش:icon_pf (34)::icon_pf (34): هیچی دیگه آبش کشیده شد و نایلون چسبید به قابلمه و..... آبرومم رفته تا الان جلو کل فامیل... 4 لینک به دیدگاه
Mohammad-Ali 9729 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۴ اولین باری که نزدیک گاز شدم...اولین خراب کاریم... نخندینااااااا 20سالم بود.پارسال.. مادر جان گفتن تمنا یه بسته بادمجون و کدو رو دربیار بذار رو گاز گرم بشه واسه خورشت منم از فریزر در آوردم امااااااااا""" یه پارچ آب ریختم تو قابلمه و بادمجون و کدو رو هم با کیسه فریزر گذاشتم داخلش:icon_pf (34)::icon_pf (34): هیچی دیگه آبش کشیده شد و نایلون چسبید به قابلمه و..... آبرومم رفته تا الان جلو کل فامیل... بسی جالب بود پسندیدیم گفتیدنخندم ولی نمی توانم:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28: جالب اونجاکه به مذکرهاهم تکه میندازند:ws28: 3 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 مرداد، ۱۳۹۴ من آشپزیم خیلی خوبه... بخاطر همین هیچ وقت خرابکاری نکردم.. ابتکاراتم ولی زیاد بوده.. دوران خوابگاه غذاهای اماده ای که ماردم برام درست میکرد رو میدادم به دوستانم یا نمیخوردم.. و خودم اشپزی میکردم.. یادمه یه روز منو دوستم مطهره موندیم غذا چی درست کنیم.. و تا نزدیک غروب خواب بودیم و نشد بریم بیرون خرید.. دوتا سیب زمینی داشتیم یه عدد سوسیس و یک عدد فلفل دلمه ای.. و چهار عدد نان ماشینی... نشستم فکر کردن و گفتم مطی الان بهت شام میدم.. یعنی درحد بنز.. شروع کردم سیب زمینی رو ابپز کردن.. بعد فلفل دلمه ای رو هم خورد کردم با سوسیس به اندازه میکروووو بعد همه اینارو باهم قاطی کردم مثل سمبوسه حالت لقمه ای پیچیدم.. بوی خوب این سمبوسه ها انقدر زیاد بود و مست کننده که همه بچه ها اومدن طبقه ما دنبال این بو که این غذاست یا کیک.. خیلی بوش خوشمزه اس... و دیدن و گفتن وای چه خوشکله... اسمش چیه.. ؟ گفتم خدایا چی بگم.. گفتم سیبیز.. گفتن یعنی چی..گفتم غذاست دیگه نمیدونم.. خلاصه .. با هیچی هم غذا درست کردیم.. و هم انقدر کم بود.. با همه شریکی خوردیم.. خیلی خاطره قشنگی بودش.. تو یکی از وبلاگامم اسمشو طریقه درست کردنشو و عکسشو..گذاشتم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده