Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۴ طعم تلخ زندگي بدون استقلال اختلال شخصيت وابسته در گفتگو با دکتر محمدمهدي قاسمي، روانپزشک بيماران مبتلا به اختلال شخصيت وابسته، نيازهاي خود را تحتالشعاع نيازهاي سرگردان قرار ميدهند، مسووليتهاي مهم زندگي خود را به گردن ديگران مياندازند، به خود مطمئن نيستند و اگرجز براي مدتي کوتاه تنها بمانند احساس نگراني و ناراحتي ميکنند. اينها بخشي از گفتگوهاي ما با دکتر محمدمهدي قاسمي، روانپزشک بود که درباره اختلال شخصيت وابسته بود. اگر شما هم تمايل داريد با اين افراد آشنا شويد با ما همراه باشيد. اختلال شخصيت وابسته در آقايان بيشتر است يا خانمها؟ اختلال شخصيت وابسته در خانمها شايعتر از مردان است. تقريبا 5/2 درصد از تمام اختلالات شخصيت در اين مقوله جاي ميگيرد. اين اختلال در بچههاي کوچک خانواده شايعتر از بچههاي بزرگ است. افرادي هم که در کودکي بيماري جسمي مزمني داشتهاند ممکن است بيش از بقيه مستعد اين اختلال باشند. رفتار اين افراد را چگونه تحليل ميکنيد؟ مشخصه اختلال شخصيت وابسته، رفتاري حاکي از وابستگي و سلطهپذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير است. افراد مبتلا به اين اختلال از تصميمگيري عاجزند مگر آنکه با ديگران به مقدار بسيار زيادي مشورت کرده و کاملا مطمئن شده باشند. آنها از موقعيتهاي مسووليتآور پرهيز ميکنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش مدير را در جايي به عهده بگيرند، مضطرب ميشوند و ترجيح ميدهند تحت سلطه باشند. پافشاري در انجام تکاليفي را که مربوط به خودشان است دشوار مييابند اما اگر قرار باشد آن تکاليف را براي کسي ديگر انجام دهند مداومت در آنها کاري برايشان ندارد. اين گونه بيماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان ميخواهد کسي را پيدا کنند که بتوانند به او دلبسته شوند، همين نياز آنها به دلبستگي فرد ديگر است که روابط آنها را خدشهدار ساخته است. اگر بخواهيم درباره مهمترين خصيصههاي اين افراد صحبت کنيم به چه نکاتي ميتوان اشاره کرد؟ مهمترين خصيصه «اختلال شخصيت وابسته» نداشتن اطمينان به خود، وابستگي کامل به ديگران، رفتار تسليمجويانه، کمرويي، ترديد و پرهيز از پذيرش مسووليت است. نياز بيش از حد شخصيت وابسته براي اينکه تحت حمايت و مراقبت قرار گيرد، سبب ميشود تسلط ديگران و اجحاف و بدرفتاري آنان را بپذيرد. ترس اين افراد از جدايي موجب ميشود رفتاري تسليمجويانه و حقارتآميز در برابر ديگران در پيش گيرند. فرد مبتلا به اختلال شخصيت وابسته، خود را بدون کمک ديگران کاملا بيپناه و ناتوان ميپندارد در نتيجه ميکوشد که با رفتارهاي حقيرانه و چاپلوسانه حمايت و مراقبت ديگران را کسب کند. اين رفتارها از چه زماني بروز ميکند؟ اين رفتارها از اوان جواني بروز ميکند و در زمينههاي گوناگون نمود يابد. شخصيت وابسته در تصميمگيريهاي معمولي روزانه هم دچار مشکل است. اين افراد هيچگاه کاري را به طور انفرادي شروع نميکنند و منتظر ميمانند ديگران آغازگر باشند و حتي درباره مسايل کاملا شخصي از ديگران ميخواهند برايشان تصميم بگيرند و مسووليت را بر عهده آنها ميگذارند بنابراين ديگران براي اين افراد تعيين ميکنند که آنان چه کاري انجام دهند يا چه کاري نبايد انجام دهند. با اين توضيحات «نه گفتن» براي افراد با شخصيت وابسته نيز خيلي دشوار است؟ اين افراد به دليل اينکه ميترسند حمايت يا تاثير ديگران را از دست بدهند قادر به گفتن «نه» نيستند و نميتوانند مخالفت خود را با نظر ديگران بيان کنند. اين افراد ميترسند کاري را به تنهايي انجام دهند و براي خريد، رفتن به مطب پزشک، رفتن به مدرسه فرزند بايد ديگري آنان را همراهي کند. چنين افرادي جرات و جسارت ندارند يا به خود حق نميدهند نسبت به ديگران به ويژه افرادي که مورد اتکايشان هستند خشمگين شوند زيرا همواره ميترسند حمايت و اتکاي اين افراد را از دست دهند، در نتيجه مورد ظلم و بدرفتاري از سوي ديگران قرار ميگيرند و درحالي که ناراحتند اما خودخوري ميکنند و لامتاکام حرفي نميزنند. رفتار افراد وابسته در جمع چگونه است؟ هنگامي که در جمع، موضوعي مطرح ميشود که اين افراد اطلاعات خوبي از آن دارند، کلامي نميگويند و منتظر ميمانند تا ديگري اظهارنظر کند زيرا به عنوان يک اصل پذيرفتهاند که ديگران در هر مورد بهتر، واردتر و مطلعتر از آنان هستند. در واقع اين افراد اعتقاد پيدا کردهاند که براي آغاز، ادامه يا پايان هر کاري محتاج کمک ديگران هستند. چه اين کار رسيدگي به کودکشان باشد يا تهيه گزارش براي رييس اداره. آنان اين گونه باور دارند که از کارکرد مستقل ناتوان هستند و خود را به صورت افرادي ناجور و نيازمند به ياري هميشگي ديگران ميپندارند و در عين حال احتمال دارد که اگر به اين افراد اطمينان دهيم فرد ديگري کارشان را سرپرستي يا تاييد ميکند به خوبي از عهده انجام کار برآيند. بنابراين افراد وابسته هيچگاه به موفقيتي در زندگيشان دست نمييابند. دقيقا همينطور است زيرا اين افراد تصور ميکنند که هر پيشرفت يا موفقيتي موجب طرد شدن آنان از سوي ديگران ميشود. افراد با اختلال شخصيت وابسته براي حل مشکلات خود هميشه به ديگران اتکا دارند و در نتيجه مهارتهايي را که لازمه يک زندگي مستقل است، نميآموزند و به اين ترتيب سبب تداوم وابستگي خود ميشوند. روابط و تعاملات افراد وابسته با ديگران چگونه است؟ فرد وابسته ميخواهد روابط خود را با ديگران به هر قيمتي حفظ کند بنابراين ناچار به تحمل انواع حقارتها ميشود و پيوندهاي او با ديگران نامتعادل و مخدوش است. آنان بيآنکه هدف والايي داشته باشند تنها به منظور حفظ رابطه وابسته خود با ديگري ممکن است دست به فداکاريهايي بزنند و بدرفتاريهاي لفظي و جسمي را تحمل کنند. اگر تنها بمانند، به علت ترسهاي شديد و غير واقعي در مورد ناتواني از مراقبت خود، احساس ناراحتي و درماندگي ميکنند. در برخي موارد خود را تنها به اين دليل که تنها نمانند وابسته ميکنند، در حالي که از بودن با ديگران هيچ لذتي نميبرند. هنگامي که رابطه نزديک آنان با ديگران به پايان برسد، براي نمونه در اثر مرگ آن فرد يا قطع رابطه از سوي افراد، شخصيتهاي وابسته به سرعت و بيدرنگ در جستجوي رابطه با ديگري برميآيند تا مراقبت و حمايتي که نياز دارند فراهم شود. افراد وابسته معتقدند که بدون حمايت ديگران قادر به زندگي نيستند، اين باورها چه تبعاتي در پي دارد؟ اين تلقي و تفکر موجب ميشود افراد وابسته بدون بررسي و دقت، خود را به فرد ديگري وابسته کنند. بهطور مثال مرد وابستهاي که زنش تحمل رفتارهاي او را نداشته و از وي جدا شده است بلافاصله با نخستين زني که به تقاضاي ازدواج او پاسخ مثبت دهد، ازدواج ميکند. اين افراد نسبت به خود، ديدگاهي منفي و بدبينانه و مردد دارند. تواناييهاي خود و حتي آنچه را که مالک هستند ناچيز ميشمارند، ممکن است هميشه در خلوت و چه در جمع خود را نادان فرض کنند. هرگونه انتقاد و نداشتن پذيرش از سوي ديگران را دليلي محکم بر بيارزش بودن خود تلقي کنند، و اعتمادشان به خود کمتر ميشود. در شغلي که نياز به تصميمگيري مستقل وجود دارد قادر به فعاليت نيستند. هنگامي که بايد تصميمي بگيرند مضطرب ميشوند و از موقعيتهاي مستلزم مسووليت هراس دارند. روابط اجتماعي آنان محدود به افراد معدودي ميشود که فرد به آنها وابسته است. افسردگي و اضطراب در اين افراد شيوع دارد. آيا اختلال شخصيت وابسته درمانپذير است؟ درمان اين افراد بر اساس روان درماني و دارو درماني است. رواندرماني بينشگرا بيمار را قادر ميسازد که زمينه رفتار خود و چگونگي شکلگيري آن را دريابد. بيمار با حمايت پزشک ميتواند نسبت به پيش از درمان مستقلتر، پرجراتتر و متکيتر به خود شود. البته بايد اين نکته را مدنظر داشته باشيم که اگر پزشک، بيمار را به تغيير در روابط مختل او تشويق کند ممکن است بيمار مضطرب شود و خود را از بين پذيرفتن آنچه بهتر است انجام دهد يا پذيرش وضعيت جاري سردرگم حس کند و امکان دارد حتي با قطع درمان رابطه بيمارگونه و وابسته خود را ادامه دهد. رفتاردرماني، درمان جرات آموزي، خانواده درماني و گروه درماني با نتايج موفقيتآميز در بسياري از موارد به کار رفته است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام /ن لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده