رفتن به مطلب

ادبيات آرمان شهري


ارسال های توصیه شده

ادبيات آرمان شهري (1)

 

 

 

m568.jpg

 

 

 

نويسنده :*فرزاد قائمي

 

 

 

 

 

چکيده

 

ادبيّات آرمان شهري، يکي از انواع فرعي ادبي -در ادبيات جهان -است که در فرهنگ و زبان پارسي نيز نمونه هاي متعدّد و متفاوتي براي آن يافت مي شود.

در اين جستار،سعي شده است ، براي اولين بار، يک طبقه بندي موضوعي از اين گونه ادبي ارائه شود، و اين آثار ،در سه زمينه: آرمان شهر اساطيري،آرمان شهر فلسفي و آرمان شهر ادبي تقسيم بندي شوند. سپس،نمونه هاي هر کدام از انواع ذکر شده ،در آثار ادب کلاسيک فارسي معرّفي و بررسي خواهند شد .

واژه هاي کليدي:

 

آرمان شهر(مدينه فاضله، ناکجاآباد)،ادبيّات آرمان شهري، آرمان شهري اساطيري، آرمان شهر فلسفي و آرمان شهر ادبي.

درآمد

 

در تعريف ادبيّات آرمان شهري گفته اند :

Utopia يا Outopus کلمه اي يوناني و به معني هيچستان است.اصطلاح ادبيّات آرمان شهري که مأخوذ از همين واژه است، به آن دسته از آثار ادبي عطف مي کند که به طرح جامعه (آرماني مي پردازند."(داد،17:1382)

و همچنين گفته اند: "ادبيات آرمان شهري يا ادبيّات اوتوپيايي (Utopian Iiterature)بر هر اثر داستاني فلسفي، مذهبي و سياسي گفته مي شود که تصويري خيالي از دنيايي به دست بدهد که در مقايسه با دنياي واقعي جنبه آرمان خواهانه داشته (باشد."(مير صادقي،7:1377)

ادبيّات آرمان شهري،درحقيقت، به وسيله کمال گرايي و اصالت تصوّر(idealism)از ساير اشکال ادبي متمايز مي شود. گاه اين کمال مطلوب،از روي تعامد، ناشدني و غيرواقعي انتخاب مي شود و گاه آرماني را به نمايش مي گذارد که يک الگوي فرهنگي قابل نمونه قرار دادن را در خود نهفته دارد.اين دونوع از مطلوب گرايي، در ادبيّات آرمان شهري، به خلق دو گونه از جهان هاي آرماني مي انجامد:جايي که به شک شهر آرماني غير ممکن -يک ناکجا -اشاره مي کند [آرمان شهر سلبي ] و يا مکاني عالي و آرماني که مي توان به آن تحقق بخشيد [آرمان شهر ايجابي](Whit, 1955:viii-ix)اعتقاد به اين شهر آرماني -سرزميني خيالي که آرزوهاي بشر در آن دست يافتني به نظر مي رسند -يکي از مضاميني بوده است که از گذشته تا حال، سرچشمه پديد آمدن آثار متنوّعي در فرهنگهاي مختلف شده است . آثاري که از مجموعه آنها، تحت عنوان "ادبيّات آرمان شهري "ياد مي کنند . بناي چنين شهري در جغرافيايي خيال- شهري که وجود دارد (در عالم ذهن)، و در عين حال وجود ندارد(در عالم عين)-در هر بستري از انديشه که باشد ، برگرفته از آرمان وتخيّل جوشان بشر است؛ از همين روي است که در تعريف اين نوع ادبي فرعي، تفکيکي بين آثار مختلف قائل نشده اند،و همه نوشته هايي را که در زمينه هاي مختلف فلسفي،ادبي، ديني و..و با موضوع آرزوي شهري آرماني پديد آمده اند، زير مجموعه ادبيّات آرمان شهري طبقه بندي کرده اند .

در اين جستار سعي شده است، براي اولين بار، يک تقسيم بندي موضوعي وساختاري از اين آثار -که با يکديگر تفاوت هاي بنياديني نيز دارند -ارائه شود و اين آثار در سه شاخه :آرمان شهر اساطيري،آرمان شهر فلسفي ، و آرمان شهر ادبي طبقه بندي شوند. سپس، ضمن اشاره به برخي از نمونه هاي معروف جهاني ، به معرّفي و بررسي برخي از نمونه هاي بارز اين انواع، در ادبيّات کلاسيک فارسي پرداخته خواهد شد.

1ـ آرمان شهر اساطيري

 

آرمان شهر اساطيري، شهري است در حوزه نامتناهي جغرافياي اساطيري، که انسان ازلي،مرزهاي وسيع رؤياها و آرزوهاي خود را در آن جستجو مي کرده است.

قديم ترين هسته هاي آرمان شهر ازلي را در فرهنگ ايراني، بايد در البرز جستجو کرد . کوهي مقدّس که در اسطوره هاي ايراني، همان نقشي را دارد که کوه المپ،در اسطوره هاي يوناني.البرز در جغرافيايي اساطيري ايران باستان،کوهي مقدّس ومينوي است که در ونديداد (فرگرد1.بند30)و زامياديشت (بند 1)نيز، از آن سخن رفته است. به روايت بندهشن(ص199و بعد)، پايه هاي پل چينود، که روان گذشتگان پس از مرگ از آن مي گذرد.روي اين کوه قرار دارد؛ رودها و گياهان مقدّسي چون هوم از آن مي رويند و جاري مي شوند. و همين البرز است که نشستنگاه ايزدان باستاني است و اولين پيش نمونه (prototype)(1هاي آرمان شهر اساطيري در آن به وجود مي آيد . اولين الگوهاي اين جايگاه مينوي را در مهر يشت، درباره ايزد مهر مي بينيم:

"مهر فراخ چراگاه، هزار گوش و ده هزار چشم(براي ديده باني)و برومند بلند بالا، در بالاي البرز کوه، برفراز برجي پهن، ايستاده است و هرگز به خواب نمي رود ."(مهر يشت، بند 7)اهورامزدا، بر فراز اين کوه بلند و درخشان و داراي رشته هاي بسيار ،براي او آرامگاهي آرماني برپا کرده است."جايي که در آن نه شب هست،نه تاريکي، نه باد سرد، نه باد گرم،نه بيماري کشنده، نه الايش ديو آفريده. از ستيغ کوه البرز، مه برنخيزد."(همان،بند 50)

ايزد سروش نيز ، که بهترين ياري گر درويشان است (سروش يشت، بند 3)،کاخي بر فراز البرز دارد ،با صد ستون استوار، بر فراز بلندترين ستيغ کوه، که به خودي خود روشن است و از .(بيرون، ستاره آذين (يسنا، هات 57،بند 21).

امّا بدون شک،بارزترين نمونه آرمان شهر اساطيري ايراني،"ورجمکرد"است . جمشيد به مدد نيروي فرّه و مشروعيّت و قدرت حاصل از آن،پس از افزايش جمعيت مردمان و رمه ها، و تنگ شدن زمين ،با ابزارهايي که اهورامزدا به او بخشيده است . قلمروي قوم آريايي را به جانب نيمروز فراخ مي کند و پس از زمستان سختِ «مهر کوشان»(Mahrkushan)،«ور»(vara)را، به اشاره اهورامزدا برپا مي دارد ، تا بهترين نمونه هاي حيات را در آن گرد آورد. به روايت و نديداد، جمشيد در آن ور، آبراهه هاي درازي جاري کرد، مرغزارهاي سبز و خرّم و خانه هاي فراز اشکوب ساخت . در آن جا تخمه مردان و زناني را که بر روي زمين از همه بزرگتر و بهتر و زيباترند، و تخم هر گونه گياهي را که بر روي زمين از همه بلندتر و خوشبوتر است گرد آورد؛ و آنها را براي ايشان جفت جفت کردو از ميان نارفتني...در آن جا از مردم گوژ و پيس دار و خميدگان و داغ خوردگان اهريمن نشاني نيست(ونديداد، فرگرد2،بندهاي 37-34). به دستور اهورامزدا، روشني ها هميشه بر آن مي تابند و در تمام سال،تنها يکبار،ستارگان و ماه و خورشيد غروب مي کنند. و ايشان هر روز را چون سالي مي پندارند، و پس از هر چهل زمستان، از هر جفت،نرينه و مادينه اي زاده مي شوند، و اين مردمان به (نيکوترين صورتي در ور زندگي مي کنند(همان،بندهاي 41-40)(2)

ورجمشيد، آرمان شهري مستحکم، در برابر سرما و طوفان و جمله گزندهاي اهريمني است.(3)پس از جمکرد، ديگر نمونه هاي آرمان شهر اساطيري، کاخ هاي برخي شاهان و شاهزادگان معروف عصر کياني اند؛ يکي از اين شهرهاي آرماني ، کاخ هاي کاووس است؛ شهري بهشت آسا ،برفراز کوه البرز در بندهشن(ص137)اين بنا چنين وصف شده است :

"...خانه کاووس را گويد که يکي زرّين بود که بدو بر مي نشست؛ دو تا از آبگينه بود، که او را اسبستان بود. دو تا پولادين بود که او را رمه(بدان بود). از آن بهر،مزه اي چشمه آب بي مرگ تازد که پيري را چيره گردد؛زيرا،هنگامي که پيرمرد ترين در اندر شود، برناي پانزده ساله بدان در بيرون ايد و مرگ را نيز، از ميان برد."

اين شهري است که چشمه آب زندگاني از آن مي جوشد و در شاهنامه (151/2-371/150-358) نيز وصف زيبايي از آن مي بينيم. فردوسي از شهري مي گويد که در آن جايگاه هايي از سنگ براي چهارپايان، خانه هايي از آبگينه مرصّع به زبر جد براي آرميدن وگنبدي از جزع يماني براي نشستنگاه موبدان تعبيه شده بود؛ و خانه هايي از نقره خام براي سليح نبرد، خانه اي پيروزه زرنگار و ايواني ياقوت نشان، جمله از زر، که جايگاه کاووس بود:کاخي در نهايت اعتدال طبيعت؛ شهري که نه روز برآن مي افزود ونه شب از آن مي کاست ، هماره بهار بود،هوايش عنبرين و بارانش مي. کسي را از درد و غم رنجه اي نبود و رنجها همه نصيب ديوان مي شد:

"زدرد و غم و رنج دل دور بود

بدي را تن ديو رنجور بود

بخواب اندر آمد بد روزگار

ز خوبي و از داد آموزگار

به رنجش گرفتار، ديوان بدند

"زباده افره او غريوان بدند

(358/151/2-356)

"گنگ دژ"، نمونه اي ديگر از آرمان شهر اساطيري است. شهري که، به روايت شاهنامه،باني آن سياووش است :

که چون گنگ دژدر جهان جاي نيست

بدان سان زميني دلاراي نيست

که آن را سياوش برآورده بود

بسي اندرو رنجها برده بود"

(1623/1629/106/3)

در متون پهلوي، درباره باني اين دژ که بر فراز کوه مقدّس کنگ(Kang)بنا شده، اقوال مختلف است؛ بدين گونه که در مينوي خرد (فصل 27،فقره 55)و دينکرد (کتاب 7،فصل 1،فقره 38)همچون شاهنامه،سياووش سازنده گنگ دژ(قلعه گنگ)است، امّا بندهشن(ص137)، از به زمين نشاندن اين شهر -شهري که او را هفت ديوار است:زرين، سيمين،پولادين،برنجين،آهنين،آبگينه اي و کاسگين[لاجوردي ]- بدست کيخسرو سخن مي گويد. در شاهنامه فردوسي نيز،گنگ دژ چندين بار"سياووش گرد"خوانده شده است(1739/113/3و1791/116/3). مهرداد بهار ،با مقايسه شاهنامه و متون پهلوي،به خصوص کتاب روايت پهلوي که مفصل تر از بقي است، نتيجه گرفته است که اين نامها به دو شهر جداگانه تعلّق داشته اند؛چرا که اغلب شهرهاي اساطيري نمونه اي آسماني داشته اند. نمونه آسماني اين شهر،گنگ دژ نام داشت و نمونه زميني آن را که بعدها کيخسرو بر زمين فرود آورد،سياووش گرد نام نهادند. (بهار، 265:1357-261)

امّا اين شهرهاي اساطيري، مختّص مردان فرهمند ايرانشهر نيست و گاه دشمنان ايران نيز،به کمک سحر و جادويي، نمونه هايي از آنها را برآورده اند؛از جمله کاخهاي ضحاک، که نمادي از شهرهاي اساطيري منتسب به وي و نشانه اي از غلبه دشمن اهريمني بر سرزمين پاک اهورايي است. در بندهشن (ص137)به کاخهاي عظيم ضحاک که در بابل،"سمبران"و هندوستان بنا کرده بود،اشاره شده است . فردوسي نيز توصيف زيبايي از اين کاخها را ارائه مي دهد. او از کاخ بلندي مي گويد که در عين شکوه و شگفتي، سر به کيوان مي سايد و در آن شاه اهريمني جاي گرفته است :

ز يک ميل کرد آفريدون نگاه "

يکي کاخ ديد اندر آن شهر شاه

فروزنده چون مشتري بر سپهر

همه جاي شادي و آرام مهر

که ايوانش برتر ز کيوان نمود

که گفتي ستاره بخواهد بسود

بدانست کان خانه اژدهاست

که جاي بزرگي و جاي بهاست

(297/68/1-294)

نمونه ديگري از اين شهرهاي اساطيري دشمنان، در "بهشت گنگ"افراسياب متجلّي مي شود؛ شهري شگفت که در زير زمين، به نيروي جادو استوار شده بود و بندهشن آن را اين گونه توصيف مي کند.

درباره خانه افراسياب، گويد که زير زمين به جادويي ساخته شده است . به روشني، خانه(در)شب،چون روز روشن بود. چهار رود، درآن مي تازد:يکي آب، يکي مي،يکي شير و يکي ماست زده (دوغ).(برسقف آن)، گاه خورشيد و گاه ماه به روشني در آراسته است(به بالاي )يک هزار مرد ميانه بالا،(بالاي )خانه بود".(بندهشن،ص137)

در شاهنامه نيز،افراسياب برآرنده دژي به نام "بهشت گنگ"است که کيخسرو، او را در همان جا محاصره کرد. فردوسي اين دژ را چنين توصيف مي کند:

همان بوم کورا بهشت است نام "

همه جاي شادي و ارام و کام

به هر گوشه اي چشمه آبگير

به بالا و پهناي پرتاب تير

همي موبد آورد از هند و روم

بهشتي برآورده آباد بوم

(5/ 1049/1051/297)

اين شهرهاي باژگونه ،طلسمي اهريمني در خود دارد که بايد دست مردان ايرانشهر باطل شود:

طلسمي که ضحاک سازيده بود

سرش به آسمان برفرازيده بود

فريدون زبالا فرود اوريد

که آن جز به نام جهاندار ديد"

(307/68/1-306)

از همين جهت است که در شاهنامه، علاوه بر دژ جادويي ضحاک و بهشت افراسياب که مقهور فريدون و کيخسرو شدند، مکان هاي نماديني از اين جنس-که مي توان آنها را دژهاي آزمون"ناميد -در مسير تشرّف قهرمانان قرار مي گيرد؛و قهرمان مي بايد،طلسم آنها را بشکند تا به مرحله اي بالاتر، در کمال معنوي خود، مشرف شود . از آن جمله است ،دژ سپند کوه(4)،بهمن دژ(5)(دژ ارجاسپ)(6)، ودژ هفتواد(7)که به ترتيب توسط رستم، کيخسرو ، اسفنديار ، واردشير در هم شکسته مي شوند .

سرانجام بايد گفت،مهمترين ويژگي آرمان شهر اساطيري، نزديکي آن به آسمان است؛ اين قلعه هاي نمادين از همين جهت ، بيشتر در بالاي کوه هاي مقدّس و بخصوص البرز ساخته شده اند. در حقيقت بايد گفت ، طرح کيهاني شهرهاي آرماني اساطيري از خاطره انسان ازلي از"بهشت"ساخته شده است تا بر وحشت او از هبوط غلبه کند .(8)

مدرّس گروه زبان و ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد واحد مشهد *

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ادبيات آرمان شهري (2)

 

 

 

m569.jpg

 

 

 

نويسنده :فرزاد قائمي

 

 

 

 

 

انواع و نمودهاي ادبيّات آرمان شهري در ادبيّات کلاسيک فارسي

 

2ـ آرمان شهرفلسفي

 

با غلبه عقلانيّت بر تخيّل جمعي و فردي، اعتقاد به وجود شهري آرماني،تبديل به يکي از بنيادهاي فلسفي علم سياست مي شود، که پيشينه آن را بايد از يونان جستجو کرد . اين بخش از آرمان شهرها ، جنبه عملي(Pragmatic)بيشتري دارند؛ يعني قرار است الگوي قابل تقليدي را پيشنهاد کنند، اگر چه هميشه الزاماً اين گونه نيستند . نخستين پيشينه اين نوع آثار را در يونان مي بينيم .در يونان باستان، دوره هايي را مي شناسيم که سياست مفهومي کاملاً فلسفي به خود گرفته بود. آن چه به اين فلسفه موضوعيّت مي بخشيد، زندگي جمعي انساني در چهارچوبي خاص بود که از آن با عنوان "شهر"ياد مي شد:"در زبان هاي اروپايي واژه سياست(Politic)از کلمه يوناني شهر(Polis)گرفته شده است و از نظر ارسطو، شهر موضوع علم سياست (بود."(خاتمي ،44:1380)

دو نمونه برجسته آرمان شهرهاي فلسفي در يونان باستان، يکي از افلاطون،و ديگري از ارسطو است . افلاطون، حدود سه قرن پيش از ميلاد مسيح، طرح مدينه فاضله خويش را با نوشتن کتاب جمهور(Respublica)ارائه کرد. لفظ جمهور به معني شهر مراد است. او شهرش را مبتني بر دو عنصر اساسي"عقل "(نيروي شناخت حقايق)و"اراده"(آنچه نتيجه اش اقتدار و انضباط است)مي داند؛ شهري مبتني بر خرد که فلاسفه حقيقي، زمامدار حکومت آن شده باشند. در توصيف مدينه فاضله افلاطون گفته اند :اين جامعه از طبقات ثابت و ابدي(Cast)پديد مي آيد و در آن هيچ کس از طبقه خود به طبقه اي ديگرراه پيدا نمي کند و به ويژه، طبقه حاکم هميشه از توده مردم جداست . (Popper, 1962:46-49)بعد از او،ارسطو دردوره فروپاشي تمدّن يوناني کتاب سياست را مي نويسد که جنبه انتقادي آن،بربُعدِ آرماني پيشي گرفته است. او در کتاب اول سياست، با افلاطون هم راي است و همانند وي،شهر را مفهومي طبيعي قلمداد کرده، انسان را جانداري شهري منش يا همان حيوان مدني الطبع(Zoon politikon)به شمار آورده است. امّا در کتاب دوم و همچنين سوم،به ردّ آراي افلاطون و ديگران و نقد نظريّات ايشان در باب حکومت مي پردازد، و به خصوص حکومت فلاسفه افلاطون را (که متأثر از حکومت طبقاتي اسپارت بود)مورد اعتراض قرار داده،گرايش هاي خود را به دموکراسي آتني آشکار مي کند.در ميان آراء ارسطو، آنچه بيش از همه جامعه شناسان را به خود مشغول داشته است، کاهش برخوردهاي طبقاتي ونقش طبقه متوسط در تأمين سعادت جامعه است. (Shils,1960:17)

در بين فلاسفه ايراني، فارابي اولين کسي است که به نگارش آرمان شهري فلسفي دست زده است. او در دو اثر خود،آراء اهل مدينه فاضله و السياسات المدينه، تا حدّ زيادي متأثر از افلاطون است. او در غياب پيامبر، رياست اول مدينه را بر عهده حکيم کاملي مي داند که "ملک السّنة"نام مي گيرد(فارابي ،271:1361)و همان پادشاه فيلسوف افلاطون است و علاوه بر حکمت،دوازده خصلت روحي و جسمي و اخلاقي را براي او بر مي شمارد(ر.ک:همان،274-271)و در غياب اين رئيس اول،شرايط جانشين او -رئيس دوم - را ذکر کرده(همان276-275)ودر غياب فردي با ابن مشخصات، شورايي از حکماء و افاضل مدينه را مسؤول اداره جامعه مي کند(همان،277). بعد از فارابي ديگر کسي که به موضوع آرمان شهر فلسفي پرداخته است،خواجه نصير توسي است . کتاب اخلاق ناصري او در اصل ترجمه اي از طهارة الاعراق ابن مسکويه رازي است. کتاب ابن مسکويه مشتمل بر بيست باب از ابوابِ حکمت عملي است. امّا خواجه آن گونه که خود مي گويد،چون کتاب را از دو رکن ديگر حکمت،يعني حکمت مدني و حکمت منزلي، تهي يافته بود،اين دو قسم ديگر را از اقوال و آراي ديگر حکما کسب کرده است و به اثر ابن مسکويه افزوده است (خواجه نصير الدين توسي،37:1369-36)بخش سياست مدرن اخلاق ناصري، برداشتي از مدينه فاضله فارابي و حکومت حکيم کامل اوست، و در باب تدبير منازل نيز،از رسالة السّياسه ابن سينا(9)و تا حدّي کيمياي سعادت امام محمد غزّالي تأثير پذيرفته است .

البته بايد تاکيد کرد که در همه آرمان شهرهاي فلسفي -با عنايت به غلبه ذهن گرايي بر عين گرايي در انديشه آرمان شهري -"ادبيّت"(Iiterariness)و "تخيّل"(imagination)هيچ گاه بطور کامل رنگ نباخته است؛ بهترين مثال براي اين مورد،مي تواند لذّات فلسفه ويل دورانت باشد. در اين اثر، او اگر چه يک فيلسوف است، امّا براي روايت انتقادي خود از مدينه فاضله،ناگزير قالبي داستان مانند را برگزيده است. (10)شايد از همين روست که منتقدان، گاه چنين آثاري را که از محتواي محض فلسفي برخوردارند، در حوزه ادبيّات آرمان شهري طبقه بندي کرده اند.

3ـ آرمان شهر ادبي

 

انديشه هاي آرمان شهري- چه ريشه در اسطوره و فلسفه داشته باشند و چه در اعتقادات ديني و عرفاني -گاه به خلق آثار داستان مانند در حوزه ادببّات منجر مي شوند که محتواي آنها،ديدار مسافري است که دست سرنوشت او رادر مسير تماشاي شهر آرماني قرار داده است. اشعار غير داستاني اي که درون مايه آنها،آرزوي شهري آرماني است، را نيز بايد به اين تعريف اضافه کرد .

از شهر خداي آگوستينوس قدّيس (قرن چهارم ميلادي)که بگذريم،قديم ترين اثر در ادبيّات غرب که ساختار کلاسيک يک آرمان شهر ادبي را به نمايش مي گذارد، يوتوپياي توماس مور(انسان گراي انگليسي عهد نوزايي)است که ماجراي سفر به جزيره اي خيالي به نام "يوتوپيا"را از زبان يک دريانورد پرتغالي به نام "رافائل"(راوي داستان)شرح مي دهد . اين اثر اول به لاتين منتشر شد و چون لحن هجو آميزي نسبت به شاه و دربار داشت،نتوانست درانگليس ظهور يابد؛ولي به سرعت،بارها در پاريس، وين،فلورانس،ونيز و ..منتشر شد (White, 1955:4)از ديگر آثار ادبي غرب که جملگي چون يوتوپيا، سفر به شهري خيالي و آرماني را توصيف مي کنند،مي توان به آتلانتيس نو،از فرانسيس بيکن،شهر آفتاب کامپانلا،سفر به ايکاري از اتين کابه سوسياليست،و سفرهاي گاليور جاناتان سويفت اشاره کرد (11)

در ادبيّات کلاسيک فارسي، بارزترين داستاني که مشخّصات يک آرمان شهر ادبي را به نمايش مي گذارد،وصف شهري آرماني است که در حين سفرهاي اسکندر خيالي يا دروغين،در اغلب اسکندر نامه هاي منثور و منظوم، و برخي تفاسير -از داستان ذوالقرنين قرآني -روايت شده است .

متن اين توصيف ، با اختلاف هاي جزئي، در همه روايتها شبيه به هم است. در همه اين متون،مسافري که از زيبايي و آرامش اين شهر شگفت زده شده است، باجمعي از اهالي اين شهر به گفتگو مي نشيند و به همين جهت، شيوه توصيف شهر، هميشه بصورت سؤال و جواب است؛اين شهر هيچ حاکم و داروغه و شحنگاني ندارد،خانه ها برابر است و درهاي خانه ها و مغازه ها ،هميشه گشوده، غمي در دلهاي مردمان خردمندش نيست و کسي را در برابر حوادث،تألّمي نمي رسد . هيچ کس مالک ومملوک کسي و چيزي نيست. (مالکيت اشتراکي)، وهيچ گزند و گزنده اي در شهر،کسي را نمي آزارد .خرّمي و روزي فراوان است و هيچ دلي را،در کسب نعمات دنيا ،غباري از حرص نمي نشيند . و بالاخره اينکه،گورهاي مردگان اين شهر،در خانه هاي زندگانش حفر شده است،تا پيوسته در آن بنگرند و مرگ را پيش روي دارند .

طبري در تفسير سوره مبارکه اعراف و در تقرير اشارت کريمه "وَمِن قَومِ مُوسي اَمَّةٌ يَّهدُونَ بِالحقِّ وبه يَعدِلُونَ"(اعراف/159)اين داستان را مي آورد و مسافر آن شهر را پيامبر(ص)در حين بازگشت از معراج- و ساکنان آن شهر را نه و نيم سبط (12)از اسباط دوازده گانه بني اسرائيل مي داند (ترجمه تفسير طبري ،1367:ج542،2)امّا ابوالفتوح رازي،در تفسير شريف روح الجنان و رَوح الجنان -معروف به تفسير روض الجنان -که به تفسير ابوالفتوح نيز شهرت يافته است،اين حکايت را در تفسير سوره مبارکه کهف ودر ذيل داستان "ذوالقرنين "(13)آورده است (ابوالفتوح رازي،1352:ج382،7-381)رشيد الدّين ميبدي نيز،از شاگردان،ارادتمندان و پيروان طريقت پير هرات،خواجه عبدالله انصاري، در تفسير عارفانه خود،کشف الاسرار و عدة الابرار ،مسافر اين شهر را ذوالقرنين مي داند و آن را در ذيل تفسير سوره کهف تحرير کرده است (ميبدي 1339:ج5،صص757-755). امّا در اسکندر نامه هاي منثور (اسکندر نامه ،202:1341-200)و منظومي که به اين داستان پرداخته اند،مسافر اين شهر به صراحت، اسکندر است. نظامي در اقبالنامه (نظامي 1376:صص232-227)و جامي در خردنامه اسکندري (جامي ،985:1337-984)اين بخش از داستان اسکندر را با زيبايي خاصّي به نظم کشيده اند (14).نظامي اسکندرش را از نظاره اين شهر آباد،چنان دگرگون مي کند که از آن چه عمري برآن بوده :است، اعلام پشيماني مي کند :

اگر سيرت اينست ، ما بر چه ايم "

"و گر مردم اينند، پس ما که ايم؟

(نظامي 232:1376)

امّا اختلاف مهمّي که نظامي آگاهانه در روايت خود گنجانده است، حذف گورهايي است که حياط خانه هاي اين شهر را در همه متون ديگر مفروش کرده بودند؛ گورهايي که کام،نه به بلعيدن ساکنان شهر، که به ارشاد ايشان گشوده بودند. اين مرگ انديشي در انديشه زهد گرايانه نويسندگان تفاسير و بخصوص در مذاق عارفانه ميبدي و جامي، عامل مهمّي در اصلاح دنياي انسان ها به شمار مي رفته است. نظامي که مشرب حکيمانه دارد،نمي پسندد که آرمان شهرش،شهري باشد که سطح خانه هاي مردمانش را مقابرشان پوشانده باشد. اواين عامل را کنار مي گذارد، تا نگاه متفاوت، تجربيّات و توصيه هاي اخلاقي -اجتماعي، ودر يک کلام ،حکمت عملي منظور نظر خويش را به نمايش بگذارد. از همين روي جامي که عارف است،اگر چه در هفت اورنگ مقلّد خمسه نظامي است، امّا اين عنصر عرفاني محذوف را به اثر خويش بازگردانده است .

البته در ادبيّات عرفاني نيز،جلوه گاه "ناکجا آباد"-اصطلاحي که اول با سهروردي به کار برده بود،در خيال و نظرگاه نويسندگان و شاعران عارف مسلک ،مي تواند نمونه ديگري از آرمان شهر ادبي باشد. سهروردي در رساله "آواز پرجبرئيل "از ناکجا آباد به اقليمي "که انگشت سبابه آنجا راه نبرد."(سهروردي ،211:1348-210)ودر رساله "في الحقيقة العشق"("مونس العشاق")از آن به "شهر پاکان"تعبير کرده است (همان:273)(15)رسيدن به اين ناکجا- که وجودش نه در هيچ کجا،بلکه در همه ذرات عالم هستي متجلّي است -مستلزم سفري عرفاني و سير و سلوک دروني است،تا شايد از شرق عالم امکان، دروازه هاي تجلّي گشوده شود و مرز بين معقول و محسوس، در هم شکسته گردد. اين ناکجا آباد،در آثار سهروردي، جلوه ها ونام هاي متعدّدي دارد؛از جمله اين آرمان شهرهاي عرفاني ،"جابلقا" و"جابرصا"( يا "جابلسا")که در "عالم اشباح مجرّده" و "اقليم هشتم"جاي دارند ودو شهر مرزي در شرق و غرب جغرافياي مثالي سهروردي اند، و در پاره اي از کتب درباره آنها چنين آمده است که در پشت کوه اساطيري "قاف"(همان البرز ايران باستان)جاي گرفته اند (سجادي، 279:1383)ارتباط ناکجا آباد سهروردي با کوه قاف،پيوند آرمان شهرهاي اساطيري ايران باستان را با کوه مينوي البرز به ذهن تداعي مي کند. آن چه سالک را در مسير اين شهرهاي تابان قرار مي دهد،نه يک مسير مادّي ، که يک واقعه عرفاني است .

البته اين ديدگاه،هرگز مشخّصه هاي شهري بر روي زمين را نشان نمي دهد و بيشتر تداعي کننده تصويري است که در ذهن انسان،از عالم مجرّدات مي گنجد. بارزترين تصوير را از اين ناکجا آباد،به جز سهروردي ،در سير العباد الي المعاد سنايي غزنوي مي بينيم. اودر اين اثر نمادين خود،جغرافيايي اساطيري شگفتي را از ملکوت زمين و آسمان و هزارتوي عالم صغير و کبير به تصوير کشيده است. سنايي در يکي از مراحل سلوک مسافر داستانش -که مي تواند رمزي از روح انساني باشد-به هدايت پير راهنما (عقل فعّال)به "اقليم پاک"مي رسد، که همه نورهاي عالم در آن متجلّي است؛ سرزميني با صورت و سيرتي بديع :

"صورتش عدل و خويشتن داري

سيرتش رامش و کم آزاري "

(سنايي،159:1316،بيت 415)

مردماني در اين سرزمين صف زده اند که همه ديده بر قبله طينت الهي خويش داشته،به بقا الي الله رسيده اند. اين شهر، به مثابه خانقاهي بزرگ است،به وسعت عالم کون و فساد، براي جان هاي واصلان .اينجا،هر از راه آمده اي،مهمان خوان عشق است که بر دل هاي عاشق گسترده اند:

هر يکي در نطق مي سفتند "

با من و او به خلق مي گفتند

کين همه تعبيه زبهر شماست

هر دو باشيد؛شهر شماست

(همان:62،بيت 434)

و البته تفاوت اصلي نا کجا آباد عرفا ،با ساير آرمان شهرهاي ادبي، در اين است که آنچه محتواي آرماني اين شهرهاي مثالي را تشکيل مي دهد،نه آرزوهاي زميني انسان را -که در مقام عاشق است-شامل مي شود،بلکه هستي معشوق- که عارف در پرتوي وجود او آرزويي جز وصل ندارد -يگانه مظروفي است که اين ظرف دروني را پر مي کند آن گونه که مولوي نيز در مثنوي تصريح کرده است،شهر آرماني شهري است که همه، جايگاه معشوق باشد و عاشق، پروانه وار، در آروزي تقرّب به او :

گفت معشوقي به عاشق کاي فتي "

تو به غربت ديده اي بس شهرها

پس کدامين شهر زانها خوشتر است

گفت آن شهري که در وي دلبر است

هر کجا باشد شه ما را بساط

هست صحرا ، گر بود سم الخياط

هر کجا که يوسفي باشد چو ماه

"جنّت است ،ار چه که باشد قعر چاه

(مولوي، 1379 :176/3 /3813-3810)

او شهري را آرمان شهر عارفانه مي داند که از حضور معشوق -که رخ در پرده غيب کشيده است -لبريز باشد و کالاي پر خريدار اين شهر(برخلاف آن چه در دنياي واقعي مي گذرد )نه ناز معشوق، که متاع عشقِ عاشق باشد . چنين آرزويي ، به آرمان شهر او ماهيّتي پارادوکسيکال مي بخشد:معشوق عرفاني که در مقام وحدت است،در اين ناکجا آباد به کثرت در مي آيد وعاشق است که بر مسند وحدت تکيه مي زند. مولانا در يکي از غزل ها نيز در وصف"شهر نيکبختان"چنين جهاني را آرزو مي کند :

که ديد اي عاشقان شهري که شهر نيکبختان است "

که آنجا کم رسد عاشق و معشوق فراوانست

که تا نازي کنيم آنجا و بازاري نهيم آنجا

که تا دلها خنک گردد که دلها سخت بريانست ..."

(مولوي،1376:127،غزل 325)

يکي ديگر از نموهاي آرمان شهر ادبي را در فرهنگ شيعي مي توان جستجو کرد. اعتقاد به ظهور منجي آخر الزمان (عج)، و پديدار شدن جهاني که همه آرزوهاي مؤمنين در آن رنگ واقعيّت به خود بگيرد، دست مايه مناسبي براي خلق نمونه هايي از شهرهاي آرماني در آثار مذهبي شيعه شده است که منسوبان و اولاد امام زمان بر آن حکم مي رانند و عدل و سعادتي موعود را بر آن حکمفرما کرده اند. از جمله اين شهرها ، يکي "جزيره خضرا"است که شرح آن در جلد سيزدهم بحارالانوار آمده است و جايگاه آرماني شيعيان است. اين جزيره در باختر، بر قاره قديم و در دل آبهاي خروشان درياي سفيد قرار دارد و هيچ کشتي بيگانه اي راهي براي رسيدن به آن پيدا نمي کند(مثل يوتوپياي مور)، و عدل و سعادتي آرماني بر آن حاکم است و شخصي بنام"فضل بن يحيي بن علي طيبي کوفي "،وصف اين جزيره را از قول کسي که خود به آن سفر کرده است،"زين الدّين علي بن فاضل مازندراني "،نقل مي کند(ر.ک:ناجي النجار ،1406ه.ق181-161). شهر ديگري،در حديقة الشيعه ، که مشخصاتي شبيه به خضرا دارد، و شخصي بنام "احمد بن يحيي الانباري"،شرح سفر به آن را روايت مي کند(احمد بن محمد مقدّس اردبيلي:770-765).

امّا در توصيف کلاسيک آرمان شهرهاي ادبي، در همه نمونه هاي جهاني، مشخّصه هاي کلّي زير مشترک است که ساختار غالب اين آثار را تشکيل مي دهد .

1ـ سفر:در همه اين آثار ،مسافر و جستجوگري وجود دارد که يا به دنبال رسيدن به اين شهر بوده است و يا بر حسب تصادف،خود را در برابر آن شهر آرماني مي بيند .

2ـ توصيف:بر خلاف آرمان شهرهاي فلسفي که نظام روايي آنها بر بيان قواعد استوار بود، در آرمان شهرهاي ادبي، شيوه روايي آرمان شهر"توصيف "است.

3ـ راوي: در همه اين آثار ،يک "راوي"وجود دارد که يا خود،به طور مستقيم، شهر را توصيف مي کند و يا شخصيّت اصلي ديگري،با واسطه، از جانب او اين توصيف را بر عهده دارد.

4ـ گرايش به رؤيا و خيال:جمله اين آثار،ناخودآگاهانه به جانبي مي گرايند که فضايي رؤيا گونه و متکي بر خيال و آرزو، و گاه حتّي "افسانه"و"فانتزي"به خود مي گيرند .

5ـ بن مايه هاي فلسفي، سياسي،اجتماعي و ديني:بايد گفت که در پس زمينه همه اين آثار،بن مايه هاي افکار فلسفي، سياسي، اجتماعي و ديني وجود دارند؛اما آنچه به اين آثار ادبيّت خاصي مي بخشد ، ساختار روايي ادبي است .

6ـ داستان:غالب اين آثار به شکل "داستان"روايت مي شوند .

7ـ دور از دسترس بودن :همه اين شهرهاي آرماني، در نقاطي بعيد، دور افتاده و غير قابل دسترس جاي گرفته اند .

8ـ مانعيّت مادّي: غالب اين آثار داعيه عملي بودن ندارند و به غير عيني بودن وجود چنين شهرهايي اعتراف مي کنند .

انديشه هاي آرمان شهري در آثار معاصر نيز جاي خود را دارد که پرداختن به آن در چهارچوب اين مقاله نمي گنجد . امّا معروفترين آثار داستاني معاصر که آرمان شهري ادبي را ترسيم مي کند،رمان مجمع ديوانگان از صنعتي زاده کرماني و داستان بلند "ناکجا آباد"جعفر مدرّس صادقي است. آرزوي رسيدن به شهري آرماني، يکي ازبن مايه هايي است که در شعر معاصر فارسي نيز جلوه هاي رنگارنگي يافته است، که شايد زيباترين نمونه اين آثار، شعر"پشت درياها" ي سهراب سپهري باشد:

پشت دريا شهري است "

که در آن پنجره ها رو به تجلي باز است

"قايقي بايد ساخت ...

(سپهري ،365:1383-364)

نتيجه

 

آن چه ادبيّات آرمان شهري را در ميان ديگر گونه هاي آثار ادبي تشخّص مي بخشد، جستجوي کمال مطلوب و غلبه ذهن گرايي است که به ياري تخيّل آرماني فرامادّي را، بعدي محسوس و عيني مي بخشد. اين کمال مطلوب، از لحاظ سلبي يا ايجابي بودن، گاه در قلمروي عالم ذهن، آرزوي تحقق جهاني را در سر مي پروراند که امکان وجود مادّي آن، فرض محال است(مشابه ناکجا آباد عرفاني که سلبي است )وگاه(متأثر از آرمان گرايي سياسي و فلسفي و..) ، الگوي رسيدن به جهاني را ترسيم مي کند که مدّعي است، با تقليد از آن، مي توان به نظام مطلوبي در واقعيّت دست يافت.(مثل غالب مدينه هاي فاضله فلسفي که ايجابي است )اين اقسام متفاوت ادب آرمان شهري را، از لحاظ پيش زمينه مفهومي ، مي توان به سه نوع تقسيم کرد:

آرمان شهر اساطيري:که تقليدي از پيش نمونه بهشت و تجسّم مادّي آن، در مرز بين مينو و گيتي است. آرمان شهر فلسفي:که عمل گرايانه ترين ديدگاه را در حوزه فلسفه سياسي ارائه مي دهد و با الگوهايي براي سامان بخشيدن به زندگي فردي و جمعي، رسيدن به جامعه اي مطلوب را دنبال مي کند. و آرمان شهر ادبي: که با پيش زمينه هايي از سياست، حکمت عرفان، انسان گرايي و ..،داستان سفر به شهري را روايت مي کند که ذهنيّات و آرزوهاي بشري خالق اثر را، با لحني شاعرانه يا خيالي، در خود تجسّم بخشيده باشد .

پي نوشت ها:

 

1ـ در تعريف"پيش نمونه " گفته اند:"پيش نمونه يا الگوي اوليه يا نمونه نخستين درادبيّات ،نمونه اصلي با اوليه اي است که نمونه هاي بعدي بر اساس آن شکل مي گيرند...."(Shaw,1972:"prototype")

2ـ جايگاه ور، به روايت مينوي خرد، در "ايرانويچ"، زادگاه نخستين ايرانيان، و در زير زمين است (فصل 62،بند 15)، اما بندهشن (فصل 29،بند 14)،ور را را در ميان پارس در سرووا(Sruva)زير کوهي که "جم "يا "جمگان "ناميده مي شود،ذکر مي کند .

3ـ از ديدگاه اسطوره شناس تطبيقي ،زمستان مهر کوشان و ور جمکرد قابل مقايسه با طوفان و کشتي نوح است.

4ـ دژي که در سپند کوه بود و رستم،براي نشان دادن اينکه به بلوغ رسيده و طفوليّت را پشت سر گذارده است در جامه (بازرگانان به آنجا راه پيدا مي کند(ر.ک:271/1-150/266-42).

5ـ کيخسرو ،پس از شکستن جادوي اين دژ، به ياري فرّه ايزدي، آتش گاهي آن جا بر پا کرد و سپس به پادشاهي رسيد(ر.ک :3719/245/3-3715).

6ـ دژي که اسفنديار، پس از گذشتن از هفت خان افسانه اي خود، بر آن پيروز شد و خواهران خود -"هماي" و "به آفريد"-را آزاد کرد و ارجاسپ توراني را وادار به گريختن کرد .

به رويين دژ ارجاسپ و کهرم نماند "

"جز از مويه و درد و ماتم نماند

(726/210/6)

7ـ دژي که پادشاهش به وسيله کرمي جادويي به ثروت و قدرت نامشروعي دست يافته است. ارشير بر او پيروز مي شود و آتشکده اي آنجا بنا مي کند .

بکرد اندرآن کشور آتشکده"

"بدو تازه شد مهرگان و سده

(569/154/7)

8ـ از همين روي بود که در دوران هخامنيشيان باغ هاي بسيار زيباي شاهي که در آنها شکارگاه ها، باغ ها و گل ها فراوان بودند و به نام "پنيري دئز"(pairi-daeza)ناميده مي شدند؛و در نظر ايرانيان زيباترين جاهاي دنيا به شمار مي آمدند، را با "وهيشت"(vahishta)(بهشت)برابر مي دانستند اين واژه ، در دوران ساسانيان به صورت "پرديس "(pardis)-باغ هاي شاهي ساساني -در آمد که در آن ها انواع حيوانات ودرختان و گلها و رودها و برکه هاي بزرگ و درياچه هاوجود داشت. همين توصيف از طريق مرزهاي غربي، به سرزمين هاي عربي راه يافت و بصورت "فردوس"نموداري از باغهاي آسماني را در ذهن مردم جلو گر ساخت (ر.ک:فره وشي1355،ص135).

9ـ بوعلي،رساله مستقلي پيرامون مدينه فاضله، و کيفيّت نظام هاي سياسي، و در کل فلسفه سياسي، ندارد. اما افکار اجتماعي و سياسي او را -نظريات اصلي وي را درباره سياست مدرن و تدبير منزل و حکمت عملي-مي توان در رساله هاي السياسة،اخلاق و بخشي از کتاب المجموع يا الحکمة العروضية ديد(در اين باره، ر.ک:نفيسي،1368:97-87و مقدمه سجادي بر سياست مدنيه ،39:1358و انديشه هاي اهل مدينه فاضله ،40:1361-38).

10ـ او در اين اثر از شهرداري مي گويد که مأمور بناي آرمان شهر موعود است:شهردار،بزرگان و انديشمندان و صاحبان کارخانه ها را به کمک مي طلبد و "کميته بزرگ "را تشکيل مي دهد؛آنان بعد از مشورتهاي طولاني، چهار اعلاميه پيشنهادي،براي "تأسيس جامعه ايده آل"ارائه داده،براي تصويب به انجمن شهر ارسال مي کنند اعضاي انجمن يکي بعد از ديگري برخاسته، عليه اعلاميه ها سخنراني مي کنند و اعضاي کميته را با اتّهام هاي مختلف، از جمله حمايت از کمونيسم و مخالفت با دموکراسي،محکوم مي کنند و پس از ردّ جمله پيشنهادهاي آنها،طرح مدينه فاضله را به دور مي افکنند!دورانت در ادامه مأيوس از تحقق اين رؤياي کهن بشر مي گويد:"آيا مدينه فاضله بتدريج تحقق مي يابد؟...مدينه فاضله مانند شعري است از "اتر"[ماده بيهوشي]که ما نفوس خود را بوسيله آن براي تحمل درد جراحي مي کنيم ."(دورانت،363:1372).

11ـ براي آگاهي از ويژگي ها و نمودهاي آرمان شهر ادبي، در ادبيّات غرب، ر.ک

G.E.Dermenghem.Thomas Morus et les .Utopistes de Renaissance, Paris:1927

.M.Kaufinann, Utopias, London:1879

Lewis Mumford,The Story of Utopias, New York1922.

J.O.Hertzler, The History of Utopian .Thought, New York: 1923

F.T. Russell, Touring Utopia , New York: .1932

12ـ جمع سبط؛به معني نبسه و فرزنده زاده، دوازده فرزند حضرت يعقوب و نسل هاي منسوب به هر يک از اولاد او بدين اسم ناميده مي شدند(لغت نامه دهخدا).

13ـ در وجه تسميه ذوالقرنين [به معني صاحب دو شاخ، يا صاحب دو گيسو، يا کسي که به دو قطب زمين رسيده، يا کسي که در دو قرن زيسته، يا کسي که از جانب پدر مادر هر دو شريف بوده] ، در حبيب السير چنين آمده است:"..وهم چنين وجه تسميه او به ذوالقرنين مختلف فيه است . بعضي گفته اند که ذوالقرنين ، هر دو طرف دنيا را که مشرق و مغرب است، طواف نمود،به آن لقب ملقّب گشت و برخي را عقيده بر آن که او کريم الطرفين بود..ومذهب زمره اي آن که او را دو صغيره يعني دو گيسوي بافته بود..."(خواند مير،1333:ج16،1همچنين براي آگاهي از داستان ذوالقرنين در قرآن مجيد؛ر. ک:آيات 99-83،از سوره مبارکه "کهف".

14ـ براي آگاهي از ويژگي هاي آرمان شهر نظامي، ر.ک:ثروتيان ،438:1376-435و زرّين کوب ،299:1372-284و براي مقايسه آن با آرمان شهر جامي، ر.ک:پناهي سمناني،132:1372-130).

15ـ يکي از بهترين تحليل ها از ناکجا آباد سهروردي، تحليل هانري کربن (Henry Corbin)است، دراين باره ،ر.ک:کربن،131:1384-129).

 

کتابنامه

1ـ ارسطو،سياست، ترجمه حميد عنايت،انتشارات کتابهاي جيبي،تهران،چاپ چهارم،1364.

2ـ اسکندرنامه ؛يا روايت فارسي کاليستنس دروغين ،به کوشش ايرج افشار ،بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران،1341.

3ـ افلاطون ،جمهور،ترجمه فؤاد روحاني،بنگاه ترجمه و نشر کتاب،تهران،چاپ چهارم،1360.

4ـ اوستا،گزارش و پژوهش:جليل دوستخواه ،2جلد مرواريد تهران،چاپ نهم،1384.

5ـ بهار،مهرداد:"گنگ دژ و سياوش گرد"شاهنامه شناسي (مجموعه گفتارهاي نخستين مجمع علمي بحث درباره شاهنامه در استان هرمزگان)،جلد 1،انتشارات بنياد شاهنامه فردوسي،1356.

6ـ پناهي سمناني،محمد احمد،"مروري در آرمان شهر نظامي "،مجموعه مقالات کنگره بين المللي نهمين سده تولد حکيم نظامي گنجه اي، به اهتمام وويرايش منصور ثروت،دانشگاه تبريز،1372.

7ـ ترجمه تفسيرطبري،به تصحيح واهتمام حبيب يغمايي توس،تهران،چاپ سوم 1367.

8ـ ثروتيان ،بهروز ،انديشه هاي نظامي گنجه اي ،آيدين ،تهران ،1376.

9ـ جامي،نور الدّين عبد الرّحمن ،هفت اورنگ با تصحيح و مقدمه مرتضي مدرّس گيلاني،سعدي تهران،1337.

10ـخاتمي،سيد محمّد ،از دنياي "شهر" تا شهر "دنيا".نشر ني تهران چاپ دهم 1380.

11ـ خواند مير،غياث الدّين همام الدّين حسيني ،تاريخ حبيب السير في اخبار افراد البشر،با مقدمه جلال همايي،خيّام،تهران،1333.

12ـ داد،سيما،فرهنگ اصطلاحات ادبي؛واژه نامه مفاهيم و اصطلاحات ادبي فارسي و اروپايي (تطبيقي و توضيحي)، مرواريد،تهران،1382.

13ـ دادگي،فرنبغ،بندهشن ،ترجمه مهرداد بهار توس،تهران،1369.

14ـ دورانت،ويل،لذات فلسفه ،ترجمه عباس زرياب، علمي فرهنگي تهران،1372.

15ـ رازي،جمال الدّين شيخ ابوالفتوح تفسيرروح الجنان؛معروف به تفسير شيخ ابوالفتوح رازي،تصحيح و حواشي:حاج ميرزا ابوالحسن شعراني،به تصحيح علي اکبر غفاري،کتابفروشي اسلاميه،تهران،1352.

16ـ روايت پهلوي،مترجم:مهشيد مير فخرايي،مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي تهران،1367

17ـ زرّين کوب،عبدالحسين ،پيرگنجه در جستجوي ناکجا آباد سخن ،تهران1372.

18ـ سپهري، سهراب،هشت کتاب،طهوري،تهران،چاپ دوم،1358.

19ـ سجّادي،سيّد جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، طهوري،تهران، چاپ هفتم،1383.

20ـ سنايي غزنوي، ابوالمجد مجدود بن آدم،سير العباد الي المعاد،با تصحيح و مقدمه سعيد نفيسي،آفتاب تهران1316.

21ـ سهروردي، شهاب الدّين يحيي،مجموعه آثار فارسي شيخ اشراق به تصحيح و تحشيه و مقدّمه سيّد حسين نصر؛و مقدّمه و تجزيه و تحليل فرانسوي هنري کرپن،انتشارات انستيتو ايران و فرانسه ،تهران،1348.

22ـ طوسي،خواجه نصير الدّين ،اخلاق ناصري،تصحيح و تنقيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، خوارزمي ،تهران،چاپ چهارم،1369.

23ـ فارابي، ابونصر،انديشه هاي اهل مدينه فاضله ترجمه و تحشيه سيّد جعفر سجّادي،طهوري، تهران،چاپ دوم،1361.

24ـ _______.سياست مدينه ترجمه و تحشيه سيد جعفر سجادي انجمن فلسفه ايران،تهران، 1358.

25ـ فردوسي ،ابوالقاسم ،شاهنامه،9ج تحت نظر ي . ا. برتلس،انتشارات دانش انستيتو خاور شناسي شوروي (شعبه ادبيّات خاور)،مسکو،1966م.

26ـ فره وشي،بهرام ،جهان فروري،انتشارات دانشگاه تهران،1355.

27ـ کربن،هانري،بن مايه هاي آئين زرتشت در انديشه سهروردي ترجمه محمود بهفروزي،جامي، تهران 1384.

28ـ مور،تامس،آرمان شهر(يوتوپيا)، ترجمه داريوش آشوري و نادر افشاري خوارزمي،تهران1373.

29ـ مولوي،جلال الدّين محمّد کليّات ديوان شمس تبريزي،مقدّمه و تصحيح:محمّد عبّاسي طلوع تهران،چاپ هشتم،1376.

30ـ_____مثنوي معنوي ،تصحيح محمد استعلامي سخن،تهران، چاپ ششم1379.

31ـ ميبدي ،ابوالفضل رشيد الدّين کشف الاسرار و عدة الابراب؛معروف به تفسير خواجه عبدالله انصاري ،به سعي و اهتمام علي اصغر حکمت ،امير کبير تهران1361.

32-ميرصادقي ،جمال و ميمنت مير صادقي(ذوالقدر)واژه نامه هنر داستان نويسي،کتاب مهناز،تهران، 1377.

33ـ مينوي،خرد ،مترجم:احمد تفضلي،انتشارات بنياد فرهنگ ايران،تهران،1354.

34ـ نجّار ،ناجي، جزيره خضراء وتحقيق پيرامون مثلث برمودا،نصر ،چاپ سوم ،1406ه ق.

35ـ نظامي گنجه اي ،الياس بن يوسف اقبالنامه با تصحيح و حواشي حسن وحيد دستگردي به کوشش سعيد حميديان،قطره، تهران چاپ دوم ،1376.

36ـ نفيسي(تقي زاده )، محمود،سيري در انديشه هاي اجتماعي مسلمين ،اميري تهران،1368.

37-DENKART, traduit du Par J.de Menasce, Librairie C. Klincksieck, Paris, 1973.

38- Dermenghem, G.E, Thomas Morus et les Utopistes de la Renaissance, Paris, 1927.

39-Hertzler, J.O.The History of Utopian Thought, New York,1923

40-.Kaufmann,M..Utopias , London,1879

41- Mumford, Lewis, The Story of .Utopias, New York, 1922

42- Popper ,The Open Society and its .Enemies, Rout ledge, London, 1962

43- Russell , F.T., Touring Utopia, New .York, 1932

44- Shaw, Harry, A Dicitionary of Literary .Terms, New York, 1972

45-Shils, Edward, Political Development .in the New States, Mouton, Hague, 1960

46- White, Fredric R., Famous Utopias of the Renaissance, Hendricks House, New York, 1955.

مدرّس گروه زبان و ادبيّات فارسي دانشگاه آزاد واحد مشهد

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...