Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد، ۱۳۹۴ ابعاد و جلوه هاي فرهنگ نويسندگان: سيدرضا صالحي اميري، امير عظيمي دولت آبادي صاحب نظران علوم اجتماعي، فرهنگ را از دو بُعد متمايز مي كنند: 1. فرهنگ به عنوان « واقعيتي عيني» يا «فرهنگ مادي»: نظير آثاري كه تحقق پذيرفته اند، يا هر آنچه به عنوان حاصل يا نتيجه ارائه مي شود. در اينجا آنچه محسوس، ملموس و قابل اندازه گيري است، موردنظر مي باشد. 2. فرهنگ به عنوان واقعيتي كه انسان ها با آن زندگي مي كنند، مشاركت در سلسله اموري مستمر و با تحرك، هيئتي پرتحرك و متشكل از ارزش ها(مدل هاي فرهنگي)(1) يا همان « فرهنگ غيرمادي». در اينجا آن مقولاتي مطرح است كه قابل اندازه گيري با موازين كمي نبوده و مشاهده پذير نمي باشند. تمايزگذاري فوق متداول ترين و در عين حال ساده ترين تمايزگذاري ميان ابعاد مختلف فرهنگ است. بايد توجه داشت كه تمايزگذاري بين دو بعد مادي و غيرمادي فرهنگ، تمايزگذاري دقيقي نيست؛ زيرا در فرهنگ مادي (توليدات و مصنوعات بشري) جلوه هاي فرهنگ غيرمادي (معنوي) به وضوح قابل مشاهده است؛ فرهنگ غيرمادي نيز قابل بررسي نيست، تا زماني كه به صورت مادي نمايان شود. از اين رو، تفكيك فرهنگ به دو بُعد مادي و غيرمادي داراي ارزش علمي قابل قبولي نمي باشد. اگر جوهره فرهنگ را معنا، انديشه و معرفت بدانيم - كه اين گونه نيز است - ديدن نمودهاي اين جوهره در تمامي اركان و شئونات و اجزاي جهان اجتماعي، حتي در ساده ترين موضوع مثل كبريت، كاملاً قابل تصور است. اين مصنوع در عين حال كه خود حاوي كدهاي اطلاعاتي است، داراي انعكاسي از نوعي معرفت فني نيز مي باشد. بنابراين، از لحاظ عملي و تحليلي چندان جايز به نظر نمي رسد كه مانند انسان شناسان كلاسيك يك موضوع را به صرف اينكه داراي اطلاعات و معرفت است، يك عنصر فرهنگي بدانيم. در جهان اجتماعي، همه چيز داراي صبغه اطلاعاتي و معرفتي است و اين نبايد موجب آن شود كه همه چيز را فرهنگ بدانيم. چنين تعريف وسيعي از فرهنگ، كاربردي نيست و منزلت تحليلي آن را تنزل مي دهد. بنابراين تقسيم فرهنگ به دو جزء مادي و معنوي تمايزي بيهوده است. (2) با توجه به آنچه ذكر شد، تفكيك ها و تقسيم بندي هاي ديگري از وجوه فرهنگ ضرورت پيدا مي كند. در اينجا ابتدا بحث را از مالينوفسكي آغاز مي كنيم. وي براي فرهنگ سه بعد تفكيك ناپذير قائل است كه به عقيده وي در تمام مراحل تحقيق، اين ارتباط بايد مدنظر قرار گيرد: 1. پايه مادي فرهنگ؛ اشياء و ابزاري كه بر روي آنها كار انجام گرفته است؛ 2. پيوندهاي اجتماعي انسان؛ شيوه ی رفتار پذيرفته شده و همانند؛ 3. اعمال سمبليك (3). براساس اين ديدگاه، ابعاد فرهنگ را مي توان به صورت زير نمايش داد. ابعاد فرهنگ از دیدگاه مالینوفسکی گي روشه نيز براي فرهنگ دو وجه قائل است: 1. وجه عيني فرهنگ؛ 2. وجه نمادي فرهنگ. وجه عيني فرهنگ از ديدگاه گي روشه، با آنچه در ابتداي این مبحث آورده شد، متفاوت مي باشد. همان گونه كه ملاحظه كرديم، در آنجا وجه عيني فرهنگ، همان توليدات و مصنوعات بشري است؛ همانند ماشين، ابزار كشاورزي و... اما در ديدگاه گي روشه، وجه عيني فرهنگ معنايي متفاوت دارد و شامل حالات تفكر، احساس و اعمالي است كه اشخاص به طور مشترك دارا هستند و بين آنها روابطي ايجاد مي كند كه هريك آن را واقعي احساس مي كنند. اين شاخص مشترك براي هريك از اشخاص و براي همه آنها، به همان وضوحِ واقعيت هاي محسوس تر ديگري كه آنها به طور اشتراكي دارا هستند( مثلاً سرزمين، ساختمان هاي عمومي، آثار، بناها و كالاهاي مادي و غيره) يك واقعيت عيني به شمار مي رود. بنابراين، فرهنگ يكي از عواملي است كه منبع آنچه دوركيم همبستگي اجتماعي و آگوست كنت وفاق اجتماعي مي نامد، مي باشد. به علاوه فرهنگ به شيوه اي نمادي، اين وحدت نسبي جمع را فراهم مي آورد و به آن، دو عنوان خصوصيت متمايز مي بخشد: نخست؛ بسياري از شيوه هاي جمعي تفكر، احساس و عمل كه عبارتند از: نمادهاي ارتباطي و يا نمادهايي كه ارتباط را ميسر مي سازند. دوم؛ اين نمادگرايي مشاركت است كه سرشار از حالات جمعي تفكر، احساس و عمل مي باشد. بنابراين همبستگي بين اعضاء يك جمع هرگاه به عنوان يك واقعيت احساس شود، از طريق دستگاه وسيع نمادي كه هريك از اعضاء در آن سهيم هستند، حس و ادراك و بيان مي شود. به عبارت ديگر، پيوستگي با فرهنگ، دائماً به وسيله هريك از اعضاء و همه جمع تأييد مي شود. (4) اولسون نيز معتقد است: مفهوم جامعه شناختي معاصر فرهنگ، تنها به مجموعه انديشه هاي مشترك رجوع مي كند. به باور وي هرگونه انديشه اي، از تكنيك ساده ساختن آتش تا فلسفه هاي انتزاعي، مي توانند مشمول يك فرهنگ شوند. براين اساس، وي براي فرهنگ چهار بُعد يا جزء اصلي قائل است كه عبارتند از: باورها، ارزش ها، هنجارها و تكنولوژي ها. باورها به سؤال « چيست» پاسخ مي دهند؛ ارزش ها به « چه بايد باشد»؛ هنجارها به « چه انجام شود»؛ و تكنولوژي ها به « چگونه انجام شود» پاسخ مي گويند. (5) اجزاء اصلي فرهنگ از ديدگاه اولسون [TABLE=align: center] [TR=class: t1] [TD] تكنولوژي ها [/TD] [TD=width: 83] هنجارها [/TD] [TD=width: 76] ارزش ها [/TD] [TD=width: 44] باورها [/TD] [TD=width: 119] اجزاء اصلي (پاسخ ها) [/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 108] چگونه انجام شود؟ [/TD] [TD=width: 83] چه انجام شود؟ [/TD] [TD=width: 76] چه بايد باشد؟ [/TD] [TD=width: 44] چيست؟ [/TD] [TD=width: 119] سئوالات [/TD] [/TR] [/TABLE] به عقيده رجب زاده، اگر فرهنگ را امر معنوي و متجلي در « حوزه امر طبيعي» بدانيم؛ براي آن چهار وجه مي توان قائل شد. اين وجوه عبارتند از: 1. فرهنگ دروني شده: جايگاه اصلي معاني، ذهن افراد است. حيات دروني افراد در عين حال كه خاستگاه معاني است، حامل معاني نيز مي باشد؛ فرهنگ در اين حوزه نشو و نما مي كند؛ تغيير مي يابد و... اما خود ذهن محصول فرهنگي است كه آموخته و بعد از دوره اكتساب، حامل فرهنگ و گاه مولد آن مي شود، اين وجه فرهنگ را مي توان «فرهنگ دروني شده» ناميد. اموري چون اعتقادات، ارزش ها و گرايش ها - كه به عنوان فرهنگ يا بخشي از آن ياد شده است - حوزه اي از فرهنگ است كه جايگاه اصلي آن درون يا ذهنيت افراد است و در قالب نمادها، همراه با تربيت از نسلي به نسل ديگر منتقل مي شود. 2. فرهنگ نمادي: هنگامي كه فرهنگ در قالب نمادها ظاهر مي شود و از طريق آن تفهيم و تفهم و آموزش انجام مي گيرد، مي توان از جلوه ديگري از فرهنگ ياد نمود كه با عنوان « فرهنگ نمادين نمادي شده » مشخص مي شود. آثار هنري، كتاب ها و نوشته ها از اين نوع هستند. 3. فرهنگ نهادي: شكل ديگر فرهنگ (معني) بروز آن در رفتار افراد است. رفتار افراد در جامعه و در تركيب با هم، و رسوب شدن در طي زمان، اشكالي از رفتار را تثبيت مي كند كه از آن به عنوان نهاد ياد مي شود. هنگامي كه فرهنگ در اشكالي از رفتار تثبيت شود و مورد عمل قرار گيرد، به آن «فرهنگ نهادي شده» گويند. 4. فرهنگ متبلور: فرهنگ از طريق رفتار، تنها در قالب نهادهايي كه معنوي هستند و شكل رفتار را تعيين مي كنند، تبلور نمي يابد. تغييراتي كه انسان در طبيعت ايجاد مي كند، از جمله ابزار و آثار، نيز ذهنيت انسان ها (معاني) را در خود حفظ مي كنند؛ اين مجموعه را مي توان « آثار فرهنگي» نام نهاد و هرچند بعد از خلق، بيشتر امري مادي هستند تا معنوي، اما هميشه وابسته به حوزه معنا باقي مي مانند. رجب زاده معتقد است: « مي توان فرهنگ را واقعيتي معنوي دانست كه در چهار شكل تجربه مي شود: درون ( تجربه بي واسطه)، نماد ( از طريق تجربه دروني و تجربه نماد به صورت تجربي)، نهادها و آثار( ابزار)»(6) جلوه هاي فرهنگ را با توجه به آنچه ذكر شد، در شكل زير مي توان ملاحظه كرد. جلوه های فرهنگ از دیدگاه رجب زاده جالب است بدانيم تقسيم بندي هاي مذكور، با تقسيم بندي هاي اوليه فرهنگ - به دو جنبه مادي و معنوي، كه قبلاً در مورد سودمندي علمي آن تشكيك كرديم - تا حدود زيادي منطبق است. اين انطباق را مي توان در جدول زير ملاحظه كرد: عناصر و ابعاد فرهنگ از ديدگاه برخي از متفكران و انطباق آن با تقسيم بندي اوليه [TABLE=align: center] [TR=class: t1] [TD] جنبه مادي فرهنگ [/TD] [TD=width: 148] جنبه معنوي فرهنگ [/TD] [TD=width: 148] متفكران [/TD] [/TR] [TR] [TD=width: 138] جنبه مادي (اشياء و ابزاري كه بر روي آنها كار انجام شده است) كالاهاي مادي عيني تكنولوژي متبلور [/TD] [TD=width: 148] شيوه رفتار پذيرفته شده و همانند، اعمال سمبليك ارزش ها، هنجارها نمادي باورها، ارزش ها، هنجارها دروني، نمادي، نهادي [/TD] [TD=width: 148] مالينوفسكي گيدنز روشه اولسون رجب زاده [/TD] [/TR] [/TABLE] پينوشتها: 1. سازگارا، پروين، نگاهي به جامعه شناسي با تأكيد بر فرهنگ، تهران: انتشارات كوير، چاپ اول: 1377، ص100. 2. چلبي، مسعود، پيشين، صص 58-57. 3. روح الاميني، محمود، زمينه فرهنگ شناسي: تأليفي در انسان شناسي فرهنگي و مردم شناسي، تهران: انتشارات عطار، چاپ اول، 1368، صص 58-57. 4. روشه، گي، پيشين، ص 126. 5. چلبي، مسعود، پيشين، ص 57. 6. رجب زاده، احمد، پيشين، ص 71. منبع مقاله : صالحي اميري، سيدرضا؛ عظيمي دولت آبادي، امير؛ ( 1391)، مباني سياست گذاري و برنامه ريزي فرهنگي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ سوم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده