Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ خیلیها معتقدند، بعد از دوران دبستان، دوران دانشجویی بویژه در مقطع کارشناسی، بهترین دوران زندگی آنها بوده است؛ دورانی که بیشتر افراد درست بلافاصله یا به فاصله کمی از دوران مدرسه به آن وارد میشوند، اما تفاوتهای آن با دوران مدرسه خیلی زیاد است. حس بزرگ شدن، استقلال و شور جوانی در این دوره ظهور و بروز پیدا میکند و آن را برای خیلیها به شیرین ترین دوران زندگی تبدیل میکند، بویژه برای کسانی که در رشته و دانشگاه مورد علاقه خود پذیرفته شدهاند، آنها علاوه بر درک خوشیها و تجربههای جدید دوران دانشجویی، آن دوره را سکوی پرتابی برای آینده خود میبینند. اما در این میان بعضیها هم با دور شدن از خانواده و زندگی در خانهها و خوابگاههای دانشجویی، دچار مشکلاتی میشوند که با وجود اینکه برایشان تجربههای جدیدی را به همراه میآورد، سختیهایی را هم به آنها تحمیل میکند. متاسفانه علاوه بر مشکلات روحی ناشی از تنهایی و دور شدن از خانواده، ممکن است در بعضی موارد حتی دانشجو به بیراهه کشیده شده و در کل، هدف از مهاجرت موقت او و تحصیل در شهر دیگر در این میان گم شود. با توجه به اینکه دیروز یعنی 16 آذر، روز دانشجو بود و این هفته هم هفته دانشجو نامگذاری شده است، این نوشتار سعی دارد به برخی از مشکلات و مسائل دانشجویان و مسائلی که خانواده آنها ناگزیرند به واسطه دانشجو شدن یکی از اعضا با آن روبهرو شوند، بپردازد. سختیهای زندگیخوابگاهی روزی که باید برای انتخاب رشته تصمیمگیری میکرد، رتبهاش بالاتر از رشتههای دانشگاه شهر خودشان بود. با اینکه مادر ترجیح میداد او در شهر خودشان و حتی در رشته پایینتری مشغول به تحصیل شود، اما رتبه بالای او مانع از تحقق خواسته مادر شد و بالاخره خانواده را راضی کرد تا با رفتن او به پایتخت موافقت کنند، اما اگر میدانست چقدر این دوری و دلتنگی و زندگی مستقل در پایان دوره نوجوانی برایش سخت است، حتما خواسته مادر را میپذیرفت. در لحظه ورود به خوابگاه، کمی جا خورد، اتاقها بیشتر 9 و 11 نفره بودند و با توجه به اینکه او هم سال اولی بود، باید با ده نفر دیگر در یک اتاق زندگی میکرد؛ اوایل این همزیستی، آنچنان مسالمتآمیز هم نبود، 11 ـ 10 فرهنگ و خانواده مختلف، که بهطور معمول با اینکه سعی میکردند با هم مهربان باشند، اما به هیچ وجه حاضر به گذشتن از حق و حقوقشان به نفع دیگری نبودند. از آن گذشته او که تا به حال فقط در خانه پدری درس خوانده بود و تمام امکانات برایش مهیا بود، حال باید تمام کارهای شخصی و خرید و پخت و پز مربوط به خود و شستن لباسها و نظافت نوبتی اتاق محل زندگیشان را برعهده میگرفت، البته اینها همه به جز دلتنگیهایی بود که هر روز بعد از دانشگاه در لحظه ورود به خوابگاه بر او غلبه میکرد. اما همه آنهایی که زندگی خوابگاهی را تجربه کردهاند، میدانند که از نکات مثبت آن هم نمیتوان گذشت؛ بچههای خوابگاهی ضمن اینکه مهارتهای اجتماعی مختلفی در رفتار با دیگران یاد میگیرند و صبر و حوصله و انصافشان بیشتر میشود، میتوانند به هم کمک کنند. در خوابگاه جزوههای درسی همیشه در دسترس است و دانشجوهایی وجود دارند که حاضرند وقتشان را به رفع اشکال بقیه اختصاص بدهند. زندگی در خوابگاه راه و رسم همکاری، گذشت و فداکاری را به دانشجوها یاد میدهد که دستاورد کمی هم نیست. بیشتر خوابگاهها از نظر امکانات بسیار سطح پایینی دارند؛ در حالی که توقع میرود در یک خوابگاه استاندارد رایانه و امکان استفاده از اینترنت وجود داشته باشد؛ بسیاری از آنها حتی یک کتابخانه کوچک یا اتاق مطالعه هم ندارند و از دانشجوها انتظار میرود به امکانات موجود در دانشگاه خود اکتفا کنند. به نظر میرسد همراه با توسعه هرروزه ظرفیت دانشگاهها و اضافه شدن تعداد زیادی دانشجو آن هم بهطور سالانه، باید هم برای بالا بردن امکانات زندگی در خوابگاههای دانشجویی تلاش کرد و هم با فراهم کردن حمایتهای مشاورهای و فرهنگی، کیفیت زندگی دانشجوها را در پربارترین دوران زندگیشان بالاتر برد. مشکلات روحی دانشجویی از وقتی وارد دانشگاه شده، تا جایی که توانسته، با کسی صحبت نکرده است؛ تنها کسی است که طی دو ماه که از شروع سال تحصیلی گذشته، خود را در گروهی جا نداده و سعی میکند دائم سرش را در کتابی فرو برد تا مجبور نباشد حتی به کسی در مورد چیزی پاسخ دهد و کمترین ارتباط را با دیگران دارد؛ در خوابگاه هم با هیچکس صحبت نمیکند و هم اتاقیهایش هم میگویند از شب تا صبح صدای هقهق گریهاش از زیر پتو به گوش میرسد. دکتر مرضیه مشتاقی، روانشناس، درباره مشکلات روحی دانشجویان تازه وارد و دانشجویانی که از خانه دور هستند، میگوید: وقتی فرد در محیط خانواده قرار دارد، چون اعضای خانواده از او شناخت دارند و او را درک میکنند، از بعد روانی، بهطور معمول از امنیت بالایی برخوردار است، زیرا ترس از سوءبرداشت از حرکت و رفتارش ندارد، از نظر عاطفی تامین میشود و بهطور کامل مورد پذیرش است، اما اگر این فرد بدون اینکه مهارتهای لازم را از سوی خانواده یاد بگیرد، به ناگاه وارد محیطی شود که علاوه بر مشکلات عاطفی و دلتنگیهای ناشی از دوری از خانواده، مشکلات برقراری ارتباط با محیط جدید را هم داشته باشد، امنیت روانیاش در خطر میافتد. وی با تاکید بر بحث نبود امنیت روانی در بعضی از دانشجویان دور از خانه، میگوید: این دانشجوها حساستر میشوند، بیشتر در خودشان فرو میروند و ممکن است نتوانند از عهده کارها و مسئولیتهایی که بدون یادگیری روی دوش آنها گذاشته شده، برآیند. دکتر مشتاقی به خانوادهها توصیه میکند، فرزندان خود را تا آنجا که میتوانید با مهارتهای ارتباطی و اجتماعی آشنا کنید تا در هر محیطی که قرار میگیرند، بتوانند با توجه به آن مهارتها، با محیط و اطرافیان ارتباط برقرار کنند. وی میافزاید: دوری از خانواده و نبود حمایت کامل عاطفی و روانی آنها میتواند سلامت روان دانشجو را به خطر بیندازد و همین مساله تاثیر مستقیمی در یادگیری و پیشرفت تحصیلی او داشته باشد، افت نمرات در ترمهای اول، احساس ضعف و بیماریهای عصبی در این دسته از دانشجوها دیده میشود که برای رفع آن باید از خود خانوادهها هم کمک گرفت و به نظر میرسد گسترش مراکز مشاوره در خوابگاهها و در داخل دانشگاهها برای کم کردن این عوارض ضروری است. خانههای مجردی خیلی از دانشجوهایی که از شهر خودشان برای تحصیل به شهر دیگری میروند یا خیلی زود به دلایل مختلف، عطای خوابگاه را به لقایش میبخشند یا از همان اول تصمیم میگیرند خانهای را اجاره کنند یا به تنهایی یا با همخانهای زندگی کنند، که البته این مساله هم معضلات و مشکلاتی را ایجاد کرده است. مسالهای که لازم است دانشگاهها مورد توجه قرار دهند، علاوه بر بالا بردن امکانات خوابگاهها، بهبود شرایط حضور والدین در این مکان یا شهر محل اقامت فرزندانشان است؛ اگر دانشگاهها مکانهایی را تهیه کنند که خانوادههای دانشجویان در زمانهایی برای بازدید یا نظارت بر اوضاع فرزندانشان حضور یابند، دیگر خانههای مستقل دانشجویی بندرت شکل خواهد گرفت. در اینکه این خانههای مجردی آسیبهایی را میتواند بهوجود آورد، شکی نیست؛ البته دانشجویانی که به تنهایی در خانههای مجردی زندگی میکنند، با آسیبهایی کمتری مواجه هستند تا دانشجویانی که در این خانهها به صورت دستهجمعی زندگی میکنند. شاید مهمترین آسیب اینگونه زندگیهای مجردی این است که بهدلیل داشتن استقلال بیش از حد، در خیلی از موارد بعد از اتمام تحصیلات، دانشجو حاضر نیست کنار خانواده برگردد و او که طعم این زندگی مستقل را چشیده است، نمیتواند از پدر و مادر در همه موارد تبعیت کند و از آنها حرفشنوی داشته باشد، پس تمام سعی خود را میکند تا بعد از این دوران نیز به هر ترتیبی شده، به همان سبک زندگی ادامه دهد که گاهی باعث دیر شدن ازدواج و حتی در مواردی ترجیح دادن تجرد قطعی میشود. مشکلات دانشجو شدن در شهرهای بزرگ هم ظاهرش تغییر کرده است و هم کمکم طرز فکرش دارد تغییر میکند؛ هر وقت در تعطیلات بین ترم به خانه میآید، آنقدر تغییراتش محسوس است که پدر و مادر را نگران میکند؛ از ترم ششم به بعد هم کمکم حرفهایی را مبنی بر برنگشتن خود به شهرشان و ادامه تحصیل و کار در شهر محل تحصیلش زمزمه میکند و اینکه شهر خودشان جایی برای پیشرفت او ندارد و او با چند سال زندگی در شهر بزرگتر تازه متوجه شده است زندگی یعنی چه! و این حرفها هر دفعه بیشتر و بیشتر غم را به دل پدر و مادر مینشاند و آنها را از فرستادن او به دانشگاهی در شهری دیگر پشیمان میکند. این مساله یکی از همهگیرترین مسائل مربوط به دانشجویانی است که از شهرهای خیلی کوچک یا روستاها برای ادامه تحصیل به شهرهای بزرگتر مهاجرت میکنند؛ البته این مساله در مورد همه دانشجویان هم صدق نمیکند و بعضی از آنها هم خود را متعهد میدانند بعد از اتمام تحصیلاتشان برای خدمت به شهر خودشان برگردند. دکتر غلامرضا علیزاده، جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با چاردیواری، درباره مهاجرت دانشجویان از زادگاه خودشان به شهرهای بزرگتر، میگوید: زمانی که افراد در شهرهای خودشان مشغول به تحصیل میشوند، ارتباط و همبستگی آنها با خانواده، همواره برقرار است و همین مساله باعث میشود دانشجو از بهداشت روانی بیشتری برخوردار شود و مسائل و مشکلاتش، خیلی سریع از طریق خانواده تشخیص داده شده و حل شود، اما از طرفی دیگر، ممکن است تحت این شرایط، خلاقیت و قدرتهای فردی دانشجو ظهور و بروز پیدا نکند. وی میافزاید: از دیگر مزایای مهاجرت افراد به شهرهای دیگر برای تحصیل این است که به آنها این امکان را میدهد که با خردهفرهنگهای بیشتری آشنا شوند و دانش اجتماعیشان را افزایش دهند و قدرت فصل مسائل خودشان و همینطور اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند. این جامعهشناس معتقد است؛ این مساله معایبی هم دارد و آن این است که دوری از خانواده میتواند فرد را به نوعی با فرهنگ جدیدی آشنا کند و اثراتی روی رفتار، نگرش و بینش او بگذارد که باعث نوعی تعارض با فرهنگ زادگاهش شود و به دنبال آن نیازها و خواستههای جدیدی را در او ایجاد کند که با امکانات و شرایط خانوادهاش انطباق نداشته باشد و منجر به اختلاف بین دانشجو و خانوادهاش در آینده شود. در مواردی میبینیم که دانشجویی که در شهر بزرگ تحصیل کرده، حاضر نیست پدرش را که ممکن است یک فرد روستایی با چهرهای آفتابسوخته و دستهای پینهبسته باشد، در جمع دوستان به عنوان پدرش معرفی کند و به جای اینکه به او افتخار کند، دیگر از داشتن آن خانواده خجالت میکشد. وی میافزاید: در کل در بیشتر اوقات آن اهدافی که از تحصیل این دانشجوها بهمنظور تربیت نیروهای کارشناس و متخصص مورد نظر بوده، تحقق نمییابد و آنها حاضر به برگشت و خدمت در زادبوم خود نیستند و این مساله باعث میشود در جایی با کمبود نیروهای متخصص و در جای دیگر با تراکم این نیروها مواجه باشیم و بهدلیل این تراکم، بعضی افراد با تحصیلات بالا باید به کارهایی بپردازند که نیازی به تحصیلات زیادی نداشته، مثل زمانی که فردی با مدرک کارشناسی به کارهایی همچون سرایداری، پارکبانی و... گمارده میشود، در حالی که میتواند در زادبوم خود بسیار مفید واقع شود. زندگی در خوابگاههای دانشجویی متاهلی سه سال از زندگی مشترک محمدحسین و مریم میگذشت که محمدحسین در یکی از بهترین دانشگاههای تهران، در مقطع کارشناسی ارشد، پذیرفته شد؛ دودلی بین رفتن یا نرفتن به شهری که نزدیک به هزار کیلومتر از محل سکونتشان فاصله داشت را خبر واگذاری خوابگاههای متاهلی، دانشجویی به دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری رفع کرد. حال یک سال از شروع درس محمدحسین میگذرد،که با دوندگی فراوان توانسته صاحب یک واحد آپارتمان 35 متری از خوابگاههای دانشجویی، متاهلی دانشگاه شود، اما بماند که در این یک سال، این راه بسیار دور و دوری چه مشکلاتی برای این زوج جوان ایجاد کرد. مریم بعد از یک سال دوری و سختی، با خوشحالی با وسایل اندکی که به همراه خود میآورد، به سمت تهران میآید، اما با اینکه خود را برای هر شرایطی آماده کرده است، با ورود به خانه جدید ناخودآگاه از دیدن خانه کوچکی که نور به اندازه کافی ندارد و آشپزخانه کثیف و نموری که مثل یک انباری خیلی کوچک است، کمی پاهایش شل میشود، ولی همان لحظه با پشیمانی، خدا را بابت جایی که دوری آنها از هم را پایان میدهد، شکر میکند. اما این واقعیت که علاوه بر کم بودن تعداد خوابگاههای متاهلی، اصلا شرایط این خوابگاهها هم مساعد درس خواندن و حتی زندگی کردن دانشجویان متاهل نیست، وجود دارد و همینطور دور بودن بیشتر این خوابگاهها از محل تحصیل دانشجویان، باعث میشود تا فردی، کاملا نیاز به زندگی در این مکان را احساس نکند، جرات نداشته باشد برای آن تقاضا بدهد، البته این امر در مورد تمام خوابگاههای متاهلی کل کشور، صدق نمیکند، بلکه تعداد محدودی هم هستند که شرایط مطلوبی دارند. کمبود امکانات خوابگاهی برای دانشجویان معضلی قدیمی است و برای دانشجویان متاهل مشکلات بیشتری را بهدنبال دارد؛ دانشجویانی که فضای زندگیشان خانوادگی است و به امکانات بیشتری برای یک زندگی مشترک نیاز دارند، با امکاناتی مانند زندگی مجردی دانشجویان در خوابگاهها کنار میآیند. این دانشجویان که اغلب در دورههای تحصیلات تکمیلی ارشد و دکتری درس میخوانند باید مدت زمان بیشتری را برای درس خواندن و تحقیق صرف کنند، اما گاهی مشکلات محل زندگیشان وقت و انرژی را برای درس خواندن از آنها میگیرد. مشکلات ایجاد دانشگاه در شهرهای کوچک شاید خیلی به این نکته توجه نشود که به همان میزان که مهاجرت افراد به شهرهای بزرگتر از شهر محل سکونتشان مشکلاتی ایجاد میکند، ورود دانشجوهایی از شهرهای بزرگ، به شهرهای خیلی کوچک نیز میتواند آسیبزا باشد؛ به دنبال ایجاد دانشگاه، کسانی که از شهرهای بزرگ برای تحصیل به این مناطق مهاجرت میکنند، با خود تمام ارزشها و معیارهای رفتاریشان را به آن جامعه کوچک وارد میکنند. دکتر علیزاده در اینباره میگوید: این دانشجویان به طور معمول روی پوشش افراد آن منطقه، شیوههای گذران اوقات فراغت، حتی شیوههای تغذیه و ارتباطهایشان تاثیر میگذارند؛ همچنین از آنجایی که معمولا این دانشجوها از طبقات متوسط به بالا هستند، با امکاناتی که دارند، نوعی تورم و فشار اقتصادی را به جامعه بومی وارد میکنند که یک نمونه آن بالا رفتن اجارهخانههای منطقه بهدلیل حضور این دانشجویان در آن است. وی میافزاید: بیشترین مسالهای که در مورد مهاجرت دانشجویان از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچکتر بهوجود میآید، همان تغییر شیوههای زیستی و معیشتی و نگرشی جوانان منطقه است، که این نوع تغییرات به طور معمول فشار زیادی را بر خانوادههای بومی تحمیل میکند. در بیشتر موارد نوع پوشش دانشجوها با افراد منطقه هماهنگ نیست و ممکن است همین مساله نیاز به آن نوع از پوشش را برای جوانان منطقه ایجاد کند و علاوه بر ایجاد مشکلات فرهنگی، ممکن است این نیاز با بودجه خانواده هماهنگی نداشته باشد و فشار زیادی را به آنها وارد کند و بهدنبال آن بین اعضای خانواده، نوعی درگیری و دلخوری بر سر این مسائل بهوجود آورد و انسجام بین اعضای خانواده را از بین ببرد. الهام طباطبایی 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۴ هویت مستقل لازمه دور شدن فرزند دانشجو از خوانواده آنچه بهعنوان مشاور در مراکز مشاوره دانشگاه، شاهد آن بوده و هستیم، این است که متاسفانه اثرات روانی دور بودن فرزندان دانشجو از خانواده و تغییرات آنها بعد از دوران تحصیل، اغلب اوقات مثبت نیست. انتظار این است که وقتی فرد به این دوره از زندگی، یعنی اتمام دوره نوجوانی، میرسد در صورت پشت سر گذاشتن مراحل قبل تحول، بهنحو سالم و صحیح بتواند با هویت کسب شده خود و استقلال ارادی، شخصیتی نسبتا شکل گرفته و ارزشهای مشخص و تعیین شده توسط خود شخص؛ درست تصمیم گیری کند، در مواقع دشوار حل مساله کند، روابط بین فردی خود را مدیریت کند، نه گفتن را در مواقع لزوم بلد باشد، حریم فردی خود و دیگران را بشناسد و همینطور حقوق دیگران را، به حقوق خود و دیگران احترام بگذارد، احساس امنیت و اعتماد اولیه به جهان پیرامون و دیگران داشته باشد و در مواقع لزوم ابتکار عمل به خرج دهد. اما آنچه که در واقعیت بیرونی مشاهده میکنیم متاسفانه کاملا خلاف موارد فوق است. نوجوان ما با هویتی ناموفق از نوع ضبط شده از والدین یا اطرافیان دیگر، یا بدتر از آن هویتی آشفته، پا به این عرصه میگذارد؛ ارزشهایش یا باری به هر جهت است یا به هر طرف باد بوزد از آن طرف میرود یا کاسه چه کنم چه کنم در دست دارد و فکر و چشم و دستش به دیگران است؛ توانایی تصمیمگیری صحیح ندارد، تردیدهایش بسیار است و یقینهایش اندک، از خودش راضی نیست و عزت نفس کافی برای برخورد با مسائل و مشکلات پیشرو را ندارد. آنچه که هست با آنچه که میخواهد باشد فرسنگها فاصله دارد. در واقع نه راه رفتن میداند و نه پای رفتن دارد. قطعا در چنین اوضاع نابسامانی که محصول تربیت غلط و فرزندپروری ناموفق والدین است توصیه این است که اول برای اصلاح موارد فوق قدم برداریم و او را یاری کنیم و بعد در فکر ادامه تحصیل او در شهری دیگر و دور از خانواده باشیم، آسیب در چنین شرایطی آنقدر زیاد است که ممکن است جبرانناپذیر باشد. بپذیریم نوجوان ما هنوز کودکی را هم پشت سر نگذاشته است، چه برسد به نوجوانی. برای روشنتر شدن مساله به مراکز مشاوره دانشگاهها سری بزنید و با متخصصان مراکز صحبت کنید. سوال کنید سال اولیهای دانشگاه در طول سال سوم و سال چهارم چه تغییراتی داشتهاند؟ ابتلا به اعتیاد چقدر شیوع داشته؟ سوال کنید دوستیهایی که سرانجامهای بسیار ناگواری داشته چقدر شایع است؟ افسردگی بین آنان چقدر مشاهده میشود؟ ازدواجهای شتابزده و بیتامل و بدون آیندهنگری چقدر اتفاق میافتد؟ درگیریهای خوابگاهی ناشی از نبود سازگاری بین دانشجویان چه میزان وجود دارد؟ اگر ما دانشجویی داشته باشیم که هویت مستقل موفق داشته باشد، عزت نفس بالایی داشته باشد و برای حفظ آن نیاز به همرنگی با جماعت نداشته باشد، اگر فرزند ما ارزشهایش را خودش انتخاب کرده باشد، اتفاقا چنین تجربهای برای پختگی، خودکفایی و استقلال شخصیتی وی میتواند مثبت باشد. مشابه چنین شرایطی را در خدمت سربازی پسرانمان داریم. همه ما دیدهایم که برخی افراد پس از دو سال خدمت سربازی بسیار مستقل، پخته و بالغ میشوند و در مقابل برخی دیگر که متاسفانه تعدادشان کم هم نیست در خلال دشواریهای این دوره به اختلالات روانی مبتلا میشوند، زیرا زمینه قبلی آن را داشتهاند. آسیبپذیری بالا، نبود مقابله کارآمد با مشکلات و تحمل ناکامی پایین، ویژگی بارز این افراد است؛ در چنین شرایطی ممکن است این سوال مطرح شود که تا چه زمانی باید فرزندان را مراقبت و حمایت کنیم و مگر میشود همیشه ما بالای سرشان باشیم تا مشکلی نداشته باشند؟ همانطور که ذکر شد در صورتی که در سالهای اولیه کودکی احساس امنیت لازم را به کودک بدهیم، او خودش جسارت و جرات اکتشاف پیرامون را خواهد داشت، اگر عزت نفس لازم را به آنها بدهیم و به آنها مستقل بودن را بیاموزیم، اگر اجازه ابتکار عمل و خودمختاری را در سنین پایینتر به آنها بدهیم و کنارشان باشیم و آنها را همراهی کنیم، در این دوره تحول میتوانیم تا حد زیادی مراقبت و نظارت خود را نامحسوس کنیم و از دور حمایت و نظارت خود را داشته باشیم. سوال دیگر اینکه اگر فرزند ما تا این زمان، این شرایط را نداشت و تاکنون درست عمل نکردیم، حال چه کنیم؟ توصیه کارشناسی در این شرایط این است که شخصیت و سلامت روان فرزندتان بسیار مهمتر از ادامه تحصیل وی است. شما در این شرایط سعی کنید در کنار یک رواندرمانگر ماهر به برطرف کردن مشکلات ایجاد شده بپردازید و با صمیمیت، صبوری و تغییر سبک خود، به او کمک کنید مشکلات شخصیتیاش راحل کند، مقابله با مشکلات را بیاموزد، همراهیاش کنید تا ارزشهایش را بشناسد و برای خود، خانواده و باورهایش ارزش قائل شود. لازم به ذکر است رفتار شما نیز باید الگویی شایسته باشد و خودتان عامل به تغییرات جدید باشید، والدین مضطرب، ناپخته، افسرده، سست اراده، وابسته، بیعزت نفس، آسیبپذیر و بهطور کلی شخصیتهای ناسالم، نمیتوانند الگوی خوبی برای فرزندشان باشند. دکتر نرگس رازقی روانشناس و عضو هیات علمی دانشگاه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده