رفتن به مطلب

فسادپذيري كالا در توليد و تجارت


Dreamy Girl

ارسال های توصیه شده

فسادپذيري كالا در توليد و تجارت

 

03271.jpg

 

 

نويسنده: پل بلومبرگ

مترجم: مؤسسه خط ممتد انديشه

 

 

 

 

 

افراد در برخي از تجارت ها بر سر اجناس فسادپذير معامله مي كنند. منظور من اينجا اجناس آشكارا فسادپذير مثل غذا نيست. فيلم عكاسي كهنه مي شود پس فسادپذير است. مدل هاي لباس تا ابد مد نيستند. در مؤسساتي كه محصولات فسادپذير مي فروشند هميشه خطر فساد، پوسيدگي، ترشيدن، از تاريخ گذشتن و از مد افتادن يا كهنه شدن وجود دارد. در چنين شركت هايي، بسته به اينكه كالاها چطور فاسد مي شوند، جريان مداومي براي فروش فوري محصول وجود دارد، چون اگر كالاها نتوانند با سرعت لازم به دست مشتريان برسند، فاسد مي شوند و زيان هاي اقتصادي كلان وارد مي آيد.

اصل فسادپذيري با اصل كمبود در ارتباط آشكار است و حتي مي توان آن را زيرگونه اي از اصل كمبود به حساب آورد، چون واقعيت فسادپذيري به اين مفهوم است كه كالاها تا حدي به اين دليل كمياب هستند كه اگر فروش نروند، ممكن است به راحتي غيرقابل استفاده شوند. در همه ي موارد، اقدامات مربوط به فسادپذيري به مثابه اداره ي اعمال فريبنده است زيرا اگر كالاها نتوانند پيش از فساد فروش بروند، فشار تقريباً مقاومت ناپذيري براي خلاص شدن از كالاهاي در حال فساد يا حتي فاسد شده وجود خواهد داشت. اين كار معمولاً تنها با پنهان نگه داشتن وضعيت واقعي كالا از خريدار انجام مي پذيرد. مثال هاي زير قواعد كلي را روشن مي كند.

گوشت، ماهي و مرغ

« يا آن را بفروش يا آن را بو كن » يك ضرب المثل قديمي در معامله ي گوشت است و بنجامين فرانكلين (1) مي گويد كه « ماهي ها و بازديدكنندگان آن ها پس از سه روز بو مي گيرند »، اگرچه با يخچال هاي مدرن، مورد اول مي تواند كمي بيشتر تازه بماند. چون گوشت و ماهي به شدت فسادپذير هستند، فروشندگان اين محصولات تحت فشار قابل ملاحظه اي براي فروش سريع آن ها هستند. براي مقابله با اين مشكل، تاجران روش هايي از جمله آراستن يا پنهان كردن را به كار مي گيرند تا كالاي فاسد شده را بفروشند.

مردي كه 5 سال در بخش گوشت يك سوپرماركت كار مي كرد، شرح داد كه چگونه مدير او مشكل فساد گوشت و مرغ را حل مي كرد. مثلاً بعد از مراسم شكرگزاري گاهي بوقلمون هاي فروش نرفته يا تاريخ انقضا نزديك در فروشگاه مي ماند. اين مشكل با اين روش به سرعت حل مي شد. « ما بوقلمون ها را برمي داشتيم و برچسب ها را طوري كه معلوم نباشد مي خراشيديم. بعد مقياس را روي يك ماه بعد تنظيم مي كرديم و وارسي شان مي كرديم و به جاي اول برمي گردانديم. اين كاري رايج است ». در همان فروشگاه بعضي محصولات گوشتي مي رسيد كه تاريخ آن ها با جوهر رويشان كوبيده شده بود. اين مورد راه حل ديگري را مي طلبيد: « اگر اين محصولات تاريخ گذشته شوند، روش خانگي پاك كردن، تاريخ جوهري را از بين مي برد به طوري كه مشتريان نمي فهمند چه تاريخي روي آن نوشته شده است. اگر پاك كردن جوهر ممكن نباشد، ما اتيكت را دقيقاً روي تاريخ مي زنيم كه مردم نتوانند آن را ببينند. »

كارگر ديگري كه در فروشگاه گوشت در مركز شهر بروكلين كار مي كرد، ديده بود كه وقتي گوشت فاسد مي شود، رئيسش گوشت را چند ساعت در سركه و نمك مي خواباند تا بوي نامطبوعش از بين برود. ظاهراً چنين كاري براي كارگر يك سوپرماركت بزرگ زنجيره اي كه رفتار مشابهي را در فروشگاه خود شرح مي دهد، معمول به نظر ميرسد. « قصاب وقتي گوشت فاسدي مي يافت آن را در محلول نمك مي شست و دوباره بسته بندي مي كرد. همچنين برخي گوشت هاي دودي كه كپك مي زنند به همين ترتيب در محلول نمك خوابانده مي شوند و كپك را مي تراشند و گوشت را مي فروشند ».

كپك در برخي سوپرماركت ها فقط يك واژه ي سه حرفي است. خانمي در بخش اغذيه فروشي - يا به قول نيويوركي ها بخش « اشتهاآور » - در يك فروشگاه اصلي كار مي كرد. او به خاطر آنچه كه در آنجا ديده است « مي ترسد گوشت يا پنير را از بخش اغذيه در هر سوپرماركتي بخرد ». اگرچه اين سوپرماركت چنين آگهي مي كند كه كالباس ها و لبنيات تازه هستند، او مي نويسد كه « تلاشي براي دور انداختن غذاهاي فاسد صورت نمي گيرد. » من يك بار متوجه شدم كه تمام اطراف گوشت دودي را كپك گرفته و به مدير اطلاع دادم. او جواب داد: كدام كپك؟ من كه هيچ كپكي نمي بينم. او اين را در حالي مي گفت كه با انگشت هايش كپك را از روي گوشت دودي كنار مي زد. آن وقت من فهميدم كه ديگر در طول كار نبايد چيزي از كپك و كپك زدگي بگويم. »

نويسنده ي ديگري كه 4 سال در بخش اغذيه فروشي يك سوپرماركت بزرگ كار مي كرد، مي نويسد كه گوشت ها تمام شب در ويترين رها مي شوند. اگرچه طبيعتاً گوشت به اين شكل زودتر فاسد مي شود، اما فروشگاه از هزينه ي انتقال گوشت از ويترين به يخچال در هر عصر و بازگرداندن آن در صبح بعد رها مي شود. كار آرايش سريع در صبح و بريدن تكه هايي از گوشت كه تغيير رنگ داده اند، دوباره به محصول ظاهري تازه مي بخشد.

بخش ماهي همان فروشگاه نيز با مشكل فساد دست به گريبان است. فروشگاه مشتريانش را مطمئن مي كند كه « همه ي ماهي هايي كه در ويترين علامت تازه خورده اند، همان روز كه مي رسند فروخته مي شوند. زيرا آن طور كه آن ها مي گويند چه كسي ماهي كهنه مي فروشد؟ خوردنش مطمئن نيست. با اين حال اين كار انجام مي شود. من ديده ام كه آن ها ماهي ها را به يخچال مي ريزند و روزها و روزها از آن استفاده مي كنند. ماهي تازه فقط چهارشنبه و جمعه مي رسد. و اين بدان معنا است كه اگر كسي روز سه شنبه ماهي بخرد چيزي را تهيه كرده كه چهار روز پيش رسيده است. »

نويسنده اي چندين تابستان براي فروشگاه تهيه ي غذايي كار كرده كه هر روز هزاران ساندويچ و اغذيه براي اردوگاه هاي تابستاني متعدد آماده كرده است. وقتي همبرگري خراب مي شد متصدي غذا آن را با گوشت همبرگري تازه مخلوط مي كرد تا احيا شود. وقتي كالباس ها مثل سالامي و بولوگنا فاسد مي شدند، آن ها را با كاهو و خردل فراوان مي پوشاند تا مزه و بوي نامطبوع را مخفي كند.

كارمند انبار يك سوپرماركت داستاني را - هرچند خنده دار - نقل مي كند كه نمونه ي بلندپروازي مدير اغذيه فروشي در خصوص « تأثيرگذاري » است؛ يعني فروختن هر چيزي بدون توجه به شرايط آن. اين كارمند مي نويسد: « يك بار در شيفت شب، ما يك ژامبون 5 پوندي را جا گذاشتيم. صبح ژامبون قهوه اي شده بود و بوي بدي مي داد. جيم [ مدير ] آمد و شكايت كرد كه ما چقدر بي ملاحظه هستيم و گفت كه بايد ريز فهرست را به اداره بدهد و ضرر و زيان را جبران كند. صبح روز بعد يكي از همكلاسي هايم به من گفت كه جيم ژامبون را فروخته است، طوري كه هيچ مشكلي پيش نيامد. من دوباره ويترين را چك كردم و گزارش دوستم را تأييد كردم. »

همين كارگر از تكرار يك مشكل فروشگاهي خبر مي دهد. با بارهاي فاسد خواروبار چه بايد كرد؟ بعضي از خريداران موقع خريد، در ميانه ي راه تغيير عقيده مي دهند. آن ها سبد خريد را مي گيرند و پر مي كنند، آن وقت مي بينند كه فرصت، پول يا تمايل براي ادامه ي خريد را ندارند و به راحتي سبدها را مي گذارند و فروشگاه را ترك مي كنند. در برخي فروشگاه ها به اين سبدهاي رها شده « بچه ي سرراهي » گفته مي شود كه نشان مي دهد تعدادشان آن قدر زياد هست كه برايشان اسم گذاشته شود. مديران فروشگاه ها بدين ترتيب با مشكل چگونگي فروختن غذاهاي فاسدي روبرو هستند كه ساعت ها در سبدهاي خريد رها شده اند.

يك صندوق دار در يك سوپرماركت زنجيره اي بزرگ در نيويورك عادي ترين روش ها را شرح مي دهد: « من تكه هاي فاسد را ديدم - ماهي تازه، غذاي منجمد، گوشت ها، لبنيات، تكه هاي اغذيه - كه پس از يك روز ماندن در سبد خريد رها شده يك نفر، به قسمت يخچال يا فريزر فرستاده شدند. » ديگران نيز گزارش هاي مشابهي دارند. تقريباً هميشه، كارگران مي گويند كه كالاهاي فسادپذير رها شده، دوباره انبار و فروخته مي شوند.

مديران سوپرماركت ها در حل مشكلات جزئي مربوط به فاسدشدگي ماهر شده اند و با تردستي مي توانند بچه هاي سرراهي را از نو به انبار موجودي اضافه كنند، يا محتويات يك فريزر خراب را حتي بعد از اينكه موادغذايي يخشان آب شده و فاسد شده اند، به فريزر ديگري منتقل كنند. اما قطع برق بزرگ شهر نيويورك در اواسط تابستان 1977، حداقل براي مدير يكي از سوپرماركت ها به گفته ي يكي از صندوق دارهاي او، به شكل يك مبارزه درآمد. [ در آن موقع ] به دليل قطع برق همه ي قسمت هاي فروشگاه، طبيعتاً همه ي فريزرها خاموش شده و همه ي موادغذايي يخشان آب شده بود. اين كارمند فروشگاه نوشته است: « بعد از وصل شدن برق، همه چيز دوباره منجمد شد و مدير زرنگ من كه مي دانست در ذهن مشتريان چه مي گذرد، در همه ي قسمت هاي فروشگاه تابلوهايي نصب كرد كه رويشان نوشته شده بود: به دليل نصب ژنراتورهاي جديد در اين فروشگاه، موادغذايي منجمد و محصولات لبني فاسد نشده اند. اين حرف براي مشتري ها مايه ي دلگرمي بود، اما باعث مي شد همه ي كاركنان متعجب بمانند كه اين ژنراتورها كجا هستند - ما در زيرزمين ساختمان جز كالاهاي فاسد شده، موش و سوسك چيز ديگري نديده بوديم. »

ميوه ها و سبزيجات

رسم بسته بندي ميوه ها و سبزيجات كه هر روز بيشتر از پيش معمول مي شود، اين فرصت را در اختيار سوپرماركت ها مي گذارد كه علاوه بر مجبور كردن مشتري به خريد بيش از حد تمايل خود، محصولات گنديده را پنهان از چشم مشتري به او بفروشند. كاملاً معمول است كه مشتري كالاي بسته بندي شده اي را كه خوب به نظر مي رسد، خريداري كند و تنها زماني كه در خانه بسته را باز مي كند بفهمد كه درصد قابل توجهي از آن - كه معمولاً در ته بسته پنهان شده است - آفت زده يا خراب است و احتمالاً اكثر مشتري ها فهميده اند كه اين مخلوط شدن جنس بد در ميان جنس خوب تنها حاصل تصادف و اتفاق نيست.

به گفته ي مرد جواني كه در بخش بسته بندي كالا در يك سوپرماركت بزرگ در نيويورك كار مي كرد، اكثر مشتري ها به اين موضوع مشكوك مي شوند. او نوشته است: « مهم ترين قاعده اي كه مدير بخش توليد به من ياد داد اين بود كه نبايد كالاها را به شكلي بسته بندي كنم كه همه ي مواد داخل آن خوب باشد. به عبارت ديگر، به من گفته شده بود كه در هر بسته، يك سيب گنديده بگذارم. خصوصاً زماني كه سيب زميني را بسته بندي مي كردم، به من مي گفتند كه هر بسته را با مقداري سيب زميني مانده و جوانه زده پر كنم. همين طور به من گفته شده بود كه ميوه هاي با ظاهر نه چندان خوب را در ته جعبه و خوب ها را روي جعبه بچينم. قانون كلي ديگري كه ياد گرفتم اين بود كه روي بد هر ميوه بايد به سمت پايين گذاشته شود. اين قانون ميوه هايي مثل گوجه فرنگي، گلابي يا هر ميوه ي ديگري را كه ممكن بود يك روي آن از روي ديگرش بهتر باشد، شامل مي شد. »

روش جايگزين براي پنهان كردن يا پوشاندن محصول خراب، اين است كه براي داشتن ظاهر بهتر روي محصولات غذايي، عمل جراحي زيبايي انجام بدهند. يكي از كاركنان يك شركت فروش عمده ي ميوه و سبزيجات گزارش داده است كه در آنجا محصولات براي جذب سريع تر مشتري و بالاتر بردن قيمت ها، « تزئين » مي شوند. سيب ها، پرتقال ها، گوجه فرنگي ها و ساير ميوه ها و سبزيجات براي داشتن ظاهري زيباتر، به طور مرتب با گاز اتيلن اسپري مي شوند (2)، و به گفته ي خانمي كه به مدت دو سال در يكي از سوپرماركت هاي زنجيره اي مشغول به كار بوده است، در اين فروشگاه هر وقت سبزيجاتي مثل كرفس فاسد يا پلاسيده مي شود، مدير به كارمند بخش محصول دستور مي دهد كه آن را در آب بخيساند و سپس در فريزر بگذارد. روز بعد اين سبزيجات يخ زدايي شده و تازه به نظر مي رسند.

محصولات لبني

تقلب در فروش محصولات فاسدشدني لبني، از روش هاي بي ضرري مثل پنهان كردن محصولات كهنه در زير محصولات نمايشي بهتر، فراتر رفته و ممكن است شامل كارهايي شود كه برخلاف قانون است. تغيير دادن تاريخ انقضاي درج شده روي بسته بندي محصولات لبني يكي از اين روش هاي معمول است. براي مثال يكي از كاركنان يك فروشگاه زنجيره اي بزرگ گزارش داده است كه بسته هاي شيري كه زمان انقضاي آن ها به جاي تاريخ روز تنها با روزهاي هفته مشخص شده است، در روزي كه اعتبارشان به پايان مي رسد، داخل فريزر گذاشته مي شوند و چند روز بعد دوباره بيرون آورده شده و به عنوان شير تازه فروخته مي شوند.

به گفته يكي از كاركنان فروشگاهي مستقل، مسئله ي تاريخ انقضاي محصولات لبني چيزي نبوده است كه مدير اين فروشگاه را ناراحت كند. براساس اظهارات اين شخص، هروقت كه از تاريخ انقضاي درج شده روي يك محصول مي گذشت، « رئيسم كاري را كه لازم بود، انجام نمي داد و آن ها را دور نمي ريخت. به جاي آن، كسي را مأمور مي كرد كه تاريخ انقضا را پاك كند يا براي پنهان كردن آن رويش برچسب قيمت بچسبانند، يا شير تاريخ مصرف گذشته را در بطري هاي بدون مارك و استريل نشده بريزد. »

زماني كه يك مشتري به فروشگاه برمي گشت و شكايت مي كرد كه شير فاسد به او فروخته شده است، اتفاقاتي پيش مي آمد كه به ماجراهاي اليور تويست كه در قرن بيستم رخ داد، بي شباهت نيست: « اگر يك مشتري جنسي را پس بياورد و از خراب بودن آن شكايت كند، رئيس دنبال يكي از پسرهاي بيچاره مي فرستد و پيش روي مشتري خشمگين، همان نغمه ي هميشگي اش را كه چقدر به پسر گفته است كه اين جنس ها را بيرون بريزد، ساز مي كند. رئيس با عذرخواهي فراوان و سرزنش كردن آن پسر براي بي دقتي اش، براي مشتري چاپلوسي مي كند. پسر بيچاره هم وظيفه اش اين است كه در تأييد سر بجنباند و يك چيزهايي در مورد اينكه يادش رفته اين كار را انجام بدهد، زير لب بلغور كند و بعد باز هم سراغ كار خودش كه پنهان كردن تاريخ انقضاي محصولات است، برود. »

در يك سوپرماركت هاي ديگر، به گفته ي يكي از كاركنان آن، بخش محصولات لبني براي فريب دادن مشتري ها به انواع و اقسام وسايل مجهز شده است. با اينكه روي بسته بندي همه ي محصولات در اين بخش تاريخ انقضا درج شده است، اما با حيله جلوي گذشت خلل ناپذير زمان هم گرفته مي شود: « فروشگاه ما يك مهر كوچك براي درج تاريخ مصرف داشت و مي توانستيم روي كارتن هاي سفيد هر تاريخ مصرفي كه دوست داريم درج كنيم و محصولات لبني را به كارتن هايي كه تازه تاريخ مصرف خورده اند، منتقل كنيم. »

نان ها و شيريني ها

حتي اعجاز روش هاي مدرن نگهدارندگي هم نمي تواند كاري كند كه كيك ها تا ابد دوام بياورند و همين كار را براي فروشندگان اين محصولات سخت كرده است. احياء، آرايش، استفاده از موادي كه باعث تازگي ظاهر مي شوند و كشش پوستي اين محصولات از روش هاي معمول در فروش نان و كيك هستند.

خانم جواني كه به مدت يك سال در يك نانوايي ايتاليايي به عنوان شيريني پز و فروشنده مشغول به كار بوده است، مشكلات اين حرفه و راه حل هاي عملي فروشگاه خودشان را براي مقابله با اين مشكلات فاش كرده است. « لازم بود كه كيك ها، پاي ها و شيريني ها به صورت روزانه و تازه پخته شوند، اما فكر مي كنيد يك فروشنده ي موفق مي تواند در پايان روز همه ي كيك هاي باقي مانده را دور بريزد؟ معلوم است كه نه. فقط كيك هاي كپك زده دور ريخته مي شدند. بقيه ي محصولات تا زماني كه قابل فروش بودند، نگهداري مي شدند. براي اينكه چنين به نظر برسد كه كيك ها و پاي ها همان روز تهيه شده اند، كارهاي مختلفي روي آن ها انجام مي داديم. مثلاً پاي ها و شيريني دانماركي ها را با مايعي به نام گليز اند شاين (3) براق مي كرديم. اين مايع باعث مي شد پاي ها ظاهري نرم و براق به خود بگيرند و اصلاً معلوم نشود كه خشك شده اند. خمير تارت هم تا زماني كه امكان داشت نگهداري مي شد. زماني كه كرم داخل تارت سفت مي شد، آن را درمي آورديم و كرم تازه داخل خمير خشك شده ي تارت مي ريختيم. شيريني هاي اسفنجي را هم مرطوب مي كرديم تا تازه بمانند و خشك نشوند. »

شخص ديگري كه در يك نانوايي محلي كار مي كرد، روش هاي خودشان را زماني كه كيك مانده مي شد، شرح داده است. او نوشته است: « اين محصولات هيچ وقت دور ريخته نمي شدند و با روش هاي هوشمندانه ي مختلفي كهنگي شان پنهان مي شد تا بشود آن ها را به عنوان محصول تازه فروخت. اگر كيك خيلي كهنه نشده بود، سطح آن را كه خشك شده، مي بريديم و به همين سادگي مي توانستيم آن را بفروشيم. » در مواردي كه به آرايش مرده بي شباهت نيست « كيكي كه احتياج به يك ظاهر كاملاً تازه داشت، كرم خامه اي مي توانست از عهده ي اين كار برآيد. »

كيك هاي بزرگ به دليل آسيب پذيري و احتمال ترك خوردن، لازم است كه با ميوه يا خامه پوشانده شوند. كيك هاي ورقه اي دردسرهاي خاص خود را دارند و اگر درست جا به جا نشوند ممكن است ترك بردارند. در اين موارد، فروشندگان روش هاي زير را به كار مي برند: « وظيفه ي فروشنده اين است كه نگذارد مشتري متوجه ي ترك روي كيك شود و اين كار با قرار دادن كناره هاي كيك در سطحي بالاتر از وسط آن انجام مي شود. اين كار باعث مي شود لبه هاي ترك به هم نزديك شوند تا كيك دوباره در جعبه به حالت صاف قرار داده شود. پس فروشنده بايد مطمئن شود كه ديواره ي جعبه بلند باشد و جلوي ديد مشتري را بپوشاند. »

در صورتي كه كيكي روي زمين بيفتد، فروشنده ها بنا به دستور مدير فروشگاه بايد اين طور رفتار كنند: « اگر در آن زمان مشتري در فروشگاه حاضر باشد، كيك در كناري گذاشته شده و منتظر مي مانند كه مشتري از در خارج شود، سپس كيك را به قفسه ي فروش برمي گردانند ».

تاريخ استفاده ي برخي از محصولات به سرعت سپري مي شود. اما از طرف ديگر اگر به اندازه ي كافي نگهداري شوند، دوباره به روز مي شوند. براي مثال، شيريني ها و كالاهاي مخصوص كريسمس، روز ولنتاين، روز مادر و موارد مشابه درست بعد از گذشتن مناسبت، غيرقابل استفاده مي شوند. به لطف گردش سالانه ي زمين به دور خورشيد، اين محصولات دوباره « تازه » مي شوند، البته به شرط اينكه صبر داشته باشيد و ظاهراً خيلي از تاجران مي توانند صبر كنند. گزارش هاي زيادي رسيده است كه از فروشگاه هايي كه شكلات هاي كريسمس پارسال را در سال نو عرضه كرده اند، فروش شكلات هاي ولنتاين گذشته، خرگوش هاي شكلاتي عيد پاك سال قبل و ساير موارد، حكايت مي كنند.

پوشاك

پوشاك معمولاً جزو محصولات فسادپذير به حساب نمي آيد و در حقيقت هم لباس ها خراب نمي شوند و نمي گندند. با اين حال تغيير مدل معمول در لباس هاي زنانه و مردانه، باعث به وجود آمدن نوعي عدم مطلوبيت در كالا مي شود كه به اندازه ي مسائلي كه قصاب، نانوا يا فروشنده ي ميوه و سبزيجات با آن ها سروكار دارد، دردسرساز است. نويسنده اي كه در يك فروشگاه پوشاك كار كرده است، نوشته است كه كارمندان و فروشندگان آنجا مي توانستند مشترياني را كه مدل جديد لباس ها را مي شناسند، از ديگران تشخيص بدهند. در مورد دسته ي دوم، غالباً لباس هايي كه مدت زيادي در فروشگاه مانده بود و ديگر مد نبود، به آنان فروخته مي شد. اين شخص مي گويد: « خيلي راحت مي شود به كسي كه از مد اطلاعي ندارد، جنس فروخت. يك فروشنده هميشه در انتظار اين گونه مشتري است. اول از همه اينكه برخورد با اين مشتري به معناي گرفتن پول است و در درجه ي دوم و مهم تر از آن، به فروشنده امكان مي دهد كه همه ي لباس هايي را كه از سال هاي قبل روي دستش مانده است، به او بفروشد. ما به عنوان فروشنده مي دانيم كه كدام يك از اين لباس ها متعلق به سال قبل است، چون زمان خريد آن روي برچسب لباس درج شده است. يادم مي آيد چند سال پيش به فردي پنج عدد كت مدل نهرو (4) فروختم، در حالي كه اين مدل دو سال پيش از مد افتاده بود. »

گل

پيش تر از روش هايي كه كاركنان گل فروشي ها به كار مي برند صحبت كرديم. شايد علت اين باشد كه معمولاً گل به مشتريان حواس پرتي كه ذهنشان مشغول مسئله مهم تري است - جشن ازدواج، مراسم تدفين، مراسم فارغ التحصيلي، قرار ملاقات دوستانه و درجات مختلفي از سلامت يا بيماري - فروخته مي شود و به همين دليل اين گونه مشتريان به راحتي فريب مي خورند. احتمالاً انگيزه ي اساسي در فريب كاري در اين حرفه بر پايه ي فسادپذيري اين محصول و ضرورت فروختن آن پيش از آنكه ناچار به دور انداختنش شوند، شكل گرفته است.

يك فرد مطلع كه مدتي به عنوان يك گل فروش كار كرده است، از روش هاي جديدي تعريف مي كند كه با آن كاركنان گل فروشي به جنگ قوانين طبيعت مي روند و پژمردگي غيرقابل اجتناب اين محصول را به تعويق مي اندازند: « براي تازه نشان دادن يك دسته ي گل پژمرده، از اسپري رنگ استفاده مي شود. بر فرض هم كه مشتري برگردد و از اينكه گل هايش خيلي زودتر از حد معمول پژمرده شده اند شكايت كند، گل فروش مهربان به او مي گويد كه علت، روش غلط او براي نگهداري از گل بوده است. »

معلوم است كه اين روش تنها به اين گل فروش اختصاص ندارد، براي اينكه 7 سال بعد مرد جوان ديگري كه به عنوان تهيه كننده و فروشنده ي گل در يك گل فروشي محلي كار مي كند، كاربرد روش مشابهي را گزارش كرده است. او روايت خود را با يك خاطره شروع مي كند: « چند وقت پيش يك مشتري به سراغم آمد و 12 شاخه گل رز سرخ سفارش داد. به كارگاهي كه در آنجا دسته هاي گل را مي سازند زنگ زدم و به من گفتند كه تنها رزهايي كه برايشان باقي مانده، سفيد است. پس چاره اي نداشتند جز اينكه رزها را قرمز كنند. »

پس برخلاف گفته ي گرترود استاين كه: « يك گل رز، يك گل رز است، يك گل رز » (5)، اين موضوع حقيقت ندارد. اين شخص داستانش را اين طور ادامه مي دهد: « رنگ كردن باعث مي شود كه گل بعد از چند ساعت پژمرده شود. گاهي يك مشتري برمي گردد و مي گويد كه رزها بعد از چند ساعت پژمرده يا پلاسيده شده اند. رئيسم از مشتري خواهد پرسيد كه رزها را كجا نگه داشته است و مشتري مثلاً مي گويد آن ها را در صندوق عقب خودرو گذاشته است تا دوستش را غافلگير كند. آن وقت رئيسم چرندياتي از اين قبيل كه اگر رز را بيشتر از يك ساعت در تاريكي نگه داريد، اين اتفاق برايش مي افتد و... تحويل او مي دهد. ايده ي قوطي اسپري رنگ خيلي طرفدار داشت. هرچقدر هم كه دسته گل پژمرده به نظر مي رسيد، كمي اسپري رنگ آن را تروتازه نشان مي داد. »

پس واضح است كه در گل فروشي هم مثل نمايشگاه خودرو، بهترين ابزار يك فروشنده، قوطي رنگ او است.

حيوانات خانگي

زماني كه به محصولات فاسدشدني فكر مي كنيد، اول چيزهايي مثل غذا، گوشت، ماهي و محصولات لبني به نظرتان مي آيد. با اين حال هرگونه كالايي كه به دليل طبيعتش فسادپذير باشد، فروشنده را اغوا مي كند كه با روش هاي غيرصادقانه، محصول را پيش از آنكه به مرحله اي برسد كه معلوم شود خراب است، به فروش برساند. مسلماً حيوانات خانگي هم خراب شدني و از بين رفتني هستند و در طول زمان پير و مريض مي شوند و جان مي سپارند كه مدت آن به طول عمر هر نژاد و مراقبتي كه از آنان مي شود، بستگي دارد.

فردي را مي شناسم كه مدت دو سال در يك فروشگاه محلي حيوانات خانگي كار كرده است. در اين مكان علاوه بر حيوانات معمول مانند سگ و گربه، حيوانات اگزوتيك تري مانند پرندگان كمياب، خوكچه هندي، ماهي، انواع مارها و خزندگان كوچك ديگر نيز به فروش مي رسند. به گفته ي اين فروشنده، فروشگاه براي پايين تر آوردن قيمت ها از همه ي مخارج جانبي چشم مي پوشد و به همين دليل هميشه حيوانات مريض بيشتر از معمول در اين مكان يافت مي شوند.

خيلي از اين حيوانات پيش از اينكه به فروشگاه برسند، بيمار هستند. به گفته ي اين فرد براي مثال از يك محموله ي 25 عددي مرغ عشق (6) كه به فروشگاه مي رسد، معمولاً در روز بعد تنها 15 پرنده قابل فروش هستند. به علاوه فروشگاه فاقد امكانات لازم براي نگهداري از حيوانات غيربومي است. با اين حال سياست مدير فروشگاه اين است كه اگر حيوان هنوز حركت مي كند و زنده است، بايد سريع تر فروخته شود. اين فروشنده نوشته است: « حتي حيواناتي هم كه مي دانيم بيمار هستند و به زودي خواهند مرد، به مشتري فروخته مي شوند. مثلاً اگر يكي از همسترهايي كه در يك جعبه ارسال شده اند هم به بيماري دم خيس (7) ‌دچار شده باشد، همه ي آن ها بايد معدوم شوند، چون اين بيماري شديداً مسري است. در عوض، همسترهايي را كه علائم بيماري در آن ها ظاهر شده، خارج مي كنند و بقيه را كه به ظاهر سالم هستند مي فروشند. اگر هم مشتري در يك جعبه همستر مرده اي را ببيند و درباره ي خريد حيوان از آن جعبه مردد شود، به او گفته مي شود كه آن همستر در اثر حمله ي همسترهاي ديگر كشته شده است و درباره ي علت واقعي مرگ هيچ چيز گفته نمي شود، پس امكان دارد كه مشتري همستر را بخرد. مطمئن باشيد كه به زودي با همستري در دست كه خيلي زود مرده است، به فروشگاه بازخواهد گشت ». فروشگاه هيچ ضمانتي در برابر حيواناتي كه مي فروشد به عهده نمي گيرد و اين چيزي است كه در ابتدا به مشتري گفته نمي شود. و درست مثل مورد گل هايي كه خيلي زودتر از موعد پژمرده شده اند، مدير فروشگاه حيوانات خانگي تقصير مرگ حيوان را به گردن مشتري مي اندازد. مدير با پرسيدن از مشتري درباره ي اينكه چطور از حيوان، خصوصاً حيوانات اگزوتيك و غيربومي مراقبت كرده است، هميشه مي تواند نكته اي در اين مراقبت ها پيدا كند كه با بهانه كردن آن، مشتري را براي مرگ پيش از موقع حيوان مقصر قلمداد كند.

اين ها همان فشارهايي است كه در چنين دادوستدهايي در مورد كالاهاي خراب شدني پيش مي آيد. كارمندي كه در واقع تجربه اي طولاني از كار در همه ي بخش هاي يك سوپرماركت بزرگ دارد، گفته است كه بخش خواروبار يك فروشگاه ( غذاهاي كنسروي، كالاهاي فاسدنشدني ) تنها قسمتي است كه مشتري ها فريب داده نمي شوند.

اگر پاي انگيزه هاي سود در ميان باشد، فشاري كه براي خلاص شدن از كالاهاي فاسدشدني به تاجران وارد مي شود، گاهي آنان را به جايي مي كشاند كه ترجيح مي دهند سلامت و ايمني مشتري را به خطر بيندازند، اما كوچك ترين زيان اقتصادي متوجه خودشان نگردد. مثلاً آشپزي كه در چايخانه بيمارستان كويينز كار مي كرد تعريف كرده است كه مدير او « گوشت و سالاد فاسد شده را به خورد مشتري داده است، بدون اينكه لحظه اي به عواقب كارش فكر كند. [ لابد ] با خودش تصور كرده است كه اگر قرار است جنسش را بفروشد، حتماً اين كار را خواهد كرد، حالا مي خواهد اين غذا به درد خوردن بخورد يا نه. » حداقل كمك هاي پزشكي كه در دسترس هست.

پي‌نوشت‌ها:

1. Benjamin Franklin.

2.

3. Glaze and Shine.

4. Nehru Jacket: نوعي مدل كت بلند با يقه ي ايستاده كه از پوشش سنتي مردان هندي، براي مثال جواهر لعل نهرو تقليد شده است.

5. A rose is a rose is a rose: جمله اي كه چندين بار ( با اندكي تغيير ) در آثار مختلف گرترود استاين تكرار شده است، و آن را تعبيري از فلسفه ي كيفيت با پيام « چيزها هماني اند كه هستند » دانسته اند.

6. Parakeet: يا طوطي مينياتوري كه در كشور ما با نام مرغ عشق شناخته مي شود.

7. Wet Tail: بيماري خطرناك ويژه ي همستر و جوندگان كوچك كه با اسهال شديد همراه است و به مرگ حيوان منتهي مي شود.

منبع مقاله :

بلومبرگ، پل، (1390)، جامعه ي غارتگر: فريب در بازار آمريكايي، ترجمه مؤسسه خط ممتد انديشه، تهران: اميركبير، چاپ اول

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...