رفتن به مطلب

مغزهای حزب اللهی چرا فرار می کنند؟


Lean

ارسال های توصیه شده

چندی پیش یکی از دوستان سوال می کرد: "به نظر تو چرا خیلی از بچه هایی که برای ادامه تحصیل به خارج از ایران می روند دیگر بر نمی گردند؟" شاید انتظار داشت که یک جواب کلیشه مثل "مسائل سیاسی" یا "نبودن آینده شغلی در ایران" یا "کمبود امکانات" و یا حتی "جو گیر شدن و آرزوهای پوشالی" از من بشنود. ولی گرچه هر کدام از این دلیل ها تا حدودی می تواند درست باشد، ولی نظر من چیز دیگری است.در سال های اخیر صحبت های بسیاری در مورد مهاجرت به خارج از کشور و دلیل فرار نیروی کار متخصص از ایران شده است. فیلم هایی مثل میراث البرتا و نوشته های متفکرین و جامعه شناسان و نویسندگان هم به این موضوع معطوف بوده است. البته من هیچ یک از دلایل ذکر شده را نفی نمی کنم. همه ی دلیل ها می تواند تا حدی درست باشد. برای هر انسان هم ممکن است دلیل کمی فرق کند و با دیگران متفاوت باشد. این ها همه درست. ولی اگر از من بپرسند از میان تمام دلیل های متفاوت که مطرح است، کدام یک از همه مهم تر است، خواهم گفت: "استهلاک تدریجی انسان در ایران". اجازه دهید توضیح دهم.

از وقتی که ایران آمده ام، یعنی در همین چهار ماه اخیر، به صورت روزانه اتفاقاتی افتاده است که هر کدام روح و ذهن من را ولو اندک مستهلک کرده است. مثل قطره قطره آبی که بر روی یک سنگ بریزد. درست است که هر کدام از این قطره ها به خودی خود تاثیر خاصی ندارد، ولی با گذر زمان، همین قطره ها می تواند حفره ی چشمگیری در سنگ ایجاد کند. این همان معنی استهلاک در ذهن من است. این لیست فقط مال 4 ماه است و بسیار مختصر نوشته شده است. موردهای ذکر نشده زیاد است.

از وقتی آمده ام:- فروشنده جنس ناقص و معیوب فروخته است، وقتی عیب را به او نشان می دهی نه تنها عذرخواهی نمی کند، بلکه وقیحانه آسمان ریسمان می کند. آخرش بدهکار هم شدم!!!- همسایه هر موقع که عشقش بکشد، هر کجا که عشقش بکشد پارک می کند. سه ماشین دارد و یک جای پارک. محاسبه اش با شما.- کسی که می خواسته پرده ی خانه را وصل کند، دائم امروز و فردا کرده است، حداقل 3 بار به ما دروغ گفته است و سر قرار نیامده است. دفعه ی آخر هم بعد از این که ما را 5 ساعت کاشته است، ساعت 11 و نیم نصف شب آمده است. طلبکار هم هست که چرا در را نصف شب برای او باز نکرده ایم و هزینه ی ایاب ذهابش را می خواهد از ما بگیرد.- وضعیت نظام وظیفه مشوش است. می خواهند دو سال از عمر آدم را به زور از آدم بگیرند، و تا نگیرند و آن کارت پایان خدمت کوفتی را نگیری، نمی توانی آزادانه از کشور خارج بشوی. در اداره ی نظام وظیفه هم کسی درست و حسابی جوابگو نیست.- تا سال 93 که من پرونده تشکیل داده بودم مشمول قوانین "نخبگان" می شدم. حالا که سال 94 شده است قوانین تغییر کرده است و می بایست دوباره دنبالش دوید تا بفهمیم چه به چه است.- رفته ام بانک. از کارمند سوال می کنم که چقدر کار افتتاح حساب طول خواهد کشید؟ می گوید گوید چیزی نیست و سریع تمام می شود. حداقل یک ساعت بیش از آنچه ادعا کرده است طول می کشد.- برای خریدن ماشین قرارداد امضا کرده ام، فروشنده ماشین که بنگاه است، با تاخیر 300% درصدی ماشین را تحویل داده است. آخر هم درخواست مبلغی بیش از مبلغ قرارداد کرده است، چون در طی زمانی که تاخیر کرده است قیمت ماشین افزایش پیدا کرده!- ماشین خریده ایم. مجبوریم ببریم برای ما قفل کامپیوتر و قفل باطری و قفل زاپاس نصب کنند که مبادا کسی به ماشین دستبرد نزند. یعنی در جامعه ای زندگی می کنیم که از همان اول همه جای زندگی را باید قفل زد که در امان باشد!- می بایست مدرک دکتری خودم را ارزش گذاری کنم! یعنی وزارت علوم باید بگوید آن شب ها که من تا صبح سر آزمایش بودم، جایزه و افتخارتی که کسب کرده ام، و آن همه مقالات بین المللی که نوشته ام ارزش دارد یا ندارد!؟؟- فرم هایی که برای ارزش گذاری مدرک پر شود غیر دقیق و گیج کننده است. سفارت ایران در کشور محل تحصیل می بایست همه ی این مدارک را تایید کند و مهر بزند.- مبل خریده ایم. آن چه آورده اند در خانه تحویل داده اند، با آنچه در نمایشگاه پسندیده بودیم یکی نیست.- در شرکتی که شروع به کار کرده ام، وارد بزرگترین مناقصه تاریخ صنعت شیرین سازی آب ایران شده ایم. نیمی از مدارک مناقصه به زبان انگیلسی است. مدارک اشتباهات تایپی دارد! و بعضی از جمله ها از لحاظ گرامری غلط است! شرکت پیمان کار حدود 2 میلیون دلار برای تنظیم این اسناد گرفته است! تا آخرین روز تحویل اسناد هم، مدارک کارفرما با هم مغایرت دارد و بعضی از درخواست های کارفرما هنوز نامعلوم است.- خدا را شکر حقوق ما را به موقع می دهند. شنیده ام بعضی از شرکت ها هنوز حقوق فروردین را هم نداده اند.- ماشین ظرف شویی خریده ام، در مغازه می گویند "نصب رایگان" خواهد شد. کارمند آن شرکت چند روز بعد آمده است و نصب کرده است، در آخر فاکتور به من می دهد و درخواست پول می کند. سوال می کنم این دیگر چیست مگر نصب رایگان نبود؟ می گوید نصب رایگان بود ولی شیرآلاتی که به کار بردم هزینه دارد. پولش را دادم و رفت. رفتم سر کوچه شیرها را قیمت کردم، متوجه شدم شیرها را حداقل دو برابر قیمت حساب کرده است. این هم از نصب رایگان!- می خواهی در تهران تردد کنی. برای این که از خانه ی پدرم به خانه ی پدرزنم بروم، مجبورم بیش از یک ساعت در ترافیک باشم. به اگزوز ماشین ها نگاه می کنم که همه پشت هم ایستاده اند. گویی این عمر و زمان و زندگی من است که دارد دود می شود.- موقع رانندگی افراد همواره تلاش می کنند که جلو بزنند. همه در صف ایستاده اند که بروند داخل خروجی، ولی عده ای تمام صف را رد می کنند و با تقلب سر ماشینشان را می کنند داخل.- کلاس کارشناسی ارشد دانشگاه درس می دهم. دانشجوها با این سن و سالشان تقلب می کنند. کسی شرم نمی کند؟ از خودشان خجالت نمی کشند؟- طرف ورود ممنوع آمده است، از جلو چراغ می زند که من بروم کنار تا ایشان رد شود!- دائم افراد در حال ریختن آشغال بر روی زمین هستند. یک خانم جلوی چشم خودم آشغال بر روی زمین ریخت. بدون گفتن هیچ حرفی به جلوی او رفتم، آشغال را از روی زمین برداشتم، و به درون سطل زباله انداختم. ایشان هم برآشفت و من را مسخره کرد.- زنگ زده ام پلیس 110 که بگویم فلان ماشین در کوچه پارک است ولی درش قفل نیست و شیشه اش پایین است. لطفا رسیدگی بفرمایید نکند که حادثه ای رخ بدهد. پلیس آمده است ماشین بدون قفل را در آن وضعیت می بیند. من را سین جیم می کند، آخرش هم می گوید دیگر به پلیس زنگ نزن، ماشین را رها می کند و می رود!!!

من عاشق کشورم هستم. ولی اگر روزی بزنم به سیم آخر و بخواهم این مرز و بوم را ترک کنم، نه به خاطر مسائل سیاسی است، نه به خاطر مسائل مالی، نه به خاطر آینده شغلی و غیره و غیره. به خاطر این خواهد بود که اینجا انسان استهلاک می شود. روح و ذهن آدم رفته رفته پژمرده و کثیف می شود. این حمله ی همه جانبه به انسان چیزی نیست که مسئولش رئیس جمهور یا یک فرد به خصوص باشد. کل جامعه آشفته و بی سر و سامان است، و این آشفتگی دقیقا همان چیزی است که به نظر من ایران را یک کشور جهان سوم می کند. هر موقع از این نوع مشاهدات می کنم که من را آزرده می کند، به خودم یادآوری می کنم که اینجا جهان سوم است. نباید انتظار داشت که مثل آلمان قطار حتی دو دقیقه هم تاخیر نکند. متاسفانه از طرفی بسیاری از مردم ما به شدت خودباخته اند. می خواهند هر طور شده با مارک لباس و پز ماشین مدرن و حرف های بی ارزش و آهنگ و رقص های وارداتی خودشان را مدرن کنند. فکر می کنند با این مسخره بازی ها از جهان سوم بودن در می آیند!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

"استهلاک تدریجی انسان در ایران"

 

 

:hanghead: یک حقیقت محض / خیلی قشنگ تو یک جمله گفته

 

 

این حرفا از کی بود ؟؟؟

 

 

در جامعه ای زندگی می کنیم که از همان اول همه جای زندگی را باید قفل زد که در امان باشد!-

 

حتی دهان خود را هم باید قفل زد

 

بدتر از اون فکر خودت رو باید قفل کنی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

"استهلاک تدریجی انسان در ایران"

 

 

:hanghead: یک حقیقت محض / خیلی قشنگ تو یک جمله گفته

 

 

این حرفا از کی بود ؟؟؟

 

مهم نیس کیه فقط حرفاش از نظر من کاملا درسته

  • Like 5
لینک به دیدگاه

fhdn sud ;vn hdk Hnlihd lsjig; nv ildk llg;j

باید سعی کنیم که در همین مملکت بمونیم چون ذهن مستهلکمون اذهان بقیه رو هم مستهلک میکنه.

نا گفته نمونه ما ایرانی ها توان غیر قابل وصفی در هضم شدن در تفکرات و فرهنگ بیگانه داریم.

طوری که بعد از مدتی اون رو از خودمون میدونیم.

خیلی از کسایی که اینجا بودن و وجودشون پر شر بود حالا که خارج رفتن واقعا تغییر کردن.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

صحبتها کاملا خوب واقعی ودرست بود.اینهاحرف دل بعضی هاازجمله خودم بودواقعااینگارخودم بودم راست میگه بعضی وقتهااحساس خفگی پوچی بهم دست می دهد.باخودم می گم واقعاهدف اززندگی چیست ؟

ازوقتی که به فروشندگی مشغول شدم توجامعه بیشتردقت کردم متعصفانه به یکسری ناهنجاریها وبی عدالتی های برخوردم که واقعاعذاب آوره ازگرانی هروزه ودروغ بگیرتابی فرهنگی بعضی ها می دونیدکه هرکی اینجورحرف بزنه یارفتارکنه بهش می گن بچه سوسول!

متعصفانه نبایدراست بگی!نبایدحقیقت رابگی!

مثلایکباربخاط همین راست گویی وسادگی جریمه شدم اونم به نامردی اونم ازکی ازدولت!البته این اولین باری نبودکه ضربه خوردم ازراست

...یک دفعه رفتم پیش مدیری توچشمش نگاه کردم وگفتم ماموران شما رشوه میگیرند ازخودشون تخلف می نویسندو..می دونیدچی گفت ،گفت به ماموران تحصیل کرده ومتدین تهمت میزنی الکی الکی نزدیک بود...حالابماند.

همین چندروزپیش تومترویک انسان پیرم بودهاانگرداشت توواگن قسمت زنافیلم سینمایی نگاه می کرد:ws3:

یافروشندگانی که ...

یاپلیسی که تو همین نمایشگاه امسال سروپادخترونگاه می کریه جوریم می دیدناکس

مثلاوقتی ولش کن بعضی چیزهاایقدزشت وبی ادبی هست که واقعاروم نمیشه بگم.

یاکسانی که تامی بینندچندثانیه مونده چراغ قرمزشه یه گازی می دن

....

یه خاطره بگم پشت چراغ ایستاده بودم تاماشینهابرن وچراغ عابرسبزبشود(مثلابگم فرهنگ دارم)می دونیدپلیسه چی گفت ،گفت اگه می ترسی می خوای دستت رابگیرم ازخیابون ردشیم:w58:یعنی منومیگی می خواستم خودموبکوشم:4564:خنده نداره منو مسخره می کنی:sad0:

من خوب می فهمم معنی استهلاک یعنی چی .

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...