Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ ارتباط نفس و بدن نويسنده: ابوالحسن حقاني پرسش هاي فراواني در زمينه ي ارتباط نفس با بدن وجود دارد که در حوزه ي فلسفه، کلام يا روان شناسي مطرح مي شود. شايد بتوان گفت که جايگاه اصلي اين بحث فلسفه است، ولي به گونه اي با مسائل انسان شناسي، کلامي و روان شناختي و حتي ديگر علوم انساني ارتباط دارد. بحث از تأثير و تأثر متقابل نفس و بدن، پيشينه ي طولاني دارد و بسياري از پزشکان و فيلسوفان مشهور قديم، بر اين مهم تأکيد داشته اند؛ چنان که افلاطون بر اين باور بود همان گونه که چشم را بدون سر، و سر را بدون بدن نمي توان درمان کرد، بدن را نيز نمي توان بدون در نظر گرفتن روان درمان کرد. (1) با توجه به ديدگاه هاي مطرح درباره ي انسان، نظريه هاي گوناگوني نيز در ارتباط با نفس و بدن وجود دارد. برخي که رويکردي مادي به انسان دارند، بر اين باورند که انسان موجودي تک ساحتي است و به جز بدن، ساحت ديگري به نام نفس ندارد. بر اساس اين نظر - که به ديدگاه يگانه نگر يا وحدت نگر معروف است - مباني زيستي رفتار، کاملاً جنبه ي فيزيکي دارد و همه چيز از ماده ساخته شده است. از اين روي، انسان بخشي از جهان طبيعي است که با همان شيوه هاي فيزيکي مي توان او را بررسيد. بنابراين، ميان انديشه و اميد با مکانيسم هضم غذا و فشارخون تفاوتي جز سادگي و پيچيدگي وجود ندارد. در برابر اين ديدگاه، رويکرد مشهوري وجود دارد که بنابر آن حالات انسان را با معيارهاي مادي نمي توان تفسير کرد و از مغايرت نفس با بدن حکايت دارد؛ چنان که آدمي در عالم رؤيا به مطالبي پي برد که در بيداري از آن آگاهي نداشته است. (2) آنچه روشن است اينکه بر اساس منابع اسلامي، ادله ي فلسفي و شواهد تجربي، نفس و روان حقيقي ماوراءالطبيعي است که از چگونگي غير جسماني بودن انسان گفت وگو مي کند. نفس امري مجرد است. بنابراين، ماده گرايي - که مدعي مادي بودن نفس است - از حوزه ي بحث ما خارج ميشود. همچنين بر اساس نظر مشهور، بين نفس و بدن، تأثير و تأثر متقابل وجود دارد. همان گونه که برخي حالات هيجاني و عاطفي انسان مي تواند از بدن متأثر باشد، امور رواني نيز مي تواند بسيار بر بدن تأثير داشته باشد. براي مثال، کاهش ترشح غده ي تيروئيد در بزرگ سالان، افزون بر آثار جسماني، موجب ضعف حافظه و افسردگي مي شود، يا با مصرف داروهاي ضد افسردگي مي توان افسردگي را از بين برد. همچنين هيجان هاي منفي باعث ضعف اعصاب و ناراحتي هاي گوارشي مي شود و يا ترس ها و غم ها، اغلب عمل جذب و هضم را مشکل مي سازد. (3) پيش از توضيح ارتباط نفس و بدن، مناسب است مفهوم اين دو روش شود. نفس واژه اي است که در فارسي و غربي کاربردهاي گوناگوني دارد و براي آن تعريف هاي فراواني شده که بيشتر در کتابهاي فلسفي از آن بحث شده است. (4) بدن نيز يکي از اجسامي است که شکل و ظاهر و حيات ويژه اي دارد. به همين دليل، با جسد تفاوت دارد؛ زيرا جسد زنده نيست؛ بلکه لاشه اي بي جان و بي اراده است. نتيجه آنکه ساحت نفس ساحتي نامحسوس و غير تجربي است که تحت تأثير گذشت زمان قرار نمي گيرد و کارکردهاي ويژه اي دارد؛ در حالي که بدن جزوي از دنياي طبيعت و فيزيک است و ويژگي هاي مادي دارد. آيه ها و روايت ها نيز بر اين واقعيت دلالت دارند که حقيقت انسان روح اوست. (5) و پس از آفرينش آدمي از گِل، چيز ديگري به نام روح - که امري مجرد و غير مادي است - به آن افزوده شد؛ چنان که خداوند در قرآن مي فرمايد: « از آن پس، آن را آفرينش تازه اي بخشيديم. بزرگ است خدايي که بهترين آفرينندگان است ». (6) تفاوت ديگر روح با بدن اين است که روح، به سبب هويت واقعي اش- که انسانيت انسان را تشکيل مي دهد - با مرگ از بين نمي رود؛ بر خلاف بدن که معمولاً (7) پس از مردن، متلاشي و نابود مي شود. (8) با توجه به مطالب ياد شده، اين پرسش اساسي مطرح است که ارتباط و تعامل ميان نفس و بدن چگونه است؛ در حاي که بدن مادي و جسماني، ولي نفس مجرد است. صاحب نظران نفس و بدن پاسخ هاي فراواني و گوناگوني ارائه کرده اند و نظر يک ساني حتي بين فلاسفه ي اسلامي وجود ندارد. در اينجا تنها به ديدگاه ملاصدرا مي پردازيم. ملاصدار در اين ديدگاه که « حکمت متعاليه » ناميده مي شود، توانسته است با توجه به نظر ديگر فلاسفه، نظر جامعي ارائه دهد. حالاتي در انسان وجود دارد که با معيارهاي مادي نمي توان تفسير کرد و از مغايرت نفس با بدن حکايت دارد؛ چنان که در عالم رؤيا به مطالبي پي مي برد که در بيداري از آنها آگاهي نداشته است. در حقيقت، همه ي انسان ها در عين اينکه هر کدام وجودي واحدند، ترکيبي از بدن و روح يا به تعبير ديگر، مجموعه ي دو بعد نفس و بدن اند. زندگي جنين که با ترکيب اسپرم و تخمک آغاز مي شود، در راه کمال خود با حرکت جوهري (9) سير مي کند و مراتب نمود خود يعني نباتي و حيواني را پشت سر مي گذارد. بنابراين جنين در آغاز موجودي است که حيات گياهي دارد؛ يعني جسمي است که ماده و صورتي دارد. ماده ي او همان جسم سه بعدي است و صورتش عبارت است از: نطفه، علقه و مضغه. اينها با حيات نباتي موجودات زنده اي هستند و آثار ويژه ي آن را مانند تغذيه، رشد و توليدمثل دارند. اما همين موجودي که ماده و صورت دارد، در سير تکامل خود به نقطه اي مي رسد که افزون بر اين ماده و صورت نباتي، حيات کامل تري مي يابد که همان حيات حيواني است. بنابراين، صورت نباتي اش کامل مي شود؛ زيرا در بدن انسان، همان نبات به شکل کامل تري وجود دارد. به عبارت ديگر، آن خواص و قواي نباتي در نطفه، مضغه و علقه که بسيار بسيط و ساده است، پيچيده تر مي شود. آنجا توليد مثل با تکثير است، اما اينجا توليد مثل به گونه ي ديگري است. بنابراين، خود حيات نباتي در مرتبه ي بالاتري قرار مي گيرد؛ اما در اين ميان موجود ديگري شکل نمي گيرد، بلکه در حقيقت اين صورت واحدِ بسيط، کامل تر مي شود. اين موجود کامل تر، افزون بر کمالات پيشين، از حيات حيواني بهره مند است؛ يعني بر اساس حرکت جوهري شعور، اختيار، اراده و سلسله عواطفي که حيوانات دارند، مي يابد؛ مانند احساس مادري، تشنگي و گرسنگي. پس از آن نيز در سير حرکت جوهري اين موجود واحد - که نامش انسان است - افزون بر بعدهاي نباتي و حيواني، بعد جديدي در او به وجود مي آيد که به آن بعد عقلي مي گويند؛ يعني مرتبه اي از شعور و اختيار مي يابد که در حيوان وجود ندارد. بنابراين روح و بدن در اين بينش، مراتب يک وجودند و به همين دليل و اينکه به يک وجود واحد موجودند، طبيعي است که تأثير و تأثر داشته باشند. ولي اگر هر يک از اينها را موجودي مستقل بدانيم، چنان که افرادي چون دکارت (10) بر اين باورند، (11) در اين صورت حل تأثير و تأثر مشکل مي شود. پس در ديدگاه ملاصدرا نفس و بدن در حقيقت مراتب يک وجودند و به همين دليل، با هم تعامل دارند؛ همان گونه که قواي انسان با هم تعامل دارند. براي مثال، اگر بخواهيم عملي انجام بدهيم، قواي ادراکي فعال است و تأثير دارد؛ چنان که فعاليت قواي ادراکي نيز به کمک قواي ديگر بسته است و ناهماهنگي آنها کارها را مختل مي کند. البته اگر کسي از هر نوع کار عملي فارغ باشد، به راحتي مي تواند تفکر انتزاعي داشته باشد. چنان چه تفکر فردي تجربي باشد و با فعل و انفعالات تحريکي توأم شود، راحت تر به هدف و نتيجه مي رسد؛ زيرا اينها در حقيقت ابعاد گوناگون يک وجودند که هم مي توانند مزاحم هم شوند و هم مي توانند معاون يکديگر باشند. تأثير يک مايه ي تأثر ديگري است و بر عکس. بنابراين در ديدگاه ملاصدرا، حل مسئله بسيار ساده است؛ زيرا همه ي اين ابعاد گوناگون به وجود واحد موجودند و اين پوشش وجود واحد، منشأ تعامل و تأثير و تأثرشان است. (12) پينوشتها: 1. محمد بهشتي، « کيفيت ارتباط ساختمان وجود انسان؛ رابطه ي نفس و بدن »، مجله ي حوزه و دانشگاه، 1357 ، شماره ي 9، ص 29. 2. براي آگاهي بيشتر از نظريه هاي فلاسفه ي قديم و جديد در زمينه ي رابطه ي نفس و بدن، ر. ک: محمد رضا حاتمي، معماي روان شناسي، ص 98- 189. 3. همان، ص 28. 4. براي آگاهي بيشتر، ر. ک : محمد تقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن ، ج 1، ص 201- 205. 5. براي آگاهي بيشتر از حقيقت روح نفس، ر. ک: محمود رجبي، انسان شناسي، ص 96- 105؛ سيد محمدباقر حجتي، روان شناسي از ديدگاه غزالي و دانشمندان اسلامي، ص 81- 128. 6. ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ ( مؤمنون، 14 ) 7. برخي بدن ها مانند بدن معصومان ( عليه السلام ) و اولياي الهي، پس از رحلتشان نيز از بين نمي روند. 8. محمد صادق شجاعي، ديدگاه هاي روان شناختي حضرت آيت الله مصباح يزدي، ص 43. 9. براي آگاهي بيشتر از حرکت جوهري، ر. ک: محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، ج2، ص 330- 352. 10. Descort. 11. دکارت بر اين باور است که انسان ترکيبي از بدن مادي و روح معنوي است و به سبب اين ترکيب، روح و بدن به طور مستقيم بر يکديگر تأثير دارند. به عبارت ديگر، روح و بدن دو جوهرند که بر يکديگر اثر مي گذارند. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: حسين شکر کن و ديگران، مکاتب روان شناسي و نقد آن، ج 2، ص 36. 12. برگرفته از سخنان فلسفه، حجت الاسلام و المسلمين غلامرضا فياضي. براي آگاهي بيشتر، ر. ک: صدرالدين محمد بن ابراهيم شيرازي ( ملا صدرا )، الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة، ج 8. منبع مقاله : حقاني، ابوالحسن؛ (1390)، روانشناسي کاربردي(1)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ دوم لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده