نازنين تركـان 783 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۴ در بسیاری از موارد، عصبانیت ناشی از خطاهای شناختی است. درست مثل افسردگی، بسیاری از تصورات و برداشتهایتان یکطرفه، مخدوش و به عبارت خیلی ساده اشتباهند. وقتی جای افکار تحریفشده را با طرز تلقیهای واقعبینانهتری عوض میکنید، احساس دیگری پیدا میکنید و دوباره زمام امور خویش را به دست میگیرید. اما کدام یک از خطاهای شناختی بیشتر سبب عصبانیت هستند. یکی از مشکلات مهم همان برچسب زدن است. وقتی از شدت عصبانیت کسی را «بیارزش»، «آشغال»، «تفاله» و چیزهایی از این قبیل میخوانید او را با همین خصوصیات میبینید. ممکن است کسی از صمیمیت شما سوءاستفاده کرده باشد و مسلما حق دارید که برنجید. وقتی به کسی برچسب میزنید جوهر و خمیرهاش را مورد سوال قرار میدهید. به عبارت دیگر به جای آنکه عملش را نکوهش کنید. خشمتان را متوجه حالت وجودی خود او میکنید. با این سیاست همه خصوصیات طرف مقابل را ناپسند میبینید و فراموش میکنید که امتیازاتی هم دارد. در نتیجه عصبانیت بیهدف به همه جا سر میکشد. و حال آنکه واقع امر این است که در اصل هر انسان مجموعهای از خوبیها، بدیها، منفیها و مثبتها و خنثیهاست. برچسب زدن فرآیند فکری تحریفشدهای است که بیعلت و بیآنکه واقعیتی در کار باشد، تصور امتیاز و برتری را به شما القا میکند. در نتیجه تصویر ذهنی مخربی درست میشود. ماجرا از این قرار است که با برچسب زدن، خواستهها و ناخواسته دیگران را سرزنش میکنید. عطش اقدام تلافیجویانه بر وخامت درگیری میافزاید و احساسات مشابهی در طرف مقابل، که بر او خشم گرفتهاید ایجاد میکند و برخوردهای شخصی به وجود میآورد. اما مشکل چیست؟ میخواهید از عزت نفس خود دفاع کنید؟ ممکن است طرف مقابل، با سرزنش، توهین یا انتقاد یا سادهتر با دوست نداشتن شما یا رد نقطه نظرهایتان موقعیت شما را به خطر انداخته باشد و در نتیجه ممکن است خود را در نبردی حیثیتی بر سر مرگ و زندگی ببینید. اشکال اینجاست که بیتوجه به اصرار شما، طرف مقابل به کلی بیارزش و بیاعتبار نیست. این راه مناسبی برای کسب اعتبار و رسیدن به عزت نفس نیست. سرانجام افکار منفی تحریفشده خود شما، مناعت و عزت نفستان را از بین میبرد. در دنیا تنها یک نفر و باز هم تکرار میکنیم، تنها یک نفر میتواند عزتنفس شما را به خطر بیندازد و او کسی جز خود شما نیست. تنها شما هستید که ارزشهایتان را بیاعتبار میکنید. «ذهنخوانی» هم عامل خشمافروز دیگری است. به صرف آنکه خودتان را راضی کرده باشید برای اقدام طرف مقابل علت میتراشید. متاسفانه این کارتان هم درست نیست و نمیتوانید به افکار واقعی و انگیزههای اقدام طرف مقابل خود پی ببرید. با این ذهنیت تحت تاثیر عصبانیت نمیتوانید درباره درستی و نادرستی پیشفرضهایتان قضاوت کنید. برای اعتراض به رفتار ناشایست دیگران معمولا از عباراتی مثل «بیادب»، «بیانصافی است»، «همین است که میبینی»، «آدم احمقی است» و نظایر آن استفاده میکنید. اشکال این قبیل توضیحات این است که برچسبهای اضافی هستند که اطلاع معتبری فراهم نمیکنند. راستش را بخواهید گمراهکننده هم هستند. خطای دیگری که به عصبانیت میانجامد بزرگنمایی است. مبالغه درباره اهمیت حادثه ناگوار، شدت و دوام واکنش احساس را چندبرابر میکند. برای مثال در صف اتوبوس منتظر ایستادهاید و قرار است که در جلسه مهمی شرکت کنید. اگر بگویید این ماشین سوارم نخواهد کرد آیا مبالغه نکردهاید؟ مگر هر روز سوار همین اتوبوس نمیشوید؟ پس چرا حالا نشوید؟ چرا با این جملات روحیه خود را خراب میکنید. انصاف نسبی است. حتی اگر قویا به این نتیجه رسیدهاید که عمل طرف مقابل شما منصفانه نیست، فراموش نکنید که او نسبت به نظام ارزش مورد قبول شما بیانصافی کرده است و باید او هم براساس نظام ارزشی خودش رفتار کند و چه بسا که به زعم خویش عمل کاملا منصفانهای هم انجام میدهد. بنابراین با توجه به نقطه نظری که دارد کارش منصفانه است. منبع: شرق 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده