رفتن به مطلب

چرا و چگونه یه معمار ایرانی کم میآورد؟؟


ارسال های توصیه شده

یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین وظایف صفحه معماری، اصول زیبایی‌شناختی معماری است. اساسا، ما در پی آنیم که ساده‌ترین مخاطب معمار هم بداند و بتواند استدلا‌ل کند که چه ساختمانی زیباست و کارکرددار و کدام یک نیست.جماعت غیرمعمار که کارفرمایان ومشتری‌های معماران هستند، باید داشته باشند. نیایند از معمار بخواهند که در تهران برایشان خانه‌ای بسازد با سرستون‌های هخامنشی و آشپزخانه ایتالیایی و باغ ژاپنی و...! کارفرمایان معماری باید بدانند که معماری هم یک تخصص است و معمار موظف نیست سلیقه غیرمعمارانه مخاطب را تحمل و تبدیل به نقشه کند. معمار مکلف است نیازهای معقول کارکردی مخاطب را پاسخ بگوید. بگذریم که در مواردی، شاید در بسیاری موارد، مشتری یا کارفرما حتی نمی‌داند و نمی‌تواند نیازهای خود را درست تعریف کند و معمار باید علی‌ایحال، ارتقای سطح سلیقه معماری در جامعه یکی از اصلی‌ترین وظایف رسانه‌های تخصصی است.از شاخص‌ترین روش‌های این امر، اشاعه است که با تاسف فراوان، جایش در نشریات تخصصی ما بسیار خالی است. ما از اولین دنبال این فرصت بودیم. ولی نشد که بپردازیم به این موضوع مهم. نوشته‌ای که از دکتر فرخ باور دست‌مان رسید، از طریق انجمن مفاخر معماری ایران، دوباره این نیاز مبرم را برجسته کرد. نوشته کوتاه دکتر باور را، بی‌هیچ دخل و تصرفی حتی در نقطه‌گذاری‌هایش، به‌عنوان فتح بابی در این موضوع با هم می‌خوانیم. فقط باید کمی صبور باشیم و دل‌مان را کوچک نشماریم. دل‌مان دریا باشد و ذهن‌مان پاک، تا راه بیفتد. ‌لطفا تشریف ببرید به کافی‌شاپ، فارسی‌اش چی می‌شه؟ قهوه‌خونه باغ فردوس. معماری خوب و دلبازی داره. خواهید دید. اما توش که می‌ری یک طوری دلت مضطرب می‌شه.آروم نمی‌گیره. یک چیزی جا می‌افته. سقف مربع‌مستطیل روی چهار تا پایه گرد اجازه داده دور تا دور این فضا با شیشه و جدا از اسکلت آهنی بسته بشه. شیشه‌ها هم بدون قاب عمودی، با چسب آکواریوم به هم چسبونده شدن. بنابراین، دید از هر دو جهت بسیار کامل و شفاف. مثل بورس. مثل بانک. مثل دم و دستگاه. مثل اخلا‌ق آدم‌هاش. کف از روی زمین با چند پله بلند شده، فضای داخلی از سه طرف کاملا‌ شیشه‌ای و از یک طرف پیشخوان که آن هم یک پله بالا‌تر می‌رود. پیشخوان از تخته‌های پهن افقی و جدا از هم. سقف هم از تخته‌های پهن و جدا از هم.از ورودی به پیشخوان. رنگ تخته‌ها روشن به میانه، قهوه‌ای. تا اینجایش خوب است و می‌شه گفت اقتباس خوبی است که جای شکر دارد. اما از همین‌جا به بعد معمار کم می‌آورد. او کیست مهم نیست و دنبالش هم نباشیم. به خود مطلب توجه کنیم. شاید معمار دوست جون‌جونیمون بود و شرمنده شویم. شاید رقیبی باشه که از نقد کردنش کیف کنیم و چاشنی‌اش رو زیاد کنیم. اینجا رو حسابی کم میاره و نتیجه اینکه، فضا معلق می‌مونه. ازش کیف نمی‌کنی.جذبت می‌کنه ولی دچار بلا‌تکلیفی می‌شی. بعد که به سطح منطق و استدلا‌ل معمارانه می‌رسه آزاردهنده می‌شه و حتی می‌تونی بگی اگه این کار رو نمی‌کرد و هر کار دیگه‌ای می‌کرد اما تمامش می‌کرد بهتر از این بود که تو رو وسط زمین و هوا ول کنه. اول اینکه رنگ کف بسیار دلگیر و بی‌هیچی است. با این معماری مثلا‌ مدرن باید تا آخرش می‌رفت.رنگ کف به جای قهوه‌ای رنگ‌ورو رفته‌ای که به نظر خاک‌گرفته و از چوب‌ها کمرنگ‌تر ولی توی همون خانواده هست، باید رنگی می‌شد قوی و از خانواده‌ای دیگر که تخته‌چوب‌ها رو برجسته می‌کرد. مثلا‌ یک رنگ آبی میانه به لا‌جوردی. آن‌وقت این چهار ستونی که به رنگ سبز تیره‌ای که به خاکستری می‌زنه رو به رنگ گوجه‌فرنگی، عنابی درمی‌آورد.شیشه‌ها قاب عمودی که نداره، لا‌زم بود که قاب افقی هم نداشته باشه. کف به شیشه می‌خورد و نه به یک عنصر سوم یا چهارم. چون بین کف و قاب شیشه یک نوار سنگ‌ریزه هم وجود داره. نه. چندان کمکی به خوشایند شدن فضا و ترکیب اجزا و عناصرش نمی‌کنه. کف باید مستقیم، با ریگ یا بدون ریگ، به شیشه می‌خورد و سقف چوبی هم بدون دیده شدن قاب پنجره مستقیم به شیشه می‌خورد. اگر هدف آوردن بیرون به درون هست باید اینطور و بدون واسطه انجام می‌گرفت.اما دست آرشیتکت لرزید. نه رنگش را دید و تصور کرد و نه توانست کاملا‌ بدون واسطه فضاها را درهم ترکیب کنه. فقط یک ریزه‌کاریه. اما به همین ریزه‌کاری‌ها است که آدم دل می‌ده و دل می‌گیره و زیبایی در همین ریزه‌کاری‌ها است. در همین تناسب‌ها است. راستی، سر شیب سقف، هم توی سینام هم توی پیکده مشکل داشتم. تمام شیب سقف‌های خانه‌های نو در شمال، شیبی سوله‌ای است و معماران از آن به شدت دفاع می‌کنن. خب. به شیب سقف موزه سینمای همین باغ فردوس نگاه کنید و شیبش را دربیاورید. نزدیک به ۳۶ تا ۴۰ درصد می‌شود، نه ۲۵ درصد. به شیب سدهای خاکی با مغز رسی هم نگاهی بیندازید. لطفا

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...