marjan17 4150 ارسال شده در 7 شهریور، 2010 خاموشم لبانم را دوخته اند و اغاز خون بازی است دیگر عجز به من تزریق نکنید من سیرِ سیرم!! دیگر سنگی بر سینه نخواهم کوفت... حرفهایم را در پیله ایی محصور میکنم پروانه خواهند شد!!! ps:how can a butterfly live in the marshland 8
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2010 I wonder where you are:icon_gol: And I wonder what you do Are you somewhere feeling lonely? Or is someone loving you? Tell me how to win your heart For I haven't got a clue But let me start by saying I love you 8
Doctor_Shovan مهمان ارسال شده در 19 شهریور، 2010 But let me start by saying I love you :icon_gol:and let me to tell you: thank you
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 19 شهریور، 2010 :icon_gol:and let me to tell you: thank you your welcome 1
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2010 امروز خیلی ها رفتند ماهی کوچک من نیز یاد بوسه های واپسینت که می افتم می بارم دلم ابری است هوایم طوفانی است کاشکی می ماندی بعد از وداعت روزه سکوت گرفتم ولی قلمم لغزید شاید او هم گریست . . . . شاید!! 4
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 4 مهر، 2010 خواستم نقشی بزنم لیک با کدامین رنگ طیفی از خاکستری؟!! دیدگانم را چه شد این چه تاوانی است ندا امد کور رنگی به از کوردلی است حال نقشی با سیاه قلم میزنم ولی بدان دنیایم رنگی است ودلم نیز شاید!!! 3
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 16 مهر، 2010 پُرم از.........هیچ خالی میشوم اینک پوچم با هر نسیم میرقصم وبا رعد میبارم شیشه ام یا الماس!!! بهشت زر خرید تو! رهایم کن تا خاکستر شوم در این جهنم اجباری!! فعل بودن را صرف میکنم . . . . یاراری شمردن نیست تو کدامین ستاره ایی که در ظلمت شب نیز خاموشی چون برق گذشت و جنازه سنگی اش را نیز نیافتم... 3
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 24 مهر، 2010 گرگی یا چوپان دغل باز دروغگووو! لباس بره نپوش کریهه زشت خو! عین نجاستی غسل کن! مرا به ستایش چون تویی نیاز نیست کودکم! اریییییییییییییییی ولی بدان در خرد مغلوب کودکانی حقیری چون نامت چونان خرمگسی و دو سیلابش را در تو یافتم اسمی را یدک میکشی چون پالان و غرق در تعفنی چون مگسان این بار با نی چه می نوشی!!؟ خون کدامین نحیف را؟ پ.ن: 2
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 11 آبان، 2010 امروز بر خباثت شیطان سنگ زدم و بر ریسمان الهی چنگ ولی با........ز از پله های اعتقاد جستم و بر بام نیهلیست رسیدم چه سفر..ی بود! تفاوت در چیست!؟ من_تنها_من . . . . بر افکار پوسیده ام خش می اندازم تا شاید خودزنی نکنم 1
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 26 آبان، 2010 قصه های شاه پریان به سر رسیده و موعد درد دل پری های دردمند است بر مزار امیدشان ناامید میشوند چونان مسافر نارسیده ایی اسیر سیاه چال زمانند می روند ...نمی رسند........کجـــــایی زندگی؟ کاش می توانستند حدیث سیاه این گوشه جهان را به تصویر کشند کاش چشمانشان یک لحظه غفلت نمی کرد کاش نگاهشان اسیر انوار طلایی رنگ سکه های بی بها نمی شد اواز دلشان بارانی است می دانم ...... دیگر خواب برایم بی معنی است شاید بیداری هم چندی است نمی دانم خوابم یا بیدار هستم یا نیست هر چه هست بد حسی است همه جا تاریک.........گرم..........چون من روزها تکرار می شوند زندگی رنگ دگر گرفته رنگی که نه سیاه است.......نه سپید........نه خاکستری در طیف احساسم نیست زمین می چرخد و من در انتظار طلوعی متفاوت 1
marjan17 4150 مالک ارسال شده در 28 آذر، 2010 کلامم چو پروانه ایی به رقص درامد و دلی چون شمع سوخت کنون در دوراهیم بسوزم!! یا آب شود!
ارسال های توصیه شده