seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۳ فلسفه خلقت انسان ؟ برای فلسفه خلقت انسان سه گونه تعبیر داریم : اوّل: بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنههاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهىها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصههاى آزمون سرافراز بیرون آمدهاند در نعمتهاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند. دوم: انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى بندگی خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند. سوم: انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پلههاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند. روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پلههاى ترقى را پشت سر مى گذارد. در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریدهایم) گمان انسانهاى کافر است».(1) این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(2) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(3) از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایههاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است. سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟ پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده است و لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کاملترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کاملترین صورت ممکن را داشته باشد. در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آنها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبىها و پاکىها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواستهها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایىهاى پیامبران او را به سوى خوبىها فرا مى خواند. او در عرصههاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهىها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سختترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنههایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود. اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنههاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کاملترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسانها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است. پى نوشتها: 1. ص (38) آیه 27. 2. الملک (67) آیه 2. 3. الذاریات (51) آیه 56. لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 بهمن، ۱۳۹۳ انسان و طغیان ؟ هر انسانی، فطرتاً خواهان ایمان و پاکی و تقوا است و از کفر و گناه بیزار است. خدا میخواهد همه انسانها، با میل و اراده خود راه حق را بپویند، از این رو انبیا را با کتابهای آسمانی میفرستد. از سوی دیگر، ایمان را محبوب انسانها قرار میدهد. چنان که قرآن مجید میفرماید:" خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل هایتان زینت بخشیده و کفر و فسق و گناه را منفور شما قرار داده است".(1) اما متأسفانه در مراحل بعد، آب زلالی که از آسمان آفرینش در وجود انسانها ریخته شده، بر اثر تماس با محیطهای آلوده و زرق و برقهای ظاهری دنیا صفای خود را از دست میدهد و بوی زشت گناه و کفر و عصیان گیرد.(2) قرآن مجید دلیل گرایش انسان به گناه را در گریز از مسئولیت و محدودیت نفسانی میداند و میفرماید: "بل یرید الانسان لیفجر أمامه؛ انسان میخواهد آزاد باشد و همه عمر را به گناه بگذراند".(3) امور ناپسند با طبیعت غریزی و جسمانی انسان موافقت دارد و نفس انسان خواهان انجام آن است. آدمی از غیبت کردن، ارتباط بانامحرم نمودن، دروغ گفتن، مال حرام خوردن و غیره لذت میبرد، چون آن را آسان میبیند و محدودیتی برای او ایجاد نمیکند؛اما تقوا و عمل صالح و پاکدامنی، حفظ زبان و گوش و چشم و بالاخره گناه نکردن با زحمت توأم است. طبیعی است که هر کس زیر بار زحمت و ریاضت نمیرود، مگر افرادی که ایمان به آخرت داشته باشند و به امید ثواب اخروی و نعمتهای بهشتی، از لذت کوتاه، مقطعی و گذرای گناه صرف نظر نمایند. به عبارت دیگر: گناهان و لذتهای شهوانی و نفسانی، با جنبه جسمانی و مادی انسان سر و کار دارد اما امور معنوی و خوبیها با جنبه روحانی و بعد غیر مادی انسان ارتباط دارد. جنبه مادی و جسمانی وجود آدمی، نزدیک بوده و بیش ترقابل لمس است و انسانها غالباً با آن سر و کار دارند و راحت تراست، اما جنبه روحانی و معنوی،چون همیشه برای انسان محسوس و ملموس نیست، برای انسان سخت تر و مشکل تر است. اما اگر انسان واقعاً به مراحل بالای کمال دست یابد و لذت واقعی معنویات و با خدا بودن را احساس کند، و به فطرت پاک خود برگردد،به سوی گناهان و معاصی نمیرود و حتی برای او سخت خواهد بود که به دنبال این امور برود. علل و زمینههای گناه: 1- کبر و غرور نمیگذارد که دانایی، در عمل تأثیر گذارد و آن چه لازمه دانستن است، به اجرا درآید، چنان که ابلیس با همةعلم و دانایی که داشت، عصیان ورزید و غرور "انا خیر منه" او را از درگاه رحمت خداوندی بیرون راند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: "فانّ الکبرسعیدة ابلیس؛(4) خود بزرگبینی و غرور، دام شیطان است" و در کلامی دیگر میفرماید: از "کبر و غرور بپرهیزید،که ریشه و اساس طغیان و سرکشی از فرمان خداوند رحمان است".(5) 2- حرص و طمع: علی(ع) میفرماید: حرص و طمع (شره) ریشه و بنیان بدیها و شرارتها است.(6) 3- دنیاگرایی: "ایاک و حب الدنیا فإنّها أصل کل خطیئة؛(7) علاقه و محبت دنیا را از قلبت بیرون کن که دنیاگرایی اصل و ریشة همه خطاها و گناهها است". 4- غرایز جنسی باعث لذتجوییهای خارج از ضوابط شرعی و قانونی میگردد.(8) 5- فقر: علی(ع) میفرماید: "فقر ممکن است افراد (به خصوص کسانی را که از ایمان و تقوای لازم برخوردار نیستند) به ذلّت نفسانی دچار کند؛ عقل و علمشان را بیتأثیر گرداند، و غم و غصهها به بار آورد.".(9) ممکن است فقیر به خاطر دنیا، به انواع گناه آلوده گردد و به این وسیله آخرتش به دنیا بفروشد. به همین دلیل فقر در همسایگی کفر قرار گرفته است. 6- بیکاری و نداشتن کار سازنده و تفریحات سالم زمینه را برای گرایش به نافرمانی خدا فراهم میسازد.(10) 7- رشد محدود و ناکافی در زمینة مسایل اخلاقی و معنوی.(11) 8- علل و عوامل روانی مثل از دست دادن احساس شخصیت و عزت نفس، عدم اعتماد به نفس،تحقیر و سرکوبی غرایز، امیدها و آرزوهای کاذب (12) 9- شکستها و ناکامیها: دکتر نوابی نژاد معتقد است که نیازهای نوجوانان و جوانان برای احراز هویت، امنیت، استقلال و محبت، گاه آن گونه با شکست مواجه میشود که رفتار ضداجتماعی و آلوده به گناه به عنوان کوششی در جهت کاهش دادن تنشهای انباشته شدة آنان بروز میکند... ناکامیها ممکن است از کمهوشی، فقر فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، یا اختلاف در خانواده، خانوادههای از هم پاشیده، بیمحبتی والدین، نبودن ضوابط اخلاقی و اعتقادی در خانواده، تحقیر و شکست در مدرسه (و محیط کار یا تحصیل)،احساس حقارت ناشی از عیوب جسمانی و یا علل تخیلی یا واقعی ناشی شود.(13) و شخص را به سوی گناه و آلودگی بکشاند. 10- احساس بی نیازی:قرآن مجید علت طغیان انسان را احساس بی نیازی دانسته است. (14) پینوشتها: 1 . حجرات (49) آیه 7. 2 . تفسیر نمونه، ج22، ص 159. 3 . قیامت (75) آیه 5. 4. معجم غررالحکم، ص 958. 5. همان. 6. همان، ص 36 - 35. 7. همان. 8. همان، ص 878. 9. همان. 11 - 10. دکتر شکوه نوایی نژاد، رفتارهای بهنجار و ناهنجار. 13. محسن قرائتی،گناهشناسی، ص 180 - 172. 14- علق (96) آیه 6-7. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده