سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 دی، ۱۳۹۳ روی صندلی هواپیما که نشستم به این فکر کردم که چقدر امکان دارد که دوباره این دختر را ببینم. بعد به ذهنم رسید که با همهی حرفهایی که از دسترسپذیر شدن دنیا میزنیم، آیا خواهم توانست او را پیدا کنم؟ در راه بازگشت از سفری طولانی، در فرودگاه هیتروی لندن، منتظر پرواز به سمت کانادا بودم. شب قبل را بهخاطر اشتباه خط هوایی مجبور شدهبودم در لندن بخوابم و صبح فهمیده بودم که در فهرست انتظار هستم. قدری بیخوابی و نگرانی برای کارهای عقب افتاده خلقم را تنگ کرده بود. با اصرار توانستم شمارهی صندلی بگیرم و به همین خاطر روی نیمکتی، با فاصله از صف مسافرین که سوار هواپیما میشدند، نشسته بودم و روی متنی کار میکردم. پشت سرم، صف دیگری برای پروازی به شهری در لبنان ساخته شده بود. این را از دختری شنیدم که کنارم نشست و نزدیک نیم ساعت با هم حرف زدیم. حرف از اینجا شروع شد که گفتم «این از اون صفهاییه که خیلی دلیلی نداره. هواپیما سرجاشه و صندلی من رو هم به کسی نمیدن». یا چیزی شبیه این. گفت که او هم خواسته صبر کند تا صف تمام شود. روند حرف خاطرم نمانده. دربارهی تکنولوژی کمی حرف زدیم، و اینکه تلفنش را اخیرا دزدیدهاند و یک گوشی قدیمی دارد. گفت گاهی که با چند نفر جایی نشسته برایش جالب است که همه سرشان در ابزار دیجیتالشان است، درحالیکه قبل از این آدمها با هم حرف میزدند. و اضافه کرد «مثل همین کاری که ما داریم میکنیم». لبنان بهدنیا آمده بود و در اسپانیا زندگی میکرد. کمی از زندگی در خاورمیانه و بد و خوبش حرف زدیم و گفت که لزوما همیشه با مجازات اعدام مخالف نیست. بعد از کارش حرف زد و پرسید «بینایی ماشین» یعنی چه، که چند مثال زدم. صف پرواز من حالا خالی شدهبود. دست دادیم و آرزوی موفقیت کردیم. گذشته از ذهنیاتش و چند داستان دربارهی زندگیاش، اسمش را میدانستم، کشور تولدش، شهر زندگیاش، و اینکه چه درسی خوانده. اسمش فرانسوی بود. روی صندلی هواپیما که نشستم به این فکر کردم که چقدر امکان دارد که دوباره این دختر را ببینم. بعد به ذهنم رسید که با همهی حرفهایی که از دسترسپذیر شدن دنیا میزنیم، آیا خواهم توانست او را پیدا کنم؟ آیا نوع بشر آنچنان شبکه شدهاست که بتوان کسی را با همین اطلاعات محدود پیدا کرد؟ امروز صبح میان کارها یاد اتفاق افتادم و خواستم کمی روی سوالم وقت بگذارم. تصورم اینبود که نیم ساعت وقت صرف میکنم، اما بهجایی نخواهم رسید و باید بعدا بیشتر وقت بگذارم. واضح است که اشتباه میکردم. با گوگل شروع کردم. اسم، رشتهی درسی، لبنان، شهر محل زندگی. در فهرست، چند حساب کاربری در لینکداین آمد که کسی که میخواستم نبودند. به ذهنم رسید که دارم از ابزاری استفاده میکنم که اساسا وب ۱.۰ ای است، در حالیکه حتما وب ۲.۰، که شامل شبکههای اجتماعی است، جواب بهتری برایم دارد. در جستجوی فیسبوک اطلاعات را وارد کردم و فهرستی ساخته شد که نفر سوم کسی بود که به دنبالش بودم. تمام این فرایند کمتر از پنجدقیقه طول کشید. نکتهی مهم این است که اتفاقا، همانطور که حدس میزدم، موضوع جستجویم کسی نبود که وقت ویژهای در فیسبوک بگذراند و در یک سال گذشته صرفا حدود ماهی یک بار تصویر cover حساب کاربریاش را تغییر داده بود. نکته گویا دقیقا میزان درگیر بودن با شبکههای اجتماعی نیست، حضور در آنها برای در دسترس بودن کافیاست. تعریف جدید وب، که شبکههای اجتماعی یکی از مولفههای اساسی آن هستند، آدمها را با خطوط نامریی فراوانی به هم وصل کردهاست. از این دید، دنیایی که در آن زندگی میکنیم، دیگر صرفا جهانی با ارتباطات ِ فراوان نیست، بلکه دنیایی است که سادگی ساخت و کشف ارتباطات به بخشی از هویت آن تبدیل شدهاست. از این دید، دیگر سوال، کمیت نفوذ ابزارهای مدرن ارتباطی نیست، بلکه اتفاقی کیفی رخ داده است. ما در جهانی جدید زندگی میکنیم که مختصات نوینی دارد. جایی میخواندم که اطلاق «اتومبیل بدون راننده» به ماشین ِ خودرانندهای که گوگل درحال ساخت آن است، اشتباهی است از جنس اینکه اتومبیل را اسب آهنی بخوانیم. درست است که درشکه و اتومبیل برای هدفی مشابه ساخته شدند، اما دومی بعد از اینکه درشکه را به ابزاری زینتی و ورزشی تقلیل داد، خیلی زود برداشت ِ آدمیزاد از فاصله، سفر، و مصرف را تغییر داد. این، همان تغییر کیفیای است که وب ِ جدید به ارمغان آورده است. حالا کسی که پشت میز جلویی من در کافه نشستهاست، انسانی آشنا است. کافیاست بخواهم و کمی وقت بگذارم تا بفهمم آخرین بار کجا مسافرت رفتهاست و از چه فیلمی خوشش میآید. وب، مفهوم «آشنا» و «ناآشنا» را تغییر داده است. نکتهی مهم این است که با این تغییر چه خواهیم کرد. کار ساده این است که مانند مادر ِ نگران ِ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دچار وحشت شویم و از این فضای جدید فرار کنیم، یا بدتر، با دلهره در آن وقت بگذرانیم (در فیلم، یکی از مادران از نگرانی اینکه دخترش در شبکههای اجتماعی چه میکند، موبایلش را در همهی حسابهای کاربری دخترش لاگین کرده است و notification های «نامناسب» و پیامهای «خطرناک» را پاک میکند. او روی لپتاپ دخترش key-loggerی هم نصب کردهاست که به کمک آن متن گفتگوهای او و حساب مخفی Tumblrش را پیدا میکند.) کار مناسبتر، بهنظرم، این است که لحظهای درنگ کنیم و به این دنیای جدید فکر کنیم. بهآهستگی و به دست خودمان وارد جهانی شدهایم که در آن حریم خصوصی و عمومی، ناشناسی، و مفهوم اطلاعات، تغییرهای اساسی کردهاند. برای زندگی در این جهان باید مفاهیم زیادی را از نو تعریف کنیم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده