Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۹۳ تو با دختران زیادی در ذهنت بوده ای و تو با پسران زیادی... خب من هم پاک نبوده ام... مسئله این است که با کدامیک عشق کرده ای و نتوانسته ای صدایت را به او برسانی... مسئله این است ...یکبار به دختری گفتم: دوستت می دارم او تعجب کرد! گفت باید مراحلی طی شود.. و من هم از خنده ریسه رفتم... می دانی، از نظر ذهن، عشق احمقانه است... و باید مانند مدرسه پله هایی طی شود... اما به قول بزرگی: "حقیقت در سادگی ست"... عشق جنبه ای به همان شفافی احساس کودک به اسباب بازی هایش است از کتاب نت های خارج: فرامرز فرحمهر 1 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۹۳ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام چه داستان غريبي داره وابستگي... وقتي باكسي هستي واست ميشه يه عادت تاحدي كه نميفهي اين عادت بايد يه روزي ترك بشه..وايي كه چقد سخته ترك عادتوقتي ازش دورميشي...جداميشي..ديگه قراره نبينيش باهاش حرف نزني ..اونجاسكه ميفهمي اين وابستگي توي اعماق وجودت رخنه كرده است...اونجاس كه تازه حس ميكني .❤.دنيا روزندگي رو..حتي خودشو وخودتو بدون اون نميخاييوايي كه چقدر حسه غريبيه عـــــــــــــــــاشقي لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده