negarineh 63 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۳ حرفی دارم که مردد ام در این پست بزارم یا نه.اما بخشی از تفکر منه که گاهی منو نا امید کرده وشاید ناشی از تفکرات سنتی من به عنوان یک زن ایرانی باشه.انتظار راه حلی هم نیست.میتونید این پست را نادیده بگیرید.فقط میخوام حرفم رو زده باشم...دوستان میتونند به جای جواب این مطلب جواب تایپیک اولیه واقع در صفحه ی اول موضوع رو بدهند.حالا اگر کسی نظری هم داد استفاده خواهیم کرد. همه دارند شعار میدهند یک زن میتواند موفق باشد پیشرفت کند من همه اینها را میدانم اما گاهی فکر میکنم اگر بخواهیم یک مادر خیلی امروزی را هم درنظر بگیریم وقتی فرزندی می آورد کار را رها میکند مادرتا3 سالگی فرزندش باید صبر کند تا بعدازسه سالگی بتواند اورا به مهد بسپارد بعد از 3سال به دنیا اوردن بچه ی دیگر وصبر کردن برای 3 سالگی او یعنی 6 سال دوری از کار! واین یعنی فاجعه! وقتی برمیگردی میبینی 50 درصد از چیزهایی که بلد بودی دیگر درخاطرت نیست! ومهارت ها کاهش پیدا کرده پس اگر راه حلی نیست تنهایی یک زن را درک کنیم... گویا نمیتوان هم مادر خوبی بود و هم معمار خوبی وهمیشه باید یکی فدای دیگری شود.... 2 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 دی، ۱۳۹۳ نوشته هات زیاد بود نخوندم اما فهمیدم که رشتتو دوست نداری راستش من 1ماهه که فارغ التحصیل شدم منم معماری خوندم من عاشق معماری بودم از بچگی.با اصرار خودم رفتم هنرستان.بعد دوسال کاردانی و دو سال هم کارشناسی رو تموم کردم.هرکی رو که میبینم معماری خونده ازین دفترهای کوچیک زده و کارای دانشجویی انجام میده.یه مدت طولانی پشیمون شدم از معماری خوندنم .به سرم زده بود برم پزشکی رو از اول بخونم ولی باز بیخیال شدم یکم با خودم فکر کردم دیدم حالا که این همه وقت براش گزاشتم ادامش میدم.به فکر ارشد خوندن نیستم فعلا.تو شهرمونم کار معماری با حقوق خوب پیدا نمیشه.میخوام برم تهران واسه کار و زندگی تو دوران دانشجویی پروژه هامون اذیتم میکرد اما بعد از تموم شدنش لذت میبردم از کارم.سخت نگیر هر کاری سختی های خودشو داره دیگه ببخشید اگه چپ و چل حرفامو زدم فقط خواستم بگم منم مثل تو بودم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده