fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ خیلی از ما ها همزمان با تحصیل یه کار هایی برا درآمدزائی مون کردیم. یکیش خود من. با این حال نتونستیم مهارت هامونو با هم به اشتراک بذاریم چون یه جورائی احساس کردیم که نباید نیاز هامونو افشاء کنیم که مبادا مورد سوء استفاده قرار بگیریم و یا این کار رو یه جور کسر شان دونستیم. تو این مبحث من میخوام همه ترفند ها رو بی رو در بایستی شرح بدم تا شاید بقیه هم کمک کنن که در نهایت این تجارب یه چراغ راهی بشه برا بقیه. به امیدهمکاری دوستان . 16 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ یکی از کارائی که من ضمن تحصیل انجام دادم پخش اعلامیه ها و بروشور های تبلیغاتی تو شهر بود که به تعدادی که پخش میکردم پول میگرفتم. از همین طریق با شرکت ها و انسان هایی آشنا شدم که توسط خود همونا یه سفارشاتی گرفتم که بازم برام درآمد زائی داشت. 13 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ گاهی وقتا میرفتم یه موسسه پخش مواد بهداشتی و کالا های جدیدی رو که برا فروش می اوردن , بمقدار پولی که داشتم ازشون میخریدم ( یکی دو جعبه ) بعد اونا رو بصورت شش تایی و جینی به مغازه دار ها میفروختم. هر کدومش که فروشش بهتر میشد خود اونا بهم زنگ میزدن و بازم سفارش میدادن. این کار ها رو تو مسیر دانشگاه که رفت و آمد داشتم انجام میدادم. 13 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ یه روز خبر دار شدم که تو شهرمون بازارچه اجناس ترکیه باز شده. رفتم و یه مقدار عطر و ادکلن ارزان قیمت ولی خوب رو خریدم . باور کنید همشو تو دانشگاه به بچه های خودمون میفروختم ( با سود کم ) ولی چون تعداد فروشم بیشتر بود با همون سود کم هم درآمدم خیلی خوب بود. 11 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ اون قدیما که کامپیوتر تازه به بازار اومده بود , من یکیشو خریدم ( پنتیوم 1) که چیزی هم ازش نمیدونستم. تحت داس بود. کم کم یه چیزایی ازش فهمیدم و یکم باهاش کار کردم و با همون مقدار دانش خود جوشی که داشتم , برای آشنا ها تدریس خصوصی کامپیوتر راه انداختم . بعد که خواستند کامپیوتر بخرن , از خود من کمک میخواستند و منم کامپیوتر رو براشون جمع میکردم و دستمزدشم میگرفتم. پول تدریس هم که البته بهم میدادن. جالبش این بود که اونا در غیاب من کامپیوتر رو دستکاری میکردن و برنامه خراب میشد. وقتی برا تدریس میرفتم ازم میخواستن درستش کنم. از اونجا که خودمم بلد نبودم الکی میگفتم : اینجا درست بشو نیست باید ببرم خونه خودمون با کامپیوتر خودم درستش کنم. بعد کیس اونا رو کول میکردم و میبردم یکی برام درستش میکرد و دوباره برش میگردونوم . 12 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ بهترین راه پول درآوردن کم خرج کردنه. هیچوقت با دوستان برا وقت گذرونی به کافی شاپ و پارتی و اینجور جا ها نمیرفتم. حساب هزینه هامو داشتم. 7 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آذر، ۱۳۹۳ پولهایی که از طریق طراحی لوگو بدست اوردم کم نیست. هر شرکتی که میخواست تاسیس بشه بلافاصله برا ویزیت اینجور چیزا میرفتم و هیچوقت هم دست خالی بر نمیگشتم. 12 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ میرفتم سازمان صنایع و معادن . بتدریج چن نفر رو اونجا پیدا کردم و باهاشون دوست شدم. از همونا که طرح مینویسند.اونا طرحهای توجیهی و تفصیلی شرکت های تازه تاسیس رو به من ارجاع میدادن و منم از طریق یه شرکت اون کارا رو براشون انجام میدادم و سودش رو هم بین خودمون تقسیم میکردیم. 9 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ تو تهران یه مواقعی سیگار خارجی بسختی گیر میومد . موقعی که میرفتم شهر خودم , یه مقدار سیگار خارجی میخریدم و ته جعبه های میوه جاسازی میکردم و با خودم میاوردم تهران. همشم به سوپر پارکت سرکوچه میدادم و سود خوبی برام داشت. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ بعد چن وقت نونستم یه پیکان بخرم. با همون پیکان با یه نونوایی قرارداد بستم که ایشون نونهای مورد نیاز چند تا رستوران بین راهی رو بهم میداد و من بدستشون میرسوندم و اجاره شو میگرفتم. برا تحویل گرفتن نونا ساعت 4 صبح میرفتم و 6 صبح هم کارم تموم میشد و میرفتم سراغ درس و مشق. 12 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ تو اداره صنایع و معادن یه مهندسی بود که هر وقت برا شناسائی و ثبت معدن میرفت , بهم زنگ میزد و من با پیکان ایشون و درخواست کننده ثبت معدن رو به محل معدن میبردم و کرایه ساعتی بهم میدادن. خیلی از مهارت های ثبت معدن و بقیه کارا رو از صحبت های اونا بدست میآوردم. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ این که میگم خیلی جالبه. یه روز بفکرم رسید که با توپهای پینک پنک که اول بهشون چسب میزدم و بعد با خرده ریزای پور ماکت سازی اونا رو آغشته میکردم و روی توپ مثه مخمل رنگی میشد . بعد یه سوراخ کوچولو روی توپ ایجاد میکردم و یه کش نیم متری نازک بهش می بستم . میشد یه وسیله بازی برا بچه ها که سر کش رو تو انگشتشون میکردن و توپو میزدن و باز به سمت اونا بر میگشت و ادامه بازی. روزایی که بیکار بودم میرفتم اول پارک کودک و یکی از همین اسباب بازی ها رو تو دستم میکردم و باهاش بازی میکردم. بچه ها که میدیدن خوششون میومد و امان بابا مانشونو میبریدن که یکی براشون بخره . خلاصه اینکه هر بار با یه کیف پر توپ میرفتم و با یه کیف پر پول برمیگشتم خونه. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ یه چاپخونه بود که برا چاپ بروشور میرفتم پیشش. یه روز دیدم کاغد های برش خورده و مازاد رو میندازه یه گوشه. بفکرم رسید که اونا رو ازش بخرم و ازشون کاغذ و دفترچه کوچک یادداشت درست کنم و بفروشم. همین کارم کردم . بجز خودم چند نفر رو هم صاحب کار کردم. 11 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ یه روز صاحب چاپخونه بهم گفت که کاغذ های چاپی آزمایشگاهها رو بصورت دونه ای براش بشکل پاکت در بیارم . دونه ای 5 تومان. بقیه رو خودتون حدس بزنید. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ یکی از نگهبانان دانشگاه تصادف کرده و قطع نخاع شده بود. نمیتونست کار بکنه. بهش یه دستگاه قندشکن برقی خریدم که تو خونه ش قند ها رو بشکل حبه تولید میکرد و من اونا رو به فروشگاهها میبردم و میفروختم. ایشون الان با اون کار به بهترین شکل ممکن درآمد داره و پسرش کار فروش رو انجام میده. 11 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ طراحی قطعات زینتی برای خودرو ها . طراحی قطعات اسپرت و نظایر اون . طراحی جعبه کاغذ دستمالی مخصوص خودرو . همه اینا نیازمند یکم فکر و یه عمل ساده است. اگه شروع کنید خود راه بگویدت که چون باید رفت. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ مدت شش ماه بعنوان نگهبان شب تو یکی از آپارتمان های بزرگ تهران کار کردم. هم درسم رو میخوندم و هم کشیک میدادم. بعد که خونه خریدم دیگه اونجا نرفتم ولی یه نفر رو بجای خودم اونجا مشغول کار کردم. 9 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ هیچگاه مسیر خونه تا دانشگاه رو تنهایی نیومدم. تو مسیر مسافر سوار میکنم و تو برگشت هم همین رویه رو ادامه میدم. خیلی وقتام که مسافر دربستی مایه دار به تورم خورده , ازش دریغ نکردم. کلا خرج ماشینم از همین راه در میاد . البته بیشتر از خرج ماشین . 11 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ دوخت لباسهای بیمارستانی ویژه بیماران , همراهان بیمار , لباس پرستاری و موارد مشابه اون تو خونه و تحویل دادنش به مغازه های ویژه فروش لباس های بیمارستانی یکی از پولساز ترین شغل های خانگی است. 10 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۳ یه روز رفتم تو یه موبایل فروشی که خیلی علاقه داشت سبک کارش کلاسیک باشه. بهش پیشنهاد دادم که یه برنامه حسابداری ویژه مغازه موبایل فروشی براش تهیه کنم. ایشان قبول کرد و من با یکی از بچه های دانشگاه همین کارو براش انجام دادم و پول خوبی برام موند. همون دوستمون از طریق همین نوع برنامه نویسی های حسابداری تونست موفق بشه. قبلا این فکر به سرش خطور نکرده بود. 10 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده