Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۳ سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ به چنگم زلف دلدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ تو را ميخواستم ، افتاده اي چون گل ببالينم فراغم از گل و خار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ تو بودي آنکه من ميخواستم روزي مرا خواهد دگر کي با کسم کار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ مرا پيمانه عمري بود خالي از مي عشرت کنون اين جام سرشار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ بيا بر چشم بيخوابم نشين ، گل گوي و گل بشنو تو يارم شو ، خدا يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ اگر ناليده بودم حاليا از بخت مي بالم وز آنم شکر بسيار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ دلم رنجور حرمان بود و جانم خسته ي هجران طبيب اکنون پرستار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ نميکردم گمان روزي شود بيدار بخت من کنون اين خفته بيدار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ مرا طبعي است چون دريا و دريائي است گوهر زا چه باک از سهل و دشوار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ نگارم مي نويسد ، مستم و تب کرده شوقم سرم بر سينه ي يار است ، از عالم چه مي خواهم ؟ * عماد خراسانی 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده