Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ این مقالات را نمیتوان خلاصه تر از اینی که هست نوشت. چون حق مطلب ادا نمیشود. ذهن ما : انسان وقتی ذهن خودش را بدون اسیرپیشداوری وقضاوت شدن وبدون ردوقبول می نگرد وفعل وحرکتها وبازتابهای فکررا درخودش می بیند ، احساسات وکنش وواکنش ها وپرسه زنی های فکروجوشش دمادم تمایلات وبروزبیم وترس را درخودمشاهده میکند دچارحیرت وشگفتی می شود که چگونه تاری مخوف را ناآگاهانه برخود تنیده ودرزندان تاریکی دچارخودباختگی به تمایلات درونی خود گردیده وخودرا به اسارت مشتی واژه وکلمه وسوژه درآورده است وبا دست زدن به هرفعل وعملی به میل فکردرخویشتن اعمال خودرا خوب واحسنت ونیکومی شمارد . تمام شیون وآه وزاری ما اززندانی است که خودمان برای خود ساخته ایم وعمری بی اختیاردراین زندان مخوف ذهن ساخته دست وپا می زنیم . درآن اسیرتنش ها وتمایلات سرکوفته خود شده وچون خاشاکی دردست گرد باد خودرا به مرزهلاکت ونیستی روانه می کنیم . ذهن انسان برای رهایی وی ازپوچی وبی هدفی درزندگی وبرای کاستن ازرنج وناملایمات بشری وبرای داشتن امنیت وآرامش انسان فضاهایی ازعقیده وباوربرای انسان ساخته وافراد را درطول عمردرآن فضاها به شکلی اسیروزندانی می نماید . آن فضاهای ذهن ساخته برای هرفردی بستگی به فرهنگ ودانستگی های جامعه ای دارد که فرد درآن کشوروجامعه زندگی میکند . اطاقک هایی را که ذهن برای افراد می آفریند همانگونه که گفتیم تا به زندگی آنها هدف ومعنی ببخشد وانسان را ازپوچی وبطالت رها نماید ، این فضاویا اطاقک ها نه آنکه باعث ایجاد امنیت وآرامش بشرنمی شود ونه آنکه ازرنج وبیم وآلام انسان نمی کاهد بلکه باعث دوری انسان از ماهیت واقعی وساختارحقیقی او می شوند وهمین دگرگونی باعث ناآرامی ونارضایتی مداوم یکایک انسان ها درهرگوشه ازجهان گردیده است . وکسانی که بتوانند این ترفند های ذهن را درخویشتن برای خود برملا نموده ونسبت به دسیسه های ذهن آگاهی یافته باشند هرگزاسیرذهن درخویشتن نمی شوند . آگاهی واقعی انسان آن آگاهی ومعرفتی است که انسان نسبت به ماهیت واقعی خویش ونسبت به ساختارحقیقی اش درخویشتن کشف میکند . افرادی که توانسته اند ازمرزدانش واطلاعات ودانستگی های بشری عبورکنند و مرزی فراترازآن را ببینند بدون تردید کسانی هستند که به آگاهی ذاتی خویش دست یافته اند . ماهیت ذهن وساختارآن یعنی «خود» دروجود آدمی وغفلت ما ازآن باعث بقا وحضورخود دروجودمان می شود . ما نمی توانیم این واقعیت را انکارورد کنیم که تمام تلاش بشریعنی یکایک انسان ها نجات بشریت است ، ساختن جامعه ایده آلی برای مردم ورساندن انسان ها به امنیت وآسایش . اما یکی با تفکرهیتلری میخواهد بشریت را به مدینه فاضله برساند ، آن یکی با تفکری مثل افلاطون یا ارسطو و مولوی . اما دشواری اینجاست که اندیشه ابتروناقص وشکسته نگربشراست که اورا اسیرسلطه گری خود دارد ، اندیشه است که برای انسان زندانی ایده آلی می سازد بدون آنکه فرد نسبت به ماهیت اندیشه خویش وقوفی به آن داشته باشد . اما هیچکدام حاضرنیستیم درتفکرواندیشه خود تردید وشک کنیم انسان با شناخت واقعی خویشتن است که تازه درمی یابد که درخود با چه موجود « خودمحور» وخودکامه وخطرناکی روبروست که ازآن بی خبربوده است . آیا فکرمی کنیم تمام توانایی مغزی ما همین است که ازآن باخبریم یا توانایی های دیگری هم مغزما میتواند داشته باشد ؟ مغزما جززندگی روزمره واندوه ورنج را برای ما به ارمغان نمی آورد ولی آیا ممکن است ظرفیت های دیگری نیزمغزداشته باشد که مارا ازروزمره گی نجات داده وازتمام رنج وآلام رهایی ببخشد ؟...... انسان موجودی آزاد ورها آفریده شده است اما هیچکدام ما ازانسان ها آزاد ورها زندگی نمی کنیم وهرکدام مشغول وسرگرم دل مشغولی های خویشتن هستیم . دل بستگی ها وتعلقات که نیازمبرم وحیاتی وانسانی ما نیستند بلکه ابداعات فکر«ذهن شرطی» درما هستند همچنان مارا به خود مشغول می دارند . نکته جالب اینجاست که شاید غالب ما انسان ها با توجه به وضعیت وساختارروانی «ماهیت ذهنی خویشتن» بسیاری ازاعمال خطا را درخویشتن مشاهده می کنیم ، خطای مسلم آنها برایمان قابل شهود است وعیب خودرا درک می کنیم اما به دلیل عدم آگاهی ازماهیت واقعی خویش« ساختاروماهیت ذهن وعملکردفکردرخویشتن» وبه صدها دلایل دیگربیرونی خودرا توجیه نموده وهمچنان به سرگرمی خودادامه می دهیم . نکته جالب تردیگراین است که هرکدام ازما عیب وخطای دیگران را ریزودرشت دیده وعیوب دیگران را با میکروسکوپ نگاه می کنیم اما چشم مان را برخطاهای خود بسته وخودرا بی عیب وفاقد نقص تلقی میکنیم . حال اگرقضیه برعکس می شد «که لازمه آن کسب آگاهی درمورد ماهیت وساختارذهنی درخود ومشاهده اعمال ورفتارهای فکردرخویشتن است» ودربرابرعیوب خود وضعف های خویش حساس تروعمیق ترمی شدیم . اول دچارخطای کمتری می گشتیم . چون با بازبودن چشم مان دربرابراعمال خود دیگرکمتردست به عمل خطامی زدیم . دوم دیگردربرابرعیوب ونواقص دیگران حساسیت وواکنش مان کم وکمترمی شد که نتیجتآ آرامش بیشتری داشتیم ودرگیری کمتری با دیگران پیدا می کردیم وجهان پرازخشونت وبیرحمی فعلی به دنیایی سرشارازصلح ودوستی وبرابری وآرامش تبدیل می گردید . آیا غیرازاین است ؟ عیب ذهن ما این است که با تفکرات پیچیده خودش ، حصاروزندانی برای ما آفریده ومارا قویآ گرفتارخود می نماید . مشکل اینجاست که ما تفکرذهن خودرا «وحی منزل» تلقی کرده واسیرآن می شویم . وشاهکاردراین است که این خطای ذهن ولغزش را بتوانیم دریک آن ویک لحظه درضمیرخود مشاهده کنیم وهمین مشاهده ناب مارابرای همیشه ازاسارت ذهن وحشی خود نجات میدهد . البته همین اسارت تراژدی غم انگیززندگی بشری است که قرنها استمرارودوام یافته است . قبول ویا عدم قبول این واقعیت مشکلی را ازما حل نمی کند فقط «دیدن» ومشاهده اعمال ذهن درخویشتن است که مارا رهایی می بخشد . 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده