Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۳ نقد و بررسي راهب و ماهی نوشته: تورج سلحشور دودوک دویت، مردی از جنس معنا: شاید در عالم فیلمسازی و بخصوص انیمیشن بی نظیر باشد که مردی که کل فیلمهایش سرجمع نیم ساعت هم نمی شود، تا به این حد جایگاهی والا در این حیطه پیدا کرده باشد. سبک انیميشن او نه جلوه و قدرت پيكسار را دارد، نه پيچيدگيهاي برادران كووي يا شونكماير، نه طاقت فرسايي و رواني پتروف و نه مينيماليسم هرتزفلد؛ سبك كار او كاملاً "ساده" است. سل انيميشن سنتي با ذغال و مدادرنگي و آبرنگ كه سادگيي توام با بي پيرايگي و خلوص را مي آفريند؛ و دقيقاً همين جاست كه معنا راه خود را به فيلمهاي دودك باز مي كند. جاييكه حواس مخاطب با زيباييهاي بصري پرت نمي شود و مخاطب همه تمركزش را روي محتوا معطوف مي كند، دودك دويت جادويش را آغاز مي كند. فيلمهاي مايكل دودوك دويت، همگي (بجز فيلم اولش كه بيشتر جنبه دست گرمي داشت!) مايه هايي روانشناختي را مطرح مي كنند كه به مدد سمبلها بيان مي شوند و در پس داستاني ساده و روان سعي در انتقال مفهومي عميق دارد كه گاهي بحثهاي طولاني روانشناختي را مي طلبد (مثل پدر و دختر) و گاهي بسيار با فرهنگ و عرفان شرقي همسو مي شود (مثل عطر چاي). "راهب و ماهي" را مي توان اولين تجربه جدي او دانست. تجربه اي كه جايزه سزار و نامزدي بفتا و اسكار را برايش به ارمغان آورد و اين استاد دانشگاه ميانسال را به ادامه راه ترغيب كرد. صحنه اي از فيلم راهب و ماهي "راهب و ماهي" را مي توان انيميشني موزيكال نيز دانست؛ جاييكه تك تك حركات انيميشن هماهنگ با موسيقي زيباي "سرج بست" (Serge Besset ) باله اي انيميشني را خلق كرده كه براي روايت داستانش بي نياز از كلام است. استفاده هوشمندانه موسيقي را در فيلمهاي بعدي دودوك دويت نيز ديده ايم. در كنار سبك ساده انيميشن اين فيلم كه تركيبي از قلم و جوهر هندي و آبرنگ است، موسيقي آن بيشتر به چشم مي آيد. موسيقيي كه "سرج بست" از قطعه La Follia ساخته كورلي (Corelli ) الهام گرفته است. براي نقد اين فيلم ابتدا سري به سمبل شناسي و بعد روانشناسي مي زنيم و سپس سعي مي كنيم كه اين فيلم را رمزگشايي كنيم كه مسلماً عاري از خطا نبوده و عقيده اي كاملاً شخصي بوده و براي كاملتر شدن نياز به نظرات شما دارد. سمبل شناسی ماهی: برای فهم "راهب و ماهی" به ناچار باید به اسطوره شناسی و سمبل شناسی ماهی رجوع کنیم اما این آغاز دردسری بزرگ است! کمتر مفهومی در سمبل شناسی وجود دارد که به اندازه "ماهی" دارای ریشه ها و سمبل شناسی های متعدد و متفاوت باشد و جالب اینجاست که هر کدام از این گروهها این سمبل را مختص خود بدانند و دیگران را به تقلید متهم کنند. حتی در مواردی شاهد جنگهایی موسوم به "جنگ ماهی" بین گروههای مختلف بوده ایم که هر کدام سعی داشتند اصالت سمبل ماهی را به خود ربط دهند. ماهی حیوانی ست که تقریباً در همه جا یافت می شود و کشیدن شکل آن نیز فوق العاده آسان است: کافیست یک پارانتز باز را به یک پارانتز بسته بچسبانیم و تمام! یک ماهی کشیده ایم. شاید اینها دلایلی باشد برای کثرت سمبل ماهی و شاید هم دلیل دیگری دارد. نمی دانم. مسیحیان ماهی را نماد رستگاری، تبلیغ مسیحیت و همچنین عروج عیسی می دانند؛ از حواریون گاهاً با عنوان "ماهیگیران انسان" (Fishers of Men ) یاد می شود. حروفی که در زبان یونانی کلمه ماهی را تشکیل می دهند می توانند به مخفف عبارت "عیسی مسیح پسر خدا و ناجی" تعبیر شوند. به طرفداران مسیحیت لقب "پیسیکولی" داده بودند که در لاتین به معنای ماهی است. در زمان استیلای امپراطوری روم ماهی نمادی بود که مسیحیان برای شناسایی یکدیگر از آن استفاده می کردند بدینصورت که وقتی دو مسیحی به یکدیگر می رسیدند یکی از آنها نمادی به شکل یک پارانتز باز در آسمان می کشید و نفر دوم اگر مسیحی بود با یک پارانتز بسته شکل ماهی نفر اول را تکمیل می کرد و به اینصورت آن دو مطمئن می شدند که هر دو مسیحی هستند! (رومیان احتمالاً وزارت اطلاعات نداشتند تا این علائم را شناسایی کرده و از آنها برای ردیابی دشمنانش استفاده کند!). شکل ماهی روی انگشتر پاپی نیز دیده می شود. از سویی دیگر عده ای معتقدند که "ماهی" سمبلی بوده است که قرنها قبل از مسیحیان توسط پگانیستها مورد استفاده قرار گرفته است: ماهی نماد "الهه مادر طبیعت" بوده و یا به عبارتی بهتر نماد واژن جنس مونث بوده که به عنوان یکی از سرچشمه های زایش مورد پرستش بوده است. شکل ماهی از دو هلال ماه تشکیل می شود که در جهت مخالف کنار هم واقع شوند و می دانیم که "ماه" مونث و الهه در مقابل "خورشید" مذکر و خدا قرار داشت (البته در آیین پگانیسم). البته ارتباط بین ماهی و الهه مونث محدود به پگانیست ها نیست: - در فرهنگ چینی، Kwan-yin الهه مونث به شکل ماهی تصویر شده است. - در فرهنگ هندی "کالی" الهه مونث به "چشم ماهی" مشهور بود. - در مصر از Isis با عنوان ماهی بزرگ ورطه بی پایان نام برده می شد و یا داستان آن ماهی که آلت Osiris را خورد! - در یونان، کلمه "دلفوس" هم به معنای ماهی ست و هم به معنای "رحم" جنس مونث. - در جشنهای مذاهب قدیم مدیترانه ای از ماهی، نان و شراب استفاده می شد. - در اسکاندیناوی الهه بزرگ Freya نام داشت که به افتخار او ماهی می خوردند و بخاطر او روز ششم هفته را Friday می نامیدند. (جالب اینجاست که تا چندی پیش کلیسا مومنان را به خوردن ماهی در روز جمعه توصیه می کرد ولی گویا ریشه آن را دریافته و دیگر این فرمان الهی را صادر نکردند!). - در خاور میانه نیز افسوس (Ephesus) الهه بزرگ را به شکل یک زن که یک ماهی روی واژن او قرار دارد، نقاشی می کردند. صحنه اي از فيلم راهب و ماهي اگر بخواهیم خلاصه بگوییم در همه فرهنگها و مذاهبی که در بالا ذکر شد ماهی نماد زایش، حاصلخیزی و جنس مونث است. به نظر فلسفه تنگ ماهی قرمز سفره هفت سین نیز مربوط به همین نماد است و ناگفته پیداست که صد در صد همه قومهای مذکور این نماد را از ما کش رفته اند و الا این بربرها را چه به نمادشناسی! (یک تجربه: همیشه دستتان را در مقابل پان ایرانیست ها بالا ببرید تا بیشتر عمر کنید!). مسیحیت نیز این نماد را از پگانیستها برداشت و به آن جنبه الوهیت داد و فقط جنبه جنسی آن را حذف کرد تا آن را منزه تر کند! اما همه اینها را گفتیم تا این را بگوییم که ماهی بازیگوش فیلم ما هیچ ربطی به مفاهیم و سمبلهای فوق ندارد! در این فیلم ماهی نمادی روانشناختی ست که توضیح آن را با کمک از مکتب یونگ در قسمت ذیل می آوریم. ضمناً این توضیح هم ضروری ست که با توجه به دیگر فیلمهای دودوک دویت و شناخت مختصری که من از وی دارم، ماهی را با نماد روانشناختی آن تفسیر می کنم که ممکن است کاملاً در اشتباه باشم و ممنون می شوم اگر تعبیرهای دیگری از این فیلم را بشنوم. ماهی از دیدگاه یونگ: در قسمت بالا گفتيم كه از ديد پگانيست ها ماهي سمبل باروري و حاصلخيزي ست. حال اگر اين مفهوم را با عينك روانشناسي ببينيم ماهي نماد رشد و باروري روان انسان است. از ديد مسيحيان نيز گفتيم كه ماهي نماد رستگاري و در كل مسيح است كه به زبان روانشناسي مي شود گفت كه ماهي نماد "خود واقعي" انسان است كه به اوج مي رود. اما نمي توان از روانشناسي و سمبل شناسي صحبت كرد و به "كارل يونگ" مراجه نكرد! يونگ در كتابهاي مختلف مطالب زيادي در مورد سمبل شناسي ماهي نوشته است. بايد توجه كنيم كه موقعي كه ماهي را از ديد سمبل شناسي بررسي مي كنيم بناچار بايد "آب" و "دريا" را نيز مورد توجه قرار دهيم كه يكي از سمبلهاي قديمي انسان است. از ديد يونگ آب نماد "ناخودآگاه" انسان است. حجمهاي زياد آب مثل "دريا" نيز نماد "ناخودآگاه جمعي"ست كه همان دنياي عميق و مرموز مشترك بين تمام انسانهاست. به دليل عمق زياد ناخودآگاه جمعي ما قادر به شناخت آن نيستيم و فقط از طريق از طريق آركي تايپ ها و سمبل هايي كه در سطح آن شناورند آن را مي شناسيم: كهن الگوهايي چون قهرمان، شهيد، مرد پير عاقل و ... اين سمبلها و كهن الگوها در جاي جاي تاريخ انسان خود را تكرار كرده اند و شاهدي بر وجود سطحي عميق تر و وسيعتر از ناخودآگاهند كه يونگ آن را "ناخودآگاه جمعي" (Collective Memory) مي نامد. يونگ (نشسته سمت راست) در كنار فرويد (نشسته سمت چپ) يونگ عقيده دارد وقتي يك ماهي در روياي ما ديده شود، نماد "مفهومي خودآگاه" است و به دنياي خودآگاه تعلق دارد؛ همان دنيايي كه هر روزه در آن زندگي مي كنيم، مي انديشيم و صحبت مي كنيم. خوب يعني چي؟ وقتي كه بيداريم و راجع به مفهومي فكر مي كنيم، خوب طبيعتاً مفهومي خودآگاه در ذهن ما شكل مي گيرد؛ اما وقتي خوابيم و رويا مي بينيم و ناگهان يك مفهوم يا يك فكر از ناكجاآبادي به اسم "ناخودآگاه" به ذهن ما مي آيد، اينجاست كه آن را به شكل يك ماهي مي بينيم كه از اعماق به سطح آب مي آيد؛ آب كه گفتيم نماد ناخودآگاهي ست. پس با اين ديدگاه ماهي لزوماً چيز مشخصي نيست (مثل پول و عشق و غيره كه دوست داريم همه خوابهاي خود را با آنها مرتبط كنيم!). ماهي مي تواند نماد تجربه اي در گذشته، ميلي سركوب شده و يا فكري فراموش شده باشد كه اكنون به هر دليلي "دوباره" به سطح آمده است. حال اين موضوع بسته به زندگي و تعبير شما مي تواند خوب يا بد باشد. اما هر چيزي كه باشد يك موضوع مشخص است و آن اينكه اين مسئله از اعماق ناخودآگاه دوباره به سطح خودآگاه رسيده است و شما ناگزير به رويارويي با آن هستيد. اما وقتي ماهي به سطح آب مي آيد معمولاً منظره اي قشنگ است. وقتي مفهومي از اعماق ناخودآگاه به سطح مي رسد اين فرصت را به ما مي دهد كه با آن روبرو شويم و آن را حل كنيم تا دوباره به عمق نرود. عقده ها و اميال سركوب شده اي كه در اعماق ناخودآگاه تلنبار شده اند، انرژيي خطرناك با خود دارند؛ خطرناك از اين جهت كه ماهيتشان ناشناخته است و به شكل فرافكني منجر مي شوند و زندگي روزمره ما دچار تلاطم مي كنند. ما هر روزه در حال دست و پنجه كردن با اين انرژي هاي مجهول هستيم بي آنكه خود بدانيم. براي همين است كه وقتي در خواب حجم زيادي از آب را مي بينيم معمولاً توام با ترس است، چون ناشناخته است. بهترين راه براي غلبه بر ترسها، اميال سركوب شده و عقده ها، فهم آنهاست نه جنگيدن با آن. بايد با آن همراه شد، در آغوشش گرفت و به اوج رفت؛ مثل راهب فيلم ما! راهب و ماهي: دو سوم فيلم اختصاص دارد به تعقيب و گريزي خنده دار بين راهب و ماهي. راهب از روزي كه ماهي را در حوض مي بيند، آرام و قرار از كف مي دهد و همه فكر و ذكرش مشغول شكار ماهي مي شود. در اين راه از انواع سلاحها و وسيله ها استفاده مي كند و هربار هم در اين راه شكست مي خورد. ماهي بسيار زيركتر و باهوشتر از اين حرفهاست كه به اين راحتي گير بيفتد. در نهايت راهب دست از جدال برداشته و از در سازش با ماهي وارد مي شود و اين آغاز اوديسه اي روحاني ست كه اين دو به كمك هم همه درها را گشوده، موانع را از بين برده و در نهايت به اوج مي رسند. راهبان در جستجوي معنويت و حقيقت محض چشم از دنيا و جاذبه هاي آن مي پوشند و سعي دارند به لايه هاي زيرين وجود خويش دست يابند. راهب فيلم ما نيز كه هر روز در كنار حوض ناخودآگاه تمركز كرده و به دنبال نشانه اي براي شناخت آن است، با ديدن اين اولين نشانه بي قرار شده و سعي در شكار آن دارد. مفاهيمي كه از اعماق ناخودآگاه سرچشمه مي گيرند، فقط زماني به سطح خودآگاه مي رسند كه انرژي آنها به هر دليلي تقويت شده و به آستانه عمل رسيده اند. اما از آنجا كه اين مفاهيم افكار فراموش شده، اميال سركوب شده، عقده ها و گره هاي رواني و يا مفاهيمي برگرفته از ناخودآگاه جمعي هستند، به محض اينكه به سطح خودآگاه مي رسند، سعي مي كنيم كه آنها را رانده يا ناديده گرفته و يا سركوب كنيم (يا مثل اين فيلم "شكار"ش كنيم). اما اين مفهوم كه حالا انرژي گرفته و بالا آمده قبلاً بارها شكار شده و اكنون راه و چاه را ياد گرفته و به اين آساني دم به تله نميدهد. اين مايه كه از اعماق ناخودآگاه به خودآگاه رسيده، وقتي خودآگاه را موافق خود نمي يابد، از طريق مسيرهاي فرعي، جوبها و آب باريكه ها ما را دور مي زند. براي همه پيش آمده كه گاه عمل يا عكس العملي از ما سر مي زند كه اصلاً دليل و انگيزه اش را نمي فهميم؛ مثلاً بي خود سر كسي داد مي زنيم، افسرده مي شويم، ... اينها نمود بيروني همان مايه هاي به سطح خودآگاه رسيده اند كه ون مجالي براي بروز مستقيم خود نمي يابند، ما را دور مي زنند و از منفذي ديگر به بيرون مي جهند، ولي چون تغيير شكل داده اند، ماهيت و ريشه آنها براي ما شناخته شده نيست و نه مي توانيم با آن كنار بياييم و نه مي توانيم آن را درمان كنيم. اين مسئله كه در روانشناسي به "فرافكني" (Projection) مشهور است، آنقدر زندگي ما را تحت تاثير قرار مي دهد كه فرويد ادعا مي كند زندگي روزمره ما چيزي نيست جز سلسله اي از فرافكني هاي پي در پي. صحنه اي از فيلم راهب و ماهي حال چگونه بايد با اين موضوع برخورد كرد؟ راهب فيلم جواب ما را مي دهد: بجاي سركوب يا شكار آن، بايد با آن همراه شد. بايد به اين مفهوم كه از اعماق به سطح رسيده اجازه خودنمايي دهيم تا آن را بشناسيم و بدون اينكه حالتي دفاعي در برابر آن بگيريم با آن همسو شويم. در اينصورت ديگر آن ماهي بازيگوش با ما بازي نكرده و سردرگممان نمي كند. هيچ كس جز ما قادر به شناخت اين ماهي نيست؛ اين ماهي ماست. در صحنه اي از فيلم مي بينيم كه راهب از دوستانش كمك مي گيرد ولي ماهي در حضور آنها خودنمايي نمي كند و به محض رفتن آنها از آب بيرون مي جهد. راهب بجاي جنگ، همراه او مي شود و هر دو مسيري صعودي را آغاز مي كنند. در اين راه گاه راهب به كمك ماهي مي آيد و درها را به رويش مي گشايد و گاه ماهي سكان هدايت را به دست مي گيرد تا اينكه در نهايت آن دو به هم مي رسند و در حاليكه ديگر آبي وجود ندارد، در آغوش هم به آسمان صعود مي كنند. لازمه اين صعود كه مي توان آن را وحدت وجودي و يا به اصلاح روانشناختي آن "فرديت" (Individualization ) نيز ناميد، شناخت مايه هاي برآمده از ناخودآگاه و همسو شدن با آنهاست كه باعث مي شود انرژي آنها گرفته شده و از آب (ناخودآگاه) بيرون بيايند و به محض اينكه از ناخودآگاه به خودآگاه مي رسند ديگر به چشم دشمن آنها را نمي بينيم؛ آنها جزيي از ما هستند كه ناشناخته بودنشان ما را مي ترساند و ما با شناخت آن به ابعاد و نيازهاي وجوديمان بهتر پي مي بريم و زندگي رواني سالمتري پيدا مي كنيم و در حالت ايده آل به فرديت مي رسيم كه يونگ از آن سخن مي راند. راهب و ماهي داستان تك تك ماست. چه بسا ماهيهايي كه هر روزه ما ناديده شان مي گيريم و يا در پي شكار آنها هستيم و با اين كار آنها را تبديل به كوسه هايي مي كنيم كه زندگي ما را مي بلعند. پس چه بهتر كه ماهيهاي زندگيمان را دريابيم! نكته: مطالعه يونگ، فرويد و ديگر كتابهاي روانشناسي، مختص روانشناس ها نيست (امروزه آنها براي گرداندن دكان خود اصولاً نيازي به علم ندارند!). مطالعه اين كتابها راي زندگي تك تك ما لازم است؛ مايي كه هر كدام روان مختص خود داريم و در نتيجه روانشناسي مختص خود مي طلبيم و چه كسي بهتر از خود ما. روانشناسي علم زندگي ست. پس اين كتابهاي خاك خورده را از قفسه هاي علوم انساني كتابفروشي ها بخريم و بخوانيم؛ قفسه هايي كه چيز زيادي از عمرشان باقي نمانده!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده