Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» میرساندند که سرکرده طایفه پاسارگاد از طایفههای پارسیان بودهاست. هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی میدانند.به قدرت رسیدن پارسیها و سلسله هخامنشی (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است. اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان میدانند. 12 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ پارسها مردمانی از "نــژاد آریــایــی" بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که درکتیبههای آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمدهاست. پارسها همزمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. با ضعف دولت ایلام، نفوذ قوم پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت.برای نخستین بار درسالنامههای آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق.م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شدهاست. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسیها بودهاند. تصور میشود اقوام پارسی پیش از این که از میان دورههای جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسواش، روی دامنههای کوههای بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیهای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبههای آشوری چنین استنباط میشود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق.م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق.م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بودهاند. پس از آن درزمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق.م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود. 10 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ هرودوت میگوید: پارسیها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شدهاند. شش طایفه اول عبارتاند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار طایفه دومی عبارتاند از: داییها، مردها، دروپیکها و ساگارتی ها. از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشتهاند و دیگران تابع آنها بودهاند.مطابق منابع یونانی، در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادیهای ساگارتی می زیستهاند که شکل بابلی- یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب فلات ایران دادهاند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتیها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان و نواحی مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفتهاند.طبق نوشتههای هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بودهاند که در پارس اقامت داشتهاند و سر سلسله آنها هخامنش بودهاست. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسیها از اختلافات آشوریها و مادیها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند. این واقعه تاریخی در زمان چاایش پیش دوم روی دادهاست. با توجه به بیانیههای کوروش بزرگ در بابل، او نسب خود را به چاایش پیش دوم، میرساند و او را شاه انزان میخواند. پس از مرگ چاایش پیش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسواش به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت میکرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. 10 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ مهمترین سنگنوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگنبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگنوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سالهای حکمرانی اش که مشکلترین سالها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت میکند. این سنگنوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمیتوان با تکیه بر آنها نسبشناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگنوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار میدهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز میکند و به تدریج اخلاف خود را نام میبرد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چاایش پیش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدتهای طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت میکردند یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه اول به چشم نمیخورد. همین مسأله موجب شدهاست که مفسران سنگنوشته، نسبت به محتوای سنگنوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگنوشته سعی داشته است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.موافق نوشتههای هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبههای اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بودهاست: هخامنش 1 چاایش پیش اول 2 کمبوجیه اول 3 کوروش اول 4 چاایش پش دوم شاخه اصلی: 5 کوروش بزرگ (دوم) 6 کمبوجیه دوم (فاتح مصر) 7 کوروش سوم 8 کمبوجیه سوم شاخه فرعی: آریا رومنه ارشام ویشتاسب 9 داریوش بزرگ (اول) 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۸۹ هخامنشیان در اقامتگاه های خود بناهایی را می ساختند که می بایستی مبین قدرت و عظمت حکومت باشد. در دوران هخامنشیان یک سبک معماری مخصوصی به وجود آمده بود که در آن سنن و آداب ملل مختلف ساکن در کشور هخامنشتیان جلوه گری می کرد. یکی از آثار اولیه معماری هخامنشیان، کاخ کورش است که در نخستین اقامتگاه هخمانشیان در پاسارگاد (پازارگاد) بنا شد و عبارت از یک رشته ساختمانهایی بود در میان باغ و محصور به دیوار. در ویرانه این کاخ، کتیبه بسیار قدیمی محفوظ مانده که می گوید : "من هستم کورش شاه هخامنشی." در پاسارگاد آرامگاه کورش نیز محفوظ مانده و آن بنای کوچکی است از سنگ که شبیه به خانه مسکونی با سقف دو پوششی و در روی پایه و شش پله پله بلند قرار گرفته است. در این بنا هیچ گونه تزئیناتی وجود ندارد. این مقبره از سایر مقبره های پادشاهان، که به معنی و مفهوم واقعی کلمه از بناهای معماری بشمار نمی روند، متمایز است و عبارت از حفره ای است که در درون صخره ای به وجود آمده و با برجستگی های حجاری و تزئینات معماری تزئین شده است. طبق گفته مورخان باستانی در این مقبره بر روی بستر طلا جسد مومیایی شده کورش قرار داشته است. در پاسارگاد و نقش رستم که مقبره پادشاهان در آنجا قرار دارد، ابنیه عجیبی به شکل برج های بلند که فاقد پنجره و تزئینات است، باقی مانده و اینطور به نظر می رسد که این بناها در قدیم معابدی بوده اند. داریوش در کتیبه خود در بیستون می نویسد که وی معابدی را که گوماتا (یکی از مغ های شورشی) ویران کرده بود تجدید بنا کرده است. علاوه بر برجهای اسرارآمیزی که اشاره شد، از آثار مذهبی، محراب های بزرگ سنگی و محل هایی را می توان ذکر کرد که به منظور پرستش اختصاص داشته و مسقف نیستند. در تخت جمشید که از دوره سلطنت داریوش اقامتگاه پادشاهان بوده، ابنیه به سبک کاخ ها اهمیت زیادی دارد. کاخ های تخت جمشید در روی یک سکوی بلند قرار گرفته و با وجود داشتن اشکال مختلف معماری ساختمان واحدی را تشکیل می دهند که قدرت و عظمت دولت هخامنشیان را نمایان می سازد و از آثار ملتی است که موسس و موجد هنر و صنعت دوره هخامنشیان بوده است. کلیه این ابنیه، به استثنای یکی از آنها که به دوره اردشیر سوم تعلق دارد، طبق فرمان داریوش و خشیارشا بنا شده و ما می توانیم از روی آنها در باره وسعت فعالیت ساختمانی این پادشاهان و سبک معماری دوران شکوه و جلال دولت هخامنشیان قضاوت کنیم. در تخت جمشید دو نوع ساختمان به خوبی به چشم می خورد یکی "تاچار" قصر زمستانی، که در زمان داریوش ساختمان آن آغاز گردید و دیگری "آپادانا" سالن روبازی که بر روی ستونهای بلند باریک با پوشش چوبی استقرار دارد. این قصر در زمان داریوش بنا شد و در زمان خشیارشا و اردشیر اول تجدید گردید. سالن صد ستونی هم که در زمان خشیارشا بنا شده از همین نوع محسوب می شود. بنای قصر داریوش که در اقامتگاه دیگر پادشاهان در پایتخت قدیم عیلام، یعنی شوش ساخته شده، نوع دیگری است. در آنجا ابنیه قصر در اطراف حیاط مرکزی بر صبق اصول معماری ماورای دجله و فرات متمرکز شده است. کلیه این آثار مختلف معماری، حاکی از سنن مختلفی است که بر اساس آنها سبک معماری دوران هخامنشیان به وجود آمده است. تردیدی نیست که هنر هخامنشیان از لحاظ این که یک هنر درباری بوده و از لحاظ عظمت و جلال می بایستی قدرت و جبروت پادشاهان را نمایان سازد، به دست ملل و قبایل گوناگون بنا شده و خود ایرانیان در بنای آن کمتر کار کرده اند. در این هنر علاوه بر عناصر هنر محلی ایرانی، عناصری نیز از هنر بین النهرین و مصر و یونان نیز به چشم می خورد. در شوشو از روی کتیبه داریوش اول معلوم می شود که استادان کلیه ملل در ساختمان کاخ، که نشانه قدرت و عظمت حکومت هخامنشیان بوده است، شرکت داشته اند. 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۸۹ هخامنشیان پاسارگاد را محل اعلام پادشاهی خویش قرار داده بودند و تاج گذاری خویش را در آنجا انجام می دادند . در حقیقت روح کوروش بزرگ را به عنوان ناظر و شاهد بر افعال خویش قرار می دادند و پیوند خود را با کوروش به مردم یادآوری می کردند . یاد کوروش بزرگ هیچگاه از خاطر مردم بیرون نرفت و نام پرآوازه او یکی از علل قوام سلسله هخامنشیان بود . مردم در کنار آرامگاه او قربانی می کردند و نذری می پرداختند و یاد او را همیشه گرامی می داشتند . داریوش با الهام از کوروش در نظر داشت که قبر خود را مانند اقداماتش جاودانه کند و لذا با یافتن محل مناسبی در شش کیلومتری شمال تخت جمشید دستور داد که در دل کوه ، اتاقی را آماده نمایند . اما ذهن خلاق او در اینجا نیز ابتکار جدیدی به بار آورد که باعث شد آرامگاه او نیز ادامه ساخت تخت جمشید در راه اهدافی که در نظر داشت باشد . ابتکار او دغدغه خاطرش را که همیشه فکر وی را به خود مشغول کرده بود و آن ترس نابود شدن یاد او ، اقداماتش بود به طور کامل آسوده کرد . آرامگاههای بقیه پادشاه هخامنشی وجود آرامگاه داریوش در نقش رشتم ، منطقه را به مکانی مقدس تبدیل کرد و پادشاهان بعدی نیز برای خود در آن مکان آرامگاه ساختند . البته وجود بنایی که به کعبه زرتشت معروف است و بسیار شبیه عباد تگاهی در پاسارگاد است این گمان را به وجود می آورد که نقش رستم از قبل یک مکان مذهبی بوده است . به هر حال پس از داریوش خشایارشا در سمت راست آرامگاه او ، اردشیر اول در سمت چپ و داریوش دوم در سمت چپ اردشیر اول برای خود آرامگاه تعبیه نمودند . پس از آنها به دلیل نامعلومی اردشیر دوم و سوم آرامگاه خود را در شرق تخت جمشید و بر سینه کوه رحمت ساختند . مشخصات نمای بیرونی همه آنها شبیه به آرامگاه داریوش است و درون آنها بعضی یک و بعضی چند تابوت سنگی وجود دارد . 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۸۹ زنان هخامنشی، ۳ برابر مردان حقوق می گرفتند، حدود ۷۰ سال پیش، در سال ۱۳۱۲/۱۹۳۳م، در جریان کاوشهای موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو به سرپرستی «ارنست هرتسفلد» ایرانشناس، مجموعهای از گل نوشتهها در باروی شمال شرقی تخت جمشید به دست آمد. این مجموعه که مشتمل بر حدود ۳۰هزار لوح بود، متعلق به سالهای ۵۰۹ تا ۴۹۴ ق.م است و به خط میخی ایلامی نوشته شده است. چهار سال بعد، این مجموعه برای مطالعه به طور امانی به دانشگاه شیکاگو سپرده شد.از آن زمان تاکنون، بخشی از نتایج مطالعات محققان این دانشگاه منتشر شده است. سال گذشته، در بهار ۱۳۸۳، دکتر «گیل استاین»، مدیر موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، ۳۰۰ گل نوشته از متنهای ترجمه شده باروی تخت جمشید را از سوی دانشگاه شیکاگو در جعبههای ضد اسید و ضد رطوبت به ایران بازگرداند. این اسناد که دارای ارزش فرهنگی بسیاری است و بخشی از پیشینه فرهنگی ایرانیان را بازگو میکند، تاکنون در انبار موزه ملی نگهداری میشد. اما پس از دستهبندی و تهیه شناسنامه انگلیسی و فارسی، برای نخستین بار نمایشگاهی از این الواح در موزه ملی تا پایان خرداد ماه برپا شده است. نمایش این تعداد الواح که از نظر موضوعی نیز دستهبندی شدهاند، تاکنون در جهان بیسابقه بوده است. اما از این الواح چه اطلاعاتی به دست میآید؟ «شاهرخ رزمجو»، سرپرست مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی، توضیح میدهد: «بیش از ۳۰ ملت در قلمرو ایران هخامنشی جای داشتند. مرزهای ایران از یک سو، از هند تا یوگسلاوی و بلغارستان در اروپا و از سوی دیگر، از مصر و اتیوپی و لیبی در آفریقا تا مرزهای چین و دشتهای سیبری گسترده بود. اداره چنین قلمرو بزرگی در ۲۵۰۰ سال پیش نیاز به نظم و انضباط و سازماندهی اداری بسیار دقیقی داشت و هخامنشیان توانستند به کمک سازماندهی بینظیر خود، نزدیک به دو قرن این امپراتوری را به خوبی اداره کنند. اسناد اداری هخامنشیان بیشتر به خط و زبان ایلامی روی گل نوشته میشد. در کنار آن، از خط و زبانهای دیگری مانند آرامی هم استفاده میشد که بیشتر با جوهر روی پوست و چرم و لوح نوشته میشد. الواح ایلامی به نمایش درآمده نمونهای است از اسناد اداری هخامنشی که شامل پرداخت مواد خوراکی برای موارد گوناگون از طرف دولت است. «تعدادی هم رسیدهایی است که در ازای دریافت کالا یا مواد غذایی داده میشد. چون هنوز پول و سکه به طور گسترده استفاده نمیشد. در آن زمان، تازه داریوش سیستم پولی را به وجود آورده بود و هنوز سیستم تبادلی بیشتر از طریق مواد غذایی انجام میشد. تعدادی از متنها محتوی پرداختهای دینی است. این گونه متنها نشان میدهند که روحانیان ایرانی و ایلامی برای نذر به خدایان یا مراسم مذهبی خود مواجبی از دولت دریافت میکردند و جالب این که هر کدام از ایرانیان یا ایلامیان میتوانستند مواجب خدایان را دریافت کنند و برای خدای دیگری به مصرف برسانند. یعنی همکاری بسیار نزدیکی میان دینها بود. در بعضی متنها آمده که کالایی که برای یک خدا داده میشد، بعد از اجرای مراسم به کارگران تحویل داده میشد تا آن را مصرف کنند. همین متنهای پرداختهای دینی میتواند اطلاعاتی از قبیل خدایان مورد پرستش یا مراسم مذهبی مردمان آن روز به ما بدهد. مثلا از متنها در مییابیم که مراسمی به نام «لن» وجود داشته است. چگونگی این مراسم مذهبی را دقیقا نمیدانیم اما ظاهرا مشابه مراسم مسح مسیحیان بوده است. نام خدایانی چون اهورامزدا، میترا، نریوسنگ و سپندارمد هم در این الواح به چشم میخورد و قدمت پرستش این خدایان را نشان می دهد. نکته جالب دیگر این که از ایزدبانو آناهیتا با همه قدمت و جایگاهی که در افکار ایرانیان داشته نامی برده نشده اما پرداختهایی برای آب، رود و کوه مقدس وجود دارد که شاید با این ایزد بانو بیارتباط نباشد. بنابر توضیحات شاهرخ رزمجو، آن چه در این نمایشگاه بسیار مهم است، اثر مهری است روی یکی از این گل نوشتهها که کهنترین اثر مهر هخامنشی در جهان محسوب میشود. این اثر مهر متعلق به سال ۵۰۰ ق.م یا سال بیست و دوم داریوش است و خود مهر متعلق به کورش اول، پدربزرگ کورش بزرگ، یعنی مربوط به سده هفتم پیش از میلاد است. این مهر نقش سواری است نیزه به دست و پیادهای که نیزهای از میان بدنش رد شده و کمان شکستهای در دست دارد. کورش اول در این مهر خود را چنین معرفی میکند: «کورش، پسر چیش پش، پادشاه شهر انشان». یعنی در زمان داریوش هنوز از مهرهای خیلی قدیمی، مربوط به پادشاه چند نسل قبل استفاده میشده است. این مهر از نوع استامپی، مشابه مهرهای امروزی است. علاوه بر مهرهای استامپی، در این نمایشگاه گونه دیگر مهر نیز به نمایش درآمده به نام مهرهای سیلندری. این مهرها با غلتاندن آنها بر روی گل میتوانسته بینهایت شکل ایجاد کند. کاربرد مهرها همانند امروز برای رسمیت بخشیدن به اسناد بوده است. در این نمایشگاه، یک نمونه قلم نگارش خط میخی نیز به نمایش درآمده است. این قلم به تازگی از حفاریهای دکتر اسماعیل یغمایی در «تل بندو» در فارس پیدا شده و ظاهرا برای نوشتن خط پروتو ایلامی (= ایلامی متقدم) بوده است نه خط میخی فارسی باستان. اما به هر حال، بهترین نمونهای است که از یک قلم کتابت قدیمی در دست است. رزمجو در مورد الواح گروههای دیگر میگوید: «سایر گروههای به نمایش درآمده، شامل مواجب مادران، مواجب سفر، مواجب حیوانات، مواجب کارگران و متنهای محاسبات است.» سپس در مورد هر گروه توضیحاتی بدین شرح ارایه میدهد: «مادرانی که ظاهرا کارمند دولت بودند و در شهرهای فارس، یعنی پارس قدیم، کار میکردند (چون این متنها همگی مربوط به ناحیه مذکور است)، از طرف دولت حق اولاد یا مواجب ویژهای دریافت میکردند. بررسی حقوق و دستمزدها نشان میدهد که در بعضی موارد، حتی با شغل برابر، زنان سه برابر مردان حقوق میگرفتند. مواجب سفر بخشی به مسافرانی که از شهرهای مختلفی چون قندهار، هند، سارد، مصر، شوش، کرمان و… آمده بودند، داده میشد و بخشی به پیکهای پیشتاز تعلق میگرفت. به عبارتی، قدیمیترین پرداخت سیستم پست جهان در این الواح ثبت شده است. پیکهای پیشتاز که در ایلامی «پیَّردَزیش» خوانده شدهاند، پیامها را به سرعت در طول جادههای امپراتوری حمل میکردند و این قدیمیترین و سریعترین سیستم پستی جهان بوده که داریوش آن را بنیان نهاده بود. برخی لوحها جنبه برچسب کالا داشته که با خود کالا فرستاده میشده است. بعضی از متنها هم به متنهای محاسبات معروفاند. این متنها سالانهاند و گزارش پرداختها، برداشتها و ذخیره سال آینده را در بردارند. این متنها درست مانند متنهای حسابرسی امروزی جدولبندی شدهاند و خطوط جدولها روی الواح نمایان است. متنهای محاسباتی از ریاضیات بسیار پیشرفتهای برخوردارند و برای مطالعه آنها باید علاوه بر ایلامی، بر ریاضی نیز مسلط بود. روی بیشتر الواح به خصوص الواح محاسباتی، نوشتهها یا علایمی به چشم میخورد به خط آرامی که با مرکب نوشته شده و نشان میدهد از روی این متنها، آرشیو دیگری تهیه میشد که روی پوست یا چرم به زبان و خط آرامی نوشته میشد و جای دیگری نگهداری میشد. روی بعضی الواح فقط علامتی مبنی بر نسخهبرداری به چشم میخورد و روی برخی دیگر، کاملا به آرامی نوشته شده «نسخ»، یعنی «نسخه برداری شد.» آرشیوها به این دلیل بوده که اگر مدارک اصلی از بین رفت، نسخهای از آن موجود باشد. تعدادی از منابع اصلی این کار نیز شامل پژوهشهایی که دانشگاه شیکاگو روی این الواح انجام داده، به خصوص کتابهایی که در مورد نقش مهرها تهیه کرده، به نمایش درآمده است. مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی جدولی نیز از همه هجاهایی که در کتیبههای باروی دوره هخامنشی به کار رفته تهیه کرده است. اما به درستی نمیتوان تعداد هجاهای خط ایلامی را مشخص کرد. چون ممکن است برای یک شکل چند صورت مختلف وجود داشته باشد. همچنین در دورههای متفاوت ایلامی، شکل هجاها فرق میکند. اما این جدول و گلها و قلم مخصوص نوشتن خط میخی با نام گوه که از چوب تراشیده شده، به بازدید کنندگان امکان میدهد گل را در دست بگیرند و باگوه و به کمک جدول، هجاهای میخی را به نگارش درآورند و عملا شیوه نگارش دوره باستان را تجربه کنند. همه الواح ایلامی آن چنان که در این نمایشگاه میبینیم، پاک و سالم و خوانا نیستند. بسیاری از الواح خرد شده بودند. الواح خرد شده را که تعدادشان هم بیشتر شده و به ۳۵ هزار لوح رسیده، مرکز مطالعات هخامنشی موزه ملی در یک پروژه بلند مدت طبقهبندی کرده و به گروههایی چون نقش مهرهای فرعی (متن و لبه)، متن و نقش، نقش مهر، متن، لبه، مغزی، برچسب و… تقسیم کرده است. نمونهای از این قطعات نیز به نمایش درآمده است. این قطعات غالبا ناخوانا هستند و مثل پازل بزرگی میمانند که برای مطالعه باید قطعات مربوطه را پیدا کرد و به هم چسباند. همچنین قطعاتی سفالی در این مجموعه پیدا شده است که نشان میدهد این الواح در کوزههای سفالی نگهداری میشدهاند. در این نمایشگاه، ریسمانهای سوخته، یک نمونه گره و یک تارموی انسان هم به چشم میخورد که از داخل الواح به دست آمدهاند. ریسمانها و گره به دلیل آتشسوزی تخت جمشید به دست اسکندر سوختهاند و تارموی به دست آمده به رنگ سفید است. مو به مرور زمان سفید و سفت میشود و بعد از صد سال هم نمیتوان مو را با رنگ اصلی آن پیدا کرد، مگر اینکه در شرایط خاصی قرار گرفته باشد. از این رو، بر اساس رنگ مو نمیتوان سن تقریبی صاحب آن را تشخیص داد. دو طرف همه این الواح سوراخ است. چون از داخل همگی این الواح ریسمانهایی عبور میکرده و از دو طرف لوح دو سر ریسمان بیرون میآمده و به صورت قلابی شکل پیدا میکرده است. به این ترتیب، میتوانستند الواح را در جایی برای آرشیو آویزان کنند. معمولا سمت چپ الواح سطح صافی بوده که جای انگشت شست دست چپ است. چون به هنگام نگارش لوح را معمولا در دست چپ نگه میداشتند و از چپ به راست هم مینوشتند. در همین قسمت، لوح مهر میشده و در واقع رسمیت پیدا میکرده است. اگر نوشته ادامه پیدا میکرد، لوح را دور میگرداندند و در پشت لوح نوشته را ادامه میدادند. اگر نوشته پشت لوح را پر میکرد، به همان صورت رها میشد و سطح صاف سمت چپ آن مهر میشد تا به آن رسمیت بدهد. اما اگر فضایی خالی پشت کتیبه باقی ماند، آن فضا را مهر میکردند تا کس دیگری نتواند چیزی آن جا اضافه کند. (درست مانند امروز که انتهای نامههای اداری یا چک را میبندند.) «شاهرخ رزمجو» توضیح میدهد که تمامی این الواح مشابه فاکتورهای امروزی است و هیچ گاه مستقیما به ما اطلاعاتی نمیدهند. اطلاعات را باید از داخل آنها کشید. مثلا واحدهای وزنی آن دوره که برای پرداخت کالاها به کار رفته، از این الواح شناخته میشود: «بر» واحد وزنی جامدات و «مَّریش» واحد وزنی مایعات است. در بعضی متنها، اسم منشی یا کاتب یا دبیری که متن را نوشته، پایین متن اضافه میشود. ظاهرا آنها که اسم دارند، شخص معروفی بودند که جایگاه خاص اداری داشتند و وقتی نام خود را پایین متن میگذاشتند، میخواستند همه بدانند او چه کسی است. اما آن سازمان عریض و طویل اداری و اقتصادی چگونه اداره میشد؟ رزمجو میگوید: «این سازمان پرداختهای مواد غذایی به عنوان پول برای مصارف مختلف، زیر نظر شخصی اداره میشد به نام «پَرنَکَه» که عموی داریوش بود. او معاونهایی داشت و این معاونها خود زیردستانی داشتند که مقدار مواجب و مواجب مناطق مختلف را تعیین میکردند. مناطق مختلف مسئولان متفاوتی داشتند. افرادی هم بودند که کالاها را حمل میکردند و به مناطق تحویل میدادند و کسانی هم بودند که کالاها را تحویل میگرفتند. تمام اینها عضو یک سازمان بسیار منظم و دقیق و برنامهریزی شده پرداختهای حقوقی به آدمهای مختلف بودند. آیا از این الواح میتوان پی برد که زندانیان یا بردگانی هم در این نظام به کار گماشته میشدند؟ رزمجو در پاسخ به این سئوال میگوید: «در کتیبهها، از آدمها به عنوان آدمهای آزاد اسم برده شده که کار میکنند و حقوق میگیرند. کاملا هم زیر نظر هستند، نه از نظر امنیتی و حفاظتی، از این نظر که بدانند هر کس چقدر کار کرده و چقدر باید حقوق بگیرد تا مبادا حقوقش کم شود یا به تعویق بیفتد. وضعیت حقوقها هم نشان میدهد دستمزد در بعضی موارد خیلی بالا بوده است. اما از اسیر یا برده یا زندانی برای کارها استفاده نمیکردند. ممکن است زندانیانی داشتهاند اما از آنها برای کارهای ساختمانی بهرهکشی نمیکردند. هنرمندان را به این منظور دعوت میکردند و هنرمندان طبق قراردادهایی کار میکردند. مدارک مختلفی هم در این مورد وجود دارد. مانند دعوتنامهای که ساتراپ مصر برای هنرمندان مصری نوشته بود. در متنهای خزانه هم نام هنرمندان، ملیت آنان، کار و میزان دستمزدشان ثبت است.» منبع: آفتاب آی آر 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۸۹ متن کتیبه داریوش بزرگ، “شاه شاهان، یک شاه از بسیاری، یک فرماندار از بسیاری” در کتیبه نقش رستم، واقع در استان فارس، ۵ کیلومتری کاخ پارسه (تخت جمشید) این کتیبه دارای ۱۲ بند است، این کتیبه با توجه به محتوای آن، به عقیده بسیاری از مورخان بمانند معجزه می ماند. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام متن کتیبه داریوش بزرگ در نقش رستم کتیبه نقش رستنم داریوش بزرگ شاه هخامنشی بند ۱- خدای بزرگ (است) اهورامزدا، که این شکوهی را که دیده میشود آفریده، که شادی مردم را آفریده، که خرد و فعالیت را بر داریوش شاه فرو فرستاد. بند ۲- داریوش شاه گوید: به خواست اهورامزدا چنان کسی هستم که راستی را دوست هستم، بدی را دوست نیستم. نه مرا میل (است) که (شخص) ضعیف از طرف توانا (به او) بدی کرده شود. نه آن مرا میل (است) که (شخص) توانائی از طرف ضعیف (به او) بدی کرده شود. بند ۳- آنچه راست (است) آن میل من (است). مرد دروغگو را دوست نیستم. تند خو نیستم. آن چیزهائیرا که هنگام خشم بر من وارد میشود سخت به اراده نگاه می دارم. بند ۴- سخت بر هوس خود فرمانروا هستم. مردی که همکاری میکند او را به جای همکاری (اش) همانطور او را پاداش می دهم. آن که زیان می رساند او را به جای زیان (اش) کیفر می دهم. نه مرا میل (است) که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل (است) که مردی زیان برساند. نه حتی مرا میل (است) اگر زیان برساند کیفر نه بیند. بند ۵- مردی آنچه بر علیه مردی بگوید آن مرا باور نیاید، تا هنگامی که سوگند هر دو را نشنوم. بند ۶- مردی آنچه برابر قوایش کند یا بجا آورد خوشنود هستم و میلم (نسبت به او) بسیار (است) و نیک خوشنود هستم. بند ۷- از چنین نوع (است) هوش و فرمانم چون آنچه را از طرف من کرده شده، چه در کاخ چه در اردوگاه، به بینی یا بشنوی، این فعالیت من است علاوه بر عقل و هوش. بند ۸- این (در واقع) فعالیت من (است). چونکه تن من توانائی دارد، در مصاف نبرد همآورد خوبی هستم. همینکه با گوش هوش در آورد گاه نگریسته شود، آنکه را نافرمان می بینم و آنکه را غیر نافرمان می بینم و انکه را غیر نافرمان می بینم، آنگاه نخستین کسی هستم با هوش و فرمان و عمل، چون نافرمان و غیر نافرمان را می بینم، بیاندیشم. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام متن کتیبه داریوش بزرگ کتیبه نقش رستم داریوش بزرگ شاه هخامنشی بند ۹- ورزیده هستم، چه با هر دو دست چه با هر دو پا، هنگام سواری خوب سواری هستم. هنگام کشیدن کمان، چه پیاده چه سواره، خوب کمان کشی هستم. هنگام نیزه زنی، چه پیاده و چه سواره، خوب نیزه زنی هستم. بند ۱۰- و هنرهائی که اهورامزدا بر من فرو فرستاد، و توانستم آنها را به کار برم، بخواست اهورامزدا آنچه بوسیلۀ من کرده شده با این هنرهائیکه اهورامزدا بر من فرو فرستاد کردم. بند ۱۱- ای مرد، نیک آگاه ساز که (من) چه جور آدمی هستم و هنرمندیهایم از چه نوع و برتری ام از چه نوع (می باشد)! آنچه به گوش تو رسید برای تو دروغ ننماید! آنچه را که بتو دستور داده شده بشنو! بند ۱۲- ای مرد، آنچه بوسیلۀ من کرده شده به تو دروغ نمایانده نشود! آنچه را نوشته شده بنگر! فرمانها از طرف تو نافرمانی نشود! کسی نا آزموده نشود! ای مرد، شاه ناچار نشود که کیفر دهد 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۸۹ کتیبه داریوش شاه کبیر در نقش رستم 9 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۸۹ در عهد هخامنشی قضاوت و داوری زیر نظر شاه انجام می گرفت مغان و پیشوایان مذهبی مجری برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و مسئول صدور احکام بودند. مغانها نزد ایرانیان از فرزانگان بشمار می رفتند بطوریکه حتی کسی پیش از آموختن تعالیم مغان به پادشاهی نمی رسید. تمام فدرت و اختیارات منجمله امر قضاوت زیر نفوذ شاه بود شاه امر قضاوت و انتخاب قضاوت را به یکی از دانشمندان سالخورده واگذار می کرد. محاکم به دو دسته عالی و محلی تقسیم می شدند محاکم عالی از ۷ نفر قاضی تشکیل می شد. قوانین توسط کاهنان وضع می گردید محاکمات از روند خاصی پیروی می کرد که یکی از روندها پیشنهاد سازش از طریق داوری بوده با افزایش حجم امور قضایی گروه خاصی بنام سخنگویان قانون ( وکیل امروزی) پیدا شدند که مردم را در کارهای قضایی راهنمایی و ارشاد می کردند روندهای دیگر محاکمات یکی سوگند دادن و اجرای احکام الهی بود.البته پادشاهان از اختیارات بی حد و حصری برخوردار بودند آنان در تعیین نوع مجازات و میزان آن هیچ محدودیتی نداشتند شاه مافوق قانون بود و محدود به صلاحیت خاصی نبوده است عملکرد شاه ناشی از قدرت قانونی بود که تصور می کردند او از جانب خداوند قانون وضع می کند و خود وی نیز اجراء می کند. قوانین اقوام پارس و ماد با سایر قوانین مملکت و بقیه اقوام متفاوت بوده است ولی به جهت شباهتهای فرهنگی موجود بین قوم پارس و ماد نقاط مشترک زیادی بین این دو ملت وجود داشته است ولی در سایر ممالک به جهت تفاوتهای فرهنگی بارز قوانین مختلف نیز حاکم بوده است که شباهتی به دو قوم فوق نداشته است عدالت کیفری در زمان هخامنشیان توسط محاکمی که تصدی آن را سران طبقات جامعه تشکیل می داند اجراء می شده مبنای آراء آن بر اساس عرفهای قدیمی بوده است به این دسته از مقررات «داتا» می گویند. (همان جیزی که در حقوق کامن لاوی امروزی به عرف معروف است.) دادگاههای رسمی دیگری نیز وجود داشتند که داوران آنها به «داته برا» مرسوم بودند این قضاوت مستقیم از طرف پادشاه منصوب می شدند و این شغل مورثی بوده است. هر چند که پادشاهان سلسله هخامنشی امثال کورش و داریوش صرف نظر از ویرانگریها و کشتارهایی که در حملات بی رحمانه خود بر جای گذاشته بودند خود را مدعی اجرای عدالت و مأمور «اهورامزدا» برای انجام این امر مهم می دانستند و چنین وانمود می کردند که اجرای عدالت در جامعه و احقاق حقوق مردم بدون داشتن یک سلسله قوانین و مقرارت اجتماعی میسر نیست ویل دورانت احکام کیفری در برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام را اینطور بیان می کند بزھھای کوچک را با شلاق زدن- از پنج تا دویست ضربه – کیفر می دادند: ھر کس سگ چوپانی مسموم می کرد، دویست ضربه شلاق مجازات داشت، و ھر کس دیگری را بخطا می کشت، مجازاتش نود ضربه تازیانه بود. برای تأمین حقوق قضات غالباً، به جای شلاق زدن، جریمة نقدی گرفته می شد و ھر ضربة شلاق را با مبلغی معادل شش روپیه مبادله می کردند. گناھھای بزرگتر را با داغ کردن، ناقص کردن عضو، دست و پا بریدن، چشم کندن، یا به زندان افکندن و کشتن مجازات می کردند. قانون، کشتن اشخاص را در برابر بزه کوچک، حتی بر شخص شاه، ممنوع کرده بود، ولی خیانت به وطن، ھتک ناموس، لواط، کشتن، استمناء، سوزاندن یا دفن کردن مردگان، تجاوز به حرمت کاخ شاھی، نزدیک شدن با کنیزکان شاه یا نشستن بر تخت وی، یا بی ادبی به خاندان سلطنتی، کیفر مرگ داشت. در این گونه حالات، گناھکار را ناچار می کردند که زھر بنوشد یا او را به چھار میخ می کشیدند یا به دار می آویختند (در حین دار کشیدن، معمولا سر مجرم به طرف پایین بود) یا سنگسارش می کردند یا، جز سر، تمام بدن او را در خاک می کردند یا سرش را میان دو سنگ بزرگ می کوفتند. در این دوره خیانت به وطن و ارتباط با کنیزان شاه با مجازات سنگسار روبرو می شده است در مورد جرائمی که نسبت به امنیت کشور یا مقام سلطنت به وقوع می پیوست خود پادشاه قضاوت می کرد وحکم قطعی را می داد و این حکم قابل تجدید نظر نبوده.. به عنوان مثال دربند چهار دهم کتیبه بیستون داریوش می گوید: «با اراده اهورامزدا لشگر من به لشگری که از من برگشته بود فائق آمد چیتر را گرفته نزد من آوردند من گوشها و بینی او را بریدم، چشمان او را درآوردم، او را به درب قصر من غل و زنجیر کردند، تمام مردم او را دیدند و بعد به امر من او را در آربل(اربیل) مصلوب کردند. ودر بند سی ودوم کتیبه بیستون: داریوش شاه گوید پس از ان (فرورتیش ) با سواران کم گریخت. به سرزمین ری نام در ماد از ان سو روانه شد .من سپاهی دنبال او فرستادم . (فرورتیش) اسیر شد و به سوی من اورده شد . من هم بینی هم دو گوش هم زبان او را بریدم و یک چشم او را کندم . بسته به دروازه من نگاهداشته شد .همه او را دیدند پس از ان او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته او بودند انها را در همدان درون دژ اویزان کردم . نوع دیگری از مجازات جزای نقدی بود. جزای نقدی مبنای اجرای آن عموماً جرائم غیر عمدی که بار مالی داشت اعمال می شده است. در این نوع بعضا اموال گناهکار به نفع دولت مصادره می شد. /tarikhema.ir 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام . [ اَ ش َ ] (اِخ ) ارزاس . والی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ی در جوار آبیسارِس بزمان اسکندر. آنگاه که اسکندر بهند سفر میکرد در کنار رود آسِه زین هفِس تیون را بساخت . در خلال این احوال ارزاس (ارشک ) مزبور با برادر و سرداران عمده ٔ آبیسارس پادشاه آن ناحیت وارد شهر شده هدایای گرانبها و نفیس از طرف او آورده گفت که خود پادشاه میخواست بیاید و بپای اسکندر بیفتد، ولی بیماری مانع شد. فرستادگان اسکندر هم قول او را تأیید کردند و اسکندر از این اظهارات خشنود گشت و آبیسارس را بپادشاهی ابقاء کرده ارشک را گماشت که نزد او بماند. 7 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۸۹ حدود مرزی ایران در دوره هخامنشیان حکومت های دوره هخامنشیان در ایران حکومت های زیر به ترتیب در دوره هخامنشیان در ایران تشکیل شد: پادشاهی کورش (دوم) هخامنشی پادشاهی کمبوجیه هخامنشی پادشاهی داریوش هخامنشی پادشاهی خشایار هخامنشی پادشاهی اردشیر هخامنشی پادشاهی خشایار (دوم) هخامنشی پادشاهی سغدیان پادشاهی داریوش (دوم) هخامنشی پادشاهی اردشیر (دوم) هخامنشی پادشاهی اردشیر (سوم) هخامنشی پادشاهی داریوش (سوم) هخامنشی 6 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ ۴۸۵ پ.م-۴۶۵ پ.م. (۲۰ سال -----------(دوران ۴۸۵ پ.م-------- تاجگذاری ۵۱۹ پ.م --------زادروز ایران------ زادگاه ۴۶۵ پ.م.------- مرگ احتمالا ایران-----محل درگذشت داریوش کبیر------ پدر اتوسا-----مادر مزدیسنا----دین کوه رحمت------ارامگاه 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ خشایارشا ، پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ می باشد. نام خشایارشا از دو جز خشای ( شاه ) و آرشا ( مرد ) تشکیل شده و به معنی (( شاه مردان )) است. خشایارشا مردی عیاش بوده و تحت تأثیر زنان و خواجه سرایان قرار میگرفته، اما صفاتی عالی نیز داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟ خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبههایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت. این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید. دوران پادشاهی خشایارشا در سن سی و شش سالگی به پادشاهی رسید و در آغاز پادشاهی شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت قابل توجهی از بابل ویران گشت. خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی خواست به این کشور حمله کند ، اما اطرافیان وی از جمله مردونیه ، داماد داریوش ، شکست مارتن را مایه سرشکستگی ایران می دانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست می کردند که به یونان یورش برد. در آن زمان در یونان حکومتهای مستقلی با عنوان دولت شهر بر هر یک از شهرهای این کشور حکمرانی می کرد. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ حمله به یونان سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای کوچک رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در پایان سپاه بزرگی که بنا به گفته هردوت در آن 46 گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشت آماده کرد و در بهار 480 قبل از میلاد بسوی یونان حرکت کرد. تازیها ، هندی ها ، پارسها ، مادها ، سکاها ، فینیقیها ، مصریها و حتی ساکنان کنداب پارس ( خلیج فارس ) نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد قشون ایران در این لشکرکشی مبالغه نموده اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز یاد کرده اند ، اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد سپاه خشایارشا پانصد هزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و... در این ارتش خدمت می نمودند. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ نبرد ترموپیل و تصرف آتن به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شوند. در ابتدا خشایارشا با پادشاه کارتاژ صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشا پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی های ایرانیان سدمه وارد آورد. سرانجام در دریای آرتمزیوم بین کشتی های دو سپاه جنگ در گرفت و یونان شکست خورد. نبرد دیگری در تنگه ترموپیل در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی ها و اسپارتی ها که برای نخستین بار با هم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می رفت.یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس ( پادشاه اسپارتها ) به همراه سیصد نفر اسپارتی به جای ماندند و همگی کشته شدند. سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و کاخ آکروپولیس در زمان جنگ نابود شد ولی معبد آکروپولیس و خانه های شهر به دستور خشایارشا سالم ماند. جنگ در خلیج دریای سالامیس پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس معتقد بود که در جزیره سالامیس به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمیتواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامهای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست. نیروی دریایی ایران برخلاف کشتیهای یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد.یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند. در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند. نبرد پلاته از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور میشد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند. نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد. حمله یونان به مستملکات ایران پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند. علل شکست سپاه ایران بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است: زیادی شمار نفرات که تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت. نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاحهای سبک نظیر تبر (!) استفاده میکردند.) عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس بازگشت ناگهانی خشایارشا ناهمواری جلگههای یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم میکرد. مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 شهریور، ۱۳۸۹ داستان استر و مردخای این داستان که به اشاره تورات در زمان خشایارشاه رخ داده مربوط به دختری یهودی است به نام استر به معنی ستاره که همسرشاه و ملکه دربار بود. اما سعایتی که وزیر خشایارشاه از پسرعموی این دختر به نام مردخای نزد شاه بعمل آورد (کینه این وزیر به دلیل تعظیم نکردن مردخای در مقابل وی بوده است!) سبب دستور قتل عام یهودیان ایران از سوی خشایارشاه شد اما استر و مردخای با اثبات بی گناهی خویش موجب شدند که شاه دستور قتل وزیر خود و خانواده او را بدهد.در مورد صحت این داستان بین مورخان قدیم و جدید اختلاف نظر وجود دارد. 5 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 شهریور، ۱۳۸۹ موسیقی مذهبی بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای سرودهای مذهبی میخواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و نه موسیقی سازی. مشاهده میکنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم میخورد. مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول "استرابو" دانشمند یونانی این نغمهها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده است. شایان ذکر است که امروزه بازماندههایی از این آئین کهن هنوز هم در فرهنگ ایران دیده میشود. هرودوت همچنین مینویسد: "ایرانیان برای قربانی در راه خداوند و مقدسات خود، کشتارگاه و آتشکده ندارند و بر قبور مردگان شراب نمیپاشند. در عوض یکی از پیشوایان مذهبی حاضر میشود و یکی از سرودهای مذهبی را میخواند." موسیقی رزمی اما در دوران هخامنشی موسیقی نوع دیگری هم موجود بوده است. یکی از انواع دیگر، موسیقی رزمی با جنگی بوده است. گزنوفون دیگر مورخ یونانی در کتاب "سیروپیدیا" مینویسد: "کورش کبیر به عادت دیرینه، در موقع حمله به ارتش آشور سرودی را آغاز کرد و سپاهیان او با صدای بلند آنرا خواندند و بعد از پایان سرود، آزادمردان با قدمهای مساوی و منظم به راه افتادند. کورش در وقت حمله به دشمن سرود جنگی را آغاز کرد و سپاهیان با او هماهنگ شدند." "کورش برای حرکت سپاه دستور داد سربازان با شنیدن صدای شیپور قدم بردارند و حرکت کنند، زیرا صدای شیپور علامت حرکت است." این سرودهها برای بر انگیختن حس شجاعت و دلیری سربازان اجرا میشد و گزنوفون اضافه میکند که: "کورش از کشته شدن سربازان طبری و طالشی مغموم شد و برای مرگ سربازان مازندرانی و طالشی سرودی خواند و این همان سرودی است که در ادوار بعد در مراسم موسوم به 'مرگ سیاوش' خوانده میشد." این مراسم هنوز هم در بین بسیاری از طوایف ایرانی وجود دارد و بنام "سوگ سیاوشان" یا "سووشون" معروف است و بقایای این آئین قدیمی حتی در مراسم آئینی ایران بعد از اسلام نیز دیده میشود. از دوران هخامنشی سازهایی باقیمانده است از آنجمله میتواند به کرنا، نی، شیپور، کوس (نوعی ساز ضربی)، درای و سنج اشاره کرد. در سال 1336 هجری شمسی در کاوشهای تخت جمشید در حول و حوش آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی، یک شیپور فلزی به طول 120 سانتی متر به دست آمد که شبیه کرنای است. قطر دهنه آن 50 سانتیمتر و جزو سازهای جنگی محسوب میشود. موسیقی مجلسی اما نوع دیگری از موسیقی بنام مجلسی نیز در آن روزگار مرسوم بوده است. موسیقی مجلسی یا همان بزمی از دیر باز در تمدن ایران وجود داشته است. آوازهای فراغت، سرودهای شادی و سرور، در جلسات بزم بکار میرفت و سازهای ویژه و شیوه اجرای خاص خود را داشت. گزنوفون و هرودوت هر دو از این نوع موسیقی نام برده اند و دیگر مورخ یونانی "آتنه" در این باره نوشته است که: "در جشن مهرگان که در حضور شاهنشاه هخامنشی برگزار میشد، نوازندگان و خوانندگان با اجرای برنامههایی در مجلس شرکت میکردند و خوانندگان و نوازندگان در آن جشنها سهم اساسی داشتند." هرودوت از وجود تعداد زیادی موسیقیدان در عصر هخامنشی یاد میکند و مینویسد که آنها در دربار نیز زندگی میکردند و در روزهای جشن همچون مهرگان، سده، نوروز و ... به دربار خوانده میشدند و شادی و سرور برپا میکردند. گزنوفون نیز مینویسد: "کورش برای کیاخسار تعدادی از موسیقیدانها را برگزید ... اسکندر مقدونی از خزانه کورش 320 فقره اسب و آلات موسیقی را بدست آورد ..." و جالب اینجاست که در سفرنامه فیثاغورث نیز به مراسم تاجگذاری داریوش اشاره شده است: "حدود 360 دختر خنیاگر (نوازنده یا خواننده) به آوزاخوانی و نوازندگی میپرداختند." 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده