seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۳ خب اون چه عشقیه که تا بر بیرون یکیُ ببینی ازش خوشت بیاد؟؟پس یعنی از اول انتخابت درست نبوده دیگه... یعنی یه سری ملاک ها تو دهنت بوده برای انتخاب طرف مقابلت ازش صرف نظر کردی اما حالا همون ملاک هه رو تو یکی دیگه میبنی بهش گرایش پیدا میکنی اینیم که گفتم دیگه نمیتونن نمونن با هم... یعنی اینقدری وابستگی زیاد میشه که هیچ جوره نمیشه از هم جداشون کرد آره دقیقا همین ملاکارو میری بیرون تو یه شخص دیگه میبینی....آدم تنوع رو دوست داره.....چی باعث میشه که تا آخر زندگی این یکنواختی رو تحمل کنی؟؟؟ لینک به دیدگاه
sara kia 3158 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۳ آره موافقم با حرفت... چجوری میشه با ازدواج کردن به آرامش رسید؟؟ به خاطر هم صحبتی؟ به خاطر برطرف کردن نیازهای جنسی؟ به خاطر محبت؟ به خاطر داشتن فرزند؟ بله همه اینا میتونه آرامش بخش باشه ولی به نظر من اصلی ترین دلیل آرامش اعتماد و احترام متقابل بین طرفینه. همین که احساس کنی تو مسیر زندگیت یه همراه واقعی پیدا کردی که تحت هر شرایطی کنارته این یعنی آرامش محض. 2 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۳ آره دقیقا همین ملاکارو میری بیرون تو یه شخص دیگه میبینی....آدم تنوع رو دوست داره.....چی باعث میشه که تا آخر زندگی این یکنواختی رو تحمل کنی؟؟؟ خب چرا از اول این ملاکا رو در نظر نمیگیری برای کسی که قراره مسیر زندگی رو تا آخر باهاش بری؟؟ لینک به دیدگاه
amin202 13418 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ منظورتون از دیگری کیه؟؟ امین جان شما ازدواج کردین؟؟ میخوام بدونم چه دلیلی وجود داره که یه شخص بخواد ازدواج کنه؟؟ دیگری منظورم اونیه که تصمیم گرفتی باهاش زندگی مشترک داشته باشی. نه...مجردم...منم تا حدودی به سوال تو رسیده بودم،ولی کمی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم... ببین...تو ذات آدم اینه که تنها نمونه...نیاز داره که اعتماد کنه،بهش اعتماد بشه...سرمایه گذاری کنه و ثمره سرمایه گذاریش رو ببینه...شما اون بخش اعتماد رو شاید بتونید از پدرُ مادرتون کسب کنید ولی متاسفانه عمرشون محدوده نیاز به ازدواج بیشتر حسه و حس رو نمیشه همیشه با دلایل عقلانی بطور کامل توضیح داد...باید صبر کنی تا خود حسه بیاد سراغت زندگی مشترک این نیست که من نوعی از نظر همسرم و همسرم از نظر من کامل باشیم...زندگی مشترک اینه که هر کدوم در کمال خود نیازهای یکدیگر رو برطرف کنیم و سعی کنیم در حد کمال برای یکدیگر باشیم. زندگی مشترک یعنی فداکاری...دوست داشتن کسی بیش از خود. 6 لینک به دیدگاه
memmar 6829 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ آره دقیقا همین ملاکارو میری بیرون تو یه شخص دیگه میبینی....آدم تنوع رو دوست داره.....چی باعث میشه که تا آخر زندگی این یکنواختی رو تحمل کنی؟؟؟ برای ازدواج به نظر من آدم اول باید خودشو بشناسه همینطور خواسته های که از زندگی وطرف مقابلش داره..... اگه به این ارزشا برسید میبینید که تنوع طلبی در این مورد چیز جالبی نیس.....چونکه هیچ آدمی کامل نیست اما میشه معیارها و ملاک همو شناخت و کمک کرد به کامل شدن ورفع خواسته ها و ارامش به همدیگه........ برای ازدواج مهمترین عامل از نظر من احساس آرامش هست اینکه طرفین به هم منتقل کنن و این زمانی حاصل میشه که درک درستی از خودشون و طرف مقابل داشته باشن که بتونن فداکاری کنن .......واین برمیگرده به علاقه به نظر من وقتی این عوامل باشه چه نیازی هست به دیگری فکر کنه آدم...اصلا باید به این اصل رسید که وقتی متعهد قراره بشه آدم به یکی فقط همون باشه وچشمت بسته باشه روبقیه ..واینکه قراره با یکی شدن به کمال برسید ... واینو با شناخت و مشخص کردن معیارا قبل ازدواج باید کاملا مشخص کرد که بعدا مشکلی پیش نیاد. 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ بله همه اینا میتونه آرامش بخش باشه ولی به نظر من اصلی ترین دلیل آرامش اعتماد و احترام متقابل بین طرفینه. همین که احساس کنی تو مسیر زندگیت یه همراه واقعی پیدا کردی که تحت هر شرایطی کنارته این یعنی آرامش محض. با این حرفت کاملا موافقم خب چرا از اول این ملاکا رو در نظر نمیگیری برای کسی که قراره مسیر زندگی رو تا آخر باهاش بری؟؟ نمیدونم 1 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ دیگری منظورم اونیه که تصمیم گرفتی باهاش زندگی مشترک داشته باشی.نه...مجردم...منم تا حدودی به سوال تو رسیده بودم،ولی کمی که فکر کردم به این نتیجه رسیدم... ببین...تو ذات آدم اینه که تنها نمونه...نیاز داره که اعتماد کنه،بهش اعتماد بشه...سرمایه گذاری کنه و ثمره سرمایه گذاریش رو ببینه...شما اون بخش اعتماد رو شاید بتونید از پدرُ مادرتون کسب کنید ولی متاسفانه عمرشون محدوده نیاز به ازدواج بیشتر حسه و حس رو نمیشه همیشه با دلایل عقلانی بطور کامل توضیح داد...باید صبر کنی تا خود حسه بیاد سراغت زندگی مشترک این نیست که من نوعی از نظر همسرم و همسرم از نظر من کامل باشیم...زندگی مشترک اینه که هر کدوم در کمال خود نیازهای یکدیگر رو برطرف کنیم و سعی کنیم در حد کمال برای یکدیگر باشیم. زندگی مشترک یعنی فداکاری...دوست داشتن کسی بیش از خود. کاملا قبول دارم که تو ذات آدم اینه که تنها نمونه...........حالا اگه یه نفر یجور دیگه ای این تنهایی رو پر کنه باز احتیاج به مزدوج شدن داره؟؟؟ من به این نتیجه رسیدم که هر جورم این تنهایی رو بخوای پر کنی باز آخر سر تنهات میزاره حتی اگه بهترین رفیقت باشه........ بخاطر همین به یه نفر احتیاج پیدا میکنی که تا آخر عمر کنارت باشه و کسی جز همسر نمیتونه این نیازو بر طرف کنه....... برای ازدواج به نظر من آدم اول باید خودشو بشناسه همینطور خواسته های که از زندگی وطرف مقابلش داره..... اگه به این ارزشا برسید میبینید که تنوع طلبی در این مورد چیز جالبی نیس.....چونکه هیچ آدمی کامل نیست اما میشه معیارها و ملاک همو شناخت و کمک کرد به کامل شدن ورفع خواسته ها و ارامش به همدیگه........ برای ازدواج مهمترین عامل از نظر من احساس آرامش هست اینکه طرفین به هم منتقل کنن و این زمانی حاصل میشه که درک درستی از خودشون و طرف مقابل داشته باشن که بتونن فداکاری کنن .......واین برمیگرده به علاقه به نظر من وقتی این عوامل باشه چه نیازی هست به دیگری فکر کنه آدم...اصلا باید به این اصل رسید که وقتی متعهد قراره بشه آدم به یکی فقط همون باشه وچشمت بسته باشه روبقیه ..واینکه قراره با یکی شدن به کمال برسید ... واینو با شناخت و مشخص کردن معیارا قبل ازدواج باید کاملا مشخص کرد که بعدا مشکلی پیش نیاد. وقتی این عوامل باشه چه نیازی هست به دیگری فکر کنه آدم پس چرا ما هیچ وقت اینکارو درست انجام نمیدیم؟؟؟ قبول داری تو جامعه ما این اعتماد و علاقه دیگه وجود نداره و اگرم باشه زود گذر که این عوامل باعث میشه تو زندگیاشون مدام خیانت کنن... (من اینجور مواردو زیاد دیدم به این خاطره که میگم چرا باید ازدواج کرد) 3 لینک به دیدگاه
memmar 6829 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ کاملا قبول دارم که تو ذات آدم اینه که تنها نمونه...........حالا اگه یه نفر یجور دیگه ای این تنهایی رو پر کنه باز احتیاج به مزدوج شدن داره؟؟؟ من به این نتیجه رسیدم که هر جورم این تنهایی رو بخوای پر کنی باز آخر سر تنهات میزاره حتی اگه بهترین رفیقت باشه........ بخاطر همین به یه نفر احتیاج پیدا میکنی که تا آخر عمر کنارت باشه و کسی جز همسر نمیتونه این نیازو بر طرف کنه....... پس چرا ما هیچ وقت اینکارو درست انجام نمیدیم؟؟؟ قبول داری تو جامعه ما این اعتماد و علاقه دیگه وجود نداره و اگرم باشه زود گذر که این عوامل باعث میشه تو زندگیاشون مدام خیانت کنن... (من اینجور مواردو زیاد دیدم به این خاطره که میگم چرا باید ازدواج کرد) بله متاسفانه همچین چیزی وجود داره.......ومتاسفانه خیلیها هستن مثل شما که این حرفو میزنن بیشتر آقایون .اما نظر شخصیه من اینه که آدم اگه واقعا خودشو بشناسه وروراست باشه این مشکلات وفکرا پیش نمیاد...... باید قبول کرد احساسو علاقه وجود داره.....ونمیشه انکارش کرد......وهمینطور باید امیدوار بود اگه قرار باشه همش منفی ببینیم جامعه به تباهی میره..... این احساس نیاز به جنس مخالف وجود داره گاهی پیش میاد که دوست داری بایکی حرف بزنی اما آروم نمیشی اما وقتی دوکلمه ساده و عامیانه حتی خارج از مبحثی که ذهنتو مشغول کرده با جنس مخالف حرف میزنی آروم میشی........خب حالا اگه بیایم اینجوری ببینیم که این آرامشو گسترده و همیشگی کنیم این فکرا پیش نمیاد وهمیشه بودن با شناخت و ازدواج حاصل میشه........ این مسائل چیزاییه که هر کسی باید اول خودشو بشناسه و درک کنه وحس کنه......... من خودم به شخصه از انکار کننده های عشق و دوست داشتن بودم به شدت ....اصلا توی ذهنم نمیتونستم قبول کنم .....اما یک تلنگر و حرف یه عزیز باعث شد اینکه عقل درست و نادرست و مشخص میکنه وبا دل میشه مسیرو هموار کرد هرچند طاقت فرسا...... وقتی با خودم فکر کردم دیدم درسته همیشه توی همه ی افکار و برنامه هام یه خلا وجود داره .....به خاطر همین با خودم روراست شدم ودیدم که وجود داره وخواستم که باشه این حس....... در مورد مسئله ی اعتماد به نظر من با شناخت قبل ازدواج و مشخص کردن معیارا کاملا میشه این اعتمادو بدست آورد.....باید ببینید چه چیزی برای شما ارزشه .....بعد کسیو که با ارزشهای شما همخونی داره رو انتخاب کنید ..... چون ارزش برای یکی اخلاق رفتار و... هست برای یکی پول .....برای یکی تلاش برای ساختن زندگی راحت هست برای یکی گذروندن عمر ..اینا خیلی فرق داره.... همیشه تو این مسائل باید روراست بود ......آرامش داشت ومسئله ی لجبازی رو دخیل نکرد وهمینطور انکار ....... آدم بتونه با خودش روراست باشه و از انکارات دست برداره خیلی مسائل حله...وهمینطور نگاه ودید مثبت داشت.....یقینا وقتی بادید بد ومنفی به سمت هر کاری بریم نه انرژی داریم نه علاقه وباعث جازدن میشه............که برای اینکه دونفر کنار هم باشن بازم میگم نیاز به گذشت وعلاقه هست.پس اگه این مسائل باشه خیانتی در کار نیست. باید دید چرا خیانت میشه.......اگه مردو زن بتونن و(بخوان)چون خواستن مهمه که همدیگه رو کامل کنن و باعث رشد هم بشن خیانت از بین میره.......... 3 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ بله متاسفانه همچین چیزی وجود داره.......ومتاسفانه خیلیها هستن مثل شما که این حرفو میزنن بیشتر آقایون .اما نظر شخصیه من اینه که آدم اگه واقعا خودشو بشناسه وروراست باشه این مشکلات وفکرا پیش نمیاد...... باید قبول کرد احساسو علاقه وجود داره.....ونمیشه انکارش کرد......وهمینطور باید امیدوار بود اگه قرار باشه همش منفی ببینیم جامعه به تباهی میره..... این احساس نیاز به جنس مخالف وجود داره گاهی پیش میاد که دوست داری بایکی حرف بزنی اما آروم نمیشی اما وقتی دوکلمه ساده و عامیانه حتی خارج از مبحثی که ذهنتو مشغول کرده با جنس مخالف حرف میزنی آروم میشی........خب حالا اگه بیایم اینجوری ببینیم که این آرامشو گسترده و همیشگی کنیم این فکرا پیش نمیاد وهمیشه بودن با شناخت و ازدواج حاصل میشه........ این مسائل چیزاییه که هر کسی باید اول خودشو بشناسه و درک کنه وحس کنه......... من خودم به شخصه از انکار کننده های عشق و دوست داشتن بودم به شدت ....اصلا توی ذهنم نمیتونستم قبول کنم .....اما یک تلنگر و حرف یه عزیز باعث شد اینکه عقل درست و نادرست و مشخص میکنه وبا دل میشه مسیرو هموار کرد هرچند طاقت فرسا...... وقتی با خودم فکر کردم دیدم درسته همیشه توی همه ی افکار و برنامه هام یه خلا وجود داره .....به خاطر همین با خودم روراست شدم ودیدم که وجود داره وخواستم که باشه این حس....... در مورد مسئله ی اعتماد به نظر من با شناخت قبل ازدواج و مشخص کردن معیارا کاملا میشه این اعتمادو بدست آورد.....باید ببینید چه چیزی برای شما ارزشه .....بعد کسیو که با ارزشهای شما همخونی داره رو انتخاب کنید ..... چون ارزش برای یکی اخلاق رفتار و... هست برای یکی پول .....برای یکی تلاش برای ساختن زندگی راحت هست برای یکی گذروندن عمر ..اینا خیلی فرق داره.... همیشه تو این مسائل باید روراست بود ......آرامش داشت ومسئله ی لجبازی رو دخیل نکرد وهمینطور انکار ....... آدم بتونه با خودش روراست باشه و از انکارات دست برداره خیلی مسائل حله...وهمینطور نگاه ودید مثبت داشت.....یقینا وقتی بادید بد ومنفی به سمت هر کاری بریم نه انرژی داریم نه علاقه وباعث جازدن میشه............که برای اینکه دونفر کنار هم باشن بازم میگم نیاز به گذشت وعلاقه هست.پس اگه این مسائل باشه خیانتی در کار نیست. باید دید چرا خیانت میشه.......اگه مردو زن بتونن و(بخوان)چون خواستن مهمه که همدیگه رو کامل کنن و باعث رشد هم بشن خیانت از بین میره.......... ممنون از وقتی که گذاشتی....خیلی لطف کردی....استفاده کردم ممنون...حرفاتون خوب و قابل فهم بود:icon_gol: ایشالا که یه جامعه خوب و سالمی داشته باشیم 1 لینک به دیدگاه
soil eng 17164 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ پدر و مادر فرق داره....به هر حال بزرگمون کردن ولی تو ازدواج اینجوری نیست....با یه آدمی که شناخت زیادی ازش نداری میری زیر یه سقف... قبول دارم که نیازی نیست خصوصیات دو تا آدم عین هم باشه..... حالا فرض کنیم با شخص مورد نظر ازدواج کردیم و رفتیم زیر یه سقف...... قطعا هیچ کسی کامل نیست....بعد از یه مدت مثلا چند سال..... میری بیرون و یکی دیگه رو میبینی و اون طرف به نظر شما جالب میاد..... این باعث نمیشه که از همسرتون زده بشید؟؟ بله شنیدم ولی متاسفانه نخوندم ربطی به بزرگ کردنمون نداره.شخصی رو میشناسم ک با زن باباش(مادر خودش فوت کرده) رابطه عاطفی شدیدی برقرار کرده.وقتیم ک علتش رو پرسیدم گفت همین که منو درک میکنه برام بسه.حتی اگه کاری از دستش برام بر نیاد! معیارای من برا زندگی مشترک مث خیلیا خیلی خاصه!مثلا میگم این 2 تا ویژگی برام خیلی مهمه اگه اینارو داشته باشه با بی پولیش،ظاهر و...کنار میام!واقعا هم این نظر رو دارم.و میشه گفت الان تو مرحله ای هستم ک دارم تجربه میکنم. عشق واقعی چیزی نیس ک با تکرار از بین بره،وقتی کسیو میبینم ک مثلا بنطرم خیلی ایده ال تره ،خیلی از کسی ک عشقم میدونم سر تره.ولی به لحظه انتخاب خودم فک میکنم ک چرا فلانی رو انتخاب کردم،اونوقت ک معیارای اصلیم یادم میاد.و هیچ جوره راضی نیستم ی ثانیه هم به نبودش فک کنم. ی ویژگی رو ملکه دهنت کن و بگو شریک زندگیم اگه این رو داشته باشه همین برام بسه!با بقیه ش کنار میام. خود من هم این کتاب رو نخونده بودم.ولی ی مدتی بود ک حس میکردم باید جنس مرد رو بهتر بشناسم.چیزی ک تو نت یا همچین جایی نمیشه اطلعاتی درستی در موردش بدست اورد.و این کتاب خیلی کمک بزرگی بهم کرد.حتی بعضی مسائلش رو دارم اجرا میکنم.نتیجه ش رو هم میبینم یکی دوتاستیک گذشت و چشمپوشی از خطاها در زندگی دو عشق به معنی واقعی سه صبر در هنگام فشار زندگی چهار دادن ارامش ..... ..... عالی بود 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۳ : | من هم حس میکنم نتونم یه نفرُ طولانی مدت تحمل کنم :/ 6 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ : |من هم حس میکنم نتونم یه نفرُ طولانی مدت تحمل کنم :/ چع عجب یکی پیدا شد نظر منو داشته باشه 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ چع عجب یکی پیدا شد نظر منو داشته باشه من هم وقتی دیدم یکی هم فکر من پیدا شد بسی خرسند شدم 5 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ اتفاقن همیشه برای خودمم سوال بوده، زمان کمی نیست، ولی خوب چیزی که هست تکراری شدن و عادت کردن با هم متفاوتن یه مقدار ، تکراری شدن که خوب چیز خوبی نیست ولی خوب عادت کردن بحثش جداست دو نفر که سالها با هم زندگی کردن مطمئنا بهم عادت کردن و نمیتونن جدا شن از هم ولی با همه ی این تفاسیر برای خودم هم غریبه این موضوع همچنان، 40 50 سال با یه نفر باشه آدم... 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ اتفاقن همیشه برای خودمم سوال بوده، زمان کمی نیست، ولی خوب چیزی که هست تکراری شدن و عادت کردن با هم متفاوتن یه مقدار ، تکراری شدن که خوب چیز خوبی نیست ولی خوب عادت کردن بحثش جداست دو نفر که سالها با هم زندگی کردن مطمئنا بهم عادت کردن و نمیتونن جدا شن از هم ولی با همه ی این تفاسیر برای خودم هم غریبه این موضوع همچنان، 40 50 سال با یه نفر باشه آدم... دقیقا ---- خب این هم دومین نفر 5 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ منم راستش مثل شما فکر میکنم... ولی حال بحث کردن نداشتم این چند روز.واسه همین چیزی نگفتم فقط صحبتای دوستان رو خوندم...:5c6ipag2mnshmsf5ju3 5 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ منم راستش مثل شما فکر میکنم... ولی حال بحث کردن نداشتم این چند روز.واسه همین چیزی نگفتم فقط صحبتای دوستان رو خوندم...:5c6ipag2mnshmsf5ju3 خب این هم سومین نفر ! 4 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ منم راستش مثل شما فکر میکنم... ولی حال بحث کردن نداشتم این چند روز.واسه همین چیزی نگفتم فقط صحبتای دوستان رو خوندم...:5c6ipag2mnshmsf5ju3 خب این هم سومین نفر ! خدایا شکرت.... من فکر میکردم دچار مریضی ای چیزی شدم الان خیالم راحت شد 5 لینک به دیدگاه
Ala Agrin 14476 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ دوست عزیز و تحصیلکرده ای فکر کنم دو سال پیش چیز جالبی گفت شاید همین حرف ایشون باعث شد که عمیقتر به موضوع ازدواج فکر کنم، ایشون متاهل بودند ولی اعتراف کردند که بعد از مدتی هم مرد هم زن از هم خسته میشن و به ناچار همدیگه رو تحمل میکنن، برخی بخاطر حرف اقوام و دوستان به ظاهر همدیگه رو تحمل میکنن، برخی از روی عادت . 2 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۳ دوست عزیز و تحصیلکرده ای فکر کنم دو سال پیش چیز جالبی گفت شاید همین حرف ایشون باعث شد که عمیقتر به موضوع ازدواج فکر کنم، ایشون متاهل بودند ولی اعتراف کردند که بعد از مدتی هم مرد هم زن از هم خسته میشن و به ناچار همدیگه رو تحمل میکنن، برخی بخاطر حرف اقوام و دوستان به ظاهر همدیگه رو تحمل میکنن، برخی از روی عادت . ینی الان شما هم به ما پیوستین؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده