Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آبان، ۱۳۹۳ این 36 نفر کسانی هستند که در اوج انقلاب و در سن جوانی و ناپختگی سیاسی از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند ، هر کدوم شاید اون روز دلیل محکمی برای این کار داشتند اما سرنوشت هرکدوم ازین افراد نشون میده چقدر به راهی که رفتند ایمان داشتند ، ازین واقعه درس ها زیادی میشه گرفت شاید آینده هر کدوم از به امروز این افراد ختم بشه ، شاید عقاید و مشی امروز هرکدوم از ما که بهش تعصب داریم و اون رو صحیح ترین راه میدونیم در آینده بشه نقطه ضعف و پاشنه آشیل هرکدوم از ما گروه سياسي: «وقتی وارد آنجا شدم، اولین کاری که کردم تلفن زدم به دفتر امام در قم، عرض کردم مرحوم آقا سید احمد آقا بیایند پای گوشی، گوشی را گرفتند، گفتم من الان داخل سفارت آمریکا هستم، همراه دانشجویانی که آمدهاند وارد اینجا شدهاند. شما به اطلاع امام برسانید اگر اصل این کار را کار نادرستی میدانند همین حالا جواب دهید و اینها میروند بیرون...! حاج احمد آقا وقتی برگشتند فقط این جمله را گفتند که امام فرمودند: بگویید خوب جایی را گرفتید، محکم نگه دارید.» اینها بخشهایی از یاداشتهایی است که آیتالله موسوی خوئینیها در جریان تسخیر سفارت آمریکا نوشته است. تسخیری که بعد از آمدن نظر مساعد امام به قول موسوی خوئینیها، تفسیر و شرح شادی و شور دانشجویان مشکل بود؛ فکر میکردند کاری کردهاند کارستان و حالا هم تائید امام رسیده است. دانشجویانی که میخواستند صدایشان را به دنیا برسانند، راهی نمیشناختند که جوابگوی حرفهای آنها باشد. بدین ترتیب برای اعلام حرفهایشان به دنیا از راهی استفاده کردند که پیش از آنها گروهی از چپگراها نیز انجام داده بودند. تسخیر سفارت آمریکا ابتدا به وسیله نیروهای چپگرا انجام شد که البته حمایت امام خمینی (ره) را به دنبال نداشت. همین اقدام مدتی بعد توسط دانشجویان اسلامی که بعدها به دانشجویان پیرو خط امام مشهور شدند، انجام شد. بنا به گفته این دانشجویان سختیها و موانع حساب شد تا در نهایت چهل و هشت ساعته کار را در همان محدوده مفتح و طالقانی تمام کنند. به گفته ابراهیم اصغرزاده «هیچکدام گمان نمیکردند این ماجرا تا 444 روز دیگر هم ادامه پیدا کند.» قول عدم تشکیل حزب ماندگار نشد بچههای لانه پس از این اتفاق همگی به یکدیگر قول میدهند از ورود به دولت پرهیز کنند و حتی به اسم این اتفاق حزبی نسازنند و جمع 400 نفره نیز حزبی هم تشکیل ندهند و از آن بهرهبرداری سیاسی نکنند. مرحوم رجایی، عباس دوزدوزانی را نزد بچهها میفرستد تا در دولت حضور یابند اما بچهها قبول نمیکنند. هرچند ابراهیم اصغرزاده اعتقاد داشت عدهای از بچهها دور از چشم ما به بعضیها سمپات داشتند. هرچه بود قول بچهها زیاد دوام نیاورد و در مجلس دوم بود که از دل بچههای لانه دفتر تحکیم وحدت تاسیس شد و در مجلس سوم حتی روبروی جامعه روحانیت مبارز لیست ارائه کردند و این چنین شد که بچههای لانه در قسمتهای مختلف پخش شدند و جالب آنکه در سه قسمت بیشتر حضور نیافتند، عدهای وزارت خارجه رفتند و رایزنیهای بینالمللی کردند و عدهای جذب کارهای اطلاعات و امنیتی شدند و به سپاه رفتند و عدهای هم به جهاد رفتند و جذب هیاتهای 7نفره شدند. به اعتقاد برخی کارشناسان نسل دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا به یمن بالا رفتن از دیواری چند متری به دنیای سیاست راه یافتند و کمتر میان آنها پیدا میشد و یا اصلا پیدا نمیشد کسی که با مدرک علوم سیاسی به سمت عمل سیاسی و پراتیک سیاسی رفته باشد. با این همه نسل سیاستمداری که که گمان میکردند سیاست بلدند اما هنگامی که به مرکز تحقیقات استراتژیک رفتند، دریافتند کار انقلابی آسان است اما کار اصلاحطلبی ـ به مفهوم عام و نه جریان سیاسی ـ مشکل است، چراکه اولی معادلهای تکمجهولی را حل میکند و دومی نیازمند بررسی و حل معادلهای چند مجهولی و چند وجهی است و به جای عمل سیاسی، توسعه و علم سیاست نیاز است. در عرصه سیاست تا کسی احساس نکند در خطر افتاده و بقای سیاسیاش در معرض خطر است به سمت حرفهای شدن نمیرود و اگر سیاستمداری حرفهای نیست، یعنی بقای سیاسیاش را در خطر نمیبیند و اصولا نیاز به رقابت ندارد. این همان مسئلهای بود که نسل لانه آن را مدیون آیتالله موسوی خوئینیها هستند؛ نسلی که در مرکز تحقیقات میآموخت که چگونه سیاست را به عنوان یک حرفه تلقی کنند و در قید و بند سهولت ورودشان به سیاست از طریق بالا رفتن از روی دیوار نمانند. نسل بچههای لانه چه شدند؟ هرچه از زمان انقلاب دورتر میشد، اشترکات دانشجویان نیز با هم بیشتر فاصله میگرفت. چه اینکه امروز اشتراکات عبدی و اصغرزاده به مراتب کمتر از آن روزهاست، چه رسد به اشتراکات عزیز جعفری و عزتالله ضرغامی با آنها. در سالهای دهه هفتاد، عباس عبدی همکلاس قدیم خود؛ ابراهیم اصغرزاده را موشی در دیگ اصلاحات توصیف میکرد. بدین ترتیب نسل بچههای لانه یکی یکی از هم فاصله گرفتند. ابراهیم اصغرزاده که زمانی سخنگوی دانشجویان پیرو خط امام بود و پشت میز قدیمی سفارتخانه مینشست و سوالات خبرنگاران را پاسخ میداد، ابتدا فرمانده سپاه قزوین شد و بعد به مجلس رفت. اصغرزاده زمانی به شورای شهر راه یافت. در آخرین انتخابات شورای شهر حتی حاضر نشد نامش را در لیست اصلاحطلبان بگذارد و مستقل وارد شد که البته موفق به ورود نشد. وی این روزها مشغول تحلیلهای خود از وضعیت سیاسی کشور و موقعیت اصلاحطلبان است. سال 76 دانشجویی از اصغرزاده پرسید چگونه میان تایید و انجام اقدام حمله به یک سفارتخانه و دفاع کنونیاش از گفتگوی تمدنها به نقیضین نمیرسد. به نظر میرسد اصغرزاده هنوز پاسخی برای این سوال نیافته است. طاهره رضازاده در جریان تسخیر سفارت آمریکا با ابراهیم اصغرزاده ازدواج کرد. عزتالله ضرغامی همچون اکثر بچهها به سپاه رفت و بعد هم به ارشاد پیوست و سپس به صداوسیما رفت و از معاونت امور مجلسها به ریاست این سازمان عریض و طویل رسید و مدتی تا پایان ریاستش بر این سازمان نیز باقی نمانده است و این روزها کمتر نقطه مشترکی با تحکیم وحدت دارد. محمد نعیمیپور کارشناس مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف؛ زمانی مجری طرح سد و نیروگاه کارون بود و زمانی دیگر مدیر مطالعات مرکز تحقیقات استراتژیک شد و در دوران اصلاحات به عنوان کاندیدای جبهه مشارکت اسلامی از سوی مردم به نمایندگی در مجلس ششم راه یافت و سپس روزنامه یاس نو را راهاندازی کرد که البته عمر آن دیر نپایید و توقیف شد. محسن امینزاده ابتدا به وزارت ارشاد رفت و بعد راهی وزارت خارجه شد و به معاونت این وزارتخانه رسید. امینزاده از اعضای موسس جبهه مشارکت ایران اسلامی بود که البته پس از حوادث سال 88 به زندان رفت. معصومه ابتکار یا "خواهر مری" گروگانها، رشته دانشگاهیاش را عوض کرد و علوم آزمایشگاهی و ایمنیشناسی خواند و زمانی هم سردبیر کیهان انگلیسی شد و هم در دولت اصلاحات و هم در دولت یازدهم، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و معاون رئیس جمهور در این زمینه شد. عباس عبدی راه دور و درازی را پیمود و ابتدا به شیراز رفت تا در شهر همسرش باشد، آنجا به هیات 7 نفره رفت و دبیر ستاد شد و بعد هم به قسمت اطلاعات خارجی دفتر اطلاعاتی و تحقیقاتی نخستوزیری رفت و وزارت اطلاعات را هم بدون استعفا ترک کرد و یکراست به عنوان مسئول دفتر پژوهشهای اجتماعی معاونت سیاسی دادستان کل کشور منصوب شد. سال 58 عبدی سنگ بنای اتحادیه انجمنهای دانشگاههای سراسر کشور یا تحکیم وحدت کنونی را بنا نهاد. نامی که به گفته خودش از زبان امام خمینی شنیده بود: «بروید تحکیم وحدت کنید.» وقتی هم که آیتالله موسوی خوئینیها از دادستانی به مرکز تحقیقات آمد عباس عبدی را هم با خود آورد و مسئولیت فرهنگی تحقیقات استراتژیک را در قالب معاونت به او سپرد. زمانی بعد که اصلاحطلبان همه تریبونهای خود را یکی یکی از دست میدادند، از روزنامه سلام سر درآورد و مشغول به تئوریپردازی اصلاحات شد. عضو شورای مرکزی مشارکت سال 77 به دیدار "باری روزن" رفت تا در کنار گروگان سابقش بنشید. رضا سیفاللهی ابتدا به سپاه رفت و سپاه پاسداران اصفهان را با دوستان خود تاسیس کرد و پس از آن به عنوان مسئول اطلاعات کل سپاه منصوب شد و سپس به عنوان رئیس ستاد مرکزی سپاه منصوب شد. سیفاللهی تا فرماندهی کل نیروی انتظامی از سالهای 71 تا 75 نیز پیش رفت و مدتی بعد هم معاون امنیت داخلی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی شد و اینک در مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول فعالیت است. محسن میردامادی ابتدا مسئول روابط بینالمللی سپاه شد و بعد استاندار خوزستان شد و سپس به مجلس ششم راه یافت و بعد هم مثل عبدی و نعیمیپور و... به مرکز تحقیقات رفت و در دهه هفتاد به دنبال تحصیل علم روانه انگلستان شد و با دکترای علوم سیاسی بازگشت و پس از سال 88 به زندان رفت. علی اکبر زحمتکش مسئول عملیات تسخیر و حفاظت از گروگانها تنها فردی بود كه در دادگاههای آمریكا به خاطر بازداشتن یكی از گروگانها از نابود كردن اسناد تحت پیگرد قرار گرفت. زحمتکش بعدها به وزارت نیرو پیوست. در سالهای بعد همچنان اسناد را دنبال میکرد و مدتی هم به خاطر شکایت از شهردار بیرجند برای بر حیف و میل نمودن وجوه شهرداری معروف شده بود. رحیم باطنی خیلی در نگاه داشتن احساساتش موفق نبود و به خاطر اسناد که میگفتند مربوط به ارتباط ناصر میناچی وزیر ارشاد دولت موقت با سفارت امریكا قرار است، رحیم باطنی نتوانست بر احساساتش غلبه كند و سخنان تندی علیه نهضت آزادی بیان كرد. باطنی كه نماینده دانشجویان دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در شورای مركزی بود، بعدها معاون جهاد دانشگاهی كشور شد و مدتی هم به وزارت نیرو رفت. حبیبالله بیطرف ابتدا به سپاه رفت و بعد هم به جهاد پیوست و مرکز تحقیقات جهاد کشاروزی را از خود به یادگار گذاشت و آن را تاسیس کرد و در زمان موسوی، استاندار یزد شد و در زمان خاتمی هم به وزارت نیرو رفت و وزیر آن شد. محمد علی جعفری یا عزیز جعفری متولد یزد در دانشكده معماری دانشگاه تهران تحصیل كرد و به سپاه پیوست و بزودی با فراگیری فنون رزمی، اولین گردان زرهی سپاه را ایجاد كرد. فرماندهی تیپ عاشورا، قرارگاه قدس و قرارگاه نجف در دوران جنگ و فرماندهی نیروی زمینی سپاه به مدت 13 سال و 5 سال فرماندهی قرارگاه ثارالله تهران از جمله مسئولیتهای عزیز جعفری بود. وی در زمستان 86 با حكم فرماندهی كل قوا، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. اكبر رفان اولین فرمانده نیروی هوایی سپاه لقب گرفت. حسین دهقان مدتی به لبنان رفت و در دهه 80 رئیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی شد. علیرضا افشار دورهای به عنوان رئیس ستاد مشترك سپاه پاسداران انتخاب شد و بعد از آن فرمانده كل بسیج و معاون فرهنگی ستاد كل نیروهای مسلح بود. علی حاتمی از اولین كسانی بود كه از دیوار سفارت امریكا عبور كرد. در عكس معروف ورود دانشجویان از بالای در، علی حاتمی در حالی كه به دوربین نگاه میكند، دیده میشود. حسین سیف از دیگر دانشجویان خط امام مجروح شد ولی به طرز معجزهآسایی نجات یافت. سیف فاتح لانه، فرمانده بازی دراز در عملیات خیبر در سال 63 به شهادت رسید. مهدی رجببیگی مسئولیت قرائت بیانیهها را برعهده داشت. رجببیگی كه قلم و بیان رسایی داشت، از سالها قبل با انتشار نشریه طنز «جیغ و داد» را به همراه اسرافیلیان منتشر میکرد. رجب بیگی در مهر 60 به دست منافقین در خیابانهای تهران به شهادت رسید. حاتم قادری و جواد مظفر دو دانشجوی دانشگاه ملی با بیان اینكه هرچند تسخیر، یك حركت ضدامپریالیستی است، اما این راه مبارزه با امپریالیسم نیست! از لانه خارج شدند. تقی محمدی همان روزهای اول، باری روزن، وابسته مطبوعاتی سفارت امریكا كه به زبان فارسی نیز تسلط داشت را به میان خبرنگاران آورد. محمدی كه از نزدیكان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی بود، بعدها به اطلاعات نخستوزیری رفت و پس از انفجار هشت شهریور به سفارت ایران در افغانستان فرستاده شد، اما اسدالله لاجوردی به دلیل نزدیكی او با مسعود كشمیری عامل انفجار نخستوزیری، او را از كابل فراخواند و بازداشت كرد. تقی محمدی كه در بازداشتگاه برای اعتراف اعلام آمادگی كرده بود، به طرز مشكوكی ساعاتی بعد با كمربند خودكشی كرد. كارشناسان امنیتی دادستانی انقلاب معتقد بودند كه اینگونه خودكشی با توجه به اینكه تقی محمدی بر روی رگهای گردنش چوب كبریت گذاشته بود، امكان ندارد و اشخاص دیگری احتمالاً او را كشتهاند و بعد حلقآویزش كردهاند. عباس زریباف از ابتدای سال 58 وارد سازمان مجاهدین خلق شده بود وارد بخش اطلاعات شد و به نقل از سایت این گروهك ماموریتهایی در جهت كشف اقدامات سپاه پاسداران انجام داد. او در سال 60 به زندگی مخفی روی آورد و در سال 61 از ایران خارج شد. زریباف در چهارمین روز عملیات مرصاد به هلاكت رسید. دكتر فیروزآبادی همسر شهید شوریده و استاد مكانیك دانشگاه شریف، دكتر محمدحسین صادقی عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، دكتر عبدالحسین روحالامینی استاد داروسازی دانشگاه تهران و محمدهاشم پوریزدانپرست، استاد اقتصاد دانشگاه شیراز از چهرههایی بودند که تدریس در دانشگاه را به فعالیتهای دیگر ترجیح دادند. محسن وزوایی از دانشجویان دانشگاه شریف، مسئولیت اطلاعات- عملیات را برعهده داشت. زودتر از آغاز جنگ به سپاه پاسداران پیوست. با شروع جنگ وزوایی به جبهه غرب رفت و فرماندهی گردانی با كار ویژه عملیات پارتیزانی را برعهده گرفت. او در عملیات فتح بلندیهای بازی دراز فرمانده بود و در این عملیات مجروح شد. در آذر 1360 او فرمانده گردان حبیببن مظاهر تیپ تازه تأسیس محمدرسولالله (ص) شد كه در عملیات فتحالمبین این گردان نوك عملیات بود. با تأسیس تیپ 10 سیدالشهدا او فرمانده این تیپ شد و در فروردین 61 با همین تیپ وارد عملیات بیتالمقدس (فتح خرمشهر) شد و در این عملیات بود كه در 22 اردیبهشت هنگام هدایت نیروهایش چند كیلومتر مانده به خرمشهر به شهادت رسید. عباس ورامینی مسئولیت آموزش نظامی دانشجویان را برعهده داشت. ورامینی همانند تعدادی دیگر از دانشجویان در سال 58 با یكی از دختران دانشجوی پیرو خط امام ازدواج كرد و خطبه عقد او را امام خمینی (ره) قرائت كرد. ورامینی در سال 61 با حكم احمد متوسلیان به فرماندهی ستاد لشكر 27 محمدرسولالله (ص) منصوب شد. مسئولیت سپاه 11 قدر و قرارگاه نجف اشرف از دیگر مسئولیتهای او بود. ورامینی سرانجام در 28 آبان 62 در ارتفاعات كانیمانگا و در عملیات والفجر 4 به شهادت رسید. محمدرضا خاتمی برادر سیدمحمد خاتمی هم زمانی در میان دانشجویان تسخیرکننده حضور داشته است. خاتمی در مجلس ششم حضور داشت و به نائب رئیسی مجلس رسید و این روزها گه گاه مصاحبهای می کند و فعالیت سیاسی خاصی ندارد. محمد فاضل، علی صبوری، علیرضا هادیپور، حسین شوریده، غلامحسین بسطامی فرمانده سپاه سوسنگرد در ابتدای جنگ، عبدالرحمن یاعلی مدد، حسین بهادری، فضلالله عابدینی، حمید صفایی، جلال شرفی، رحمتی، رحمان دادمان (وزیر راه و ترابری که در حادثه هواپیما به شهادت رسید) از دانشجویان پیرو خط امام به شهادت رسیدند. نسل لانه جز این افراد چهرههای سرشناس دیگری همچون سیدمحمد هاشمی اصفهانی، شمسالدین وهابی، وفا تابش، حسین شیخالاسلام و فروز رجاییفر، کمال تبریزی، احمدرضا كاظمی پسرعموی شهید احمد كاظمی، مهاجر، محمد مهدی، حسین شریفزادگان، محمدرضا بهزادیاننژاد را نیز داشت که هرکدام جدا از دیگری و با تفکری مستقل به فعالیتهای خود ادامه می دهند. 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ دکتر زیبا کلام توی سخنرانی توی دانشگاهمون گفت از کاری که کرده پشیمونه و از ما نسل سوم انقلاب عذرخواهی کرد!!!!:mornincoffee: 4 لینک به دیدگاه
Lean 56968 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ دکتر زیبا کلام توی سخنرانی توی دانشگاهمون گفت از کاری که کرده پشیمونه و از ما نسل سوم انقلاب عذرخواهی کرد!!!!:mornincoffee: جوونی کرده خر شده میبخشیمش 5 لینک به دیدگاه
Nazanin.ad 6895 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۳ جوونی کرده خر شده میبخشیمش من که نمیبخشم 4 لینک به دیدگاه
ENG.SAHAND 31645 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۳ دکتر زیبا کلام توی سخنرانی توی دانشگاهمون گفت از کاری که کرده پشیمونه و از ما نسل سوم انقلاب عذرخواهی کرد!!!!:mornincoffee: مهمترین دغدغه سال های جوانی تان چه بود؟انقلاب کردن. بزرگترین اشتباهتان در آن دوران؟ نمی توانم بگویم چی بوده است. چون ممکن است متهم به خود خواهی شوم. ولی اگر به عقب برگردم خیلی از کارها را دوباره انجام می دهم دوباره ابتدا مهندسی می خوانم. بعد وارد علوم انسانی می شوم. دلیلش هم این است که الان تفاوت من با همکارانم در این است که من ذهن منطقی پیدا کردم. تو ناخودآگاه در مهندسی یاد می گیری حرف مفت نزنی. یاد می گیری 1+1 می شود 2 و تو نمی توانی از کنار این ساده بگذری. فکر می کنم مسیرم را درست آمدم. شغل مورد علاقه کودکی تان چه بود؟ دو شغل را دوست داشتم. یکی اش روحانی شدن بود که منجر به اختلاف شدید من با پدرم شد. شغل دومی که علاقمند بودید چه بود؟ اول و دوم راهنمایی که بودم، تبریزی ها یک سری بنزهای خیلی قشنگ و شیک از آلمان آوردند و تی بی تی را تاسیس کردند و برای اولین بار، راننده ها باید یونیفرم خاص تنشان می کردند. عینک آفتابی می زدند و من چه عشقی می کردم وقتی این راننده ها را می دیدم. با خودم می گفتم یک روزی می شود من پشت این ماشین بنشینم و عینک را به صورت بزنم؟! من عاشق این شغل بودم. راستی چه شد که روحانی نشدید؟ وقتی وارد دبیرستان شدم تحت تاثیر داماد خاله ام آقای سید علی اصغر هاشمی اولیا مدیر مدرسه علمیه چیذر، می خواستم به قم بروم و طلبه بشوم. اینا بیانات زیبا کلام هستش البته صادق نه سعید 3 لینک به دیدگاه
yade dirooz 1814 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دی، ۱۳۹۳ من به انتقامی سخت می اندیشم... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده