masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۳ زبان عربى ديروز و امروز 1 - فاصله ميان عربى متداول امروزى با عربى قديم چه مقدار است؟ آيا اين دو، مراحل تطور يك زبان استيا ميان آنها تفاوت جوهرى وجود دارد؟ 2 - وجوه تمايز اين دو گونه زبان عربى چيست؟ 3 - پايبندى عربى متداول به قواعد صرف و نحو به شكل سنتى آن، به چه ميزانى است؟ 4 - ديدگاه اديبان و زبانشناسان امروز درباره صرف و نحو به ارث رسيده از گذشتگان چيست؟ 5 - سير تحول زبان عربى چگونه بوده است؟ تكاملى يا قهقرايى؟ 6 - آيا به صرف داشتن واژههاى جديد زبان عربى يا معانى جديد واژههاى قديم، مىتوان از عربى متداول بهره گرفت؟ 7 - ديدگاههاى زبانشناختى در غرب بر عربى متداول چه تاثيرى داشته است؟ 8 - زبان عربى متداول از كداميك از زبانهاى اروپايى بيشتر متاثر است؟ 9 - نظر شما درباره كتب صرف و نحو عربى متداول در حوزه علميه و برخى مراكز دانشگاهى چيست؟ و اساسا عربى متداول در حوزههاى علميه به چه ميزانى از زبان فارسى تاثير پذيرفته است؟ سردبير محترم فصلنامه حوزه و دانشگاه موفقيت آن فصلنامه وزين و دستاندركاران آن را از خداوند متعال، خواستارم. پاسخ پرسشهاى شما را در حد مقدور مىنويسم . 1 - دقيقا نمىتوان فاصله ميان زبان عربى قديم وامروزى را تعيين نمود; همچنانكه دقيقا نمىتوان گفت كه دوره جاهليت از چه زمانى آغاز شده است واينكه در كتب ادب عرب، پيشينه آن را به يكصد وپنجاه سال پيش از اسلام رسانيدهاند، حدس وتخمين است . فصاحت و بلاغت زبان عربى با نزول قرآن در ميان مردم عرب، به سرحد كمال رسيد، اما از هنگامى كه مردم ملل غير عرب به ميان مردم عرب وارد شدند، تداخل الفاظ شروع شد و موضوع «لحن» پيش آمد، كه افرادى همچون ابوالاسود دئلى، به خدمت امام اميرالمؤمنين، على بن ابىطالب، عليهالسلام، رسيد و گفت: بيم آن دارم كه زبان عربى با ورود اين « اعاجم» به فساد و تباهى كشيده شود و امام(ع) دستورالعملى را براى صرف و نحو بدو دادند . در قرن دوم هجرى، بغداد بعد از كوفه، اقامتگاه عناصر مختلف نژادى شد، تا حدى كه بر عنصر عربى نيز غلبه داشتند . موضوع لحن و غلطگويى را جاحظ در يكى از كتابهايش بنام «البيان والتبيين» مورد گفتگو قرار داده; و از نويسندگان معاصر نيز «يوهان فوك» خاورشناس آلمانى، به طورى گسترده و جالب به بحث و بررسى پرداخته و «عبدالحليم النجار » مصرى آن را به زبان عربى برگردانيده، و آن كتاب را به نام «العربيه» به چاپ رسانيده است . از آن هنگام كه ايرانيان در كار ترجمه، و كتابت و خدمات ديوانى وارد شدند، علاوه بر به كارگيرى پارهاى الفاظ فارسى در زبان عرب، روش نگارش و بلاغت فارسى نيز به زبان عرب وارد شد كه بيشتر از طريق سالم مولاى هشام بن عبدالملك اموى، و عبدالحميد، كاتب آخرين خليفه اموى بود . با نفوذ تركها، كه از زمان معتصم عباسى رو به فزونى گذارد، ادبيات عرب سير قهقرايى داشت، و زبان عربى دچار هرج و مرج شد; همچنانكه در اندلس «الزجل»، «العتابى» و «الموشحات» اندلسى مالامال از واژههاى عاميانهاند . با سقوط بغداد، در زمان هلاكو، و رونق دولت مماليك در مصر، و دولت عثمانى در آناتولى (تركيه)، زبان عربى به انحطاط كشيده شد . ولى روشنفكران عرب، از زمان مدحت پاشا، به خود آمدند، و با ورود ناپلئون به مصر، كه دانشمندانى را در رشتههاى مختلف علم و ادب و تاريخ و جغرافيا، و هنر و اقتصاد و ... با خود آورده بود، نهضتى نوين در مصر پديد آمد، كه نخست در زمان ابراهيم پاشا و به دنبال او در زمان محمدعلى پاشا تقويت گرديد، و اديبانى از سوريه و لبنان به مصر رفتند، و در نهضت ادبى نقش بسزايى ايفا كرده و روزنامههايى همچون روزنامه المقطم و غيره تاسيس نمودند و در بيدارسازى مردم عرب كوشيدند . زبان عربى جديد از بعد از ورود ناپلئون به مصر جلوه كرد، و از همان هنگام در بهبود و بهسازى آن كوشيدند. استادانى در الجامع الازهر الشريف، و همچنين جامعة الازهر، از جمله محمد عرفة، شيخ محمد عبده، طه حسين و شوقى ضيف در زيباتر كردن زبان عربى تلاش نمودند و حتى براى برطرف نمودن الفاظ غريب و پيچيده و روش تدريس نيز تلاش شد و كتابهايى با عناوين: «تسهيل اللغة العربيه»; «تيسير اللغة»; «يسروا اساليب التعليم»... نوشته شد . زبان در هر دو مرحله «قديم» و «جديد» يكى است، و همچنانكه آقاى سعيد نجفى، گفتهاند، دو زبان نيست، بلكه سير زمان، و نياز به الفاظ جديد ووانهادن واژههاى غريب و نامانوس، تحولى در زبان عرب پديد آورد; بنابراين ذائقة و سائغه گونه جديد را پذيرفت كه فهم و هضمش آسانتر است . 2 - وجوه تمايز ميان اين دو گونه زبان عربى، به نظر مىرسد كه تمامى جوانب را داشته است. در واژهها: مثلا در قرآن مجيد «كالعهن المنفوش» را مىبينيم، كه حتى برخى از مردم عرب زمان پيامبر(ص) نيز معنى عهن را نمىدانستند، ولى از لفظ «منفوش» مىفهميدند كه منظور «الصوف المندوف» يعنى «پشم از هم باز شده»، مانند پنبه زده شده وحلاجى شده است، و لذا مىخواندند «كالصوف المنفوش» و پيامبر(ص) در آن هنگام مىفرمود اشكالى ندارد، تا اينكه الفاظ درست جا افتاد، و قرار شد كه همگى قرآن را يكسان بخوانند، امروزه هيچ عربى، واژه عهن را در گفتار ونوشتار بكار نمىبرد، زيرا بر زبان سنگين است . [h=3] و اما كاربرد الفاظ در معانى مستحدثه : [/h] واژه رحيق در قرآن به معناى شراب ناب و خالص است; اما در ادبيات امروز آن را براى شيره ميوه، عصاره و افشره و نوشيدنى دلپذير و مطبوع نيز به كار مىبرند; مانند: «رحيق النحل العسل; رحيق العنب ماء العنب; رحيق السكر افشره نيشكر; رحيق رضاب آب دهان يار; رضب رضبا ديق الجارية رشفه و امتصه!... كه در قرآن و چه بسا پيشاز نزول قرآن، تنها براى شراب معنى داشت، كه خليل بن احمد فراهيدى گفته است: هى افضل الخمر و اجودها . اما در ساختار و الگوها، يا قواعد صرف و نحو: امروزه در اثر تاثير پذيرى از فرهنگهاى ملل ديگر، كاربرد دستورى زبان عربى هم تحولى يافته است. پيشوند و پسوندها، فعل سازى و صرف آن ومصدرسازى با الفاظ بيگانه، در آن راه يافته، همچنان كه در زبان فارسى نيز مىبينيم، مثلا واژه تلفنرا از زبان بيگانه گرفتهاند، و از آن فعل رباعى وافعال ماضى، مضارع و امر ساختهاند و در لبنان مىگويند: تلفن فلان...; يتلفن...; تلفن يا فلان...; تلفنت...; غدا اتلفن...; كه البته مصدر آن تلفنةمىشود ! واژههاى ديگرى را نيز به همين صورت در آوردهاند، مانند پاستوريزه كردن كه گفتند: بستر، يبستر، بسترة، كه (اسم فاعل) آن «مبستر»، و (اسم مفعول) آن «مبستر» است و شما در كشورهاى عربى چون مصر و عربستان... روى شيشههاى نوشابه و شير واژه (مبسترة) را مىبينيد، يعنى ميكرب كشى شده است، (كه در فارسى براى اين كار واژه سترون كردن وجود دارد) در حالى كه واژه عربى بسيار جالب «تعقيم» يعنى عقيم كردن را در فرهنگستان زبان عربى، براى اين منظور وضع نمودهاند، و در بسيارى از موارد مانند: الماء المعقم، تعقيم الماء... به كار مىبرند; كه از «عقم» (نازايى) از واژههاى اصيل عربى گرفته شده وشاعر عرب گفته است : عقم النساء، فلا يلدن بمثله ان النساء لمثله عقم و در مثال قديم: «البعرة تدل على البعير» بود كه به جاى آن «الاثر يدل على المؤثر» آمد . اما در تركيب جمله عربى نيز تجدد و تحولى پديد آمد، كه بر اثر تاثيرپذيرى از زبانهاى ديگر است، براى نمونه، در زبان زياد به كار مىرود كه از لحاظ مفهوم و معنى يكى از اين دو There كافى است، ولى در عرف زبان انگليسى به كار گرفته شده است و در فارسى آنجا كتابى است همچنانكه در زبان عربى: هناك كتاب... معنى را مىرساند; اما امروزه در بعضى نوشتارهاى عربى ديده مىشود كه مثلا مىنويسند: هناك، كتاب هناك على الرحلة...; در فارسى هم حمام گرفتن، درست گرتهبردارى از To takea bath انگليسى است! كه درست آن حمام رفتن; شستشو كردن... مىباشد; همچنين: آيا مىتوانم بروم؟ دقيقا گرفته شده از عبارت انگليسى May I go? است . ولذا شوقى ضيف به منظور رهايى از دشوارى و پيچيدگى قواعد زبان عربى، كتابى نوشته و براى اين موارد ارائه طريق نموده است . 3 - ميزان پايبندى عربى متداول در نوشتارها و گفتارهاى اديبان (نه روزنامهها و مجلات بازارى و نمايشنامههاى معمولى...) تا آنجا كه من خواندهام، و شنيدهام و حضور داشتهام جالب، متعهدانه و آبرومندانه مىباشد، و به نظر من، اديبان سوريه رقابتخوبى با مصريان دارند «وبذلك فليتنافس المتنافسون». آنان حتى از لحاظ اصالت زبانى (عربى ) تعصب مىورزند، همچنانكه از لحاظ مذهبى; در پايبندى مردم مسلمان سوريه به زبان عربى، كه زبان قرآن است، همين بس كه كتابهاى پزشكى را هم به زبان عربى برگردانيدهاند . 4 - اديبان و زبانشناسان امروز عرب در مورد صرف و نحو قديم ديدگاه خوبى دارند، با اين تفاوت كه به تحول معتقدند، تا يادگيرى آن براى همگان آسانتر گردد، ولذا در مقدمه كتاب «قطر الندى» گفته ابن خلدون را مىخوانيم «مازلنا و نحن بالمغرب، نسمع انه ظهر بمصر عالم بالعربية يقال له: ابن هشام، انحى من سيبوية..» بنابراين صرف و نحو زبان عربى امتداد همان است كه سيبويه و فراهيدى نوشتهاند، ولى روشنتر; سيبويه صرف و نحو را مطابق با زمان قرن دوم هجرى نوشت، و ابن هشام مناسب قرن هشتم هجرى، و شوقى ضيف; تعديلهايى را پيشنهاد مىنمايد كه با عصر حاضر مطابقت داشته باشد . 5 - توانايى زبانى عربى امروزى را اگر در ميان اديبان ومترجمان برجسته، شاعران و نويسندگان برازنده جستجو كنيم بسيار خوب و مناسب زمان است; به نظر من در مجموع زبان عربى سير قهقرايى نداشته است، ولى يك نكته را يادآور مىشوم كه زبان عربى، ملك طلق مردم عرب نيست، بلكه از آن تمامى مسلمانان است، يعنى به همان اندازه كه يك فرد عرب در پيشبرد آن زبان سهيم است، من مسلمان ايرانى نيز سهيم هستم. زيرا عربى، زبان قرآن و زبان دينى ماست و مىبينيم كه بسيارى از بزرگان ما آثار خود را به زبان عربى نگاشتهاند و مىنگارند، در اينجا تذكر نكتهاى را لازم مىدانم و آن اين است كه مسئولين بخش فرهنگى كشور بايد در مورد رايزنى فرهنگى در كشورهاى عربى دقت داشته باشند تا بتوانيم به ميزان كافى از پيشرفتهاى علمى فرهنگى و ادبى و... اين كشورها آگاه شده و بهره ببريم . 8- همانگونه كه در پيش اشاره كردم، ورود ناپلئون به مصر تاثير فوقالعادهاى بر زندگى كلى مصريان، كه از پيشروان عرب هستند، گذارد، و با شكستسياست فرانسه در مصر و ورود انگليس، نوبتبه زبان انگليسى رسيد. زبان يونانى هم يكى از زبانهايى بود كه فرهيختگان بايد آن را مىدانستند، و لذا زبانهاى لاتين، يونانى، فرانسه و انگليسى در زبان عربى مصرى بيشترين بيشترين تاثير را گذاشتند . البته زبان عربى متداول بيشتر از دو زبان فرانسه و انگليسى متاثر است، در لبنان لفظ «پاردن» به كار مىرود، و حتى مىگويند: «پاردن شويه» يعنى اندكى معذرت مىخواهم، كه منظور اين است كه اندكى راه بدهيد تا رد بشوم و «مرسى كثير» يعنى خيلى متشكرم; و همانگونه كه گفته شد «تلفن لى» يعنى به من تلفن كن; و «باص» كه همان Bus يا اتوبوس است; موقف الباص: ايستگاه اتوبوس; بوليس: پليس; بوليوار: بولوار; كورنيش: سالن; كوبرى: پل. (در مصر) به جاى « جسر»; باسبورت جاى «جواز السفر»; اطوموبيل به جاى «سياره»; شوفير به جاى «سائق»; كازينو به جاى «مقهى»; اوتيل به جاى «فندق»; تياترو به جاى «ملهى»; سكرتاريه به جاى ملاحظية»; بوى به جاى «خادم»; پريموس به جاى مشعل طباخ»... پنكه به جاى مروحه (در عراق); در بحرين كيف پول را «بوك » Book مىگويند!خلاصه همانگونه كه جواليقى كتابى درباره معربات آن زمان نوشته، اگر امروز هم كسى كتابى بنويسد شايد حجم آن چند برابر كتاب جواليقى بشود . درباره تاثيرپذيرى از زبانها اين نكته جالب است كه براى تلفظ حرف (V) حرف (ق) يا (ق) را ابداع نمودهاند و در ميان حروف چاپخانه گنجانيدهاند، تا خوانندهعرب اين حرف لاتينى را كما هو حقه بخواند، و لذا كلمات: نيقادا، يوغوسلاقيا، قينا،... ديده مىشود; در حالى كه با توجه به حجم بسيار زياد تاثير زبان فارسى در زبان عربى براى حروف (پ، چ، ژ و گ ) در ميان حروف چاپخانه هيچ علامتى وجود ندارد . 9 - عربى متداول در حوزههاى علميه ايران پايبندى زيادى به زبان عربى قديم دارد; هر وقتبه قم مىروم، در حرم مطهر فاطمه معصومه(س) گروههاى مختلف و پراكندهاى را مىبينم كه به يادگيرى زبان عربى و علوم عربى و دينى در رواق و محوطه حرم مشغولند; هر يك از معلمين، عربى را با لهجه، تلفظ، بيان و سبك خود درس مىدهد، در حالى كه عدهاى دانشجويان چينى در مشهد (دانشگاه رضوى) و تهران مىبينم، كه مقدمات عربى را در مساجد مسلمانان چين آموختهاند، و به قدرى فصيح و زيبا صحبت مىكنند، كه انسان غبطه مىخورد، حتى اهل تسنن ايران هم در كردستان و تركمن صحرا و زاهدان عربى را بهتر از ما شيعيان تدريس مىكنند . از جمله كتب درسى حوزه، جامع المقدمات كه شامل چندين كتاب است، بحمد الله به تفكيك چاپ شده و همچنين در گذشته عارى از تمرين بود كه اين كار نيز توسط استادانى به انجام رسيده است، البته بعضى قسمتهايش را نبايد به مبتدى آموخت. كتب ديگر از قبيل شرح الفيه سيوطى، شرح ابن عقيل، مختصر و... نيز گرچه خوب و مفيدند، شيوه تدريس آنها مهم است . عبد المهدى يادگارى لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده