Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۳ به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سر بندش" تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی- درخت میوه را پُر بار خواهد کرد پیوندش به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد بهای شعرهایم را بپرس از آرزومندش به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری نه قولش قول خواهد شد، نه پا بر جاست سوگندش گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند همیشه کفش تقدیرش گره خورده ست با بندش به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش چه حالی داشتم با رفتنت؛ سر بسته می گویم شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش... 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۳ بدان قدر مرا، مانند من پیدا نخواهد شد که هر کس با تو باشد غیر من، دیوانه خواهد شد نه ترکم می کند عشقت، نه کاری می دهد دستم جوان بیکار اگر باشد، وبال خانه خواهد شد اگر امروز بغضم را، براند شانه های تو... کسی غیر از تو فردا گریه ام را شانه خواهد شد غرورم را شکستی راحت و هرگز نفهمیدی که «برجی خسته» با پس لرزه ای ویرانه خواهد شد نفهمیدی که وقتی عشق باشد، کرم خاکی هم اگر پیله ببافد دور خود، پروانه خواهد شد تو را من زنده خواهم داشت، زیرا عشق من روزی برای نسلهای بعد ما افسانه خواهد شد... لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آذر، ۱۳۹۳ می گویم اما درددل سر بسته تر بهتر بغض گلوی مردها نشکسته تر بهتر وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را ابروی تو هرقدر ناپیوسته تر بهتر سخت است فتح کشوری که متحد باشد موهای تو آشفته و صد دسته تر بهتر از دور می آیی و شعرم بند می آید موی تو وا باشد زبان من بسته تر بهتر لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده