رفتن به مطلب

علی صفری


ارسال های توصیه شده

آن لحظه که از روسری مو را رها کردی

بانو نمی دانی که با دینم چه ها کردی

موی سیاه و مخملی وقتی پریشان شد

در جـای جـای شهـر قلبـم کودتا کردی

 

 

شورش به پا شد از پریشانی موهایت

با موجهای موی لختت شر به پا کردی

ماه از تن پیراهنت هی دکمه وا می کرد

هر شب پلنگـی را بـلای جان ما کردی

 

 

از آن زمانی که مدل مو را عوض کردی

قانون صید شیر و آهو را عوض کردی

مویت به دست باد رقصید و خبر آمد

سبک هنرمندان باکو را عوض کردی

 

 

وقتی کنارت چای با عطر تو نوشیدم

معنی چای قند پهلو را عوض کردی

بانو شنیدم کل تهران زرد می پوشند

حتما دوباره رنگ گیسو را عوض کردی

 

 

امـروز سالنهـای آرایـش قیــامت بــود

بانو یقین دارم مدل مو را عوض کردی !

لینک به دیدگاه

دلم از رفتن تو سخت به هم می ریزد

بروی واژه ی خوشبخت به هم می ریزد

آمدی توی خیابان و همه فهمیدند

شهر را موی کمی لخت به هم می ریزد

 

 

عطر آغوش و تنت حاشیه ی امنیت است

مرد را فاصله در تخت به هم می ریزد

 

 

پاره کن پیرهنم را که زلیخا ها را

حالت پارگی رخت به هم می ریزد

 

 

عشق با فتح دلت تاجگذاری شده است

بروی سلطنت و تخت به هم می ریزد

 

 

آنچه در تجربه ی ماست نشان داده که عشق

تا خیالت بشود تخت ... به هم می ریزد ...

لینک به دیدگاه

تاریک کردم روزهای روشنت را

افتاده ام در لکه ای که دامنت را

 

 

سیبی نچیدم ! خواستم بالا بمانی

طاقت ندارم لحظه ی افتادنت را

 

 

تو پسته ای در بسته و سهمت شکستن

شرمنده ام قسمت نشد خندیدنت را

 

 

این سرنوشت لعنتی کارش همین است

انگار در محضر نشسته تا زنت را

 

 

در وسعت زیبایی ات یک نقطه کورم

نزدیک کن بر باورم پیراهنت را ...

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...