Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۳ حتی بدون در نظرگرفتن تاریخچه ادب پارسی و تنها بانگاهی عامیانه میتوان فهمید که شعر زاده درونیات انسان است.شاید حتی فردی که در روستایی دورافتاده زندگی میکند و به کتاب دسترسی ندارد و تا بحال شعری نشنیده,اثری بسراید که روح و فکرما را درگیر خود کند . همانطور که شاعران نازنین این مرز و بوم نیز میان مردم زیستند و دکترای ادبیات نداشتند . چیزی که امروزه بشکل اصول و قواعد ثبت شده است در واقع خلاقیت های زبانی و معنایی شعرایی ست که به کشف و شهود دست زدند و از جریان روزمره فاصله گرفتند و به تحلیلی ناخودآگاه و گاها خودآگاه از خود,جامعه,طبیعت,مذهب و حتی علم رسیدند .اما شعر امروز اینطورنیست.شعر امروز آش شلم شوربایی ست که دستپخت شاعران غرب زده,فلسفه زده,علم زده و خودبزرگ بینی ست که دچار سوءهاضمه ی فکری اند.دقت کنید به چند جمله از شاعران معاصر:م.آزاد:سال 1332به کله ام زد که بنشینم وکارهای سال1329تا32را چاپ کنم.دو دسته شعر بود یکی دوبیتی ها,یکی شعر های آزاد- و چندتایی بی وزن-نمی دانم چرا این کارها را کنار گذاشتم, بیماری دانشکده ادبیات بود به گمانم. منوچهرآتشی:بیشتر آدمهایی که شعر نو می گویند از نیمافقط کوتاه و بلند کردن مصراع ها و حذف بی جای قافیه ها را یاد گرفتند.دید نو و حرف نویی ندارند و از انتقال احساس و ادراک خودشان خیلی عاجزند حتی خیلی کله گنده هایش هم.... رضا براهنی:من به فرم های خاصی مثل:قصیده,غزل,مثنوی,رباعی و دوبیتی در زمان حاضر اعتقادی ندارم.معتقدم که این قبیل فرم ها از خارج به شاعرتحمیل می شوند و به همین دلیل محدود کننده ی قدرت تخیل و استعداد ذاتی شاعر هستند مهدی اخوان ثالث:وزن به شعر حرکت و پیوستگی و فرم می دهد فروغ فرخ زاد:شعر بی وزن برای ورود به دنیای شعر پذیرفته شده,یک چیز کم دارد و آن وزن است!!!!!! یدالله رویایی:وزن خدمتی به هوش آدم نمی کند,بلکه تنها لذتی است برای گوش او محمدعلی سپانلو :من معتقدم با اندکی شهید کردن مضمون فرم های قدیمی هم قابلیت استفاده دارند.خاصه اگر یک قریحه ممتاز ومقداری فداکاری به خاطرمخاطب وجودداشته باشد!!!تقریبا نقش نیما در شعر امروز هیچ است محمدحقوقی:اگرچه گه گاه شعرهای بی وزن خوب هم دیده ام,اما هرشاعرواقعی فارسی زبان را باتوجه به خصوصیات زبان فارسی,اصولا دارنده ذهنی موزون می دانم,تا آن جا که هرکس این موزونیت را در ذهن خود احساس نکند,شاعر ایرانی نیست بهمن صالحی:شعر زمان ما,شعری ست خشن,عاصی و بی پروا و گاهی وقیح و پر ازاحساس یآس و بیهودگی و نیزتصویری است از انسان های مضطرب بر دوراهی زندگی و مرگ...طبعا بیان مفاهیمی این چنین وسیع و نامحدود در ظرفیت قوالب محدودی چون غزل و مثنوی نیست. فریدون مشیری:در هر قطعه ای که "جوهرشعر"باشد چه سپید,چه آزاد و چه قالب های دیگر من به آن معتقد هستم,در عین حال باید بگویم بعضی ها هم در چرندگویی استعداد درخشانی دارند این نقل قول ها متعلق به گفتگوهای این شعرا در سالهای 44و45 بودند.چه اتفاق تازه ای افتاده؟هنوز هم بحث ها ادامه دارد اما شعر در این میان قربانی شده و با قلبی پاره پاره به حیات خود ادامه می دهد خوشبختانه هنوز سوسویی از ادبیات در این مرز و بوم دیده می شود. ما به بن بست رسیده ایم نه بخاطر قالب ها عروض یا قافیه یا حتی شعر سپید ما به بن بست رسیده ایم زیرا از اصل قضیه پرت مانده ایم تفکرمان عاریه شده است .زمانی عطرها ماندگار بودند امروزه اسانس جای آن اصالت را گرفته و عطرها در چند ثانیه از بین می روند.تا زمانی که دوستان به اصل وجودی خویش نزدیک تر نشوند همه ی شعرها طعم اسانس خواهد داد.در پایان با نقل قولی از نادر نادرپور مقصودم را واضح تر بیان میکنم : شعر و هنر مد نیست که هر سال یک بار نیاز به تغییر داشته باشد بلکه اصل ذات آن مغایر مد است.زیرا مد مولود و محکوم زمانی خاص است( و صادره از غرب) و هنر ادعای حاکمیت بر زمان و دست یافتن به بی زمانی و یا جاودانگی دارد. شهروز مرکباتی لنگرودی/تابستان 93 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده