*atefeh* 13017 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۳ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام : / ایمان ابراهیمی*: شاید بار ها به این موضوع فکر کرده ایم که چه چیز در ذهن و روان یک فرد باعث میشود وی از کشتن و گرفتن جان موجود زنده ای دیگر لذت ببرد. چه چیز باعث میشود فردی کشتن موجودی دیگر را تفریح مفرح خود بداند و در حالی که خون از صورت آن موجود جاری شده، فرد با لبخندی حاکی از رضایت در کناره جنازه آن موجود عکس یادگاری بیاندازد. احتمالا همه ما در ارتباط با این افراد با لغاتی عامیانه مانند وحشی،روانی، سادیسم و …. مواجه شده ایم اما در این نوشته تلاش میکنیم از لحاظ علمی تفاوت نگرش و دید افراد عادی و شکارچیان را به این موضوع بررسی کنیم. گمان نگارنده بر این است که این شناخت میتواند باعث درک متقابل بهتر و کاهش تشنج ها در بحث های طولانی با شکارچیان خواهد شد و با بهره گیری از این مطلب میتوان به گونه ای موثر تر اقدام به تاثیر گذاری در این افراد کرد. ابتدا میپرسیم آیا میتوان شکار را رفتاری سلیقه ای بدانیم و فرض را در بهنجار بودن این رفتار در گروهی خاص از مردم و دسته ای به خصوص از افراد بدانیم؟ در پاسخ باید بگوییم در روانشناسی رفتاری بهنجار تلقی میشود که در راستای رفاه شخص و اجتماع شخصی و کلی باشد. بنابراین رفتار هایی مانند می بارگی، سو مصرف مواد، مشاغل نادرست و بی حسی عاطفی و…. همگی رفتار هایی نابهنجار شناخته میشود و به همین دلیل نیز از لحاظ آماری در یک جامعه عموم افراد این رفتار ها را غیر مفید و نابهنجار میدانند. آزار موجودات زنده دیگر که آزاری برای انسان ندارند نیز شامل همین دسته از رفتار ها میشود. البته لازم به ذکر است که در روانشناسی بهنجار بودن یا نبودن یک رفتار خاص در بسیاری موارد بستگی مستقیم و کامل با فرهنگ و شرایط دارد. بنابراین ممکن است در برخی شرایط رفتاری که از نظر تمامی افراد جامعه بشری نابهنجار تلقی میشود، در گروهی خاص و قبیله ای آن رفتار بهنجار باشد. مثلا ممکن است در یک قبیله در آفریقا سوراخ کردن لب در فرهنگ آن قبیله نشانه ای از زنانگی باشد و این رفتار برای زنان آن قبیله،برعکس دیگر مکان های دنیا بهنجار تلقی شود. بنابراین باید توجه داشته باشیم افرادی که در شرایط و فرهنگی بزرگ شده و زندگی میکنند که شکار و کشتن دیگر موجودات لازمه ی زندگی و امرار معاش یا لازمه ی نشان دادن مردانگی و شجاعت است لزوما دچار مشکل خاص روانی و ذهنی نیستند و میتوانند افرادی کاملا سالم از نظر روانی باشند. تمرکز این نوشتار بر سه عامل مهم شناخته شده در ارتباط با لذت بردن از آزار جانداران دیگر است. این سه عامل عبارت اند از اختلال سلوک، اختلال شخصیت ضد اجتماعی و استفاده بیجا و بیش از حد از مکانیسم دفاعی جا به جایی. البته باید توجه داشت مشکلات روانی که منجر به این رفتار نابهنجار میشوند به طور حتم بیش از این سه مورد است و بسنده کردن به توضیح این سه مورد به دلیل رعایت اختصار و درک بهتر و راحت تر بوده است اختلال سلوک تمرکز این اختلال بیشتر بر روی کودکان و نوجوانان زیر ۱۸ سال است. مبتلایان به اختلال سلوک افرادی هستند پرخاشجو و خشن. این کودکان به صورت غیر عادی از آزار و شکنجه هر موجودی(چه حیوان چه انسان) که از خود ضعیف تر باشند لذت میبرند. این کودکان از ابتدای اختلال تمایل به دروغگویی،دزدی، اعمال بدجنسانه و بی قید و بندی دارند. اغلب همسالان خود را اذیت و شکنجه میکنند و پشگام در شروع درگیری های فیزیکی هستند.کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلال سلوک نسبت به احساسات و افکار دیگران بی اعتنا هستند و قادر به درک دیگر موجودات یا احساس ترحم نسبت به آن ها نیستند. این افراد در مورد اعمال نابهنجار خود هیچ احساس پشیمانی نمیکنند یا پشیمانی اندکی از خود نشان میدهند و به زبان ساده فاقد حس عذاب وجدانند. دلیل این اختلال به نظر میرسد ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی است. به نظر میرسد اکثر افراد مبتلا به این اختلال زمینه ژنتیکی این اختلال را دارند که بر اثر عوامل محیطی تشدید شده است. مبتلایان به این اختلال در صورت درمان نشدن احتمالا نشانه ها و رفتار های خود را با خود به بزرگسالی میرند که زمینه ابتلا به اختلال شخصیت ضد اجتماعی که در ادامه توصیف خواهد شد را فراهم میکنند اختلال شخصیت ضداجتماعی اصلی ترین نشانه این اختلال عدم وجود وجدان در ذهن و افکار فرد است. فرد مبتلا به این اختلال فاقد توانایی همدلی است، به این معنا که نمیتواند دنیا را از چشم دیگران یا دیگر موجودات ببیند و احساسات آن ها را درک کند. این بیماران اغلب آسوده خاطر و قابل اعتماد به نظر میرسند، معهذا در پس این روکش (یا اصطلاحا ماسک سلامت عقل hervey cleckley ) تنش و خشم نهفته است. این افراد اغلب با ظاهر عادی یا حتی در پوشش افراد تحصیل کرده و سطح بالا ظاهر میشوند،معهذا سوابق آن ها حاکی از اختلال عملکرد در بسیاری از زمینه های زندگی است. دروغگوئی، سومصرف مواد و الکل، نزاع و فعالیت های غیر قانونی تجربیات تیپیک این بیماران است. این افراد معمولا در برخورد با جنس مخالف رفتاری اغواگرانه و تاثیر گذار نشان میدهند و در برخورد با جنس موافق افرادی صحنه ساز و پرتوقع هستند. در این بیماران گفتن حقیقت چندان به چشم نمیخورد و اغلب در حال دروغگویی و بزرگنمایی هستند. استفاده نا به جا و بیش از حد از مکانیسم دفاعی جا به جایی برای درک این مورد ابتدا باید بدانیم مکانیسم دفاعی چیست. مکانیسم های دفاعی ابزارهایی ذهنی برای انطباق با محیط به شیوه ی آلوپلاستیک( تغییر دادن محیط) یا اتوپلاستیک(تغییر دادن خویشتن) هستند. به این معنی که هر فرد با استفاده از فرایند هایی ذهنی امیال و غرایز خود را با محیط منطبق میکند. مکانیسم های دفاعی بیش از ۲۰ عدد هستند که بعضی از آن ها ابتدایی و بعضی از آن ها پیشرفته هستند. مثلا مکانیسم دفاعی سرکوب که یک مکانیسم دفاعی ابتدایی است فرایندی است که در آن فرد افکار و خاطرات دردناک خود را با جملاتی ذهنی مانند “نمیخواهم در موردش فکر کنم” آرام میکند. یا به طور مثال مکانیسم دفاعی والایش یک مکانیسم دفاعی پیشرفته است که فرد امیال خود را جامعه پسند میکند، مثلا امیال پرخاشگرانه اش را به سمت رقابت های ورزشی هدایت میکند. حال میرسیم به مکانیسم دفاعی جا به جایی که به نظر میرسد مکانیسمی غالب در افرادی است که اقدام به آزار یا کشتن حیوانات میکنند. در مکانیسم دفاعی جا به جایی فرد عاطفه یا عقده ای را که معطوف به یک منبع خطر آفرین یا غیر قابل دسترس است را به سمت منبعی بیخطر و قابل دسترس هدایت میکند. مثال ساده و همه فهم این مکانیسم فردی است که صبح در محل کار رئیسش بر سر او فریاد زده و او شب به خاطر ایجاد حس تعادل و آرامش در خود این فریاد را بر سر کودک خود میزند. در حقیقت او این خشم را جا به جا کرده است. این مثالی بسیار سطحی و ساده از این مکانیسم است. در حالتی که فرد بیش از حد و نا به جا از این مکانیسم استفاده کند مثلا فریاد ها و تحقیر هایی که در کودکی شده است را از طریق انتقال آن ها به کشتن و آزار حیوانات خنثی و آرام میکند. افرادی که بدون داشتن اختلال خاصی و صرفا به دلیل استفاده بیش از حد از این مکانیسم به کشتن حیوانات رو آورده اند اغلب پس از کشتن و خالی شدن حس خشم خود احساس عذاب وجدان کرده و هشیار یا نا هشیار از رفتار خود پشیمان میشوند اما دوباره با زیاد شدن این خشم درون اقدام به کشتن میکنند. این افراد اغلب افرادی با شخصیت متغیر هستند که خود نیز قادر به تمایز احساساتشان نیستند. مثلا احساس عذاب وجدان خود را با عشق ورزیدن به حیوانی دیگر(مثلا حیوان خانگی خود) خنثی میکنند. در پایان نگارنده شما را دعوت میکند به تفکر در ارتباط با تاثیر متقابل عوامل یاد شده بر هم و تفکر و شناخت احساسات و نگاه شکارچیان از کودکی تا بزرگسالیشان. امیدوارم این بحث شما را راهنمایی کرده باشد که دلیل اینکه بحث های طولانی با شکارچیان به نتیجه نمیرسد این است که احساس و نگاه آن هاست که تفکرات و صحبت هایشان را هدایت میکند. در حقیقت اینکه از لحاظ منطقی و علمی موضوع شکار در این بحث ها رد بشود احتمالا تاثیر چندانی در نگاه شکارچیان ایجاد نخواهد کرد. تلاش نگارنده در بیان این موضوع بر این بود که افراد به جای رو آوردن به بحث ها و دعواهای بی پایان برای تغییر دیدگاه شکارچیان، با شناختی بهتر از مسائل روانی آن ها راه حل هایی خلاقانه تر و تاثیر گذار تر پیش گیرند. تلاش شد در این نوشتار خوانندگان با دلایل رفتار هایی مثل بددهنی و بی ادبی شکارچیان(اختلال سلوک)، با دلایل رفتار هایی چون عدم احساس عذاب وجدان یا دلسوزی برای حیوانات و همچنین دروغگویی و بزرگنمایی و خاطره سازی این افراد(اختلال شخصیت ضداجتماعی)، و احساسات متغیر و بیانات عجیب آن ها در ارتباط با اینکه آن ها عاشق طبیعت هستند و حیوانات را دوست دارند(مکانیسم دفاعی جا به جایی) آشنا شوند. منابع: کرینگ و دیگران، آسیب شناسی روانی،(۱۳۸۸)،ترجمه حمید شمسی پور،تهران،انتشارات ارجمند گنجی،مهدی،روان شناسی کودکان استثنایی بر اساس dsm-5،(۱۳۹۲)،ویراستار دکتر حمزه گنجی،تهران،انتشارات ساوالان آزاد،حسین،آسیب شناسی روانی یک،۱۳۸۱،تهران،دانشگاه پیام نور بایننفلد،دیوید،نظریه روان پویشی برای درمانگران،۱۳۹۱، ترجمه داوود عرب قهستانی و دیگران،تهران،نشر رشد سادوک و کاپلان،خلاصه روانپزشکی،۱۳۹۰،ترجمه دکتر نصرت الله پورافکاری،تهران،نشر شهر آّب * دانشجوی مشاوره دانشگاه تهران و فعال محیط زیست 1 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۳ شکارچیان از مشکل بی پدر مادری و حرومزادگی رنج میبرن 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده