Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ [h=5]وقتش رسیده مثل من امروز برداری آن قاب عکس کهنه را از کنج انباری با آستینت خاک هایش را بگیری باز بر نقطه ضعف خاطراتت دست بگذاری دستان من خاکی ست ، قدری گریه کن بانو ! دستم معطر می شود وقتی که می باری دیشب به یادت "گریه ها" را خواندم از اول اصلا کتاب شعر "فاضل" را تو هم داری ؟ دیگر نپرس از فکر من این روزها، قطعا من هم به آن چیزی می اندیشم که تو ... آری ! ترکت نخواهم کرد من با اینکه می دانم سیگار قلابی برای ترک سیگاری . . . .[/h] [h=5]سعيد صاحب علم[/h] 1 لینک به دیدگاه
POURTAGHIMOHSEN 19 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۳ [h=5]وقتش رسیده مثل من امروز برداریآن قاب عکس کهنه را از کنج انباریبا آستینت خاک هایش را بگیری بازبر نقطه ضعف خاطراتت دست بگذاریدستان من خاکی ست ، قدری گریه کن بانو !دستم معطر می شود وقتی که می باریدیشب به یادت "گریه ها" را خواندم از اولاصلا کتاب شعر "فاضل" را تو هم داری ؟دیگر نپرس از فکر من این روزها، قطعامن هم به آن چیزی می اندیشم که تو ... آری !ترکت نخواهم کرد من با اینکه می دانمسیگار قلابی برای ترک سیگاری . . . .[/h][h=5]سعيد صاحب علم[/h]دیشب تو فکرش بودم ناگهان یه اشک از چشام اومد بیرون از اشک پرسیدم چرا اومدی بیرون گفت:تو چشمای تو کسی هست که جای من اونجا نیست 2 لینک به دیدگاه
m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۳ تا گریه طلسم درد را می شکند دل، حرمت آه سرد را می شکند دریای هزار موجِ طوفان خیز است اشکی که غرور مرد را می شکند... 2 لینک به دیدگاه
e.t 1423 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۳ گریه در چشمان من طوفان غم دارد ولی خنده بر لب میزنم تا کس نبیند گریه ام لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده