رفتن به مطلب

دعا برای یه مادر عزیز...(عمه ی معصومه جان)


Tamana73

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 53
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

خدابزرگه...

ایشالا که خوب میشن...

خیلیا سرطان داشتن و خوب شدنو الان بهترین زندگی رو دارن...

 

سنشون هشتادو چهار...

حتی نمیتونن برای یهسری ازمایشات ایشونو بیهوش کنن.. چون شاید بهوش نیاد:sigh:

لینک به دیدگاه
حالشون بهتره معصومه جان؟؟؟

 

سلام سهندعزیز...

نه امروز رفتم پیشش.. حالش خیلی بد بود.. صحنه هایی رو دیدم که درکش برام سخته و از صبح دارم گریه میکنم.... دکتراگفتن امروز فردادیگه کمامیره وضعشو وخیم اعلام بیرون بیمارستان فقط نشستم دعاکردم گفتم خدایا یاحالشو خوب کن یاراحتش کن... خیلی سخته خیلی خدابرای هیچ کس نیاره:4564:

لینک به دیدگاه
سلام سهندعزیز...

نه امروز رفتم پیشش.. حالش خیلی بد بود.. صحنه هایی رو دیدم که درکش برام سخته و از صبح دارم گریه میکنم.... دکتراگفتن امروز فردادیگه کمامیره وضعشو وخیم اعلام بیرون بیمارستان فقط نشستم دعاکردم گفتم خدایا یاحالشو خوب کن یاراحتش کن... خیلی سخته خیلی خدابرای هیچ کس نیاره:4564:

 

سلام معصومه جان... من این حالت رو درک میکنم چون برای مادربزرگ من هم پیش اومده بود:4564:

امیدوارم هر چه زودتر بهبود پیدا کنن

"اللهم اشف کل مریض"

لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

سلام دوستان ممنونم بابت دعاهاتون که برای سلامتی عمم دعا کردید...

 

متاسفانه عمرایشون ب دنیانبود و امشب دربیمارستان فوت کردن.... :4564:

 

خداعممو بیامرزه و رفتگان همه رو بیامرزه....

 

ازهمتون ممنونم.:

لینک به دیدگاه
مهمان
این موضوع برای عدم ارسال قفل گردیده است.

×
×
  • اضافه کردن...