afa 18504 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۸۹ یکی از نیازهای اساسی ما آدمها نیاز به دوست داشته شدن و دوست داشتن است. اگر نتوانیم کسی را دوست بداریم، از سلامت روانی فاصله داریم. به دلیل اهمیت این نیاز، فرد تامینکننده آن نیاز میتواند در ما تاثیر فراوانی بگذارد و گویا کمندی نامریی بر گردن ما بیندازد و ما را دنبال خود بکشاند. بنابراین ما در هر نوع رابطه عاطفی که قرار بگیریم، به درجاتی وابستگیهای عاطفیروانی را تجربه خواهیم کرد. البته میزان وابستگی در کسانی که خلأهای عاطفیروانی را از گذشته داشته باشند عمیقتر و سریعتر خواهد بود. آنچه اهمیت دارد این است که ماهیت رابطه داشتن به خاطر جذابیتهایی که دارد ما را به خود وابسته میکند. اگر در شما هیچ وابستگی ایجاد نشود و بیاهمیت پس از پایان یک رابطه، همه چیز را فراموش کنید و انگار نه انگار، از کنار آن بگذرید، واقعا جای نگرانی دارد و باید برای این مشکلی که دارید تحت بررسی قرار بگیرید. به طور کلی، وقتی شاهد ابراز علاقه کسی نسبت به خود هستیم و یا در رفتار و گفتار او میبینیم که دوستمان دارد، احساس ارزشمندی در ما تقویت میشود. برعکس، وقتی میبینیم کسی دوستمان ندارد و یا از رابطهای که با ما دارد، خارج میشود؛ اولین موضوعی که باعث آسیب روانی ما میشود، احساس بیارزشی است. معمولا اولین فکری که به ذهن ما میآید این است: «مگر من چه بدی داشتم که او رهایم کرد و رفت؟» حتی احساس حقارت در مواقعی که باورمان شود دوستداشتنی نیستیم، به وجود میآید و ما را آزار میدهد. اگر با چارچوب رابطههای تعریف شده آشنا باشید، میتوانید به این موضوع فکر کنید که چهطور رفتار کنید تا کسی نتواند احساسات و عواطف شما را به بازی بگیرد. چرا بعضیها با احساسات دیگران بازی میکنند؟ وقتی کسی آنچه در دروناش نیست را به شما منتقل کند، در واقع عواطف شما را به بازی گرفته است. یعنی انتقال غلط و غیرواقعی احساسات، به نوعی بازی در میان برخی از جوانها و نوجوانها تبدیل شده است که هر دو سوی یک رابطه با انتخاب آگاهانه وارد این بازی میشوند و هر دو طرف با قواعد بازی آشنا هستند. البته گاهی دختر یا پسر نقش خود را فریبکارانه بازی میکند و دیگری که مانند او رفتار نکرده آسیب بیشتری در این بازی میبیند. در این بازی، دو طرفی که وارد یک رابطه میشوند، در جستجوی یک رابطه جدی و هدفمند نیستند اما وانمود میکنند لبریز از عشق و عاطفهاند و احساس خوشایندی به هم دارند. آنها به دروغ با بیان الفاظی محبتآمیز و کلیشهای قصد دارند احساسات طرف مقابل را به بازی بگیرند. زیربنای این بازی شاید امری طبیعی و بیولوژیک باشد و به نوعی کشش درونی برای رسیدن به ازدواج تعبیر شود اما آنها یکدیگر را به بازی میگیرند.برخی معتقدند در صورت سلامت نفس طرفین و وجود انگیزههای سالم و غیرفریبکارانه این بازی حرکت به سوی رفتارهای پخته و آمادگی برای ازدواج است. شک دارم که تا به حال، برخی الفاظی را که توسط برخی دختر و پسرهای جوان به کار برده میشود نشنیده باشید: «طرف را به تور انداختم... مخ طرف را زدم...» اما وقتی در مورد به کار گرفتن دروغین الفاظ محبتآمیزی که قاعدتا در عشقهای واقعی رد و بدل میشود از این جوانها میپرسم، در توجیه رفتار خود میگویند: «اینها را میگم چون عادتمه؛ چون قاعده بازی همینه. اگر من نگم، دیگری میگه و خلاصه من قوانین بازی را بلدم...» فرقی نمیکند دختر یا پسر باشید باید مراقب باشید ندانسته وارد بازی نشوید. پس باید رابطهها را به عنوان درس اول بشناسید. دستورات مذهبی، اخلاقی و حتی برخی سنتهای اجتماعی، همه و همه در طول قرنها برای حفظ و حراست از تکتک ما و نهاد خانواده به وجود آمدهاند. درس دوم اینکه اگر حتی میدانید کسی که وارد رابطه با شما شده آدم خوبی است و از این قماش نیست و قصدی جز ازدواج ندارد، باز هم نباید چنان در فاز عاطفی غرق شوید که وابستگی شدید مانع از محک زدن منطقی او و شرایطاش شود. چه بسا جواب شما در نهایت به درخواست او منفی باشد، پس نباید کاری کنید که زمینه بازی با عواطفتان فراهم شود و اگر روزی خواستید به هر دلیلی این رابطه را ختم کنید و او را مورد مناسب ازدواج ندانستید، کارتان به مراکز اعصاب و روان بکشد و یا در کنج خانه افسردگی بگیرید یا متقابلا چنین مشکلاتی را برای او ایجاد کنید. سوم اینکه اگر قصد وارد شدن در یک رابطه، دوستی است و یا طرف مقابل واضح و شفاف به شما اعلام میکند که قصد ازدواج ندارد، سعی کنید خوب چشم و گوشتان را باز کنید و مدام بر خود کنترل داشته باشید تا بتوانید درست حرکت کنید؛ به یاد داشتهباشید که رعایت حدود شرعی و اخلاقی لازمه حفظ سلامت شما و طرف مقابل شماست. مثلا اگر میبینید به سمت وابسته شدن در حرکتاید و مغز شما در حال شرطی شدن و دریافت تغذیه عاطفی از اوست و یا آنقدر احساساتی هستید که با شنیدن کلمات عاشقانه از او بین زمین و آسمان معلق میمانید، باید هوشیارانه عمل کنید. گاهی موبایلتان را خاموش کنید و یا به او بگویید دیگر نباید از این کلمات استفاده کند، وگرنه به تماسهایش پاسخ نمیدهید تا او بداند شما حدود رابطه دوستی را میشناسید و اجازه نمیدهید شما را بگذارند سر کار و یا بازیتان بدهند. گاهی با به کار بردن برخی جوابهای کوتاه اما شفاف و معنادار میتوانید به او بفهمانید بهتر است خودش باشد و آنچه در درون واقعیاش هست را آشکار کند. اگر شما مدام بازخوردهای مثبت به او بدهید و با رفتارتان تشویقاش کنید به این بازی ادامه بدهد، به او پیام دادهاید که بازی را ادامه بده چون هر دو از آن لذت میبریم. اگر چنین رفتاری کردید نباید پس از مدتی تنها به محکوم کردن او بپردازید و بگویید شما را به بازی گرفته بود چون شما دانسته و آگاهانه در این راه آمدهاید و از این بازی لذت بردهاید. انواع رابطهها روابطی که ما با دیگران برقرار میکنیم انواع و اقسامی دارد که در زیر به آنها اشاره میکنم: 1 یکی از این رابطهها، رابطه دوستی است. رابطهای که در بین جوانها کاملا تعریف شده و شناخته شده است (Just Friend). در این رابطه، وقتی دوست شما خبر ناراحتکنندهای در موردتان میشنود، همدلانه به کنارتان میآید و تنهایتان نمیگذارد. به شما میگوید دوستتان دارد و اگر مشکلی داشتید، میتوانید روی کمک او حساب کنید. در جامعه ما این دوست اغلب از جنس موافق است. ما در این ارتباط، حتی به این دوستان هم وابسته میشویم و اگر مدتی خبری از هم نداشته باشیم، سراغ یکدیگر را میگیریم و تمایل داریم ریتم دوستیمان حفظ شود. اگر هفتهای یک بار یا ماهی یک بار با هم تماس تلفنی یا دیدار داشتیم وابسته آن میشویم. ما حس خوبی به هم داریم و وظایف دوستی را انجام میدهیم. 2 رابطه دیگری داریم به نام رابطه کارکردی. یعنی ما کاری به خود شخص نداریم، بلکه با کارکرد او در ارتباط هستیم و وابستهاش شدهایم. دوستی یک روانشناس مشاور با دوستی که کارمند بانک است، اگر ما به هر دلیلی رابطهمان به هم بخورد تا مدتی کلافه هستیم و خلأ او را حس میکنیم چون ذهن ما وابسته او شده است و آرزو میکنیم کاش دوباره برگردد. آن کارمند هر وقت مشکل داشته باشد دوستاش تلفنی راهنماییاش میکند و در عوض همه کارهای بانکی دوستاش را انجام میدهد تا مبادا وقت او در صف بانک گرفته شود. 3 رابطه دیگری که رایج است و اغلب وابستگیهای عاطفی را شامل میشود همان رابطه عشقی (Love) است. دختر و پسری دچار وابستگی عاطفی میشوند که به دلیلی به یک رابطه آمدهاند. گاهی اوقات محیط کاری، محیط تحصیلی و یا مکان خاص باعث میشود دو نفر با یکدیگر در ارتباط باشند و آغاز یک رابطه باشد. روزهای اول رابطه وقتی شما کششی نسبت به فردی در خود میبینید دنبال بهانه میگردید و به عنوان پیش مقدمه طوری رفتار میکنید که ببینید آیا او همچنین حسی دارد؟ با او بیشتر تماس میگیرید و این بهانهها بیشتر و بیشتر میشود و شما و طرف مقابل به یکدیگر نشان میدهید علاقهمندی به وجود آمده است. حالا که دست دلتان برای همدیگر رو شده و فهمیدهاید شما دو نفر حس مشترکی به هم دارید، رابطهتان وارد فاز عاطفی میشود. در اینجاست که میگوییم اینها زود به زود دلشان برای یکدیگر تنگ میشود: «به محض خداحافظی کردن، دلام تنگ شد و حالا که در مسیر خانه هستم به تو اساماس میدهم یا تماس تلفنی میگیرم...» در این مرحله بهترین کلمات رد و بدل شود. همهچیز به نظر آن دو عالی و لذتبخش است. سطح نوراپینفرین و دوپامین خون ما در این فاز اول رابطه بالاست و حالت کاملا سرخوشی و نشئگی داریم و تغییر رفتار میدهیم. تا دیروز خیلی جدی بودیم و حالا شوخطبع میشویم و شعر میگوییم. قبلا خیلی کمرو بودیم اما حالا حاضرجوابی میکنیم و خلاصه یک تغییر رفتار واضح خواهیم داشت. حس ما فوقالعاده است و به خاطر سطح هورمونهای بدنمان همهچیز را زیبا میبینیم (در روانشناسی به نوراپینفرین و دوپامین هورمون عشق میگویند) و حتی کارهای بد و رفتارهای دور از ادب را به خودمانی بودن و یا تعابیر زیبا برداشت میکنیم (این نکته را به خاطر بسپارید.) در این مرحله، بیاختیار به یکدیگر وابسته میشوید چون مدام به مغزتان این برنامه را میدهید که میخواهم هر لحظه با تو باشم. این برنامهای که به مغز داده میشود، چنین حسی را تقویت میکند که قرار است همه زندگیام با تو باشد و میخواهم با تو ازدواج کنم. این در حالی است که شما گاهی چنین قراری را نداشتید و فقط درگیر عاطفی یکدیگر شدهاید. مدتزمان بودن در این فاز عاطفی برای افراد متفاوت است. بعضیها در مدت سه هفته به این حس میرسند. بعضیها در مدت دو ماه و بعضی هم بودن در این فاز را تا 6 ، 7 ماه یا بیشتر تجربه میکنند و ادامه میدهند. بسته به طول مدت زمانی که در این فاز وابستگی عاطفی بودهاید، پس از قطع ارتباط، حالات عاطفیروانی و هیجانی که خواهید داشت، متفاوت خواهد بود. اگر شما سه هفته در این فاز بودهاید، طبیعی است که تا سه، چهار روز پس از پایان رابطه حالتان خوب نباشد. به هر حال مغز شما مدت 20 روز در این برنامه ذهنی بوده است که صبح با صدای تلفن و پیام محبتآمیز آن دوست بیدار شود. در طول روز بارها با او در ارتباط باشد و حالا چنین منبع تغذیه عاطفی ناگهان قطع شود و انگار این گمشده، سیستم ذهنی شما را بر هم زده است و حالتان خوب نیست اما اگر این حالت ناخوشی بیش از این ادامه داشته باشد و شما تا ماهها حالتان بد باشد، طبیعی نیستید و باید حتما بررسی شوید. یعنی ما انتظار داریم حتی اگر آدم احساسیعاطفی هستید، بتوانید بر اوضاع مسلط شوید و ظرف یک هفته تا 10 روز خودتان را جمع و جور کنید. در رابطههای عاشقانهای که ماهها طول میکشد طبیعی است به زمان بیشتری برای مسلط شدن بر اوضاع روانیمان پس از قطع ارتباط نیاز داشته باشیم. افت عملکرد، گریه کردن، حوصله کاری را نداشتن و کلافه بودن از نشانههای طبیعی این وابستگی عاطفی است که باید بشناسید و به خودتان کمک کنید تا آنها را مدیریت نمایید. طول مدت سوگواری عشق باید منطقی باشد و در تناسب یا طول مدت فاز عاطفی باشد. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده